تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 9 دی 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم را رها مكن حتى اگر بعدش شعر باشد.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

قیمت و خرید تخت برقی پزشکی

کلینیک زخم تهران

خرید بیت کوین

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای

اقامت یونان

خرید غذای گربه

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1846168126




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

گفتگو با کارگردان «تنها دو بار زندگی می‌کنیم»


واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: مدت‌ها پیش من دیسك كمر گرفته بودم و دكتر به من استراحت مطلق داده بود. آن موقع احساس كردم كه چقدر دلم می‌خواهد كارهایی را انجام دهم كه هیچ وقت به سراغشان نمی‌روم؛ مثل...    بهنام بهزادی، كارگردان جوان «تنها دوبار زندگی می‌كنیم» حالا با همین اولین ساخته بلندش از امیدهای سینمای ایران به شمار می‌رود  فیلمسازی از نسل سینماگران مستقل كه از مسیری دشوار و پر دست‌انداز به سلامت عبور كرده و موفق شده فیلمی بسازد كه هم «متفاوت» است و هم «جذاب». بهزادی با فیلمنامه سنجیده‌اش، ‌موفق می‌شود برخلاف برخی نمونه‌های مشابه، روایت غیرخطی داستان را به‌خوبی در بافت اثر جا بیندازد. به همین دلیل فیلم، تماشاگرش را گیج نمی‌كند و بی‌آنكه به همه نكاتی كه تعمدا مبهم باقی می‌ماند، پاسخ‌های سر راست بدهد، لذت كشف و شهود را برای تماشاگرش باقی می‌گذارد.تنها دوبار زندگی می‌كنیم فیلم جزئیات است و پیداست كه سازنده‌اش، به تك‌تك عناصر اثر اندیشیده است. خوشبختانه این میزان فكرشدگی نه تنها با تصنع و تكلف همراه نیست كه فیلم روحی سرشار از زندگی را متبلور می‌سازد. تنها دوبار زندگی می‌كنیم 2سال پیش در جشنواره به نمایش درآمد و با آنكه اعضای هیات انتخاب بنا به پاره‌ای ملاحظات آن را به بخش مسابقه راه‌ ندادند ولی مخاطب خود را یافت و حتی عنوان بهترین فیلم جشنواره از نگاه منتقدان را از آن خود كرد. نمایش فیلم در چند جشنواره دیگر نیز با استقبال تماشاگر همراه شد و حالا كه در نمایش‌هایی تك سانس و محدود امكان نمایش عمومی یافته، پر شدن صندلی‌ها در بیشتر سانس‌ها نشان می‌دهد كه فیلم متفاوت اگر درست ساخته شود، می‌تواند توجه مخاطب جدی و سخت‌گیری را كه معمولا علاقه‌ای به تماشای فیلم ایرانی نشان نمی‌دهد، جلب كند. • ایده اولیه «تنها دو بار زندگی می‌كنیم» از كجا به ذهن شما رسید؟ به‌نظر می‌رسد ایده این فیلم حاصل تلنگری است كه در زندگی به هر یك از ما می‌خورد.مدت‌ها پیش من دیسك كمر گرفته بودم و دكتر به من استراحت مطلق داده بود. آن موقع احساس كردم كه چقدر دلم می‌خواهد كارهایی را انجام دهم كه هیچ وقت به سراغشان نمی‌روم؛ مثل پاراگلایدر سواری؛ چیزی كه هیچ وقت به آن حتی فكر نكرده بودم. این مسئله احساسی را به من می‌داد كه متوجه شدم انسان تا زمانی كه امكان انجام كاری را دارد به آن فكر نمی‌كند و زمانی كه دیگر نمی‌تواند، به یاد آن كارها می‌افتد.• قطعا این حسی است كه همه انسان‌ها دارند ولی به سادگی از آن می‌گذرند؛ یعنی زمانی كه از آن وضعیت بد خلاص می‌شوند دیگر به آن فكر نمی‌كنند.البته این مسئله یك وجه روانشناختی هم دارد و مصداق  جمله «انسان حریص به آنچه منع شده» است. به هر حال همه ما كارهای نكرده و راه‌های نرفته از این دست داریم كه بعدها حسرت آن را می‌خوریم.این البته كم و بیش همیشه با انسان هست یعنی در طبیعی‌ترین شرایط هم ما نمی‌توانیم كارهایی را كه می‌خواهیم انجام دهیم ولی انسان‌هایی كه در حقیقت بیشتر به‌خودشان وفادارند، كمتر فراموش می‌كنند. چرا؟ چون اولا ما بعضی وقت‌ها متقاعد نمی‌شویم كه بعضی كارها را حتما انجام دهیم. ثانیا لزوما همیشه این‌طور نیست كه ابزارش فراهم باشد. خیلی وقت‌ها هم می‌خواهیم یك كاری را بكنیم و تصمیمش را داریم اما همه چیز دست ما نیست؛ یعنی گاهی از بیرون چیزی به ما وارد می‌شود كه باعث می‌شود ما آن تصمیم را ترك كنیم. اما همیشه آن دریغ با ما خواهد بود؛ اینكه می‌توانستم انجام دهم و ندادم یا اینكه داشتم انجام می‌دادم ولی نگذاشتند و نشد.• تماشای فیلم شما در زمان‌های متفاوت،  حس و برداشت‌های متفاوتی به مخاطب می‌دهد. شاید به این خاطر است كه جنس حسرت‌های ما در زمان‌های مختلف متفاوت است. اما نكته جالب اینكه حسرت‌های قهرمان داستان شما از دو جنس كاملا متفاوت است، یعنی عشق و مرگ. پیدا كردن كسی كه زمانی دوستش داشته و كشتن كسانی كه در زندگی به او بد كرده‌اند. این تضاد جذاب است.آدمی كه به این نقطه می‌رسد ممكن است خیلی چیزها در پیشینه‌اش باشد عشق، خشم، انتقام، دریغ،  یك لذتی كه نبرده، دریغ یك دوستی كه نداشته و دریغ هر چیزی یا نگرانی از اینكه این مسئله تبدیل به حسرت بشود. شاید اینكه می‌گویید حال و هوا متفاوت است به خاطر این باشد كه انسان‌ها وجوه متفاوتی دارند. وقتی انسان در یك شرایط ویژه قرار می‌گیرد مثل سیامك كه فرصت چند روزه برای كارهای عقب افتاده‌اش دارد، آن مرحله‌ای است كه همه این مسائل با هم به سراغ او می‌آید و در این شرایط بیننده با بخش‌های مختلف مسائل او همذات‌پنداری می‌كند و هر مخاطبی با بخشی از ماجراهای این آدم ارتباط برقرار می‌كند.• از همین ابتدا بگویید با چه مؤلفه‌ای می‌خواستید مخاطب را به سالن سینما بكشید؛ بازیگران ناآشنا، داستان غیرمتعارف، عكس‌های سرد فیلم، روایت غیرخطی و سخت؟ به‌نظر می‌سد در وهله اول هیچ‌یك از ویژگی‌های فیلم شما برای جذب مخاطب عام مؤثر نیست.اولا اینكه خیلی مهم است كه فیلم را برای چه كسی می‌سازید. مطمئنا من در ابتدا خیلی به طیف مخاطب فیلم‌های كمدی و پر‌فروش فكر نمی‌كردم. من به‌دنبال قشر فرهیخته‌تر و علاقه‌مندان جدی‌تر به سینما و هنر بودم كه كما‌بیش آن چیزی را كه دنبالش هستند پیدا می‌كنند. خودم مطمئنا با این فیلم امكان زیادی برای تبلیغ نداشتم. البته من به شانس خودم خیلی اعتماد كردم و امیدوار بودم اتفاقی برای فیلم‌ام بیفتد كه مخاطبی كه طرفدار این جنس سینماست بتواند آن را پیدا كند كه خوشبختانه در وجوهی بیش از حد انتظار من این اتفاق افتاد.فیلمی كه این امكانات را ندارد و عناصر زیادی برای پر فروش شدن و دیده شدن ندارد شاید توجه منتقدان و اهل فن را از دست بدهد. هر چند نمی‌دانم اینها چقدر برای بیننده مهم است اما به هر حال فكر می‌كنم اگر من آن فاكتورها را نداشتم المان‌های دیگری در فیلم‌ام داشتم یا مواردی پیش می‌آمد كه به من امیدواری می‌داد. فراموش نكنیم كه فیلم من تجربی نیست كه برای دل خودم ساخته باشم، هر چند در وهله اول سعی كردم به علاقه‌مندی‌های خودم وفادار باشم اما من به مخاطبم توجه داشتم. فكر كردم اگر ابزاری برای كشاندن او به سینما ندارم اما كاری كنم كه او تا آخر فیلم را ببیند، لذت ببرد اما نمی‌دانم این اتفاق افتاده یا نه.• فكر نمی‌كردید نوع روایت فیلم، مخاطب را سردرگم كند؟ همین كه در پایان، داستان در ذهن بیننده جمع شود تمام است. این یعنی ما از عادت‌هایی كه در مورد فیلم داریم بگذریم.  صبر كنیم فیلمی بیاید و پیشنهادی به ما بدهد برای یك جور دیگر دیدن، برای یك جور دیگر داستان تعریف كردن و اشكالی هم ندارد. ما فكر كردیم به مخاطب فرصت كشف بدهیم، كشف‌هایی در مقاطع مختلف فیلم، این نه‌تنها بد نیست بلكه باعث می‌شود مخاطب داستان را در ذهنش جمع كند و یك لذت پازل‌گونه از آن ببرد، انگار كه بیننده در خوانش و تكمیل شدن اثر نقش دارد. بیننده در این شكل از فیلم باید مشاركت فعال داشته باشد.• به‌نظر می‌رسد در كل فیلم به نوعی دست به ریسك زده‌اید. انتخاب داستان و بازیگران، شیوه كارگردانی، نوع تدوین، انتخاب موسیقی و... . آیا چون فیلم اولتان بود این جسارت را به خرج دادید؟نه این‌طور فكر نمی‌كنم. اگر این را جسارت بنامیم شاید فیلم‌های بعدی‌ام جسارت بیشتری داشته باشند. مختصات فیلم من آنچه می‌بینید را ایجاب می‌كرد، یعنی هیچ كدام در ابتدا انجام نشد. همه بسته به نیاز درونمایه فیلم شكل گرفته است. البته آن موقع فكر نمی‌كردم كه چقدر ریسك می‌كنم تنها به این فكر می‌كردم كه چه چیزی به فیلم من ابعاد تازه‌ای می‌دهد و به آن كمك می‌كند. شاید فیلم دیگری بسازم كه كمتر نیاز به این متفاوت بودن داشته باشد.• چرا برای شخصیت اول داستان به سراغ یك نابازیگر رفتید. معمولا در مورد نابازیگرها دو جور قضاوت می‌شود؛ آنها یا خیلی خوب یا خیلی بد هستند. هیچ وقت به استفاده از یك بازیگر حرفه‌ای فكر نكردید؟اتفاقا می‌خواهم بگویم اگر قرار بود بازیگر حرفه‌ای انتخاب كنم، ترجیح می‌دادم بازیگری باشد كه به فروش فیلم به‌عنوان یك عنصر مهم كمك كند، در غیراین صورت ترجیح می‌دادم كسی را پیدا كنم كه حداقل خصوصیات ظاهری‌اش نزدیك به آن چیزی باشد كه در ذهن داشتم، ضمن اینكه وقتی قرار است در فیلم به تماشاگر خودتان یك سری پیشنهاد تازه بدهید بهتر است این پیشنهادهای تازه را از بازیگر فیلم شروع كنید؛ اینكه بدون پیش زمینه ذهنی با بازیگر تازه‌ای مواجه شود.• نگار جواهریان در نقش شهرزاد بسیار خوب ظاهر شده تا آنجایی كه گاهی این تصور به‌وجود می‌آید كه نقش اصلا برای او نوشته شده درحالی‌كه این طور نبوده است.بله طبیعتا من نقش را برای او ننوشته بودم اما خب اگر بازیگر دیگری جای او قرار می‌گرفت و البته جای هر كدام از بازیگران دیگر، می‌توانست فیلم را تغییر دهد. بنابراین من فكر می‌كنم بخشی از كار كسی كه فیلم می‌سازد همین بخش انتخاب است. حتما همه چیز فیلم می‌توانست شكل دیگری داشته باشد؛ بازیگران، فضاها، رنگ‌ها و... ولی وقتی فیلم شكل نهایی‌اش را پیدامی‌كند در واقع حاصل انتخاب‌های انجام شده است. من موقعی احساس خوشحالی می‌كنم كه فكر كنم همه عناصری كه در فیلم گذاشته‌ام با هم و در كنار هم توانسته یك مجموعه منسجم و یك‌دست را به‌وجود بیاورد. این لزوما به این معنا نیست كه عناصر جایگاه یكسانی در فیلم دارند اما مهم است از آن جهت كه بتوانند در فیلم یك دست باشند و به‌اصطلاح از فیلم بیرون نزنند. در بازیگران هم من همین ایده را دنبال می‌كردم، از آقاخانی كه نقش اول مرد بود تا نگار جواهریان كه نقش اول زن فیلم بود تا فرعی‌ترین بازیگری كه یك لحظه می‌آید و یك تك جمله می‌گوید. • مخاطب هر چقدر در مورد سیامك به اطلاعات مختلفی دست پیدا می‌كند، شهرزاد برایش مرموز و ناشناخته می‌‌ماند. حتی جایی كه زن افغان از او صحبت می‌كند ابهام بیننده بیشتر می‌شود. باید دید این مسئله ابهام فیلم را بیشتر می‌كند یا ایهام فیلم را. اگر ایهام فیلم را زیاد كند كه اصلا بد نیست، مخصوصا اگر هر كدام از اینها بتوانند جایی را برای یك جور خوانش و قضاوت شخصی برای بیننده باز كنند و بخشی از پازل این آدم‌ها را در ذهن او كامل كنند. این چیزی است‌ كه من خیلی دوست دارم و برای رسیدن به این نقطه خیلی تلاش كردم كه نه اطلاعات زیاد از حد بدهم و نه آنقدر كم كه جایی برای ایهام باقی نماند. • در مورد كاراكتر ناصر، كه یك كاراكتر فرعی نسبتا مهم است، این شخصیت هم تقریبا برای مخاطب گنگ می‌ماند. كسی كه قرار است وارث سیامك باشد معلوم است كه شغل بدی داشته یا دارد. شاید قرار است در شناخت سیامك به ما كمك كند.  ناصر یك وجوه دیگری هم با خود دارد چه در مورد خودش و چه در مورد ارتباطش با سیامك. البته به من اجازه بدهید كه این را به‌عهده بیننده بگذارم؛   به قول استادی كه می‌گوید فیلم مثل یك تابلوی نقاشی است كه مثلا ممكن است نور اصلی روی یك فرد باشد اما آدم‌های فرعی هم هستند كه ممكن است به همان نسبت نور روی آنها نتابیده باشد اما بودنشان هم لازم و هم خوب است چون با بودن آنهاست كه این مجموعه تابلو كامل می‌شود هر چند ممكن است در بهترین نقطه تركیب بندی نباشند.• در سكانسی كه سیامك با زنی كه قبلا عاشقش بوده در مینی‌بوس هستند، دیالوگ‌ها شعاری است. دیالوگ‌های این سكانس لحن روان و یك دست بقیه فیلم را ندارند.من همه سعی‌ام را كردم كه اینطور نباشد، اتفاقا بعضی دوستان این سكانس را از بقیه فیلم بیشتر دوست دارند. این البته به سلیقه مخاطب‌ ‌ بر می‌گردد اما من سعی كردم دیالوگ‌هایم هیچ كجا گل درشت نشوند و با یك شیب عادی در لابه‌لای حرف‌های عادی زده شوند.• موسیقی فیلم «تنها دو‌بار...»خلوت است. ظاهرا نمی‌خواستید با استفاده از موسیقی حسی را پر‌رنگ‌تر به مخاطب منتقل كنید. اما به همین میزان كه در به كار‌گیری موسیقی خساست به خرج دادید، نقش اشیا و صداهای آنها را پر‌رنگ كردید، به‌گونه‌ای كه بخشی از موسیقی فیلم را تشكیل داده‌اند؛ صدای گوی‌ها، ‌ماژیك و... .نوع و میزان استفاده از موسیقی از همان ابتدا باید در فیلمنامه مشخص شود. فیلم من از آن جنس نیست كه قرار باشد با موسیقی حسی در بیننده تقویت شود. برداشت من این بود كه موسیقی می‌تواند مثل هر عنصر دیگری به فیلم اضافه شود و كاركرد خودش را داشته باشد و عمق و بعد تازه‌ای به كار بدهد. اما در مورد اشیا و عناصر و صداها ؛ فیلم ساختن به هر حال یك كار گروهی است و خود من یاد گرفتم و همچنان باید یاد بگیرم كه چگونه می‌شود از خلاقیت آنهایی كه در مسیر خلق می‌توانند به فیلم كمك كنند و چیزهای جدیدی را به فیلم اضافه كنند استفاده كرد.بله من قبول دارم ما در این فیلم اساسا اشیای كوچك و بزرگ مختلفی داریم كه هر یك رفته‌رفته صاحب تشخصی می‌شوند. طراح هنری فیلم منصوره یزدانجو با كار خوبش از هیچ‌چیزی به سادگی رد نشد و حتی كوچك‌ترین اشیای فیلم را یا با وسواس و دقت، با توجه به كلیتی كه از فیلم می‌دانست انتخاب كرد یا ساخت؛ مثل جعبه آنیسه یا تقویم. اینها به‌خود من هم این امكان را دادند كه از قابلیت‌هایشان استفاده كنم؛ مثلا همان جعبه شیشه‌ای آنیسه به‌نظرم خیلی صدای خوبی داشت. اینها باعث شد من فكر كنم در مورد موسیقی یك جاهایی می‌توانیم به شنیدن صداها اكتفا كنیم. انسان‌های خلاق وقتی در كار حضور دارند باعث می‌شود فكر كنیم چه استفاده‌های تازه‌ای بیشتر از آنچه در ذهن داریم از آنها بكنیم. در مورد صدا هم امیر‌حسین قاسمی، طراح صدای فیلم همین كار را انجام داد. گاهی یك صدای كوچك جزئی را آن قدر با وسواس پیدا می‌كرد و می‌ساخت كه من خودم تعجب می‌كردم و فكر می‌كردم آیا واقعا این صدا شنیده می‌شود؟ اما دیدم كه هر چند كم شنیده می‌شود اما تأثیر خوب خود را می‌گذارد. فیلم مثل هر كار هنری دیگری مجموعه‌ای از جزئیات است كه شاید زیاد مهم نباشند اما كلیتی كه به‌وجود می‌آورند بسیار مهم است و آن را تبدیل به اثر خوبی می‌كنند. •  روند ساخت و انتخاب موسیقی فیلم به چه شكلی بود؟ استاد علیزاده با دقت و تایم‌گیری یك موسیقی كامل برای فیلم ساختند. قطعات مختلفی كه بخشی از آن شاید به مثابه موسیقی فیلم به حساب نیاید؛ مثلا كمانچه نوازی سیامك ‌ یا حتی تك صدایی كه از ضربه ناخن به سیم می‌آید. روی پلان آخر فیلم ما یك قطعه داریم كه تركیبی از یك ساز كششی و 2ساز مضرابی است. ما قبلا صحبت كرده بودیم كه روی صحنه‌های برفی كه در طول فیلم تكرار می‌شود قطعه‌ای را بشنویم كه مثل جمع شده قطعاتی باشد كه در طول فیلم می‌شنویم. استاد علیزاده این اجازه را داد كه بخش‌هایی از آن قطعه را در واقع انتخاب كنیم و روی گذر از میان برف بگذاریم. اینها همان موسیقی فیلم هستند. موسیقی‌ای كه در پلان آخر شنیده می‌شود فقط بخشی از آن را براساس تایم‌بندی در میكس جدا كردیم و از میان موسیقی فیلم انتخاب كردیم.• به تجربه ثابت شده وقتی فیلم اول یك كارگردان مورد توجه قرار می‌گیرد، كارگردان معمولا دچار وسواس می‌شود و این مسئله باعث می‌شود كه شاید تا آخر عمر هیچ وقت به سراغ كارگردانی نرود. به تجربه هم ثابت شده كه آثار بعدی آن فیلمساز بهتر از آن فیلم شاخص او نشده‌اند.برای شما   این اتفاق چگونه می‌افتد؟خیر؛ این ترس قطعا در وجود من نیست چون  آدم  كمال گرایی هستم و سعی كردم همه چیز به بهترین شكل ممكن انجام شود. من با این حس آن‌قدر خودم را اذیت می‌كنم كه اگر قرار باشد كاری را شروع كنم مهم‌ترین چیز این است كه به كمال‌ گرایی‌ام غلبه كنم و آنجا قطعا خیلی  خوشحال هستم كه توانسته‌ام خود را قانع كنم. اگر به این مرحله برسم قطعا دیگر به قضاوت‌های بیرونی فكر نمی‌كنم.  




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سیمرغ]
[مشاهده در: www.seemorgh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 835]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن