تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 14 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع): هر كس باطل را يارى كند، به حق ستم كرده است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1825826287




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

تاريخ‌نويس عشقبازان


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
تاريخ‌نويس عشقبازان
تاريخ‌نويس عشقبازانشاعر : جامي شيرين‌رقم سخن ترازانتاريخ‌نويس عشقبازانبر لوح بيان چنين رقم زداز سرور عاشقان چو دم زدبر صدر شرف خجسته‌بدريکز «عامريان» بلند قدريمحبوب عجم به دلنوازيمقبول عرب به کارسازيافزون ز عمارت گل و آباز مال و منال بودش اسبابمي‌بود مقيم کوه و صحراچون خيمه درين بساط غبرابر آهوي دشت کرده جا تنگعرض رمه‌اش برون ز فرسنگچون کوه بلند، پر شکوهاناشتر گله‌هاش کوه کوهانچون گله‌ي گور بي‌شمارهخيلش گذران به هر کنارهبر بسته به جود، دست حاتمداده کف او شکست حاتمپيش در او به خاک‌بوسيسادات عرب به چاپلوسيبا او به هواي دوستداريشاهان عجم ز بختياريو آن از همه به، که ده پسر داشتاز جاه هزار زيب و فر داشتوز شهر امل بلندکاخيهر يک ز نهال عمر شاخيمي‌داشت دلش به مهر خود بندليکن ز همه، کهينه فرزنددر قوت حمله، جمله يک مشتبر دست بود بلي ده‌انگشتانگشت کهين سزاي خاتمباشد ز همه به سور و ماتمفرخنده‌مهي تمام‌خورشيدآري، بود او ز برج اميدبيرون ز قياس، و قيس نامشفرخندگي مه تمامشبر دل رقم ادب نوشتهسر تا قدم از ادب سرشتهبر روزن راز، گوش بوديچون لعل لبش خموش بوديسنجيده هزار نکته گفتيچون غنچه‌ي تنگ او شکفتيخرم، دل مادر از جمالشبينا، نظر پدر به حالشآسوده زيد درين غم‌آبادحالي‌ست عجب، که آدميزاددر آب و گلش چه تخم کشته‌ندغافل که چه بر سرش نوشته‌ندوين حرف به لوح دل نوشتند،آن را که به عشق، گل سرشتندور عمر کند به شست و شو صرفشسته نشود ز لوحش اين حرفنامش به گمان خلق مجنونقيس آن ز قياس عقل بيرونمي‌داشت به هر جميله ميليناگشته هنوز اسير ليليکرنده به هر ديار بودشيک ناقه‌ي رهگذار بودشپوينده به هر ديار گشتيهر روز بر او سوار گشتيجويايي هر جميله کرديآهنگ به هر قبيله کرديو آن ميل و شعف ز وي بديدندجمعي به ديار وي رسيدندماهي‌ست چو حور عين جميلهگفتند که در فلان قبيلههر سو به هواش کرده ميليليلي آمد به نام و، خيليهم خود برو و ببين که چون است!حسن رخش از صف برون استفرق است ز ديده تا شنيدهاز گوش مجوي کار ديده!خود را به لباس ديگر آراستاين قصه شنيد قيس برخاستو آن ناقه به زير ران درآورداز شوق درون فغان برآوردتا سر برود به کوي ليليمي‌راند در آرزوي ليليبر وي دم مردمي دميدندچون مردم ليلي‌اش بديدندکردند به صدر خانه جايشگفتند به نيکويي ثنايشاز مقصد خود اثر نمي‌يافتليک از هر سو نظر همي تافتناگاه برآمد از مقابلخون گشت ز نااميدي‌اش دلگرداند سماع آن بر او حالآواز حلي و بانگ خلخالچون کبک دري روان‌تذرويدر حله‌ي ناز ديد سرويگلگونه نکرده، ليک گلگونرويي ز حساب وصف بيرونچشمش به نظاره دوخت بر روآهو چشمي که گويي آهوبر پاي دلي نهاده بنديهر موي ز زلف او کمنديدر خرمن هم زدند آتشگشتند به روي يکدگر خوشوين صبر و خرد به باد مي‌داشتآن پرده ز رخ گشاد مي‌داشتوين زمزمه‌ي هلاک مي‌زدآن ناوک زهردار مي‌زدوين دفتر عقل و دين همي شستآن از نم خوي جبين همي شستوين سربه ره نياز مي‌بودآن بر سر حسن و ناز مي‌بودکردند آغاز صحبتي تنگچون غنچه به هم دو سرو گلرنگگشتند شکرشکن به گفتارشد ديده چو بهره‌ور ز ديدارمي‌گفت نبوده ماجراييهر يک به بهانه‌اي ز جاييمقصود سخن هم اين سخن بودني شرح غم نو و کهن بودبودند ز بند هر غم آزادغافل ز فريب اين غم‌آباداين روز وصال و، شب درآيد،الا غم آن که چون سرآيدبي‌يکديگر چگونه باشنددور از دلبر چگونه باشنددور فلک‌اش به مغرب انداختزرين علمي که مشرق افراختديدند ز فرقت آنچه ديدندقيس و ليلي ز هم بريدندوين پاي‌شکسته در وطن ماندآن ناقه به جاي خويشتن راند





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 264]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن