واضح آرشیو وب فارسی:همشهری: گزارشي از پشت صحنه برنامه ؛زلف گرهزدن با يكانيكان بينندگان جان - عليرضا كيوانينژاد
وقتي دربرنامه راديو تهران، محمد صالحعلا را ميديدم، دهانش بوي برگ ميداد و اين يعني به زودي، شعرش فواره ميزد. چندي بعد، وقتي از كشيدن دستمال نمدار روي ماه خلاص شد، نشريه را راه انداخت تا در تمام صفحاتش دست به سينه، روبهروي يكان يكان مخاطبان جان بنشيند و با آنها زلف گره زند. در شبي كه داشت، پشت بام آفتاب را با شبنم آبپاشي ميكرد، در دفتر بارانفيلم تولد را جشن گرفت. اين بار اما براي ديدار با او و برنامهاي كه اجرا ميكند، بايد از ساختمان 13 طبقه سيما كه به ساختمان توليد معروف است، بگذرم.
درسالن انتظار، جايي كه نگهبان دم در اين اسم را برايش انتخاب كرده، منتظررسيدن عوامل برنامه هستيم؛ من و عكاس روزنامه. شادمهر راستين زودتر از بقيه ميرسد و يك تك پا ميرود اتاق گريم. پشت سرش البته سعيد بشيري ميآيد؛ همان تهيهكنندهاي كه ميشود براي توصيف ظاهرش از هنرپيشه سرشناسهاليوود، ياد كرد.
در استوديو را باز ميكند و وارد ميشوم تا براي لحظاتي آنجا را بيحضور ديگران ببينم. فواره كوچك وسط صحنه كه بيشباهت به فواره شعر صالحاعلا نيست، پيش از هر چيزي توجهم را به خود جلب ميكند. از سقف لوازمي آويزان است كه آدم را ياد پشت صحنه مياندازد. بيرون، پشت در، اتاق فرمان قرار دارد؛ جايي كه مانند يك كتابخانه، قفسهبنديشده اما به ازاي هركتاب، يك تلويزيون قرار دارد. بالاي يكي از آنها ساعتي است شبيه همان ساعتهايي كه روي بمبها در فيلمهايهاليوودي هستند؛ پيامآور دلهرهاند. صالحعلا چند دقيقه بعد وارد ميشود. سرگرم مرور پلاتوهايش است كه ميگويد: و اين گفتن، مثل خيلي از تكهكلامها مخصوص خودش است. سعيد بشيري چند لحظه بعد ميآيد تا مانند رهبر يك اركستر، برنامه را هماهنگ كند. برنامه زنده مشكلات خاص خود را دارد، يكي از دستياران يادش رفته نواري را حاضر كند و از اين دست مسائل، اما بشيري بايد هرطور شده برنامه را جمعوجوركند. تا زمان شروع، چند قدم بيشتر نمانده است. شادمهر راستين هم بالاخره از اتاق گريم ميآيد. او را بيشتربا فيلمنامههايش ميشناسند اما خب، اينجا بايد دربخش معماري، كارشناس برنامه باشد: با راستين نميشود بيش از اين كلنجار رفت؛ يا ما رگ خوابش را نميشناسيم يا در اين شب بهخصوص، حوصله خبرنگار جماعت را ندارد، حتي اگر همكار همسرش باشد! برنامه شروع ميشود. دوربين وقتي تصويربسته صالحعلا را نشان ميدهد، دست به سينه كه نه، دو دستش را رو هم گذاشته و نشسته جلو مردم. يك راست ميرود سراغ همان پلاتويي كه آماده كرده؛ غلظت نمك اشك انسان فحواي پلاتوي فلسفهگونه اوست كه فرصت نكردم تمام و كمال يادداشتش كنم. در پايان اين بخش هم بشارت به باز شدن دكانها ميدهد و اينكه سلامش را تبليغ ميكند به بينندگاني كه از معبر امواج شبكه محترم چهارم سيما، برنامه را ميبينند.
به جيراني بگوييد با من تماس بگيرد
شادمهر راستين به قول صالحعلا در مرغزار گفتوگو با ميهمانش دكتراسكندر مختاري وارد استوديويي ميشود كه هنوز آماده نيست اما زمان برنامه، اين حرفها سرش نميشود. بايد آستينها را بالازد؛ از خود بشيري گرفته تا تصويربرداران. كمي آن طرفتر، كنار همان فواره كوچكه وسط صحنه، صالحاعلا با دردستش، كم كم چاي مينوشد تا صحنه مهيا شود. بشيري يك نفر را ميفرستد كه دستمال نمدار بياورد، البته براي تميز كردن شيشه ميز نه براي كشيدن روي ماه شعر صالحعلا.
چند دقيقه از چكه كردن دو قدم مانده به صبح روي باور بينندگان گذشته كه صالحعلا ميرود سراغ خواندن پيامهاي تلفني برنامه. طبق روال عادي برنامه، روزهاي چهارشنبه، در قدم دوم، فريدون جيراني با ميهمانش گپ ميزند اما ما كه پشت دوربين هستيم ميدانيم امشب در برنامه حضور ندارد. در يكي از پيامهاي تلفني آمده: ياد جنگ جهاني دوم ميافتي كه مردم و حتي گروههاي درگير جنگ از طريق راديو كه يگانه رسانه زمانه بود براي يكديگر، پيام رمزآلود ميگذاشتند. تصويربرداران كه سه نفر هستند مانند بيلياردبازي كه مترصد به دست آوردن يك موقعيت خوب براي ضربه زدن به توپ است، مدام در پي شكار زاويه مناسب براي تصويربردارياند؛ بشيري ميگويد اينها هم با برنامه ارتباط دلي برقرار كردهاند: تصويربرداران البته از مطلب چاپ شده در يكي از روزنامهها كميگله دارند: ! البته ما كه چنين چيزي نديديم؛ نه من، نه عكاس. تصويربردارها وقتي نظر خود را درباره كارشناسان برنامه ميگويند مخرج مشترك حرفشان ميشود بهرام عظيمي. ميگويند او خيلي راحت برنامه اجرا ميكند و به قول صالحاعلا استاد زلف گره زدن با مخاطب است. در بزنگاهي كه ميشود سراغ عوامل رفت، سراغي از صالحعلا ميگيرم. از او ميخواهم در مورد حال و هواي برنامه بگويد و اينكه چرا تعبير مردم چنين است كه همه چيز اين برنامه با سليقه او انگار چيده شده: مدير صحنه اعلام ميكند كه برويم پشت دوربين؛ وقت تنگ است. هر بار كه زمان پخش نماهنگ ميرسد، فكرم ميرود پيش آبيواناريپوشان بارسلونا كه امشب به مسلخ سانتاگوبرنابئو ميروند. نتيجه را هنوز نميدانم. در شبي كه هواي تهران شرجي و گرم است، پوشيدن كاپشن بهاري در اين استوديوي سرد لذتبخش است. دوباره، گاه آن ميرسد كه بروم سراغ صالحعلا: شادمهر راستين از معماري ايراني و روند مدرن شدن اين هنر در ايران ميگويد. صالحاعلا هم ساكت و به قول خودش دست به سينه نشسته، سراپا گوش است. قدم نخست به پايان ميرسد.
از نبود جيراني تا بحثهاي دوستداشتني
قدم دوم برنامه با گزارشي از شب جشن خانهسينما برداشته ميشود. تصاويري كه پخش ميشوند، صالحعلا و راستين، بازيگران و گردانندگان پرده نقره فام را به اسم صدا ميكنند و گاه هم آه حسرت باري ميكشند كه چرا فرصتي دست نداد در اين مراسم حضور داشته باشند، خاصه صالحعلا كه با ديدن تصاوير رفيق گرمابه و گلستانش، مسعود كيميايي، چند جمله كوتاه به شادمهر ميگويد: بعد نوبت به شادمهر ميرسد كه با ديدن تصاوير رضا بگويد: سوژه جالبي است اما ترجيح ميدهيم در موردش ننويسيم تا احيانا با لو رفتنش، شهدي را به شرنگ تبديل نكنيم. تصوير سيفالله داد كه پخش ميشود شادمهر ميگويد: نبود جيراني، كه ظاهرا در سفر است، سبب ميشود قدم بعدي برنامه را شادمهر و صالحاعلا باهم بردارند. از اين ميگويند كه با ديدن آن تصاوير به ياد افتادهاند و اينكه چقدر بودن در كنار هم ارزشمند است. بحثشان با خاطراتي از صالحعلا توام ميشود كه مثل دنياي بچهها، يكرنگي خاصي دارد. آقاي صالحاعلا يادتان هست هميشه از اين ميگفتيد كه دوست داريد براي صداي گنجشكها بگذاريد و بليتفروشي كنيد تا كسي مجاني صداي آنها را نشنود؟ برنامه تمام شده و حالا ميشود با خيال راحت، دقايقي را به گپ زدن نشست.
همه چيز اين برنامه، حسن تصادف است
بشيري را در همان به اصطلاح سالن انتظار گير مياندازم. از دو قدم مانده به صبح ميگويد: برنامهاش با تمام بدعتهايي كه داشته، خوب جا افتاده. يادم هست در ايام عاشورا در ابتكاري جالب، برنامه به صورت سياه و سفيد پخش شد كه اين هم در نوع خود جالب بود. از او درباره صالحعلا ميپرسم:
چطور شد طرح اين برنامه را نوشتيد؟
شبكه چهارم سيما، تا حدودي نخبهگرا باشد. دنبال فضايي بودم مثل يك قهوهخانه مدرن. در مورد قالب برنامه با آقايان سيفي آزاد و دكتر پورحسين هم مشورت كردم تا اينكه به فرم نهايي رسيدم. البته در اين راه، مهرداد راياني مخصوص هم ما را از نظراتش بهرهمند كرد تا رسيديم به مراحل اجرا. مثلا دكور اين برنامه كه امروز با اقبال مواجه شده كه كاري است هنرمندانه از شاهرخ جعفري، ولي در نهايت مهم نيست برنامه به نام چه كسي در ذهن مردم جا ميافتد؛ مهم اين است كه ديده شويم. در مورد صالحعلا بايد بگويم او ويترين برنامه است، نخ تسبيح برنامه است يا هر تعبيري از اين دست. اعتباري است براي اين برنامه. مثلا امكان داشت وقتي به بهاءالدين خرمشاهي زنگ بزنم و بگويم بشيري هستم، بگويد خب، باش اما وقتي صالحعلا تماس بگيرد، فرق دارد.> بشيري اينطور ادامه ميدهد كه برنامهاش تا اواسط آبان ادامه دارد و بعد توضيح ميدهد كه چطور، شادمهربه بخش معماري رسيد:
روح فيضالقدس ار باز مدد فرمايد...
خوبي بشيري در اين است كه ميشود هر سوالي ازش پرسيد؛ نه طفره ميرود نه دو پهلو جواب ميدهد. درباره برنامهاش ميگويند، تعريف جديدي از ارائه شده. حضور كيميايي و شمس لنگرودي و احمدرضا احمدي بهترين دليل براي چنين استنباطي است. او ميگويد: بشيري ميرود تا به صالحعلا و راستين برسد. بارسلونا هم باخت تا هوادارانش چون من، ناراحت باشند و به قول صالحاعلا، حالا ديگر بدرود.
انتهاي خبر // روزنا - وب سايت اطلاع رساني اعتماد ملي//www.roozna.com
------------
------------
يکشنبه 5 خرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: همشهری]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 435]