واضح آرشیو وب فارسی:دنياي اقتصاد: كتابكالبد شكافى خليج فارس
دكتر ناصر تكميل همايونكتاب خليجفارس كه در مجموعه «از ايران چه ميدانم؟» به چاپ رسيده، به قلم دكتر ناصر تكميل همايون، مورخ و جامعه شناس ايراني، به رشته تحرير درآمده است.
اين كتاب كه همچون ديگر كتابهاي مجموعه «از ايران چه ميدانم؟» مدخلي براي شناخت يكي از مهمترين مسائل ملي و فرهنگي ايران است، اگرچه در حجمي كم به چاپ رسيده، اما حاوي برخي مطالب كلان و مهم درباره موضوع خود است و از آن مهمتر آنكه اسباب پژوهش وسيعتر درباره اين موضوع را فراهم ميآورد.
دكتر ناصر تكميل همايون اين كتاب را به بخشهاي متنوع و پرباري تقسيم كرده و در هر يك از بخشهاي هفت گانه كتاب، مساله خليجفارس را از نقطه نظرهاي گوناگوني مورد بررسي قرار داده است، چنان كه گاه به بررسي اين مفهوم فرهنگي از نقطه نظر طبيعي، گاه فرهنگي، گاه تاريخي و گاه سياسي پرداخته است.
دكتر تكميل همايون در پيش سخن كتاب، درباره توجه بيشتر جهانيان و جهانخواران به خليجفارس سخن ميگويد و از تلاش خود به فراهم آوردن اين كتاب با روشي مبتنيبر اسناد دقيق و بيطرفانه پرده بر ميدارد.
وي در فصل اول اين كتاب كه «شرايط اقليمي و پيشينه جغرافيايي» نام دارد، درباره طبيعت و اقليم خليجفارس سخن ميگويد. بنا به تحقيق دكتر تكميل همايون، مدخل خليجفارس در تنگه هرمز حدود 85كيلومتر عرض دارد، در حالي كه بيشترين عرض آن 325كيلومتر است. ژرفاي متوسط اين خليج نيز 35متر است. بنابر اشاره مولف «به علت ژرفاي بيشتر سواحل شمالي [خليجفارس] تسهيلات بازرگاني و مراودات اجتماعي و فرهنگي دراين بخش بيش از سواحل جنوبي بوده است» (ص 13) وي سپس به ذكر رودخانهها، بنادر و جزاير ايراني خليجفارس به تفكيك استانهاي ايراني حاشيه شمالي خليجفارس ميپردازد.
در فصل دوم كه «حيات انسان و نام و نشان تاريخي» نام دارد، مولف درباره نخستين جلوههاي زيستي در اطراف خليجفارس سخن ميگويد و با ذكر نظر برخي باستان شناسان، به ظهور برخي تمدنهاي بزرگ در حاشيه خليجفارس اشاره ميكند.
بخش دوم اين كتاب كه شايد مهمترين و مورد ابتلاترين بخش اين كتاب باشد «نام و نشان» نام دارد كه در آن مولف درباره تاريخ نام خليجفارس سخن ميگويد. بنا بر تحقيق مولف، از دوره هخامنشيان نام خليجفارس (درياي پارس) شناخته شده بود و برخي از مورخان يوناني از جمله فلاويوس آريانوس (قرن دوم ميلادي) و همزمان با او بطلميوس و ديگران و نيز مورخان رومي از اين دريا با نام پارس ياد كردهاند. (ص 27)
بنابر تحقيق دكتر تكميل همايون در دوره اسلامي نيز مورخان و جغرافيدانان مسلمان از اين خليج به نام «بحر فارسي»، «خليج الفارسي»، «خليجفارس» و «درياي پارس» ياد كردهاند. وي سپس به نقل از پژوهش استاد محمد جواد مشكور، فهرستي از منابع تاريخي كه در آنها نام خليجفارس به اين صورت آمده را بهترتيب زمان حيات مولفين آنها ذكر ميكند.
وي سپس بر اساس يافتههاي باستان شناختي، به نفوذ فرهنگي ايران در سواحل جنوبي خليجفارس اشاره ميكند و البته از اين فرايند به «همزيستي فرهنگي در عهد باستان» تعبير ميكند. وي صريحا معتقد است كه از دوره باستان نيز به هم خوردن نظم فرهنگي خليجفارس نتيجه ورود بيگانگان به اين منطقه و به آشوب كشاندن آن بوده است؛ چنانكه به دادههاي تاريخي دال بر رسيدن دريانوردان جنگاور يوناني به خليجفارس و به آشوب كشاندن آن در دوره باستان توجه ميدهد. در فصل سوم اين كتاب كه «خليجفارس و حيات نوين اسلامي» نام دارد، مولف به بررسي اسلام و تطورات حكومتي در سواحل شمالي و جنوبي خليجفارس و نيز شرايط مدني و اقتصادي آن سخن ميگويد.
فصل چهارم كتاب «استعمار و زيانهاي آن» نام دارد. در اين بخش مولف كار خود را با اشاره به ورود استعمار به خليجفارس با تصرف جزيره هرمز در سال 921 ق. برابر با 1515 م. توسط پرتغاليها آغاز ميكند.
وي ضمن انتقاد به «سياستگران بيسياست ايران» دوره صفوي كه «مقدمات ورود انگليسيها را به بهانه سركوبي و بيرون راندن پرتغاليها» (ص 44) فراهم آوردند، صريحا اشاره ميكند: «حضور اين دولت استعماري در همه جاي جهان به ويژه سرزمينهاي مسلماننشين، فرجامي بس نامبارك داشت» (ص 44) به هر صورت مولف در اين فصل به دگرديسيهاي سياسي جديد در خاورميانه در دوره جديد و ايجاد دولتهاي جديد سياسي در سواحل جنوبي خليجفارس اشاره ميكند.
مولف در فصل پنجم كتاب كه «كاربرد سياستهاي جديد امپرياليستي» نام دارد، با تكيه بر نقش «چارلز بلگريو» كه توسط دولت انگلستان به خليجفارس اعزام شده بود و 31 سال در اين منطقه اقامت داشت، به «كشورسازيهاي استعماري» (ص 55) اشاره ميكند. از نظر او در دورههاي اخير در سرزمينهاي عربنشين كشورهايي «با حد و مرزهاي نامشخص» توسط «استعمار بريتانيا و عاملان آن» (ص 55) بهوجود آمده است.
وي عربستان سعودي، عراق و كويت را به عنوان نمونههاي اين فرايند ذكر ميكند و مسائل تشكيل آنان را ذكر مينمايد. از آن پس وي به ورود آمريكا به خليجفارس و ترك خليجفارس توسط انگلستان در سال 1971 طبق قرارداد تعيين شده اشاره ميكند و از آن به «خروج ظاهري استعمار پير» (ص 60) تعبير مينمايد. سپس به بحرين و فرايند جداشدن آن از ايران و امارات متحده عربي اشاره ميكند و فرايند تشكيل آن را مورد توجه قرار ميدهد.
فصل ششم اين كتاب «ناهماهنگيهاي منطقهاي و موانع استعمار ساخته» نام دارد. مولف در اين بخش از كتاب بيش از همه به مساله كشف نفت در خليجفارس توجه دارد و به تك كالايي شدن اقتصادهاي كشورهاي حاشيه خليجفارس توجه ميدهد.
وي به آنچه كه «گرايش به غرب و دوري از شرق» در كشورهاي حاشيه جنوبي خليجفارس مينامد، نيز بسيار معتقد است و ساكنان جنوبي خليجفارس را شيفته غرب ميداند نيز مساله عربگرايي و پان عربيسم در كشورهاي حاشيه خليجفارس و ناديده گرفتن نقش غير اعراب در بناي تمدن اسلامي توسط اين دولتها مورد توجه مولف قرار گرفته است.
او اين سه مساله را در خليجفارس از موانع ساخته و پرداخته استعمار ميداند. مولف معتقد است كه دولت انگلستان در ميان اعراب خليجفارس سه نوع تضاد به وجود آورده است: «تضاد در ميان نيروهاي تجددطلب و پيشرو و جناح سنتي و ارتجاعي، تضاد در ميان جمعيتهاي مهاجر از جمله ايرانيان و بوميان، تضاد در ميان مجموعه شيخنشينها با يكديگر.» (ص 75)
از نظر دكتر تكميل همايون اوج اين امر را ميتوان در «اخلال در نام تاريخي خليجفارس» دانست. وي در اين باره مينويسد: «بلگريو، يكي از عوامل انگلستان در خليجفارس كه سي سال فتنهانگيزيهاي استعمار را در منطقه رهبري كرد و داراي گرايشهاي ضدايراني شديد بود، در كتاب خود نوشت: «خليجفارس كه اعراب آن را خليج عربي ميگويند» در حالي كه هرگز تا آن زمان، اعراب به خليجفارس نام ديگري نداده بودند.
ادامه دارد
دوشنبه 6 خرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: دنياي اقتصاد]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 400]