تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 24 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):به راستى كه دانش، مايه حيات دل‏ها، روشن كننده ديدگان كور و نيروبخش بدن‏هاى ناتوان ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1815458746




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

در باره نوروز بیشتر بدانیم


واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: mahtabi15th March 2008, 06:08 PMاین تاپیک از 5-6 مورد تشکیل شده که اطلاعات مختصری در ارتباط با نوروز به خوانندگان میده. با توجه به اینکه خواستم از خسته کننده شدن بحث جلوگیری بشه این موارد رو در پستهای جداگانه روزانه، دنباله دار می زنم. امیدوارم که دوستان خوششون بیاد. نوروز جمشیدی در نگاه شاعران و مورخان . نگاه‌های وجودی جمشید‌شاه، پس از انجام‌دادن کارهای بزرگ و به‌وجود‌آوردن جهان آرمانی، در دوران پادشاهی خود، در سال‌های آخر آن، با یاری فرِ کیانی و موافق با شکوه پادشاهی که خاصِ پادشاه موبدان بود (فرمان‌روا و روحانی)، تختی ساخت و آن را که لابد از زر و سیم بود با دُر و گوهر بیاراست و هر هنگام که می‌خواست، تخت را بر دوش گرفته از زمین به آسمان می‌بردند و جمشید بر روی تخت هم‌چون خورشید بر آسمان، می‌درخشید. به انگیزه کارهای بزرگ و ساختن این تخت شگفت‌انگیز که آوازه‌اش در جهان پیچیده بود، بزرگان و مردمان از گوشه‌وکنار جهان رو به سوی تختگاه او نهادند و همگی ارمغان‌های گران‌بها از زر و سیم و دُر و گوهر بر پای او نثار کردند و شکوه و قدرت و ثروت جمشید بالا گرفت و نام او پرآوازه گشت. این اجتماع بزرگ در تختگاه جمشید که استخر و تخت جمشید بود، در روز ویژه‌ای انجام می‌گرفت که با روزهای دیگر سال فرق داشت. آن روز، روز هرمزد، یکم روز از ماه فروردین، آغاز فصل بهار و سال نو بود. در آن‌روز خجسته که همه‌ی مردم جهان تن از رنج و دل زِ کین آسوده و شسته بودند. جمشید، شاه ایران که گیتی از کارهای او روشنی گرفته بود و جهان به آخرین درجه‌ی آرامش و آراستگی رسیده بود، شادمانانه و پیروزمندانه بر تخت نشست و جشنی آراست و بزرگان و مهمانان خود را بار داد، در حالی که رامش‌گران به رامش و نوازندگان به نواختن رود مشغول بودند، همگی می گساردند و شاد‌ی‌ها کردند و جشن گرفتند و آن روز را "نوروز" نام نهادند و این جشن خجسته و فرخ که هنوز در ایران زمین برپاست از آن خسروان، یعنی کیومرث و جمشید و شاهان دیگر که در برپا داشتن این جشن کوشا بودند، برای ما یادگار مانده است و از آن روز بود که نوروز به ثبت ملی و جهانی تاریخ و فرهنگ ایران زمین رسید. فردوسی می گوید : چو خورشید تابان میان هوا نشسته برو شاه فرمان روا جهان انجمن شد بر آن تخت او شگفتی فرو مانده از بخت او به جمشید بر گوهر افشاندند مر آن روز را روز نو خواندند سر سال نو هرمز فرودین برآسوده از رنج روی زمین به نوروز نو شاه گیتی فروز بر آن تخت بنشست فیروز روز بزرگان به شادی بیاراستند می و رود و رامشگران خواستند چنین جشن فرخ از آن روزگار به ما ماند از آن خسروان یادگار چنین سال سیصد همی رفت کار ندیدند مرگ اندر آن روزگار نیارست کس کرد بیکاریی نَبُد دردمندی و بیماریی زِ رنج و زِ بدشان نبود آگهی میان بسته دیوان بسان رَهی یکی تخت پرمایه کرده به پای بَرو بر نشسته جهان‌کدخدای نشسته بر آن تخت جمشیدِ کی به چنگ اندرون خسروی جام می مَر آن تخت را دیو برداشته زِ هامون به ابر اندر افراشته برافرازِ تخت سپهبد رَده سراسر زِ مرغان همه صف زَده به فرمان مردم نهاده دو گوش زِ رامش جهان پر زِ آوای نوش چنین تا برآمد برین سالیان همی تافت از شاه ، فرِ کیان جهان بُد به آرام از آن شادکام زِ یزدان بدو نو به نو بُد پیام چو چندی برآمد برین روزگار ندیدند جز خوبی از شهریار جهان سر به سر گشته او را رهی نشسته جهاندار با فرهی با تشکر فریبا raya16th March 2008, 09:21 AMنوروز جشن شکوهمند ايران باستان،گوياي پيشينه تابناک ميهن ما و جلوه اي مهم از فرهنگ غني قوم ايراني ست.نوروز که قرن هاي دراز است بر همه جشن هاي جهان فخر مي فروشد از آن روست که يک قرارداد مصنوعي... کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند نوروز جشن شکوهمند ايران باستان،گوياي پيشينه تابناک ميهن ما و جلوه اي مهم از فرهنگ غني قوم ايراني ست.نوروز که قرن هاي دراز است بر همه جشن هاي جهان فخر مي فروشد از آن روست که يک قرارداد مصنوعي اجتماعي و يا يک جشن تحميلي سياسي نيست ،جشن جهان است و روز شادماني زمين ،اسمان و آفتاب و جوش شگفتيها و شور زدنها و سرشار از هيجان هراغاز. خاطره خويشاوندي انسان با طبيعت است.عظمت و شکوه خيال انگيز اين جشن ملي پرنده فکر ايراني ميهن پرست و علاقه مند به سنت هاي ديرين را در عالم بي انتهاي انيشه به پرواز درآورده و به سوي گذشته هايش مي کشاند. ابوريحان بيروني در (التفهيم) در پاسخ به اين سوال که نوروز چيست مي نويسد: «نخستين روز است از فروردين ماه و زين جهت روز نو نام کردند زيرا که پيشاني سال نو است و آنچه از پس اوست از اين پنج روز ، همه جشن هاست و ششم فروردين ماه نوروز بزرگ دارند، زيرا که خسروان بدان پنج روز حقهاي خشم و گروهان بگزاردندي و حاجتها روا کردندي ،آنگاه بدين روز ششم خلوت کردندي ،خاصگان را و اعتقاد پارسيان اندر نوروز نخستين آنست که اول روزي ست از زمانه و بدو فلک آغازيد گشتن.» در نوروز نامه منسوب به خيام آمده است که: «سيي نهادن نوروز آن بوده است که چون دانستند آفتاب را دو دور بوده ،يکي آن که سيصد و شصت و پنج روز و ربعي از شبانه روز به اول دقيقه حمل باز آيد ،به همان وقت که هر روز رفته بود بدين دقيقه نتواند آمدن ،چه هرسال از مدت همي کم شود.چون جمشيد اين دو را در يافت نوروز نام نهاد و جشن آيين آورد.پس از آن پادشاهان و ديگر مردمان بدو اقتدا کردند.» ابو ريحان در آثار الباقيه مي نويسد: «برخي از علماي ايراني مي گويند سبب اينکه اين روز را نوروز مي نامند اين است که در ايام تهمورث صائبه آشکار شدند و چون جمشيد به پادشاهي رسيد دين خود را تجديد کرد و اين کار خيلي بزرگي به نظر آمد و آن روز را که روز تازه اي بود ،جمشيد عيد گرفت.» بلعمي در ترجمه تاريخ طبري ،تاليف ابو جعفر محمد بن جرير بن يزيد طبري درباره پيدايش نوروز گفته اند: «در زمان قديم مثلا در دوره ساساني يا اشکاني کسر سال را ۶ ساعت تمام حساب مي کردند .بنا براين در هر ۴ سال متوالي جمع اين کسر هاي سالانه به يک روز مي رسيد .براي اينکه آغاز سال از آن موقع طبيعي يعني اول تابستان که منسوب به زرتشت بود تجاوز نکند،به جاي آنکه هر چهار سال يک روز به سال چهارم مثل اين ايام بيفزايند و آن را کبيسه کنند هر ۱۲۰ سال مي افزودند از حمع اين ربعها يک ماه درست مي کردند و به سال مي افزودند و آن ماه را ماه کبيسه مي گفتند.بنابراين در هر ۱۲۰ سال محل نوروز از اول تابستان تا اول برج جوزا تغيير مکان پيدا مي کرد و در سال صد و بيستم دوباره برمي گشت به جاي خودش. بعد از سلطنت يزدگرد و انقراض دولت ساساني ديگر کسي اين حساب کبيسه را نگاه نداشت .در نتيجه نوروز هر ۱۲۰ سال يک ماه جلو افتاد.تا اوايل سلطنت محمود غزنوي ،اول فروردين با اول برج حمل منطبق شد و نوروز از جاي قديم خود که اول تابستان باشد به اول حمل که آغاز فصل بهار است منتقل شد.» معنا و فلسفه هفت سین: سبزه: تولد دوباره سمنو: ثروت سنجد: عشق سیر: دارو سیب: زیبایی و سلامت سماق: رنگ طلوع آفتاب سرکه: سن و صبر سنبل: آمدن بهار سکه: ثروت آرزوي سالي نيکو و شاد براي همه شما. سال نو مبارک! mahtabi17th March 2008, 09:17 AMبخش دوم: در شاهنامه فردوسی توسی هیچ اشاره‌ای به رابطه جمشید و استخر با وصفی از "تخت جمشید" کنونی که از سوی نویسندگان دیگر کاخ یا معبد و آبادکرده‌ی او دانسته شده است نیست و تنها یک‌بار در داستان ضحاک و رفتن او به سوی جمشید آمده است : سوی تخت جمشید بنهاد روی چو انگشتری کرد گیتی بروی معنی این بیت چندان روشن نیست. زیرا "تخت جمشید" را در آن هم به طور مطلق تختگاه جمشید می‌توان معنی کرد و هم می‌توان نام محلی ویژه گرفته، اشاره‌یی به مکانی که امروز "تخت جمشید" نامیده می‌شود، دانست. از نسبت‌های دیگری که به تخت جمشید داده شده است، یکی هم نهادن نوروز و آیین کردن آن است. از آن‌جا که ما نشانی از نوروز در کتاب دینی ایرانیان یعنی "اوستا" نمی‌بینیم، با این‌که به جشن‌های مذهبی دیگر اشاره کرده‌، می‌توانیم چنین نتیجه بگیریم که نوروز جشنی دینی نیست و نیز از آن‌جا که در منابع ودایی هم اشاره‌ای به آن نشده، در می‌یابیم که این مراسم‌، ریشه‌ی هندی و ایرانی ندارد. عید نوروز پیش از عصر اوستایی در فلات ایران رایج بوده است‌؛ اما تنها در دوره‌های متاخر، یعنی در عصر ساسانی ذکر آن دیده می‌شود. یعنی زمانی که دیگر این عید در میان زرتشتیان نیز کاملاً پذیرفته شده بود. زرتشت در شمال شرقی ایران ظهور کرده و احتمالا اعیاد نخستین زرتشتی باید مربوط به آسیای میانه باشد. شاید هم آن زمان در شرق ایران اصلا عید نوروز رواج نداشته است تا در اوستا از آن یاد کنند، اما از دوره ادبیات پهلوی و مانوی از نوروز بسیار سخن رفته است. پس درمی‌یابیم که نوروز جشنی ملی و مربوط به اقوام بومی ساکن در نجد ایران است، که قبل از مهاجرت اقوام آریایی به این دیار در آن می‌زیسته‌اند. جمشید از کهن‌ترین چهره‌های اساطیر هند و ایرانی است. در اساطیر ودایی، جم سرور جهان مردگان است که به سعادت ابدی رسیده‌اند، او شاه جهان مردگان سعادتمند است. گناه جمشید این است که گوشت گاو را برای خوردن مردمان آورده است (یسنه 32، بند 8) در شاهنامه‌، گناه او ادعای خدایی‌کردن و در وداها، هم‌بستری با خواهرش است که از آن نزدیکی نسل مردم به وجود می‌آیند. در اوستا دو صفت کلی دارد، یکی به معنای شاه‌وار و یا درخشان (شید) که امروز نیز جزء دوم نام‌های خورشید و جمشید می‌بینیم. و دیگر به معنای خورشید دیدار است. در روایات زرتشتی و بیشتر نویسندگان ایرانی و عرب و شاعران از جمله فردوسی، بنیاد آن را به جمشید پادشاه پیشدادی نسبت می‌دهند. درباره علت پیدایش نوروز و سرآغاز این عید بزرگ ایرانی‌، سخنان پراکنده و گوناگون فراوان گفته و نوشته شده است ولی جز بیرونی و نویسنده نوروزنامه که تا اندازه‌یی به ریشه‌های نهادن این جشن و آیین پی برده‌اند، کمتر کسی دراین‌باره اندیشه به کار برده و سخنان درست نوشته است. با تشکر فریبا mahtabi17th March 2008, 06:18 PMحاجي فيروز، تقابل مرگ و زندگي حاجي‌فيروز لباسي‌قرمز به تن مي‌كند و رويش را سياه مي‌كند و با ساز و آواز نويدن آمدن عيد را مي‌دهد. او زمستان مي‌ميرد و بهار زنده مي‌شود تا آمدن سال‌نو را به همگان اعلام‌كند. کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند حاجي فيروز، در خارج از كشور خبرگزاري ميراث فرهنگي_ گردشگري_ حاجي فيروزها در كوچه و خيابان دايره مي زنند و لابه‌لاي اتومبيل‌ها مي‌چرخند و آمدن بهار را نويد مي‌دهند. اين رسم در روزگار ما به تكدي‌گري كاهش يافته و رنگ و لعاب اسطوره‌اي و تاريخي خود را از دست داده است. حاجي فيروز سنتي كهن است كه فردي با پوشيدن لباس قرمز به‌تن و رويي سياه شده از ذغال و دوده، نويدن آمدن بهار و ورود به سال نو را مي‌داد. گرچه امروزه نيز حاجي فيروزها تنها در آخرين روزهاي سال ظاهر مي‌شوند تا با نزديك شدن به بهار از اين راه پولي به دست آورند، اما چرايي اين راه و رسم براي كمتر كسي مشخص است. درباره حاجي فيروز و ريشه‌هاي آن با برخي صاحب‌نظران گفتگويي انجام داده‌ايم كه در زير مي‌خوانيد: ميرجلال‌الدين كزازي حاجي فيروز را سنتي كهن مي‌داند كه تمام زواياي آن معلوم نشده است: «در پيشينه اين رسم و راه نوروزي كه حاجي فيروز نام گرفته است، به‌روشني نمي‌توان سخن گفت، اما دو ويژگي برجسته و بنيادين حاجي فيروز يكي چهره اوست، ‌دو ديگر جامه سرخ‌فام وي. بر پايه اين دو ويژگي مي‌توان خواستگاه اين چهره نمادين نوروزي را به روزگاران بسيار كهن باز برد، به روزگاراني كه به 2 جهان باور داشتند نياكان ما در روزگاران بسيار دور، يكي جهان آشكار يا زبرين، دو ديگر جهان پنهان يا زيرين. اين باور در ديگر اسطوره‌هاي جهان از آن ميان در اسطوره و آيين يونانيان باستان ديده مي‌شود. از اين‌روي حاجي فيروز مي تواند در تهران باشد با اين ديدگاه بسيار كهن.» وي در ادامه گفت: «پيشينيان بر آن بودند كه ايزدان خدايان باروري و برسبزي به روزها و شبهاي سرد و تاريك زمستان از جهان زبرين به جهان زيرين راه مي برند و با آغاز بهار از آن جهان به جهان زبرين و آشكار مي‌آيند. از اين روي در اين زمان، گيتي باري ديگر شكفته و شاداب و سرسبز و آبادان مي شود.مي‌توان بر آن بود كه تيرگي روي حاجي فيروز بازمي‌گردد به جهان زيرين كه جهان پنهان از ديدگان است. اما سرخي جامه او بازمي‌گردد به خورشيد كه با آغاز بهار توان از دست رفته را بازمي‌يابد و زمين فسرده و فرومردهاز گرماي زمستاني را با گرما و پرتو خويش زندگاني مي‌بخشد. اين آميختگي سرخ و سياه در حاجي فيروز از ديد نمادشناسي مي‌تواند به اين دو خواستگاه اسطوره‌اي و باستاني بازگردد.» جلال ستاري حاجي فيروز را نويددهنده عيد نوروز دانست و گفت: «حاجي فيروز يعني به استقبال عيد نوروز رفتن. رنگ سياه رويش، سياهي مرگ و زمستان و قرمزي‌ لباسش رنگ زندگي و بهار است. شخصي به‌صورت دوده مي‌مالد و لباس قرمزي به تن مي‌كند و با نام حاجي فيروز، دايره زنگي مي زند و نويد آمدن عيد مي‌دهد. رنگ قرمز لباس او رمزي از آتش عشق است و اين رنگ مقابل روي سياهش است كه او را خوار و بي‌مقدار نشان مي‌دهد.» وي حاجي فيروز را به سياه تخته حوضي و مبارك خيمه‌شب‌بازي مشابه دانست و گفت: « سياه يا مبارك، با روي سياه و لباسي قرمز، با اينكه حاجي و ارباب خانه را از دست مي‌اندازد و همه را مسخره مي‌كند، خوش‌نيت است و هميشه دختر حاجي را به مراد دل مي‌رساند. دختر حاجي هميشه دچار نامادري بدكاري‌ست كه سياه يا مبارك او را از چنگ اين نامادري مي رهاند. او قدم مباركي دارد و حاجي فيروز كه ادامه همين مبارك بودن مبارك خيمه شب‌بازي و سياه تخته روحوضي است، به استقبال نوروز مي‌رود. او آدمي‌ست كه به ظاهر خوار و خفيف ولي خوش نيت است.» ستاري درخصوص ريشه و قدمت حاجي فيروز گفت: «قدمت حاجي فيروز مشخص نيست. هرچه هست ريشه‌اش در اين است كه پرسوناژهايي حقير در مقابل شاهان و بزرگان ظالم با فراهم آوردن اسباب مسرت مي‌ايستند و اين همان تقابل خير و شر در اساطير ايران است. نبردي كه ميان اهورا و اهريمن ديده مي‌شود و در مبارك و سياه و حاجي فيروز هم وجود دارد. حاجي فيروز، عشقي‌ست كه با نوروز مي‌آيد و تجلي احساس خوبي است كه در مقابل بدي ظلمت قرار مي‌گيرد.» كتايون مزداپور نيز درباره حاجي فيروز گفت: «حاجي فيروز از آن نمادهاي خيلي قديم است كه مراسمش بومي ايران است. خداي شهيدشونده و قرباني شونده است كه به سمت زمين مي‌رود و دوباره بازمي‌گردد. زمستان به دنياي مرگ مي‌رود و اول بهار زنده مي‌شود و به دنياي زندگان مي ايد و نويد آمدن سال نو را مي‌دهد.» وي درباره اسناد و مدارك به‌جا مانده از اين شخصينت به ميراث خبر گفت: «در اسناد بين‌النهريني، خداي نباتي را با لباس قرمز و ني‌لبك به دنياي زيرزمين مي‌فرستادند. رنگ هيات و روي او كه سياه است به اين دليل است كه از دنياي مرگ بازگشته است. اسناد و مداركي از بين‌النهرين وجود دارد كه ريشه حاجي فيروز را نشان مي‌دهد. خدايي كه كه شهيد يا قرباني مي‌شود و با زنده شدن جهان زنده مي‌شود.» محسن ظهوري با تشکر فریبا mahtabi17th March 2008, 06:23 PMحاجي فيروز، تقابل مرگ و زندگي کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند حاجي فيروز، در خارج از كشور حاجي‌فيروز لباسي‌قرمز به تن مي‌كند و رويش را سياه مي‌كند و با ساز و آواز نويدن آمدن عيد را مي‌دهد. او زمستان مي‌ميرد و بهار زنده مي‌شود تا آمدن سال‌نو را به همگان اعلام‌كند. خبرگزاري ميراث فرهنگي_ گردشگري_ حاجي فيروزها در كوچه و خيابان دايره مي زنند و لابه‌لاي اتومبيل‌ها مي‌چرخند و آمدن بهار را نويد مي‌دهند. اين رسم در روزگار ما به تكدي‌گري كاهش يافته و رنگ و لعاب اسطوره‌اي و تاريخي خود را از دست داده است. حاجي فيروز سنتي كهن است كه فردي با پوشيدن لباس قرمز به‌تن و رويي سياه شده از ذغال و دوده، نويدن آمدن بهار و ورود به سال نو را مي‌داد. گرچه امروزه نيز حاجي فيروزها تنها در آخرين روزهاي سال ظاهر مي‌شوند تا با نزديك شدن به بهار از اين راه پولي به دست آورند، اما چرايي اين راه و رسم براي كمتر كسي مشخص است. درباره حاجي فيروز و ريشه‌هاي آن با برخي صاحب‌نظران گفتگويي انجام داده‌ايم كه در زير مي‌خوانيد: ميرجلال‌الدين كزازي حاجي فيروز را سنتي كهن مي‌داند كه تمام زواياي آن معلوم نشده است: «در پيشينه اين رسم و راه نوروزي كه حاجي فيروز نام گرفته است، به‌روشني نمي‌توان سخن گفت، اما دو ويژگي برجسته و بنيادين حاجي فيروز يكي چهره اوست، ‌دو ديگر جامه سرخ‌فام وي. بر پايه اين دو ويژگي مي‌توان خواستگاه اين چهره نمادين نوروزي را به روزگاران بسيار كهن باز برد، به روزگاراني كه به 2 جهان باور داشتند نياكان ما در روزگاران بسيار دور، يكي جهان آشكار يا زبرين، دو ديگر جهان پنهان يا زيرين. اين باور در ديگر اسطوره‌هاي جهان از آن ميان در اسطوره و آيين يونانيان باستان ديده مي‌شود. از اين‌روي حاجي فيروز مي تواند در تهران باشد با اين ديدگاه بسيار كهن.» وي در ادامه گفت: «پيشينيان بر آن بودند كه ايزدان خدايان باروري و برسبزي به روزها و شبهاي سرد و تاريك زمستان از جهان زبرين به جهان زيرين راه مي برند و با آغاز بهار از آن جهان به جهان زبرين و آشكار مي‌آيند. از اين روي در اين زمان، گيتي باري ديگر شكفته و شاداب و سرسبز و آبادان مي شود.مي‌توان بر آن بود كه تيرگي روي حاجي فيروز بازمي‌گردد به جهان زيرين كه جهان پنهان از ديدگان است. اما سرخي جامه او بازمي‌گردد به خورشيد كه با آغاز بهار توان از دست رفته را بازمي‌يابد و زمين فسرده و فرومردهاز گرماي زمستاني را با گرما و پرتو خويش زندگاني مي‌بخشد. اين آميختگي سرخ و سياه در حاجي فيروز از ديد نمادشناسي مي‌تواند به اين دو خواستگاه اسطوره‌اي و باستاني بازگردد.» جلال ستاري حاجي فيروز را نويددهنده عيد نوروز دانست و گفت: «حاجي فيروز يعني به استقبال عيد نوروز رفتن. رنگ سياه رويش، سياهي مرگ و زمستان و قرمزي‌ لباسش رنگ زندگي و بهار است. شخصي به‌صورت دوده مي‌مالد و لباس قرمزي به تن مي‌كند و با نام حاجي فيروز، دايره زنگي مي زند و نويد آمدن عيد مي‌دهد. رنگ قرمز لباس او رمزي از آتش عشق است و اين رنگ مقابل روي سياهش است كه او را خوار و بي‌مقدار نشان مي‌دهد.» وي حاجي فيروز را به سياه تخته حوضي و مبارك خيمه‌شب‌بازي مشابه دانست و گفت: « سياه يا مبارك، با روي سياه و لباسي قرمز، با اينكه حاجي و ارباب خانه را از دست مي‌اندازد و همه را مسخره مي‌كند، خوش‌نيت است و هميشه دختر حاجي را به مراد دل مي‌رساند. دختر حاجي هميشه دچار نامادري بدكاري‌ست كه سياه يا مبارك او را از چنگ اين نامادري مي رهاند. او قدم مباركي دارد و حاجي فيروز كه ادامه همين مبارك بودن مبارك خيمه شب‌بازي و سياه تخته روحوضي است، به استقبال نوروز مي‌رود. او آدمي‌ست كه به ظاهر خوار و خفيف ولي خوش نيت است.» ستاري درخصوص ريشه و قدمت حاجي فيروز گفت: «قدمت حاجي فيروز مشخص نيست. هرچه هست ريشه‌اش در اين است كه پرسوناژهايي حقير در مقابل شاهان و بزرگان ظالم با فراهم آوردن اسباب مسرت مي‌ايستند و اين همان تقابل خير و شر در اساطير ايران است. نبردي كه ميان اهورا و اهريمن ديده مي‌شود و در مبارك و سياه و حاجي فيروز هم وجود دارد. حاجي فيروز، عشقي‌ست كه با نوروز مي‌آيد و تجلي احساس خوبي است كه در مقابل بدي ظلمت قرار مي‌گيرد.» كتايون مزداپور نيز درباره حاجي فيروز گفت: «حاجي فيروز از آن نمادهاي خيلي قديم است كه مراسمش بومي ايران است. خداي شهيدشونده و قرباني شونده است كه به سمت زمين مي‌رود و دوباره بازمي‌گردد. زمستان به دنياي مرگ مي‌رود و اول بهار زنده مي‌شود و به دنياي زندگان مي ايد و نويد آمدن سال نو را مي‌دهد.» وي درباره اسناد و مدارك به‌جا مانده از اين شخصينت به ميراث خبر گفت: «در اسناد بين‌النهريني، خداي نباتي را با لباس قرمز و ني‌لبك به دنياي زيرزمين مي‌فرستادند. رنگ هيات و روي او كه سياه است به اين دليل است كه از دنياي مرگ بازگشته است. اسناد و مداركي از بين‌النهرين وجود دارد كه ريشه حاجي فيروز را نشان مي‌دهد. خدايي كه كه شهيد يا قرباني مي‌شود و با زنده شدن جهان زنده مي‌شود.» محسن ظهوري با تشکر فریبا سایت ما را در گوگل محبوب کنید با کلیک روی دکمه ای که در سمت چپ این منو با عنوان +1 قرار داده شده شما به این سایت مهر تأیید میزنید و به دوستانتان در صفحه جستجوی گوگل دیدن این سایت را پیشنهاد میکنید که این امر خود باعث افزایش رتبه سایت در گوگل میشود




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 588]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن