واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
كسي فكرش را نميكرد كه... نويسنده: خليل منتظر قائم تفکري که پس از رنسانس و عصر روشنگری در مغرب زمين حاکم شد بر سه پاية اساسي قرار داشت: اوّل، اومانيسم يا انسانگرايي که انسان را به عنوان موجودي مستقل، بريده از آسمان و بينياز از هدايتهاي الهي معرفي کرد. دوم، ليبراليسم يا اصالت بخشيدن به آزاديهاي فردي و انکار اصول و ارزشهاي اخلاقي و اجتماعي که ثمرهاي جز اباحيگري و نفي همة محدوديتهاي برخاسته از تعاليم ديني نداشت. سوم، سکولاريسم يا دنياگرايي که پيامد آن نفي حاکميت دين در عرصة قانونگذاري و برنامهريزيهاي اجتماعي بود. فرهنگ، سياست و اقتصاد به عنوان نمودهاي مختلف زندگي اجتماعي انسان، بر اساس اين مباني تعريفي ديگر يافتند و همه در خدمت ساختن بهشتي بريده از خدا در عرصة خاک قرار گرفتند. تفکري که در اروپاي قرون 16 و 17 تولد يافته و به رشد و بالندگي رسيده بود، به تدريج به بيشتر کشورهاي جهان، از جمله ممالک شرقي نيز سرايت کرد و رفته رفته سکولاريسم با همهة مظاهر آن به گفتمان غالب در ميان متفکّران و مصلحان اجتماعي تبديل شد. پيامدهاي حاکميت اين گفتمان، محدود شدن گفتوگو از خدا و احکام الهي به کنج صومعهها و مساجد؛ خارج شدن همة مناسبات اجتماعي از دايرة برنامهريزي و نظارت دين؛ سپرده شدن ادارة جوامع به تکنوکراتها (فنسالاران) آموزش ديده در دانشگاههايي جدا از نهادهاي ديني و بديل شدن فرهنگ، سياست و اقتصاد به عرصههايي براي آزمون و خطاي عقل خود بنياد و علم منهاي وحي بود. حاکميت بلامنازع سکولاريسم بيش از چهار قرن ادامه يافت تا بالاخره در اوج حاکميت نظامهاي سکولار و در زمانهاي که همه گمان ميکردند بشر به پايان تاريخ خود رسيده است و ديگر هيچ الگويي کاملتر از دموکراسي ليبرال براي ادارة جوامع عرضه نخواهد شد، مردي از نسل پيشوايان دين، حرکتي پيامبر گونه را آغاز کرد و زنگ دوران جديد را به صدا درآورد. دوراني که به نام خدا آغاز شده بود و ميرفت تا به حاکميت کامل دين خدا در سراسر گيتي ختم شود. البته زنگ اين دوران جديد را در آن زمان بسياري نشنيدند و بيشتر سياستمداران و انديشهورزان جهان چون گنگ خواب ديده تنها شاهد تحوّلات ژرف سياسي، فرهنگي و اجتماعي در کشور ايران بودند، بيآنکه بتوانند آن را به درستي تعيين کنند. تنها گروه معدودي چون «ميشل فوکو» فيلسوف، متفکّر و مورّخ فقيد فرانسوي (1926 ـ 1984 م)، در آن زمان توانستند عظمت اين انقلاب و ژرفاي ماجرايي را که در آستانة شکلگيري بود، دريابند. فوکو دربارة انقلاب اسلامي مردم ايران ميگويد: «ايرانيان در اين خيزش قبل از هر چيز به خودشان گفتند ـ و شايد همين خود روح اين قيام است ـ که قطعاً بايد اين رژيم را عوض کنيم و از شرّ اين مرد خلاص شويم. باید این تشکیلات فاسد را به هم بریزیم. باید کلّ کشور را متحوّل سازیم، سازمان سياسي، نظام اقتصادي و سياست خارجي مملکت خود را بايد دگرگون سازيم، ولي مهمتر از همه، نخست بايد خودمان را متحوّل سازيم. نحوة زندگيمان، روابطمان با ديگران، با تمامي امور، با ابديت، با خدا و با هر چيز ديگر بايد کاملاً متحوّل شوند، تنها در صورتي که چنين تحول ژرفي در زندگي ما رخ دهد، يک انقلاب حقيقي و راستين خواهيم داشت، به اعتقاد من در اين جاست که اسلام نقش خود را ايفا نمود.»1 آري، انقلاب اسلامي ايران، به رهبري حضرت امام خميني(ره) طلايهدار رنسانس ديگري در جهان بود. با اين تفاوت که در رنسانس قرن شانزده و هفده اروپا، بشر با روي گرداندن از آسمان تلاش کرد که همة مناسبات فردي و اجتماعي خود را براساس آموزههاي عقلي و تجربي سامان دهد، ولي در رنسانس قرن بيستم ايران، انسان با رويکرد دوباره به آسمان، تلاش بزرگي را براي سامان دادن همة مناسبات خود بر مبناي کتاب خدا و سنّت معصومان(ع) آغاز کرد. با پيروزي انقلاب اسلامي ايران در 22 بهمن 1357 بزرگترين مانع در راه تحقّق آرمان بزرگ مردم ايران که چيزي جز حاکميت نظام طاغوت نبود، از ميان برداشته شد و با رأي «آري» مردم به نظام جمهوري اسلامي در روزهاي 10 و 11 فروردين 1358 زمينة لازم براي تحقّق اين آرمان فراهم شد و از همين رو بود که رهبر کبير انقلاب اسلامي در پيام خود به مناسبت برگزاري رفراندوم جمهوري اسلامي روز 12 فروردين (روز اعلام نتايج همهپرسي جمهوري اسلامي) را «از بزرگترين اعياد مذهبي و ملّي» برشمردند: «من در اين روز مبارک، روز امامت امّت و روز فتح و ظفر ملت، جمهوري اسلامي ايران را اعلام ميکنم ... صبحگاه 12 فروردين که روز نخستين حکومت الله است، از بزرگترين اعياد مذهبي و ملّي ماست. ملت ما بايد اين روز را عيد بگيرند و زنده نگه دارند. روزي که کنگرههاي قصر 2500 سال حکومت طاغوتي فروريخت و سلطة شيطاني براي هميشه رخت بربست و حکومت مستضعفين که حکومت خداست به جاي آن نشست.»2 حضرت امام (ره) در نخستين روز تشکيل نظام جمهوري اسلامي با يادآوري مجدد آرمان بزرگ انقلاب اسلامي، همگان را به پيريزي همة مناسبات فرهنگي، سياسي و اقتصادي بر مبناي آموزههاي اسلامي و به دور از هرگونه تأثيرناپذيري از فرهنگ مغرب زمين فراخوانده، فرمودند: «من از دولتها ميخواهم که بدون وحشت از غرب و شرق، با استقلال فکر و اراده، باقي ماندة رژيم طاغوتي را که آثارش در تمام شئون کشور ريشه دارد، پاکسازي کنند و فرهنگ و دادگستري و ساير وزارتخانهها و ادارات [را] که با فرم غربي و غربزدگي برپا شده است به شکل اسلامي متحوّل کنند و به دنيا عدالت اجتماعي و استقلال فرهنگي و اقتصادي و سياسي را نشان دهند.»3 اکنون در آستانة سي و دومين سال تشکيل نظام جمهوري اسلامي و حاکميت دين خدا و آموزههاي اسلامي بر اين سرزمين، جا دارد که ملّت ما به شکرانة اين نعمت بزرگ و به خاطر اين که خداوند متعال توفيق برپايي نخستين حکومت ديني را پس از چند قرن حاکميت سکولاريسم به آنها ارزاني داشت، سر بر سجده گذارند و خالق يکتا را صميمانه سپاس گويند. اميدواریم که خداوند همة ما را قدردان اين نعمت بزرگ قرار دهد و اين حکومت را به حکومت جهاني امام مهدي(ع) متّصل فرمايد. آمين يا ربالعالمين پي نوشت ها : 1. «ايران، روح دنياي فاقد روح»، مصاحبه با ميشل فوکو، برگرفته از کتاب: حسنعلي نوذري، فلسفة تاريخ، روششناسي و تاريخنگاري، ص 568. 2.صحيفة امام ، ج 6، صص 453 و 454. 3.همان، ص 454. منبع:www.mouood.org
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 368]