واضح آرشیو وب فارسی:حيات: بايگاني يادداشتهايخرمشهر به روايت شهيد بهروز مرادي
تهران - حيات
متن زير گزيده اي است از يادداشتها و دست نوشته هاي شهيد بهروز مرادي از خاطرات فتح خرمشهر است:
23فروردين1361
امروز بهديدار خانوادهشهيد كلانتر رفتيم. كلانتر هممثلخيلياز بچههايديگر خرمشهر، از خانوادهپايينشهريبود. مادرشبهما گفت: «او آرزو داشتدر فتحخرمشهر شركتكند.» ميگفت: «ذوقداشت؛ دوستداشتبرود جبهه.» ميگفت: «چرا بگذارموطنمانرا عراقيها بگيرند.» كلانتر با اينكهچشمهايشناراحتبود و برگهمرخصياو را همصادر كردهبودند، اما بهجبههرفتو پشتفرمان، تركشخمپارهبهاو اصابتكرد. برادر ضياءالديناز قولاو ميگفت: «نميتوانمتحملكنمكهبچههايما دارند شهيد ميشوند، آنوقتدر تهرانو روز روشنيكعدّهدارند ملترا ميچاپند.» اما از آنناراحتكنندهتر حرفخالهضياءالدينبود كهگفت: «آمدهايد مباركباد ضياء.»
ضياءالدينبهمادرشگفتهبود: «بعد از مرخصيآخر، خرمشهر را ميگيريم.» نماز ظهر را در مسجد معكون(طيب) شوشتر خوانديم. داشتند تابوتميساختند؛ تابوتها را بههمنشانداديم. تابوتها برايشهدايجبههجنگبود.
بسماللهالرحمنالرحيم؛ ويللكلهمزهلمز الذّيجمعمالاً وعدّدهيحسبمالهاخلدهكلاّ لينبذّنفيالحطمهو ما ادريكماالحطمهناراللهالموقدهالتيتطلععليالافئدهانّها عليهمموُّصدهفيعمد ممدّده.
از شوشتر حركتكرديمو ساعت30/7 غروب، بهسپاهخرمشهر رسيديم.
24 فروردين1361
ديروز كهاز راهاهواز بهآبادانميآمديم. تعداديتانكو خدمههايآنها در حالحركتبهطرفآبادانبودند. نيروهايجديديهماز دارخوينبهطرفآباداندر بيابانها پيادهشدهبودند. در ايستگاه12 همچند واحد ارتشديدهميشد كهبهتازگيبهمنطقهآمدهبودند. امروز همدو اتوبوسنيرو كهدر جريانفتحالمبين(حملهشوشو دزفول) شركتداشتند وارد سپاهخرمشهر شدند. همهچيز گواهيبر يكحملهميدهد. بيشترينصحبتبچهها در مورد حملهخرمشهر است.
چند تابلو كهبرايفتحخرمشهر بايد آمادهشود، رنگزدهشد. طرححملهتكميلاست؛ تيپخرمشهر كهدر حملهشركتميكند بهنام«بدر» است. «عبداللهنوراني» يكتابلو خواستو گفت: «رويآنبنويس: قرارگاهتيپ22 بدر خرمشهر.» قولدادمفردا اينكار را انجامبدهم. بچهها از لحاظروحيدر سطحبالاييقرار دارند. بعد از نماز ظهر، آقاي«گنابادي» وزير مسكنو شهرسازيصحبتكردند.
6 ارديبهشت61
خوشا بهحالكسيكهبعد از حملهخرمشهر زندهميماند و امامرا زيارتميكند.
در اينچند شببچهها در منطقهدارخويناز آبعبور كردهاند و بهشناساييدشمنپرداختهاند؛ خبر آوردهاند كهدشمناطرافدارخويننيرو ندارد؛ فقطتعداديگشتيدارد و احتمالنفوذ تا پادگاندژ خيليآساناست. همچنينگروهيكهديشبرا تا صبحدر منطقهدشمنبهشناسائيمشغولبودند خبر آوردهاند كهمانعيبراينفوذ بهجادهخرمشهر ــ اهواز وجود ندارد. فقطعراقيها از اطراف پادگاندژ را دارند مينگذاريميكنند.
7 ارديبهشت1361
چيزيننوشتم.
8 ارديبهشت1361
امشبشبحملهاست.
9 ارديبهشت1361
گوييدر اينانقلابتنها ماندهايم. كسينيستكهبفهمد ما چهميگوييم؛ دوستانمانيكييكيميروند ــ و ديگرانهمدر انتظار... ميروند و ميرويم، تا شايد آيندگانرا راهگشا باشيم. بههر كجا كهميرويمغريبهستيم. همهبا ما بيگانهشدهاند. و ما خود نيز، از خود بيخودانرا ميمانيم. آنها از اينكهما بهراهجنگكشيدهشدهايم، برايماندلميسوزانند. گوييما بهمنجلابفساديافتادهايمكهبراينجات، نياز بهمنجيانيآنچنانيداريم!
راضيه؛ بايد مرا ببخشيكهبرايتو دردنامهمينويسم. از ابراز همهآنچهكهدر سينهامانباشتهاستخود را ناتوانميبينم. اما خوشحالهستمكهلااقلكسيهستكهبراياو حرفهايمرا بگويم.
ما هر چهدر زندگيداشتيمبهامانخدا رها كرديم؛ دنيا را گذاشتيمبراياهلش؛ برايآنها كهدوستدارند مثلحيوانباشند، بدوناينكهتعهديدر قبالديگراناحساسبكنند. هميشهدر معرضمهاجمانمغرضواقعهستيمكه، چرا رفتهايد آنجا آشيانهكردهايد. گوييمِلكخدا، ملكآنها است، و برايورود بهآناجازهاز حضراتبايد داشت.
درد منايناستكهبعد از اينهمهمدتبايد بهبعضيها فهماند كهاينكشور در حالجنگاست؛ و بدتر از آنبايد گفتكهانقلابيشده... و حالا در زمانيواقعشدهايمكهجوانهاياز خود گذشتهاشهر لحظهدر خونخود ميغلتند تا از كياناسلاميخويشدفاعكنند.
اكبر شهيد شد، و او را تويكوچههايخلوتو خاموشآبادانتا قبرستانيكهشما آنرا ديدهبوديد، حملكردند؛ و برايوداعبا او بجز اندكرزمندگانهمدوشش، چند تا زنپير و جوانبودند كهيكيمادر او و ديگريهمسر جوانو داغديدهاشبود. امروز همعليرا منجمد و يخزدهبهقمآوردند و در رديفديگر شهدا كاشتند، و پريروز همداخلخرابههايشهر، يكجمجمهانسانپيدا شد كهگويا از قربانيانروزهاياولجنگباشد؛ در حاليكههيچاستخواني از اعضايديگر او وجود نداشت. همهاينسختيها را ميشود تحملكرد. اما درد اينجاستكهچرا هنوز كههنوز استهمهسرگرممسائليجزئيهستيم. هر كسديگريرا آماجتهمتو افترا قرار ميدهد و خود را مبرّيو مطهّر ميداند.
گوييقلبها همهقيراندود شده، و چشمها را پردهايسياهفراگرفته، زبانها سرخو زهرآگيناستو قدمها همهسستو لرزان، چونارادههايشاندر تلاقيبا سختيها.
حرصميزنند. چونموش، هر كسبهسوراخخودشخزيده، شكمها انباشتهاز مالياستكهدر حلاليآنشكبايد كرد حرفها همهدو پهلوست. صداقتكلامو شيواييبيان، گوييبهگور سپردهشده، بازار قسمهايدروغبهاوجرسيدهو انصافو مروتو مردانگي بهپايان.
تويترازويكاسبمحل، يكطرفشجنسمشترياستو طرفديگرشسنگپدر سوختگي. اگر حرفهمبزنيگستاخاستو بيحيا، تو را با توپو تشر ميخكوبميكند.
انقلاببهمانعيبزرگ(هواهايدروني) رسيدهو برايعبور از آنخيليها در گلگير كردهاند؛ و بلندپروازانو دورانديشان، بهسرعتنور عبور كردهاند. گوييمانعيدر بيننبودهو اكنوندر معراج، بهصفسرخجامگانپيوستهاند و حريصانو دنياطلبانچناندرجا زدهاند كهبويتعفن، محيطشانرا پوشانده. امروز خداوند نعمتخودشرا شاملحالما بندگاننمودهو با اعطايايننعمتبزرگ، همگيدر معرضيكآزمايشالهيقرار گرفتهايم.
جنگبهپيشميرود و نقزنهايحرفهايدرجا ميزنند. جنگبهپيشميرود و راحتطلبانعافيتجو خودشانرا بهصندليحبو جاهطنابپيچكردهاند؛ و در عزاياز دسترفتنآزاديهايدمكراتيكسينهميزنند. جنگبهپيشميرود و كاروانسلحشورانحماسهافرين، با گامهايمحكم، كرمهايريشهخوار را زير پا لهميكنند و دلهايضعيفرا درونسينهها بهلرزهواميدارند. جنگبهپيشميرود و مدعياندروغينخلق، در پسشعارهايرنگو وارنگ، استفراغِ اربابانِ خود را نشخوار ميكنند.
كركسها و لاشخورها در انتظارند تا روزيبر اينانقلابفرود آيند و هر كدامتكهايرا بهيغما ببرند و اينما هستيمكهبا مبارزهخود آرزوهايآنها را بگور خواهيمفرستاد؛ و انشاءاللههمهاينسختيها، سپريخواهد شد. و خدا كند كههمهاز اينآزمايشبزرگِ الهي، سربلند و پيروز بدر آييم؛ و بهجايپرداختنبهمنافعخود، بهمنافعانقلاببپردازيم.
بجايدعوتبهرخوتو سستي، دعوتبهاستقامتو پايداريكنيمو بهجايرنديو تهمتو افترا، دروغو تقلبو خودخواهي، فداكاريو مردانگيو انصافو مروتو مبارزهپيشهكنيمتا بهياريخدا نصرتو پيروزيحاصلشود. خداوند عمر نوحبهامامعزيز عنايتفرمايد.
پايان پيام
يکشنبه 5 خرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: حيات]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 505]