واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: hrg20th July 2008, 05:56 PMنگاه چارلي به فقر و ثروت و درجات انساني از ديدگاه خودش در نامه او به دخترش آشكار مي شود. ژرالدين دخترم: اينجا شب است? يک شب نوئل. در قلعه کوچک من همه سپاهيان بي سلاح خفته اند. نه برادر و نه خواهر تو و حتي مادرت ، بزحمت توانستم بي اينکه اين پرندگان خفته را بيدار کنم ، خودم را به اين اتاق کوچک نيمه روشن? به اين اتاق انتظار پيش از مرگ برسانم . من از توليسدورم، خيلي دور...... اما چشمانم کور باد ،اگر يک لحظه تصوير تو را از چشمان من دور کنند. تصوير تو آنجا روي ميز هست . تصوير تو اينجا روي قلب من نيز هست. اما تو کجايي؟ آنجا در پاريس افسونگر بر روي آن صحنه پر شکوه "شانزليزه" ميرقصي . اين را ميدانم و چنانست که گويي در اين سکوت شبانگاهي ? آهنگ قدمهايت را مي شنوم و در اين ظلمات زمستاني? برق ستارگان چشمانت را مي بينم. شنيده ام نقش تو در نمايش پر نور و پر شکوه نقش آن شاهدخت ايراني است که اسير خان تاتار شده است. شاهزاده خانم باش و برقص. ستاره باش و بدرخش . اما اگر قهقهه تحسين آميز تماشاگران و عطر مستي گلهايي که برايت فرستاده اند تو را فرصت هشياري داد? در گوشه اي بنشين ? نامه ام را بخوان و به صداي پدرت گوش فرا دار . من پدر تو هستم? ژرالدين من چارلي چاپلين هستم . وقتي بچه بودي? شبهاي دراز به بالينت نشستم و برايت قصه ها گفتم . قصه زيباي خفته در جنگل ?قصه اژدهاي بيدار در صحرا? خواب که به چشمان پيرم مي آمد? طعنه اش مي زدم و مي گفتمش برو . من در روياي دختر خفته ام . رويا مي ديدم ژرالدين? رويا....... روياي فرداي تو ، روياي امروز تو، دختري مي ديدم به روي صحنه? فرشته اي مي ديدم به روي آسمان? که مي رقصيد و مي شنيدم تماشاگران را که مي گفتند: " دختره را مي بيني؟ اين دختر همان دلقک پيره . اسمش يادته؟ چارلي " . آره من چارلي هستم . من دلقک پيري بيش نيستم. امروز نوبت تو است. برقص من با آن شلوار گشاد پاره پاره رقصيدم ? و تو در جامه حرير شاهزادگان مي رقصي . اين رقص ها ? و بيشتر از آن ? صداي کف زدنهاي تماشاگران ? گاه تو را به آسمان ها خواهد برد. برو . آنجا برو اما گاهي نيز بروي زمين بيا ? و زندگي مردمان را تماشا کن. زندگي آن رقاصگان دوره گرد کوچه هاي تاريک را ? که با شکم گرسنه ميرقصند و با پاهايي که از بينوايي مي لرزد . من يکي ازاينان بودم ژرالدين ? و در آن شبها ? در آن شبهاي افسانه اي کودکي هاي تو ، که تو با لالايي قصه هاي من ? به خواب ميرفتي? و من باز بيدار مي ماندم در چهره تو مي نگريستم، ضربانقلبت را مي شمردم، و از خود مي پرسيدم: چارلي آيا اين بچه گربه، هرگز تو را خواهد شناخت؟ ............. تو مرا نمي شناسي ژرالدين . در آن شبهايدور? بس صه ها با تو گفتم ? اما قصه خود را هرگز نگفتم . اين داستاني شنيدني است: داستان آن دلقک گرسنه اي که در پست ترين محلات لندن آواز مي خواند و مي رقصيد و صدقه جمع مي کرد .اين داستان من است . من طعم گرسنگي را چشيده ام . من درد بي خانماني را چشيده ام . و از اينها بيشتر ? من رنج آن دلقک دوره گرد را که اقيانوسي از غرور در دلش موج مي زند ? اما سکه صدقه رهگذر خودخواهي آن را مي خشکاند ? احساس کرده ام. با اينهمه من زنده ام و از زندگان پيش از آنکه بميرند نبايد حرفي زد . داستان من به کار تو نمي آيد ? از تو حرف بزنيم . به دنبال تو نام من است:چاپلين . با همين نام چهل سال بيشتر مردم روي زمين را خنداندم و بيشتر از آنچه آنان خنديدند ? خود گريستم . ژرالدين در دنيايي که تو زندگي مي کني ? تنها رقص و موسيقي نيست . نيمه شب هنگامي که از سالن پر شکوه تأتر بيرون ميايي ? آنتحسين کنندگان ثروتمند را يکسره فراموش کن ? اما حال آن راننده تاکسي را که ترا به منزل مي رساند ? بپرس ? حال زنش را هم بپرس.... و اگر آبستن بود و پولي براي خريدن لباس بچه اش نداشت ? چک بکش و پنهاني توي جيب شوهرش بگذار . به نماينده خودم در بانک پاريس دستور داده ام ? فقط اين نوع خرجهاي تو را? بي چون و چرا قبول کند . اما براي خرجهاي ديگرت بايد صورتحساب بفرستي . گاه به گاه ? با اتوبوس ? با مترو شهر را بگرد . مردم را نگاه کن? و دست کم روزي يکبار با خود بگو :" من هم يکي از آنانهستم ." تو يکي از آنها هستي - دخترم ، نه بيشتر ،هنر پيش از آنکه دو بال دور پرواز به آدم بدهد ، اغلب دو پاي او را نيز مي شکند . و وقتي به آنجا رسيدي که يک لحظه ، خود را بر تر از تماشاگرانرقص خويش بداني ، همان لحظه صحنه را ترک کن ، و با اولين تاکسي خود را به حومه پاريس برسان . من آنجا را خوبمي شناسم ، از قرنها پيش آنجا ، گهواره بهاري کوليان بوده است. در آنجا ، رقاصه هايي مثل خودت را خواهي ديد . زيبا تر از تو ، چالاک تر از تو و مغرور تر از تو . آنجا از نور کور کننده ي نورافکن هاي تآتر " شانزليزه " خبري نيست . نور افکن رقاصگان کولي ، تنها نور ماه است نگاه کن ، خوب نگاه کن . آيا بهتر از تو نمي رقصند؟ اعتراف کن دخترم . هميشه کسي هست که بهتر از تو مي رقصد . هميشه کسي هست که بهتر از تو مي زند .و اين را بدان که درخانواده چارلي ، هرگز کسي آنقدر گستاخ نبوده است که به يک کالسکه ران يا يک گداي کنار رود سن ، ناسزايي بدهد . من خواهم مرد و تو خواهي زيست . اميد من آن است که هرگز در فقر زندگي نکني ، همراه اين نامه يک چک سفيد برايت مي فرستم . هر مبلغي که مي خواهي بنويس و بگير . اما هميشه وقتي دو فرانک خرج مي کني ، با خود بگو : " دومين سکه مالمن نيست . اين مال يک فرد گمنام باشد که امشب يک فرانک نياز دارد ." جستجويي لازم نيست . اين نيازمندان گمنام را ? اگر بخواهي ? همه جا خواهي يافت . اگر از پول و سکه با تو حرف مي زنم ? براي آن است که ازنيروي فريب و افسون اين بچه هاي شيطان خوب آگاهم? من زماني دراز در سيرک زيسته ام? و هميشه و هر لحظه? بخاطر بند بازاني که از روي ريسماني بس نازک راه مي روند? نگران بوده ام? اما اين حقيقت را با تو مي گويم دخترم : مردمان بر روي زمين استوار? بيشتر از بند بازان بر روي ريسمان نا استوار ? سقوط مي کنند . شايد که شبي درخشش گرانبهاترين الماس اين جهان تو را فريب دهد . آن شب? اين الماس ? ريسمان نا استوار تو خواهد بود ? و سقوط تو حتمي است . شايد روزي ? چهره زيباي شاهزاده اي تو را گول زند? آن روز تو بند بازي ناشي خواهي بود و بند بازان ناشي ? هميشه سقوطمي کنند . دل به زر و زيور نبند? زيرا بزرگترين الماس اين جهان آفتاب است و خوشبختانه ? اين الماس بر گردن همه مي درخشد ....... .......اما اگر روزي دل به آفتاب چهره مردي بستي ، با او يکدل باش ، به مادرت گفته ام در اين باره برايت نامه اي بنويسد . او عشق را بهتر از من مي شناسد. و او براي تعريف يکدلي ، شايسته تر از من است . کار تو بس دشوار است ، اين را مي دانم . به روي صحنه ، جز تکه اي حرير نازک ، چيزي بدن ترا نمي پوشاند . به خاطر هنر مي توان لخت و عريان به روي صحنه رفت و پوشيده تر و باکره تر بازگشت . اما هيچ چيز و هيچکس ديگر در اين جهان نيست که شايسته آن باشد که دختري ناخن پايش را به خاطر او عريان کند . برهنگي ، بيماري عصر ماست ، و من پيرمردم و شايد که حرفهاي خنده دار مي زنم . اما به گمان من ، تن عريان تو بايد مال کسي باشد که روح عريانش را دوست مي داري . بد نيست اگر انديشه تو در اين باره مال ده سال پيش باشد . مال دوران پوشيدگي . نترس ، اين ده سال ترا پير تر نخواهد کرد..... azfara22nd July 2008, 03:05 PMسلام دوست من hrg من تا به حال فكر مي كردم چارلي چاپلين فقط يك هنرپيشه است و نمي دونستم واقعا" هنر مند هستش . مطلب جالبي بود . :x: hrg22nd July 2008, 03:15 PMسلام دوست من hrg من تا به حال فكر مي كردم چارلي چاپلين فقط يك هنرپيشه است و نمي دونستم واقعا" هنر مند هستش . مطلب جالبي بود . :x: سلام خانم azfara از توجه شما بسيار متشكرم . ضمن اينكه اگر اشتباه نكنم ايشان موسيقي دان هم هستند . طراوت يك لبخند8th August 2008, 05:57 AMدنيا انقدر وسيع است كه براي همه مخلوقات جايي هست پس به جاي اينكه جاي كسي را بگيريد تلاش كنيد جاي واقعي خود را پيدا كنيد..... *چارلي چاپلين* ~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ طراوت يك لبخند20th August 2008, 02:07 PMدرخشان ترين تاجي كه مردم بر سر مي نهند در كوره اتشها ساخته شده است....! *چارلي چاپلين* rooya_k2223rd July 2009, 10:05 PMدنیا آن قدر وسیع است که برای همه ی مخلوقات جایی هست، پس به جای اینکه جای کسی را بگیرید تلاش کنید جای واقعی خود را بیابید . چارلی چاپلین rooya_k2225th August 2009, 12:05 AMخودپسندی زنان بزرگترین علت بد بختی ایشان و زوال خانواده هاست . هیچ چیز به اندازۀ خودپسندی زن ها بنای خانواده ها را ویران نکرده است . چارلی چاپلین MASOOD 2010Y3rd October 2009, 02:23 AMاگر شاد بودی آهسته بخند تا غم ناراحت نشود و اگر غمگین بودی آرام گریه کن تا شادی ناامید نشود. rooya_k2222nd October 2009, 03:55 PMترس از دوست از دشمن خودت یکبار بترس و از دوست خودت هزار بار. چارلی چاپلین rooya_k223rd March 2010, 03:36 PMاگر شاد بودی آهسته بخند تا غم ناراحت نشه و اگر غمگین بودی آرام گریه کن تا شادی نا امید نشه . چارلی چاپلین Ashkan taghavi6th April 2010, 05:03 PMزمانی از چارلی چاپلین پرسیدند: حرکت هنری در صحنه ی سینما چیست؟ چارلی جواب داد:حرکتی است که اگر آن را از صحنه بازی بردارند به بازی لطمه میزند. mahsa.m226th June 2010, 05:10 PMعجب دنیای است،گاری را اسب می کشد ولی انعام را گاری چی می گیرد.چارلی چاپلین rooya_k2228th June 2010, 06:23 PMآموخته ام ... که تنها کسي که مرا در زندگي شاد مي کند کسي است که به من مي گويد: تو مرا شاد کردي mahsa.m229th June 2010, 09:36 AMازدواج مثل بازار رفتن است تا پول و احتیاج و اراده نداری بازار نرو. rooya_k2230th June 2010, 01:13 AMآموخته ام ... که هرگز نبايد به هديه اي از طرف کودکي، نه گفت rooya_k2218th August 2010, 09:48 PMاز چارلی چاپلین پرسیدن: خوشبحتی چیست؟ پاسخ داد: فاصله این بدبختی تا بد بختی بعدی خوشبختیست! GL_as9th January 2011, 04:44 PMدنیا آنقدر بزرگ و وسیع است که برای همه مخلوقات جانی باشد تلاش کنید جای واقعی خود را بیابید. چارلی چاپلین سایت ما را در گوگل محبوب کنید با کلیک روی دکمه ای که در سمت چپ این منو با عنوان +1 قرار داده شده شما به این سایت مهر تأیید میزنید و به دوستانتان در صفحه جستجوی گوگل دیدن این سایت را پیشنهاد میکنید که این امر خود باعث افزایش رتبه سایت در گوگل میشود
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 416]