تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 17 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):عريف بيش از استحقاق، چاپلوسى و كمتر از استحقاق، از ناتوانى در سخن و يا حسد است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ووچر پرفکت مانی

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1805471920




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

ناشران پياده‌رو


واضح آرشیو وب فارسی:همشهری: ناشران پياده‌رو


روندها- ايرج بابا‌حاجي- مهدي حق با علي:
بازار چاپ و تكثير غير قانوني كتاب داغ است؛ حتي داغ تر از نمايشگاه كتابي كه برگزار شد.

گراني كاغذ و چاپ و ليتوگرافي و صحافي، قيمت كتاب دارد سر به آسمان مي‌گذارد. در دوره‌اي كه كتاب 300 صفحه‌اي جلد مقوايي 6-5 هزار تومان قيمت دارد، ديگر حوصله‌اي براي كتابخانه‌بازي و تشكيل مجموعه شخصي نمانده. دوره كتاب‌هاي نفيس با جلد‌هاي گالينگور و عنوان‌هاي زركوب و فخيم گذشته است. عنوان‌هاي كتاب‌هاي جديد و قديم پشت ويترين‌ها، اگر چه وسوسه‌اي هستند براي داخل‌شدن به كتابفروشي ولي شنيدن قيمت‌ها مثل آب سردي است بر آتش اين شوق.

اگر زندگي‌ات را دانشجويي يا با درآمد كم مي‌گذراني و اهل كتاب هم هستي، مثل خيلي از همين‌هايي كه دارند هر روز در خيابان انقلاب وول مي‌خورند و بالا و پايين مي‌روند، مي‌روي سراغ خريد از بساط‌هاي فروش كتاب كه در پياده‌رو‌هاي خيابان انقلاب گسترده‌شده‌اند و كتاب‌هاي خوبي هم مي‌فروشند؛ كپي‌هاي غيرمجاز و چاپ نامرغوب و البته ارزان‌تر.

***

اينجا خيابان انقلاب است، مركز فرهنگي شهر؛ پر از كتابفروشي‌هاي ريز و درشت و پر از دستفروشاني كه مدام در گوش عابران «سي‌دي مجاز و غيرمجاز» را نجوا مي‌كنند؛ پر از مغازه‌هاي قديمي پوشاك كه حالا تغيير شغل داده‌اند و كتاب‌هاي فله‌اي را ريخته‌اند روي هم و حراج كرده‌اند. پياده‌رو‌هاي خيابان، مشمول طرح بهسازي پياده‌رو‌ها شده‌اند و فعلا نيمي از پياده‌رو را خاك برداشته است و عابران اين خيابان فرهنگي را حسابي خاكي مي‌كند. آن طرف هم يك ساختمان براي عوض‌كردن نماي ديوارش كلي داربست سر هم كرده و بقيه پياده‌رو را اشغال كرده.فقط آنجاهايي از پياده‌رو را كه هنوز سالم است دستفروشان كتاب گرفته‌اند.

خيابان انقلاب سال‌هاست كه ميزبان بساط اين دستفروشان كتاب است. هركدام در گوشه‌اي از پياده‌رو بساطشان را علم كرده و مشتريان خودشان را دارند؛ كتاب‌هاي قديمي و كمياب مي‌آورند و بعضي‌هاشان كتاب‌هاي سفارشي خريداران را هم پيدا مي‌كنند. كار ديگري هم مي‌كنند كه كتابفروشي‌هاي رسمي از انجامش عاجزند؛ كتاب‌هاي ناياب يا ممنوع را مي‌فروشند. كتاب‌هاي اين بساطي‌ها و دستفروش‌ها شبيه‌هم هستند؛ ديوان ايرج ميرزا، دايي‌جان ناپلئون ايرج پزشكزاد، بوف كور صادق هدايت و... .

اين‌طور كه اهل فن اين كار مي‌گويند، سال‌هاي سال است كه بعضي كتاب‌هاي مشخص با اينكه مجوز چاپ رسمي هم گرفته‌اند اما پرفروش‌هاي اصلي اين بازار غيررسمي هستند. يكي از همين بساطي‌ها مي‌گويد: «همين كتاب دايي‌جان ناپلئون توسط ناشري چاپ شده ولي مشتري هنوز مي‌آيد دنبال نسخه بساطي آن چون نمي‌تواند قيمت 15 هزار توماني آن را بپردازد ولي از بساطي‌ها مي‌شود با يك‌سوم اين قيمت، كتاب را خريد».

آخرين كتاب ماركز هم به وفور در بساط‌ها پيدا مي‌شود؛ كتابي كه ابتدا مجوز نشر گرفت و به بازار آمد ولي چند روز بعد در پي اعتراض يك سايت، فروش كتاب متوقف شد و اينهايي كه در بساط‌ها هستند، همه از چاپ‌هاي زيرزميني و كپي‌برداري آمده‌اند. كتاب، دقيقا با همان جلد و سر و وضعي كه ناشر چاپ كرده بود در آمده و گاهي به قيمت پشت جلد، 1500 تومان و گاهي هم 2000 تومان فروخته مي‌شود.

بيشتر بساطي‌ها كم‌حرف و محتاط‌اند و خيلي مايل به حرف‌زدن درباره كارشان نيستند ولي با بعضي‌هاشان مي‌توان صحبت كرد. «قاسم» يكي از همين بساطي‌هاست كه بعد از مدت‌ها بساط پهن‌كردن و فروش كتاب، كارش را توسعه داده است و مشتري‌هاي مخصوص خودش را دارد؛ مشتري‌هايي كه قاسم شماره تلفن آنها را دارد تا بعد از تهيه كتاب‌هاي درخواستي‌شان به آنها خبر دهد. قاسم مي‌گويد همه‌جور مشتري‌اي داشته؛ از خريداران مايه‌داري كه هر بهايي را بدون نق‌و‌نوق پرداخت مي‌كنند و حتي انعام هم مي‌دهند تا دانشجوياني كه سر قيمت چندبار چانه مي‌زنند.

بعضي شمال‌شهري‌ها هم در اين شلوغي و ترافيك از خانه تكان نمي‌خورند و خود جناب كتابفروش، كتاب‌ها را در خانه‌شان تحويل مي‌دهد و تازه فهرست عناوين جديد را هم همان‌جا به آنها ارائه مي‌دهد. قاسم هنگام اين كار با خيلي از مشتري‌ها هم رفيق شده و از كتابخانه‌هاشان سر درآورده. او مي‌گويد: «وقتي بعضي كتاب‌ها كمياب مي‌شد و قيمتش بالا مي‌كشيد، به همان مشتري‌ها مراجعه مي‌كردم و خودم خريدار مي‌شدم. بعضي‌ها اگر خوانده بودند و كتاب‌باز نبودند مي‌دادند، بعضي هم راضي نمي‌شدند و دست خالي برمي‌گشتم».

اين كارهاي غيرقانوني البته مشكلات خاص خودش را هم دارد. قاسم مي‌گويد كه يك‌بار به‌خاطر كپي كتابي از ترانه‌هاي يك خواننده قديمي، گرفتار شده و جريمه سنگيني هم داده. سد معبر شهرداري هم هميشه ‌روي سرشان چرخ مي‌زند. مي‌گويد حق با آنهاست. مي‌گويد كه در اين راسته، دستفروشان سبزي خردكن و كرم جلاسنج و خروس قندي‌فروش، بيشتر از همه داد و هوار راه مي‌اندازند و مزاحم مردم هستند. بعد هم تعريف مي‌كند كه خيلي از اين سبزي‌فروش‌ها بعد از مدتي نقشه‌فروش شده‌اند و بعد هم بساط كتاب علم كرده‌اند و بعد از آشنايي با چم و خم كار، سرقفلي يك مغازه كوچك را هم‌جور كرده‌اند و به همه‌جا رسيده‌اند.

يك خريدار جوان آمده كنار بساط آن طرف‌تر ايستاده. به سر و وضعش مي‌آيد كه دانشجو باشد. سراغ كتاب نايابي چاپ آلمان را مي‌گيرد. در كمال ناباوري فروشنده سر تاييد تكان مي‌دهد و از زير بساطش يك نسخه از آن را درمي‌آورد و دست مشتري مي‌دهد. 5 هزار تومان قيمتش است. جوانك اين مبلغ را همراه ندارد و خريد را به فردا همين وقت حواله مي‌دهد. فروشنده هم سر تكان مي‌دهد. حدودا 40 ساله است و لهجه شمالي دارد. خيلي دل و دماغ حرف‌زدن ندارد و بي‌حوصله جواب مي‌دهد. از روزگار شكايت مي‌كند و اينكه در زندگي بد آورده. مي‌گويد: «حول و حوش سال 67 در همين خيابان در كار كتاب بودم. بعد از فوت پدرم، مغازه‌اي در شمال برايم ارث ماند.

از تهران دل كندم و رفتم شمال. مغازه را اجاره داده بودم و روزگار مي‌گذراندم. چندوقت پيش به سرم زد و مغازه را فروختم تا با پولش كاري كنم كه نشد. پول از بين رفت. دوباره آمدم اينجا و پيش همكاران قديمي بساط راه انداختم». بساطش مثل بساط بقيه است. بروز نمي‌دهد كه كتاب‌ها را از كجا تهيه مي‌كند، مي‌گويد: «بالاخره مي‌رسد». بعد اشاره مي‌كند به چاپخانه‌هاي قديمي و دم و دستگاه ريسوگراف. از اين مي‌گويد كه با آمدن ريسوگراف، در صنعت كپي‌كردن غيرقانوني كتاب انقلابي به پا شد و اينكه اين چيزها پول و سرمايه مي‌خواهد و دستگاه و كاغذ و جلد.

جالب است كه ناشران پياده‌رو‌ها هم مثل ناشران رسمي، مشكل سرمايه و كاغذ و اين جور چيز‌ها دارند و تنها فرقشان گرفتن مجوز نشر و دادن حق‌التاليف است كه ناشران پياده‌رو از اين كارها معافند! قانون جديد وزارت ارشاد در اين‌باره كه هر كتاب براي چاپ مجدد بايد دوباره مجوز بگيرد هم به كمك بساطي‌ها آمده.

ناشران زيرزميني تا ناشر اصلي مجوز چاپ جديد را بگيرد، كتاب‌هاي چاپ اول را چاپ مي‌كنند و فقط روي قيمت قبلي را با برچسب قيمت جديد مي‌پوشانند. آقاي دستفروش تازه دهانش گرم شده، از وضعيت چاپ با ريسوگراف‌ها مي‌گويد: «در دستگاه‌هاي ريسوگراف هرچه تيراژ بالاتر باشد، قيمت پايين‌تر است. با اين گراني كاغذ بايد بالاتر چاپ كني تا از لحاظ قيمت جور شود و به‌صرفه باشد. خلاصه، زير هزارتا صرف ندارد»؛ يعني ناشران زيرزميني تيراژشان زير هزار نمي‌آيد؛ آن‌هم در شرايطي كه ناشران رسمي به ندرت جرات مي‌كنند چاپ اول كتابي را بيشتر از 1300 يا 1500 نسخه بزنند.

دانشجو‌ها و كنكوري‌ها در پياده‌رو زيادند. از اين مغازه به آن يكي، دنبال كتاب‌هاي درسي‌شان هستند. رفت و آمد زياد است. يكي دنبال «قورباغه‌ات را قورت بده» است و آن يكي كتاب «مديريت ثانيه‌اي» را مي‌خواهد. ذائقه اهل كتاب هم تغيير كرده.
ميان اين همه شلوغي و بساط، پيرزني هم هست كه جلب‌توجه مي‌كند؛ چندتا كتاب پهن كرده و آرام با قامت تكيده‌اش كنار بساط نشسته.

اهل صحبت است و اگر ببيند كسي به كتابي علاقه‌مند شده يا دارد پرس‌و‌جو مي‌كند، خودش سر صحبت را باز مي‌كند. اسمش كبري است، 84 ساله، اهل اراك. خيلي سال پيش از روستايي نزديك اراك همراه همسرش به تهران آمده. آن‌طور كه خودش مي‌گويد 30 سال است در كار فروش خياباني كتاب است. از اجبار روزگار مي‌گويد كه چطور باعث شده به اين كار روي بياورد. مي‌گويد: «شوهرم در يك حادثه از دست رفت. پسرم را بزرگ كردم. ازدواج كرد و با يك وانت به روزگارش مي‌رسيد. سال‌هاي اول انقلاب او هم تصادف كرد و مرد و مرا با همسرش و 4تا بچه تنها گذاشت».

بايد براي امرارمعاش خودش و عروسش و نوه‌ها كاري مي‌كرده. يك روز كه از خيابان انقلاب رد مي‌شده، نظرش جلب مي‌شود به بساطي‌هاي كتاب كنار پياده‌رو كه در آن روزهاي پرالتهاب، بازار گرمي هم داشتند؛ به‌خصوص براي دانشجويان. ادامه مي‌دهد: «سواد درست و حسابي‌اي نداشتم ولي با كمك چندتا از دانشجو‌ها يك بساط كوچك راه انداختم و كتاب مي‌فروختم». خوب مي‌داند كه چه چيزهايي مي‌فروخته؛ «اولش همه‌چي مي‌فروختم؛ كتاب‌هاي شريعتي و مطهري.

يك روز يك پاسدار آمد و گفت همين آثار شريعتي و مطهري را بفروش، اينها خوبند. من هم ديگر همين‌ها را فروختم و دنبال كتاب‌هاي رمان و اينها نرفتم». مي‌پرسيم چيزي هم از اين كتاب‌ها خوانده؟ مي‌گويد: « اگر از كتابي خوشم مي‌آمد يك باسواد پيدا مي‌كردم تا برايم بخواند. بچه‌هاي پسرم را بزرگ كردم و مدرسه فرستادم. گاهي در خانه برايم از اين كتاب‌ها مي‌خواندند. بعضي‌هايش را از برم». اينها را كه مي‌گويد، شروع مي‌كند به خواندن قسمت‌هايي از كتاب مورد علاقه‌اش؛ «فاطمه فاطمه است».

شريعتي را از حفظ مي‌خواند. بعد از اين همه سال، هنوز نتوانسته از بساطش به يك مغازه نقلي، نقل مكان كند. از بالابودن خرج زندگي و بزرگ‌كردن نوه‌ها مي‌گويد و از نداشتن كسي كه در اين كار راهنمايي‌اش كند. با اين همه از سرنوشت گله‌اي ندارد؛ «تقدير ما همين بود. اراك كه بوديم روستايمان از بي‌آبي خشك شد. تهران كه آمدم كس و كارم را از دست دادم. خدا را شكر، راضي‌ام. اگر زندگي به عقب هم برگردد، باز همين كارها را مي‌كنم و باز اشاره مي‌كند كه سرنوشت‌اش همين بوده».

عابران همچنان مي‌آيند و مي‌روند. اين كلاف همچنان سر دراز دارد. كافي است مجوز چاپ كتابي باطل شود تا سر زبان‌ها بيفتد و چند روز بعد آن را در پياده‌رو‌ها پيدا كني. چه مي‌شود كرد؟ يك زماني آدم به‌خاطر كنجكاوي‌اش درباره «ميوه ممنوعه» از بهشت به زمين رانده شد، حالا هم به‌خاطر كتاب ممنوعه، از كتابفروشي رانده مي‌شد و به حاشيه پياده‌رو مي‌رسد!

***

اولين بار در روزهاي اوج انقلاب، بازار كتاب‌هاي افستي داغ بود

كتاب‌هاي جلد سفيد در يك دوره يك ساله از سال 1356 تا سال 1357 و در زمان پيروزي انقلاب چاپ مي‌شد. عنوان جلد سفيد در واقع به جلد ساده اين‌گونه كتاب‌ها اطلاق مي‌شد كه به غير از نام كتاب، چيز ديگري روي آن چاپ نمي‌شد و فاقد نشان ناشر و قيمت و شناسنامه بودند؛ كتاب‌هايي در رنگ سفيد و سبز و آبي و صورتي و رنگ‌هاي ديگر كه شامل آثار داخلي و ترجمه مي‌شد و در نهايت سادگي، به‌صورت افست به چاپ مي‌رسيد.

يكي ديگر از علل اين چاپ ساده، مسئله رقابت در بازار بود كه ناشران نمي‌خواستند با درگير شدن با تكنيك‌هاي چاپ، زمان را از دست داده و از رقبا عقب بمانند.در اين زمينه در آن سال‌ها، چند ناشر قانوني هم به دنبال اين رويه رفته و آثار ممنوعه خود را قاچاقي با عنوان جلد سفيد روانه بازار كردند.

در اين زمينه مي‌توان به كتاب «غربزدگي» جلال آل‌احمد اشاره كرد كه در چندصد هزار تيراژ به چاپ رسيد. آثار دكتر شريعتي هم تماما با عنوان جلد سفيد در آن روزگار به چاپ مي‌رسيد و در بازار بساطي‌ها فروخته مي‌شد. پديده كتاب‌هاي جلد سفيد با عنوان كتاب‌هاي سياسي، فكري، عقيدتي، مذهبي و ضدرژيم شاه، به طور غيرقانوني و افستي با تيراژي بالا و قيمت پايين عرضه مي‌شد. اين پديده با پيروزي انقلاب اسلامي به پايان عمر خود رسيد.

***

رخنه در اسرار بزرگ‌ترين كپي كار غير قانوني تهران‌

از هيچ‌كدام از بساطي‌هاي كنار پياده‌روهاي خيابان انقلاب نمي‌شود فهميد كه اين كتاب‌هاي كپي‌شده و بي‌مجوز را از كجا مي‌آورند. تشكيلات عجيبي است؛ پشت پرده اين بازار كسي هست كه بخش اعظمي ‌از كار نشر غيرقانوني كتاب را انجام مي‌دهد و بزرگ‌ترين كپي‌كار غيرقانوني تهران است. مي‌خواهيد بدانيد كه محل كارش چه شكلي است؟به‌اش مي‌گويند «آقاي كتاب». مي‌گويند از نابغه‌هاي جريان كپي است.

نزديك30 سال است كه اين كار را مي‌كند. چند باري گير افتاده ولي با پرداخت جريمه‌هاي سنگين چند10ميليوني خلاص شده و باز برگشته سركار سابق. با هر گروه و دسته‌اي پريده است و الان همه را مي‌شناسد. اگر كسي زنگ بزند و صدايش آشنا نباشد، مي‌گويد: «شركت پخش شير پگاه، بفرماييد!». اگر كسي بتواند آشنايي بدهد و سفارش كتاب به‌اش بدهد، قراري با او مي‌گذارد تا فلان ساعت بيايد در همين ساختمان و كتاب كپي ‌شده را بگيرد و برود.

ساختمان در گوشه‌اي از ميدان انقلاب است. چيز قابل‌توجهي از بيرونش معلوم نيست. شبيه ساختمان‌هاي اين ميدان شلوغ است. در باز نيست. بايد زنگ آيفون را زد. آپارتمان طبقه اول ساختمان است؛ كنار مطب يك دكتر. برخلاف بيرون ساختمان كه شلوغي غوغا مي‌كند، داخل ساختمان زيادي خلوت و سوت و كور است. در آپارتمان باز است؛ آپارتماني سه خوابه پر از كتاب. همه چيز اينجا شبيه فيلم‌هاست. از كف زمين تا سقف، كتاب‌ها چيده شده‌اند و بالا رفته‌اند. در آشپزخانه و ‌هال هم مثل اتاق‌ها پر از كتاب است و آقاي كتاب پشت ميزي ميان همه آن كتاب‌هاي انبوه لم داده.

مي‌گويند تشكيلات‌اش مثل پدرخوانده است و همه جاي بازار كتاب ريشه دوانده. منتها او يك پدرخوانده فرهنگي است. آقاي كتاب از خودش مي‌گويد: «خودم اوايل خريدار كتاب بودم و علاقه داشتم. قاتي همين رفت و آمد‌ها وارد كار شدم و ديگر ماندم در همين كار. توي اين 36 سال يك بار هم نرفتم دنبال جواز نشر. شايد هم تنبلي كردم». كارش تلفني است، حتي اگر كتابي در دستش نباشد، خيالي برايش نيست، سريع از طريق همكاران جورش مي‌كند. اين‌طور كه آقاي كتاب مي‌گويد بيشتر مشتري‌هايش دنبال نسخه‌هاي آنتيك و خطي و چيزهاي ناياب هستند.

ريسوگراف دستگاه به درد بخوري است و خوب كار مي‌كند. در 24 ساعت هر تيراژي را كه بخواهي مي‌تواني با آن چاپ كني.سر و صدا و تلق‌تلوق ماشين چاپ را هم ندارد؛ اين‌طوري همسايه‌ها هم شاكي نمي‌شوند. آقاي كتاب هم مالك يكي از همين دستگاه‌هاست. اگر مجوز كتابي لغو شود يا كتابي يكباره مشهور شود، بلافاصله آقاي كتاب دست به كار مي‌شود و بازار را دست مي‌گيرد.

سيستم چاپ و پخش‌اش خيلي زود تمام بساطي‌ها و مغازه‌هاي دست دوم فروشي را درنورديده‌است و كتاب‌ها سريع به دست خواهانش مي‌رسد. اين‌طوري است كه اين آقا به بزرگ‌ترين كپي‌كار تهران تبديل شده است.رسمش اين است كه مشتري‌هاي دفترش را تا دم در بدرقه مي‌كند. شايد هم دارد مي‌پايدشان. بيرون ساختمان، در يك گوشه‌اي، دستفروشي چند كتاب را جلدي 500 تومان حراج كرده. آقاي كتاب مي‌گفت بعضي كتاب‌ها هميشه خواننده دارند و بعضي‌ها از مد مي‌افتند؛ اينها بايد از نوع دوم باشند!

تاريخ درج: 1 خرداد 1387 ساعت 11:48 تاريخ تاييد: 6 خرداد 1387 ساعت 08:59 تاريخ به روز رساني: 6 خرداد 1387 ساعت 08:55
 دوشنبه 6 خرداد 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: همشهری]
[مشاهده در: www.hamshahrionline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 592]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن