تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 7 شهریور 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):کمترین کفر این است که انسان از برادرش سخنی بشنود و آن را نگه دارد تا او را با آ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1812857632




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

مصائب ساخت یك سریال


واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: پایان دوم هم این بود كه حشمت فوت می‌‌كرد، او را یك جوری گریم می‌كردند، روی ویلچر می‌نشاندند و می‌آوردند پای‌سفره عقد و وقتی عاقد خطبه می‌خواند دستش را... این روزها دیگر نمی‌شود به‌طور قطع درباره سریالی اظهارنظر‌كرد و آن را مورد نقد و بررسی قرار داد. اگر مقید به رعایت انصاف باشیم، با توجه به روشن‌نبودن تكلیف آثار در برخورد با ممیزی‌های تلویزیون و سردرگمی‌ای كه سازندگان با آن مواجه هستند برشمردن نقاط ضعف و ابهامات آن كار عبثی است. چطور ممكن است در گفت‌وگو با نویسنده‌ای كه دیگر خودش را صاحب تمام و كمال كارش نمی‌داند از ایرادهای آن كار حرف بزنی؟ و به نتیجه‌ای برسی؟ گرچه او ساعت‌ها بنشیند و فاصله ایده‌اش را تا اجرا برایت توضیح دهد. با این‌حال بی‌تفاوت‌گذشتن از كنار مجموعه‌ای مثل «اشك‌ها و لبخندها» كه دیگر اثری از اشك‌ها و لبخندهایش باقی نمانده اما باز توانست مخاطبش را پیدا كند و راضی نگه‌دارد، بی‌انصافی بود. بنابراین تلاش كردیم در گفت‌وگوی مفصلی با نویسنده و تهیه‌كننده مجموعه، قدری به دلایل افت كار در بعضی موارد پی ببریم.•  آقای كاظمی‌پور در ابتدا برایمان جالب است كه بدانیم ماجرای آن پایانی كه شما برای سریال «اشك‌ها و لبخندها» نوشته بودید و همه عوامل می‌گویند خیلی جذاب بوده و حالا تغییر كرده چیست؟كاظمی‌پور: این مربوط می‌شود به طرح اولیه‌ای كه ما به تلویزیون ارائه كردیم. درواقع تابستان سال پیش بود كه من طرحی نوشتم برای یك تله‌فیلم كه قرار بود آقای عفیفه آن را تهیه كنند و آقای فتحی كارگردانی. اسم آن هم «اشك‌ها و لبخندها» بود و داستان مردی بود كه یك روز مانده به عروسی دخترش فوت می‌كرد و قبل از آن وصیت كرده بود كه اگر مرد، عروس و داماد مراسم ازدواجشان را برگزار كنند و مراسم را به‌خاطر فوت او به‌هم نزنند.و این مرد خواهر و خواهرزاده‌ای  داشت (همین شمسی و پسرش) كه خواستگار دختر او بودند و اینها وقتی خبردار می‌شدند برادر مرده، می‌آمدند و در خانه حشمت عزاداری به‌راه می‌انداختند و به این ترتیب در این خانه 2 گروه می‌شدند؛ یك گروه در حیاط مراسم عروسی داشتند و یك گروه در خانه، گریه و عزاداری می‌كردند. خانواده داماد هم كلی هزینه كرده بودند و از طرفی نمی‌خواستند وصیت مرده روی زمین بماند؛ آنها زنگ می‌زدند و مهمان دعوت می‌كردند و آنها زنگ می‌زدند كنسل می‌كردند و رقابت می‌كردند برای جذب مداح و خواننده و مهمان‌های یكدیگر را می‌دزدیدند. مهمان‌ها با 2دست لباس می‌آمدند؛ می‌رفتند آن طرف گریه می‌كردند و می‌آمدند این طرف می‌رقصیدند و این یك كمدی موقعیت بود.• خیلی جالب می‌شد و به این ترتیب «اشك‌ها و لبخندها» معنا پیدا می‌كرد.بله و حرفش این بود كه مرگ یا زندگی؛ بالاخره كدام مهم‌تر است؟ و اینكه چرا فرهنگ ما ایرانی‌ها همیشه مرگ را ترجیح داده به زندگی و همیشه ترجیح داده‌ایم عزادار بمانیم تا اینكه شاد باشیم و حس غصه‌خوردن در ما قوی‌تر است. برای همین در نهایت این دو مجلس با هم تركیب می‌شد و تبدیل به عروسی و همه به این نتیجه می‌رسیدند كه زندگی مهم‌تر است و باید زندگی را پاس بدارند. • حالا چرا این طرح پذیرفته نشد و تغییر كرد و چطور تبدیل شد به سریال؟این طرح را آقای عفیفه بهمن‌ماه برای ساخت سریال به تلویزیون ارائه كردند. قبل از آن از من پرسیدند كه به نظرت این كار شدنی است و من هم برای اینكه متهم به منفی‌بافی نشوم گفتم بله می‌شود و باز برای اینكه ثابت كنم شدنی است یك پیش‌داستان نوشتم كه ظرفیت یك سریال 13قسمتی را داشته باشد. این طرح تصویب شد و ما رفتیم با مدیران صحبت كردیم، منتها آن بخش پایان كار كه اصلاً همان طرح اصلی ما بود با مشكل مواجه شد و البته تاحدودی هم حق با تلویزیون بود، چون پارسال با سریال «بزنگاه» یك تجربه این‌چنینی را پشت سر گذاشته بود كه در آن مرگ و مراسم ختم و... به استهزاء گرفته شده بود. هرچند كه قصد عوامل آن كار هم نقد آن نوع مراسم‌ها بود ولی به‌هر حال بازتاب‌های منفی داشت و حساسیت‌ها را نسبت به این موضوع بالا برده بود و این نگرانی را داشتند كه این شكل كار، بی‌احترامی به یك مرده است.عفیفه: مسئله‌ای هم كه ما داریم این است كه مخاطبان تلویزیون در مورد كارها واقعاً بی‌صبرانه اظهارنظر می‌كنند. مثلاً ما یك سریال می‌سازیم كه 20قسمت است ولی از همان قسمت اول مواجه می‌شویم با قضاوت‌های عجولانه و انتقادهای شتابزده. «میوه ممنوعه» كه پخش می‌شد در همان 2 قسمت اول سیل انتقادات هجوم آورد كه این فلان حریم را شكسته است و... . مخاطب قدری صبر نمی‌كند كه فرایند شكل‌گیری كاراكتر یا قصه را ببیند، نتیجه را ببیند و بعد قضاوت كند. • و گویا نگرانی از قضاوت بیننده باعث شده بود كه تلویزیون كمی هم نسبت به كاراكتر شمسی حساسیت داشته باشد. عفیفه: بله، این نگرانی وجود داشت. حقیقت این است كه ما باید جغرافیای نگاهمان را قدری بسط بدهیم، چون به هر حال داریم در این جامعه زندگی می‌كنیم. خود مدیران هم بالاخره توسط افراد مختلف كارهایشان زیر ذره‌بین بررسی می‌شود و چنین كاراكتری هم به هر حال به‌خاطر نوبودن در تلویزیون یك قدری آنها را به احتیاط وامی‌داشت. •  معتقد بودند كه به‌عنوان یك زن، زیادی لات است؛ بله؟ عفیفه: گفتم؛ چون این نوع كاراكتر تا به حال با ذائقه بینندگان و افراد مختلفی كه ممكن است نظر بدهند تست نشده بود این نگرانی وجود داشت و این اصلاً در مورد هر اتفاق‌نویی كه در تلویزیون می‌افتد وجود دارد. شما می‌دانید آن زمان كه پخش كارهای اجتماعی در تلویزیون رسم نبود اولین كارها كه ساخته شد این حساسیت‌ها وجود داشت تا پخش شد و مسیری باز شد و ادامه پیدا كرد.این كاراكتر هم همین‌طور؛ نمایش داده شد و همه با آن ارتباط برقرار كردند و او را پذیرفتند. اتفاقاً سریال هرچه جلوتر رفت متوجه وجه زنانه و مادرانه این كاراكتر شدیم كه پشت این ظاهر خشن پنهان بود. • البته انتخاب شبكه هم مؤثر است. یادم می‌آید زمانی هم مطرح‌كردن بیماری ایدز در تلویزیون با محدودیت روبه‌رو بود و اولین شبكه‌ای كه به آن پرداخت شبكه5 بود. می‌خواهم بگویم حساسیت‌های شبكه یك نسبت به بقیه شبكه‌ها بیشتر است.‌كاظمی‌پور: بله، شبكه یك را چون شبكه ملی می‌دانند شاید قدری حساسیت‌ها روی آن بیشتر باشد اما خیلی هم فرق نمی‌كند. مثلا شبكه3 در مورد بزنگاه نه اینكه دستش باز بوده و به آن شكل كار را پخش كردند، بلكه از دستشان در رفت. البته نمی‌شود ادعا كرد كه ممیزی به كار ما لطمه زده؛ فقط كار ما چارچوب‌ها را رعایت كرده تا پخش شود. بعد هم ممیزی در تلویزیون هست و ما پذیرفته‌ایم كه داریم كار می‌كنیم. عفیفه: البته من اولین‌بار است كه با شبكه یك كار می‌كنم و شاید حرف شما درست باشد ولی به قول آقای كاظمی‌پور تلویزیون به طور قطع یك ممیزی‌هایی دارد مثل همه‌جای دنیا و مخصوصا تلویزیون‌های دولتی كه شامل ما هم می‌شود، برای عرضه كارهایشان به مخاطب سعی می‌كنند از سیاست‌های خودشان پیروی كنند و ما هم در چارچوب این سیاست‌ها كار می‌كنیم و سعی می‌كنیم كارهای خوبی بسازیم كه بیننده آن را باور كند و دوست داشته باشد. در مورد این كار و پایان آن هم تلویزیون نقطه نظرهایی داشته. • خب آقای كاظمی‌پور تا جایی تعریف كردید كه تلویزیون با طرح اولیه مخالفت كرد.كاظمی‌پور: بله و ما دنبال راه حل می‌گشتیم كه عزاداری به این شكل را حذف كنیم. این طرح را كنار گذاشتیم و ترفندهایی به كار بردیم كه دیگر آن اتفاق در پایان نیفتد. ولی حتما در مورد همان كه جایگزین كردیم هم بازهم‌نگرانی‌هایی وجود داشت اما دیگر در مرحله‌ای بودیم كه كار تصویربرداری می‌شد و قرار بود به عید برسد. خلاصه در هفتم عید بود كه بازجلسه‌ای در تلویزیون با آقای فتحی برگزار شد كه ایشان رفتند و پیشنهادهایی دادند برای اینكه مشكلات كار حل  شود و بعد آمدند و با ما مطرح كردند و دوباره یك جوری پایان را نوشتیم كه مشكلات شرعی و‌عرفی پیدا نكند. • پس آنچه قرار است ببینیم پایان سومی است كه شما نوشتید. بله. پایان سوم است. •  و آن پایان دوم چه بود؟پایان دوم هم این بود كه حشمت فوت می‌‌كرد و خانواده زمرد این مرگ را قایم‌ می‌كردند  و در مراسم عروسی هم كسی نمی‌فهمید تا مبادا مراسم عقد تبدیل به عزا شود و خانواده شمسی نتوانند مراسم را برهم بزنند. به این ترتیب حشمت را یك جوری گریم می‌كردند، روی ویلچر می‌نشاندند و می‌آوردند پای‌سفره عقد و وقتی عاقد خطبه می‌خواند دستش را حركت می‌دادند تا خطبه خوانده شود. كه این هم باز مسائل و مشكلات خودش را پیش آورد و تغییر كرد. عفیفه: البته ما پایان‌هایی نوشتیم كه مقدار زیادی را خودمان نپسندیدیم. گرچه مسلما تلویزیون به عنوان سفارش دهنده نقطه نظرهایی دارد و ما جدای از آنها كار نمی‌كنیم. ما متن‌‌ها را در هر مرحله به آنها می‌دهیم و آنها هم نظر می‌دهند كه گاهی نظرهایشان نظر اصلاحی و دراماتیك هم هست. •  از یك جایی اسم آقای فتحی را هم زیر عنوان نویسندگان دیدیم. كاظمی‌پور: گفتم كه در اواسط تصویربرداری بودیم و طرح این بود كه خانواده زمرد با خانواده حشمت آشنا می‌شوند و بازی‌شان را ادامه ‌‌دهند؛  یك جوری شبیه فیلم «بانو» كه یك بانویی پناه می‌دهد به یكسری آدم بدبخت و آنها می‌آیند خودشان صاحب خانه می‌شوند؛ این خانواده هم منتقل می‌شدند به خانه حشمت و آنجا می‌ماندند اما اواسط تصویربرداری یكدفعه باز كار دچار مشكل شد و گفتند كاری كه این مرد می‌كند خانواده‌ای كه هیچ نسبت شرعی با او ندارند و بحث داماد كرایه‌ای كه غریبه است، درست نیست. پس باز ورسیون عوض شد. من سه چهار ورسیون دیگر نوشتم كه كار ادامه پیدا كند و قصه متوقف نشود. ما مدام جلسه می‌گذاشتیم كه مسیر را پیدا كنیم و در چنین شرایطی آقای فتحی آمدند و باقی قصه را با همفكری هم طراحی كردیم، غیر از آن،  یك‌سری سكانس سرصحنه نوشتند و بحث پایان‌بندی را برای اینكه قابل پخش شود، ایشان مطرح كردند و اینها باعث شد كه اسم ایشان از قسمت پنجم به بعد زیر عنوان نویسندگان باشد. • با این حساب آن اصل حرفی كه دلیل و انگیزه ساخت این مجموعه بود به كلی عوض شد. كاظمی‌پور: همین‌طور است. اصلا دیگر هیچ اثری از آن طرح اولیه باقی نمانده است. همان وقتی كه قرار شد ما پایان را عوض كنیم، یعنی همان بهمن‌ماه كه ما از جلسه برگشتیم، چون دیگر هیچ قصه‌ای نداشتیم، آمدیم نشستیم دوباره قصه طراحی كنیم. من، آقای نادری، آقای فتحی و آقای عفیفه حدود یك هفته هر روز جلسه می‌گذاشتیم و راجع به قصه حرف می‌زدیم و آن داستان كه محور مرگ و زندگی بودبه كلی كنار رفت و باید یك موضوع اصلی به جای آن می‌گذاشتیم كه بعد از جلسات و بحث‌های پی‌درپی یك تم دیگری پیدا كردیم به نام دروغ و گفتیم داستان ما داستان مردی است كه یك دروغ ساده به خواهرش می‌گوید و این دروغ بزرگ و بزرگتر می‌شود تا آخرش آوار می‌شود روی سرخودش كه این دیگر هیچ ربطی به قصه اول نداشت. • اینكه كار به نوروز نرسید به خاطر سانسور و ممیزی بود یا آماده نشدن كار؟كاظمی‌پور: نه، كار می‌رسید؛ دقیقا به خاطر همین نگرانی‌ها به تعویق افتاد. عفیفه: البته ما هم اطلاعاتمان بیشتر از شما و بقیه نیست چون ما هم توضیحاتی را كه تلویزیون داده شنیدیم. كار برای نوروز طراحی شده بود و تا یك روز قبل از شروع سال هم بنا بود از  روز دوم فروردین پخش آن آغاز شود و در آن مقطع هم مشكلی نداشتیم و حدود 6 قسمتی از كار آماده بود و بقیه را هم طبق برنامه‌ریزی داشتیم تصویربرداری می‌كردیم كه تادوازدهم تمام شود. ولی وقتی پخش نشد تماس گرفتیم و گفتند به خاطر تراكم برنامه‌ها در تلویزیون است و چون این كار به لحاظ كیفی خیلی خوب شده، بهتر است در این ایام كه فیلم‌ها و سریال‌های متعددی پخش می‌شود روی آنتن نرود و در موقعیت مناسب‌تری پخش شود تا بهتر دیده شود. این پاسخی بود كه مسئولان به ما دادند و از آن جایی كه ما فقط مسئولیت تولید را داریم و هیچ اختیار و مسئولیتی در پخش نداریم كار را به آنها سپردیم. •  یعنی تلویزیون با سازندگان یك اثر درباره نوع پخش كار مشورتی نمی‌كند؟عفیفه: چرا، این گفت‌وگوها انجام شد. ما پرسیدیم نمی‌شود هر شب پخش شود؟ گفتند چون پخش سریال‌های معمول شبكه بعد از تعطیلات دوباره آغاز می‌شود و روزهای فرد سریال خارجی پخش می‌كنیم امكانش نیست. البته حالا ناراضی نیستم به این دلیل كه اگر قرار بود نوروز پخش شود ما باید بخش فینال را با سرعت می‌گرفتیم اما وقتی این فشار از روی پخش برداشته شد ما قدری با وسواس بیشتر كار كردیم و سعی كردیم پایانی كه شایسته كار است ساخته شود. • ظاهرا تا پایان فروردین هم تصویربرداری ادامه داشته؟كاظمی‌‌پور: به خاطر اینكه طبق گفته آقای عفیفه گروه برای قسمت پایانی خیلی زحمت كشیدند و با حساسیت بیشتری روی آن كار‌ كردند.•  آقای كاظمی‌پور شما همیشه سراغ سوژه‌هایی می‌روید كه بدیع و نو باشد و اغلب هم در پی این هستید تا از خطر قرمزها گذر كنید و به موضوعاتی بپردازید كه كمتر كسی جرأت رفتن سراغ آن را دارد، پس باید از قبل مواجه شدن با ممیزی را به جان خریده باشید.بله. من همیشه علاقه‌مندم كه كارهایم به لحاظ ایده و مضمون نو باشد، در تلویزیون كارهایم شبیه به هم نباشند و شاید دلیل اینكه سمت خط قرمزها می‌روم و سعی می‌كنم آزادتر از آن چارچوب‌ها و محدودیت‌های تلویزیون فكر كنم همین است كه كار متفاوتی انجام دهم و به قول شما به خاطر همین است كه اكثر كارهایم در پخش دچار مشكل شده.اما فكر می‌كنم ارزشش را دارد. به نظرم هر كسی كه می‌خواهد در تلویزیون یا حتی سینما كار كند قطعا با این خطوط قرمز و ممیزی‌ها برخورد خواهد كرد و اگر واقعا قصد داریم كارهای جدیدی ساخته شوند باید این چارچوب‌ها و خط قرمزها را جابه‌جا كنیم و همیشه با آنها یك جدالی داشته باشیم و محدوده فكرمان و سلایق‌مان را وسیع‌تر كنیم. تازگی همه غر می‌زنند كه چرا سریال‌ها بی‌رمق شده‌اند؟ آن سریال‌های قدیمی كجا ماندند؟ من می‌گویم دلیلش محدودیت و ممیزی شدیدی است كه این روزها بر گروه سازنده و نویسندگان اعمال می‌شود و تا وقتی كه این شرایط عوض نشود كار خوب ساخته نخواهد شد.•  اشاره خوبی كردید. یكی دیگر از خصوصیات كار شما پرداختن به ریشه‌های فرهنگی و باورهای مردم است كه در این 2 سال اخیر و در همكاری با حسن فتحی و علیرضا نادری این وجه كارتان قوت بیشتری هم پیدا كرده و پررنگ‌تر شده. در اشك‌ها و لبخندها هم این تقابل فرهنگی و ادبیات آدم‌هایی كه حتی ممكن است در یك خانواده باشند مثل حشمت و شمسی خیلی جذاب است. شما در این مجموعه 3 تا خانواده دارید كه هر كدام خصوصیاتی دارند و قرار بوده تعارضی كه در رویارویی با هم به آن دچار می‌شوند به تصویر كشیده شود. اما من فكر می‌كنم خانواده زمرد نسبت به دوتای دیگر چه در پرداخت و چه در اجرا قدری می‌لنگد. شما این را قبول ندارید؟كاظمی‌پور: چرا، قبول دارم. اما در فیلمنامه به این شكل نبوده. در فیلمنامه دیالوگ‌هایی كه آقای نادری برای زمرد نوشته بود و كاراكتری كه برای بهروز طراحی كرده بودیم خیلی فوق‌العاده بود. در این مورد من خیلی افسوس خوردم وقتی كار را می‌دیدم. ظاهرا در اجرا آنها خواسته‌اند متفاوت از دو خانواده دیگر باشند و به همین دلیل لحن و گویش امروزی را برای خودشان انتخاب كردند چون انگار دست‌شان در این باره باز بوده. به هر حال در فیلمنامه دیالوگ‌ها خیلی متفاوت بوده. از طرفی هم‌چون بهروز قرار بود خواننده رپ باشد آقای نادری 10 تا ترانه رپ برای او نوشته بود و اصلا حرف‌هایش به شكل ریتمیك و مثل خواننده‌های رپ بود ولی گفتند قابل نمایش نیست چون موسیقی رپ خودش ممنوع است چه برسد به نمایش كاراكتریك خواننده رپ. زمرد هم واقعا سكانس‌های خیلی خوبی داشت كه من در اجرا آن را ندیدم.• انگار هرچه جلوتر می‌رویم همین‌طور مشكلات كار كشف و افزوده می‌شوند!كاظمی‌پور: البته من نمی‌خواهم بگویم اگر همان‌طور اجرا می‌شد بهتر بود یا نه، ولی می‌خواهم بگویم در فیلمنامه‌ای كه ما نوشتیم دیالوگ‌های زمرد خیلی خوب بوده و حالا تغییر كرده.• ‌‌اشك‌ها و لبخندها‌ را می‌توان یك كار كمدی به حساب آورد؟كاظمی‌پور: نه، من معتقدم كار كمدی نیست. قرار بود كمدی باشد ولی الان به نظر من نمی‌شود گفت كمدی است. جالب است بدانید قسمت اول فیلمنامه كه نوشته می‌شد یكباره تصمیم گرفتیم كار را مثل «حسن كچل» مرحوم علی حاتمی بنویسیم. اما بعد احساس كردیم در زمانه ما جواب نمی‌دهد آن كار ریتمیك و موزون و اجراهایی كه با تنبك انجام می‌شود.• در این زمان محدود خیلی هم كار سخت و بعیدی است!كاظمی‌پور: ولی آقای نادری انجام داده بودند و قسمت اول كاملا موزیكال بود، منتها بعدا تصمیم گرفتیم فقط بعضی جاها دیالوگ‌ها موزون باشد وگرنه آقای نادری جزو معدود كسانی هستند كه این توانایی را دارند و می‌توانستند این كار را بكنند چون كار بسیار دشواری است. منتها چون شكل كار تغییر كرد دیگر نمی‌توانم بگویم كمدی است، جدی است، طنز است یا موزیكال.• به لحاظ بار كمدی خیلی بالا و پایین می‌شود.بله. نیمه كمدی و نیمه جدی است. شاید كمدی هجو باشد.• فكر می‌كنم قرار گرفتن شما و آقای نادری در كنار هم فضای جذابی به لحاظ ایده و پرداخت ایجاد كرده و اگر مشكلات كار به چشم نمی‌آید نتیجه همكاری یك گروه خوب است.كاظمی‌پور: درست است. من هم واقعا از كار با آقای نادری لذت می‌برم. ایشان سمت استادی برای من دارند و خیلی برایشان احترام قائل هستم و توانایی‌شان را در هیچ نویسنده‌ای ندیدم. در واقع این همه تسلط، مهارت و آشنایی به اصطلاحات، تركیبات و ضرب‌المثل‌ها و گویش‌های مختلف را هیچ‌كس ندارد. پس رفتن من سراغ چنین فضایی به خاطر این بود كه با ایشان و آقای فتحی و آقای عفیفه كار ساخته می‌شد و در واقع انتخاب این تیپ‌ها خواست تنها من نبود و برآیند سلیقه‌های ما بوده و به خاطر خالی بودن جای این نوع كارها و آدم‌ها بود و اینكه مردم‌مان  این جور دیالوگ‌ها و اصطلاحات را در زندگی روزمره و در ادبیات‌شان به كار نمی‌برند و جایی ندارد. در جامعه ما طبقات اجتماعی كاملا به هم ریخته و اگر دقت كنید دكترها مثل راننده‌ها حرف می‌زنند و همه مثل هم. آن مثل‌ها و حرف‌های قدیمی از بین رفته. برای همین وقتی سریالی تولید می‌شود با این شكل و فضا، یك حس نوستالژیكی به بیننده می‌دهد و یاد قدیم و فیلم‌های قدیمی می‌افتد. برای خود من كه گوش كردن به این دیالوگ‌ها لذت‌بخش است و خیلی دوست‌شان دارم.• وقتی بازی‌های گوهر خیراندیش و مهدی هاشمی را می‌بینم، حس می‌كنم آنقدر نوع بازی آنها با نقش همخوان است كه اگر هر بازیگر دیگری نقش را برعهده داشت حتما شخصیت‌ها شكل و تشخص دیگری پیدا می‌كردند. قبل از شكل‌گیری كاراكترها به این بازیگران فكر كرده بودید؟كاظمی‌پور: بله. اصلا در مرحله شكل‌گیری طرح و زمانی كه ما یك صفحه مكتوب هم نداشتیم این بازیگران انتخاب شدند و آقای فتحی داستان را به طور شفاهی برایشان تعریف كردند. ما اصلا به خانم خیراندیش گفته بودیم كه این نقش را برای شما می‌نویسیم. در مورد آقای هاشمی هم همین‌طور. • و این حالت خود نمایانه نمایش و غلو در اجراها ،به  اقتضای فضای كار و به طور آگاهانه ‌هم در متن نمایان بود یا در اجرا به این شكل رسیدند؟كاظمی‌پور: بله، در متن بود و چون كار حالت فانتزی دارد، برای همین باید با قدری غلو اجرا می‌شد.• اما یك مسئله‌ای كه هنوز هیچ‌كس تكلیفش را با آن نمی‌داند عنوان مناسبتی است كه به كار اطلاق می‌شود، در حالی كه اكثرا هیچ ویژگی‌ای كه آن را به ایام خاصی كه در آن قرار است پخش شود نسبت نمی‌دهد.كاظمی‌پور: راستش من كاری مثلا با حال‌ و هوای عید را نمی‌فهمم یعنی چه. یك كار نوروزی باید شاد و مفرح باشد، همین. حالا لزومی ندارد حتما بگنجانیم كه الان چندم عید است و تعطیلات است و...• نه، این كه خیلی دم‌دستی و كلیشه‌ای است. ولی منظور من این است كه در معنا و مضمون به آن پرداخته شود. بالاخره نوروز یك آیین باستانی است كه ریشه در فرهنگ ما دارد و جای پرداخت به آن هست.كاظمی‌پور: البته پیدا كردن یك طرح و قصه خوب الان برای تلویزیون خیلی سخت شده و هر قصه‌ای كه می‌شد كاركرد به نظر من در این 30سال بعد از انقلاب ساخته شده، و بارها تكرارش كرده‌اند و در حال حاضر تلویزیون با بحران جدی ایده و طرح خوب مواجه است؛ یعنی هر سال برای ماه رمضان دچار مشكل می‌شوند و امسال هنوز هیچ طرحی وجود ندارد و دلیل اینكه طرح‌ها دیر تصویب می‌شوند این است كه طرح خوب دست‌شان نمی‌آید وگرنه اگر زود طرح خوبی برسد، سریع به جریان می‌اندازند.  حالا چرا طرح خوب نوشته نمی‌شود؟ دلیلش همان ممیزی تلویزیون است! اكثر سوژه‌ها و موضوعاتی كه روی آن دست می‌گذاری قابل پخش نیست. به خاطر همین كار در تلویزیون سخت شده. از طرفی كار خوب كردن نیاز به فرصت هم دارد. شما می‌گویید نوروز مهم است و جای كار دارد. درست، اما در كدام زمان؟ با كدام قصه؟• چرا می‌پذیرید در زمان كم كار كنید؟ بگویید ما این طرح را كه تصویب شده كار می‌كنیم ولی برای نوروز سال بعد.كاظمی‌پور: ما تعیین‌كننده نیستیم. تلویزیون به تهیه‌كننده می‌گوید من برای باكس نوروز امسال سریال می‌خواهم، می‌رسانید یا نه؟ و وقتی ایشان قبول كنند همه ما هم قبول می‌كنیم تا كار را برسانیم.عفیفه: شاید هم كار كردن در زمان محدود و دیر تا حدودی هم برمی‌گردد به طبیعت‌مان كه دقیقه نودی هستیم. اما در مورد این كار به خصوص كه ما اصلا بنا نبود سریال نوروزی بسازیم و قرار بود تله فیلم باشد، ولی با دوستانی كه در شبكه یك هستند و مدیران آن به علت سال‌ها همكاری رابطه دوستانه و نزدیكی داریم و وقتی دستی به سمت ما دراز كردند كه با هم كمك كنیم و آنتن نوروز را پر كنیم یك‌جور حس كمك كردن باعث شد قبول كنیم چون تا آن مقطع كه نیمه دوم دی‌ماه بود اینها نتوانسته بودند با هیچ فیلمنامه و تیمی برای نوروز به نتیجه برسند. پس اعتماد این دوستان به ما  و نیت ما برای ساخت كار باعث شد برویم زیر دین این كار، و گرنه منطقی نبود كه در آن فاصله بخواهیم چنین كاری را تولید كنیم.•  با این حال اسم شما به عنوان تهیه‌كننده و همین‌طور باقی عوامل قرار بود در شناسنامه كار باشد؟عفیفه: بله البته. من، آقای فتحی و دوستان دیگر همیشه سعی می‌كنیم كاری انجام دهیم كه بتوانیم از آن دفاع كنیم و من الان از نتیجه به شدت راضی هستم. قصه هم بالاخره یك جذابیت‌هایی داشت كه واقعا ما را ترغیب كرد برای ساخت و می‌دانستیم اگر كاراكتری مثل شمسی را وارد تلویزیون كنیم خودش یك برگ برنده است و برای مردم جذاب خواهد بود. نكته دیگر این بود كه ما توانستیم در همان روزهای اول یك مضمون محوری برای كار انتخاب كنیم كه صرفا سرگرم‌كننده نباشد و آن هم موضوع دروغ بود. ضمنا ما وقتی گفت‌وگونویسی مثل علیرضا نادری را  وارد گروه كردیم با خودش به غیر از جذابیت و زیبایی ظاهری دیالوگ‌ها یك مضمون و باری را وارد كرد و اینها باعث شد فكر كنیم می‌توانیم از پس كار برآییم و من خود وقتی خیالم راحت شد و به نتیجه این ریسك امیدوار شدم كه كارگردانی كار را حسن فتحی قبول كرد. آقای كاظمی‌پور قرار شد قصه‌ها را بسط دهد و آقای نادری هم پذیرفت دیالوگ بنویسد. اگر این عناصر كنار هم جمع نمی‌شدند من این كار را نمی‌كردم. بعد از آن هم من روز اول به خانم خیراندیش گفتم فقط شما باید این نقش را بازی كنید چون ما شمسی را این‌طور تصور كرده‌ایم و غیر از شما نمی‌توانیم ریسك كنیم و برای این كاراكتر سراغ كس دیگری برویم.•  آقای كاظمی‌پور چرا بعد از تجربه نویسندگی فیلم سینمایی «بازنده» دیگر سراغ سینما نرفتید؟من خیلی وارد حیطه سینما نشده‌ام و تهیه‌كنندگان سینما را هم خیلی نمی‌شناسم اما دوست دارم اگر در سینما كار كردم با كسانی كه دغدغه هنری دارند كار كنم؛ كسانی كه فقط به گیشه و پول فكر نكنند. چون به هر حال تلویزیون منبع درآمد من است ولی در سینما دلم نمی‌خواهد به خاطر گیشه بنویسم. البته سال پیش یك فرصت همكاری پیش آمد با ابراهیم حاتمی‌كیا بعد از فیلم دعوت كه متاسفانه به جایی نرسید اما فرصت خوبی برای من بود كه نوشتن یك كار اجتماعی خوب در سینما را تجربه كنم. حالا منتظرم ببینم چه می‌شود. شاید بخشی هم به خاطر پركاری شما در تلویزیون است.كاظمی‌پور: اتفاقا من تنبل شدم و دیگر حوصله نوشتن برای تلویزیون را ندارم، گرچه الان دارم یك كار 60 قسمتی می‌نویسم برای شبكه سه! و آن هم مشترك است با آقای سعید جلالی (كه آخرین دعوت را با ایشان كار كردم و دیالوگ‌های زمان حال را نوشته بودند) ولی علت برعهده گرفتن چنین كاری هم به خاطر آن است كه طراحی قصه برای من راحت است و در واقع تخصص من است و همان دستمزدی را هم بابت آن می‌گیرم كه قبلا برای فیلمنامه‌های كامل می‌گرفتم، بنابراین دیگر هیچ انگیزه‌ای ندارم كه فقط خودم بنویسم و فقط اسم خودم باشد كه بگویم كار من است، چون در تلویزیون اصلا «كار من است» معنی ندارد. مثلا همین اشك‌ها و لبخندها را من دیگر می‌توانم بگویم كار من است؟• به نظر من با اتفاقاتی كه برایش افتاده بیراه نیست بگویید «كار من نیست»!آره (در میان خنده) واقعا مولف بودن در تلویزیون اصلا معنی ندارد و برای همین است كه می‌گویم در حدی انرژی بگذارم كه ارزشش را دارد. ولی اگر یك فیلم سینمایی باشد حتما می‌نشینم 7 ماه خودم به تنهایی آن را می‌نویسم چون می‌دانم ماندگار است و كار من است.• با این حال امیدواریم باز هم شاهد همكاری این گروه خوب 4نفره باشیم و این مسائل باعث دلسردی‌تان نشده باشد.عفیفه: بله و امیدوارم این كار انتظارات را برآورده كرده باشد.كاظمی‌پور: من هم از همكاری با این گروه خیلی راضی‌ام و امیدوارم باز تكرار شود. ما سوای كیفیت كار از بودن و كار كردن در كنار هم لذت می‌بریم.  




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سیمرغ]
[مشاهده در: www.seemorgh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 417]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن