تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 18 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):سكوت مؤمن تفكر و سكوت منافق غفلت است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ووچر پرفکت مانی

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

ثبت نام کلاسینو

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1805686028




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

خبرنگار گمنام اردوگاههاي اسارت از راديو مي گويد


واضح آرشیو وب فارسی:ایرنا: به گزارش ايرنا، به بهانه ايام منتسب به روز خبرنگار به سراغ خبرنگار گمنامي رفتيم كه در بند اسارت قلمش نيز هرگز خاك نخورد و تكاپوي ايثار قلمش همچنان خاطره انگيز ترين دوران اسارت را برايش تداعي مي كند. آري سردار آزاده محمدرضا حسني سعدي كه نه تنها گذراندن هشت سال و سه ماه و 20 روز از زندگيش در اسارت بعثيان نتوانسته در اراده پولادين او در دفاع از ارزش هاي الهي، اسلامي و انقلابي تاثيري بگذارد بلكه او را به حافظ خون شهدا و خدمتگزار خانواده ايثارگران بدل كرده است. رييس بنياد شهيد و امور ايثارگران استان كرمان كه همه لحظات سخت دوران اسارت را در مرقومه اي به نام راديو گرد آورده ، در نخستين صفحات اين مجموعه پر رمز و راز به نقل از قرآن كريم آورده است: حضرت يوسف عليه السلام بعد از آزادي از زندان فرعون ، دعا كرد كه خدايا، زنداني را از بي خبري نجات ده! وي در ادامه اين مطلب آورده است: كسي چه مي داند، شايد يكي از موارد اجابت دعاي حضرت يوسف (ع) همين قصه اسارت ما باشد. نگارنده مجموعه خاطرات راديو در گفت و گو با خبرگزاري جمهوري اسلامي مي گويد: در آن روزهاي اسارت بي خبري و شايعه، مي توانست آرامش صدها اسير مظلوم را برهم بزند و برخرمن يقين آنها جرقه شك و ترديد بيفكند و در قحطي خبر، شايعه قادر بود خواب را از چشم دوستان بربايد و مدت ها آنها را رنج دهد. حسني سعدي اظهار داشت: در آن روزها اخبار دروغ و شايعات ساختگي دشمن، از قبيل اين كه عراق تهران را گرفت، در عالم بي خبري، مي توانست براي اسرا بي اندازه كوبنده و آزار دهنده باشد. وي با اشاره به هجمه گسترده تبليغات دشمن در اردوگاههاي اسراي ايراني گفت: از اول محرم سال 1363 دشمن در تمامي اتاق ها بلندگو نصب كرد و گاه و بيگاه، شروع به پخش نوارهاي مبتذل آن هم با صداي بلند مي كرد. وي افزود: روزنامه هاي الثوره، الجمهوريه، اليرموك، القادسيه و حتي روزنامه هاي تركي و انگليسي زبان بغداد آن روزها و نشريات منافقين از جمله ورق پاره هايي بود كه با هزاران نيرنگ تبليغاتي، افكار و قلوب اسراي حماسه كربلاي ايران و عاشوراي امام خميني (ره) را هدف گرفته بود. نگارنده مجموعه خاطرات راديو ادامه مي دهد: آخوند نماهايي مانند پسر شبير خاقاني و ياوه گويان خود فروخته اي مانند فياض، هم بخشي از فعاليت هاي تبليغاتي دشمن را شكل مي دادند. اين آزاده سرفراز مي گويد: پخش اجباري فيلم هاي زننده و ضد انقلابي، نصب تراكت، روزنامه ديواري، تابلو اعلانات، توزيع نشريه و جزوه هاي حاوي سخنان صدام حسين و سرسپردگاني همچون موسي موسوي نيز حلقه هاي زنجير توطئه هاي دشمن براي تغيير عقايد اسرا بود كه آوردگاه تبليغي - فرهنگي بزرگي را فراهم كرده بود. وي در ادامه خاطرات خود افزود: در آن دوران از بغداد بخشنامه اي كه يك نسخه از آن به دست برداران اسير افتاد، براي واحد توجيه سياسي دشمن رسيده بود كه طي آن از فرماندهان و مسوولان اردوگاه خواسته شده بود تا به هر وسيله ممكن حتي از طريق اعزام به زيارت اماكن متبركه و ملاقات با ديگران در وهله اول به تغيير عقايد اسرا، همت گمارند. سردار حسني سعدي ادامه مي دهد: در اين شرايط جاي يك وسيله خالي بود تا به راحتي طومار همه تمهيدات دشمن را در هم بپيچد، چيزي كه قادر بود تمامي هزار و 946 اسير ايراني اردوگاه شماره چهار موصل را تغذيه روحي نمايند و آن چيز جز راديو نمي توانست باشد. وي گفت: آري وسيله اي كه بتواند آواي اسلام ناب را به گوش فرزندان اسلام برساند، تا همه خلاء هاي روحي آنان را پر كند و بخش جدا شده از پيكر امت اسلام را به وطن متصل نمايد. اين آزاده سرفراز ادامه داد: تلاشه هاي زيادي از جمله دادن انگشتر طلا به يكي از سربازان رژيم بعثي براي رساندن راديو به اسرا و ناكام ماندن اين فكر به دليل ترس سرباز عراقي صورت گرفت. وي گفت: سرانجام توسل اسرا و دعاهاي آنان موجب شد يك راديو از جايي كه اصلا اميد نمي رفت و هيچ كسي باور نداشت به دست آمد. بعد از حصول اطمينان از بي خبري دشمن از وجود راديو با به جان خريدن خطرات در صدد جاسازي مطمئن و نگهداري آن بودم كه به اين منظور پوسته راديو معدوم و بلندگوي آن به منظور تبديل به گوشي باز شدند و جالب تر از همه، اينكه تناسب نحوه به دست آمدن راديو با الهام از آيه شريفه 114 و 115 سوره مائده، نام راديو به مائده تغيير داديم و اين راديو وقف حضرت عباس عليه السلام شد. او مي گويد: حرمت و عزت راديوي وقفي به حدي بود كه غالبا چهارشنبه ها همگي براي حفظ و سلامتي آن دست به دعا بر مي داشتند. حسني سعدي ادامه داد: از راديوي يك موج آيوا كه حالا به دون پوسته و با يك گوشي نوظهور متشكل از دو بند كفش از نوع توخالي براي روكش سيم ها، مقداري سيم آرميچر، آهن ربا، سر قطره چكان و يك فيش بود، با دلهره اي خاص، اولين اخبار جمهوري اسلامي را گرفته و در اردوگاه بين اسرا پخش مي كرديم. يكي از دوستان اسير، احساسات خود را پس قرائت خطبه هاي پخش شده نماز جمعه تهران و مسابقه فوتبال ايران و اوگاندا، چنين بازگو كرد كه در يك لحظه، اسارت را به كلي فراموش كردم و مي گفت، هنگام شنيدن خطبه هاي نماز جمعه تهران، احساس كردم در دانشگاه تهران و شنونده سخنان امام جمعه هستم و با شنيدن گزارش ورزشي، احساس كردم در ورزشگاه آزادي تهران نشسته ام. نگارنده مجموعه خاطرات راديو گفت: اخبار با تدابيري خاص و در خفاي كامل، ساعت دو بعد از ظهر هر روز از راديو تبريز به طور صاف و قوي گرفته مي شد و با تند نويسي و پاك نويسي در چندين نسخه تكثير و هم زمان در كل اردوگاه قرائت مي شد و معمولا پس از ساعت هشت شب، خبر اگر برروي كاغذ بود در آب خيس مي شد و اگر روي پلاستيك نوشته مي شد با آب و پودر رختشويي به كلي معدوم مي شد. وي در ادامه افزود: در ابتدا بيشتر برنامه هاي خبري و خطبه هاي نمازجمعه مورد استفاده اسرا قرار مي گرفت اما پس از مدتي كه جسارت بيشتر شد و احساس امنيت بيشتري حاصل شد، سخنراني هاي سياسي و مذهبي، راه شب، اخبار ساعت 24، اخبار ورزشي، مسابقات و گزارش مسابقات ورزشي، برنامه كودك، صداي عدالت، برنامه خانه و خانواده، تقويم تاريخ، آيينه وحي، اخبار شهرستانها، صبح جمعه با شما را به صورت خلاصه تحرير مي كرديم و به سمع اسرا مي رسيد. سردار آزاده سرفراز حسني سعدي در ادامه تشريح خاطراتش از دوران اسارات مي گويد: نذير مسوول داخلي اردوگاه شماره چهار موصل وسط چهار راه اردوگاه ايستاد، صداي بازشدن درهاي ورودي اردوگاه و به صف شدن سربازان دژباني خبر از ورود فرد مهمي داشت، اسرا از وقت بيرون باش، كمال استفاده را مي كردند. او افزود: بعد از ورود مردي مرموز در يكي از ساعت هاي بيرون باش اسراء، به نام ضابط خليل كه احتمالا درجه ستوان ياري و ستوان سومي داشت، هر روز اردوگاه دچار بارزسي و تفتيش بود، حتي يك روز نماينده صليب سرخ كه به اردوگاه آمده بودند به ما خبر دادند كه از او خواسته اند با وساطت راديو را از اسرا گرفته و به مسوولان اردوگاه تحويل دهد كه در اين صورت كسي مشمول مجازات نمي شد. رييس بنياد شهيد و امور ايثارگران استان كرمان ادامه داد: ظاهرا خبر وجود راديو در اردوگاه به عراقي ها رسيده بود و يك روز صبح سوت آمار به صدا درآمد، همه با شتاب خودشان را به صف آمار رساندند، تمام درهاي آسايشگاه قفل شد و حدود بيست سرباز بيل و كلنگ به دست وارد اردوگاه شدند و شروع به كندن زمين كردند. اين آزاده سرفراز ادامه داد: آنچه در حال وقوع بود به شدت بر اضطراب و نگراني هزار و 945 اسير اردوگاه كه در حال دعا خواندن بودند مي افزود، و هيچ كس نمي دانست كه آيا جاي راديو امن است؟ وي در ادامه اين خاطره اينگونه ادامه مي دهد: جاي راديو در كنار عراقي ها امن بود، آقا محسن كه به كمك عراقي ها به كندن كف آسايشگاه مشغول بود راديو را در چكمه خود درست در كنار عراقي ها جا داده بود و پا به پاي عراقي ها براي يافتن آن هركجا را كه امر مي شد، مي كند، و هر لحظه راديو را در كنار ساق پا و در چكمه خود احساس مي كرد. او ادامه داد: سرانجام عراقي ها بعد از چندين ساعت جستجوي بيهوده، دست از پا درازتر، اردوگاه را ترك كردند. سردار حسني سعدي در ادامه قصه راديوي پر قصه گفت: محسن يكي از اسرا بود كه قدي متوسط، شانه هايي پهن و موهايي خرمايي متمايل به بور داشت، او لر و اهل بروجرد بود، در چشم عراقي ها فردي زحمت كش، مظلوم، بي سواد و البته مورد اعتماد و اطمينان دشمن بود. وي مي گويد: اعتماد دشمن به محسن براي ما سرمايه اي خوب محسوب مي شد، آن روزها راديو را در بهداري پنهان كرده بودند، چند روز بعد عراقي ها از طريق جاسوس ها محل راديو را فهميدند و اين بار به جاي آسايشگاه بهداري را تفتيش كردند. وي در ادامه گفت: چنين شد كه مسوولان اردوگاه براي پيدا كردن راديوي جيبي به بهداري رفتند، دوباره تپش قلب ها بالا گرفت، كمتر كسي پيدا مي شد كه نگران نباشد، تفتيش و بازرسي بهداري شروع شد، داخل تشك ها، متكاها، زير تخت ها، داخل مهتابي ها، بسته هاي دارويي دودكش بخاري و هر جايي را كه شك مي كردند، گشتند. سردار حسني سعدي افزود: محسن كه براي بازكردن مجراي فاضلاب به بيرون اردوگاه برده شده بود، وارد اردوگاه شد او با لباس كثيف، بدن آلوده و سر و وضعي ژوليده به بهداري وارد شد و اجازه ورود گرفت. رييس بنياد شهيد و امور ايثارگران استان كرمان در ادامه گفت: محسن مستقيما به طرف حمام كه در گوشه بهداري واقع بود رفت، حمام چسبيده به دستشويي بود، محسن تمام لباس هاي خود را درآورد و درحالي كه فقط يك تكه لباس به تن داشت، پرده را كنار زد و گفت: اخو نذير بياييد اول اين جا را بازرسي كنيد تا من با خيال راحت حمام كنم، نذير نگاهي به داخل حمام انداخت و گفت: اشكالي ندارد. محسن كه قبلا راديو را در دستشويي پنهان كرده بود آن را برداشت و داخل لباس زير خود پنهان كرده و دوش حمام را باز كرد، محسن بعد از چند دقيقه تنها با لباس زير درحالي كه راديو را در لباسش پنهان كرده بود، بدون هيچ پوشش ديگري جلوي چشم همه نگهبانان از بهداري خارج شد. خاطرات بهت انگيز اين خبرنگار گمنام كه تمامي نداشت چنين ادامه يافت: براي اولين سال عراقي ها نفت آبگرمكن ها را تامين و توزيع مي كردند، بچه ها براي رسيدن نوبت استحمام لحظه شماري مي كردند، محسن در حين قدم زدن، زير چشمي، حمام آسايشگاه شماره 11 را مي پاييد، ارشد يكي از آسايشگاهها براي استحمام افراد خود بهترين و تميزترين حمام را انتخاب كرد، درست هماني كه آقا محسن دلش آنجا بود، هنگامي كه تعدادي از بچه ها براي آماده سازي و روشن كردن آبگرمكن حمام مورد نظر رفتند، متوجه شدند كه آبگرمكن فاقد مخزن نفت است. ارشد آسايشگاه از حمام ديگري مخزني را برداشت و روي آبگرمكن مورد نظر نصب و آن را پر از نفت كرد و آن را با خوشحالي روشن كرد. حسني سعدي ادامه داد: هنوز لحظه اي از روشن شدن آبگرمكن نگذشته بود كه بوي پلاستيك سوخته در ميان محوطه اردوگاه به مشام رسيد و محسن ناگهان دو دستي بر سر خود زد و گفت: خدايا اين چه اتفاقي بود؟ بدبخت شديم، راديو سوخت. او گفت: به اين ترتيب راديويي كه اسباب دلگرمي تعداد زيادي اسير غربت زده بود و محسن آقا با هزاران ترفند و زيركي آن را هر نوبت جايي پنهان مي كرد نابود شد، محسن به طرف حمام رفت و شتابان، به قصد خاموش كردن آبگرمكن به خيال خود حلب آب را برداشت و آن را روي آبگرمكن پاشيد، غافل از اينكه محتويات اين حلب نفت بود، نه آب و در نتيجه تمام آبگرمكن و محوطه اطراف آن آتش گرفت. سردار حسني سعدي در ادامه خاطرات زيباي دوران اسارت مي گويد: نون و آب محسن شده بود پيدا كردن يك راديو تا اينكه يك روز براي نظافت اطاق فرماندهي اردوگاه به آنجا رفته بود و او پس از نظافت، دستگاهي را روي ميز فرماندهي ديده و به تصور اينكه راديو است، آن را داخل چكمه خود انداخته بود و با هزاران ترس و اضطراب آن را از چند دژباني و بازرسي رد كرده بود. وي ادامه داد: محسن خوشحال و خندان به ميان بچه ها آمد يكي از بچه ها كه نماينده اسراء نيز محسوب مي شد به محض ديدن وسيله مذكور يكه خورد و با تعجب گفت: محسن خان، اين بيسيم فرماندهي است، بدبخت شديم، پدرمان را در مي آورند. رييس بنياد شهيد و امور ايثارگران استان كرمان در ادامه با اشاره به برگرداندن راديو توسط محسن به فرماندهي با يك جرات باور نكردني گفت: ساعت 11 صبح روز هيجدهم شهريورماه 1367 بود كه موقعيتي مناسب به دست محسن افتاد و در آن ساعت يكي از نگهبانان عراقي، كه در محل بالكن يكي از ساختمانها به راديو گوش مي داد، براي انجام كاري به داخل ساختمان رفت، محسن طي روزها و هفته ها انتظار و آن همه عجز به درگاه خداوند براي يافتن راديو منتظر چنين لحظه اي بود، در همين موقع بود كه سر و صداي آقاي مستقيمي يكي از اسراي اهل شوشتر، بلند شد؛ ظاهرا، هنگام پختن شيره قند، دستش سوخته بود، تمام نگهبانان ثابت و گشتي اردوگاه در آن موقعيت، به سمت سر و صدا و ازدحام رفتند و توجه عموم نگهبانان طبقات بالا و مسلط بر محوطه ، به سمت شلوغي معطوف شد. سردار حسني سعدي گفت: در اين شرايط محسن به همراه دوست اصفهاني خود، كار را آغاز كرد و دوست او در محلي كه زير راديو قرار داشت، پشت به ستون تكيه داد و محسن با شتاب از شانه هاي او بالا رفت و با دسته جارو، راديو را در دامان يكي ديگر از دوستان كه زير بالكن ايستاده بود، اندخت. وي در پايان اين خاطره پر ماجرا افزود: نگهبان وقتي كه برگشت و راديوي خود را نديد، فورا مراتب را به فرماندهي خود گزارش كرد، او با بررسي جوانب و محاسبه ارتفاع بالكن و اين كه كسي نمي تواند از پايين اقدام به ربودن آن كرده باشد، بنا را بر اين گذاشت كه نگهبان ديگري آن را برداشته است و قضيه را در همين جا و همين حد، ختم شد. وي در ادامه خاطرات زيبا و دلنشين دوران اسارات خود در اردوگاه موصل چهار گفت: با توجه به ممنوعيت قلم و كاغذ، تهيه و نگهداري آن در اردوگاه بسيار سخت بود، نگهداري يك برگ كاغذ سفيد، حتي تكه اي كاغذ پاكت سيمان، زرورق سيگار و لايه هاي مقوا، مجازات و زندانهاي طولاني به دنبال داشت. او مي گويد: به عنوان مثال يك مداد به طول سه سانتي متر، كه در سوراخ قرقره نخ پنهان مي شد و هم بندمان آقاي اصغري اهل كرج با آن نوشتن ياد مي گرفت، اسباب هفت تا 15 روز زنداني شدن صاحبش را فراهم آورد، منهاي شكنجه و آزارهاي بسياري را كه تحمل كرد. حسني سعدي گفت: حتي تصور نگهداري اخبار و اطلاعات گرفته شده از صداي جمهوري اسلامي ايران و نگهداري يك راديو و قلم و كاغذ، بسيار مشكل بود. او در ادامه خاطراتش از نحوه اطلاع رساني بين اسرا ادامه داد: از طريق پاكت پلاستيك مخصوص پنبه كه در بهداري اردوگاه يافت مي شد و يا از طريق نايلون هاي داخل كيسه هاي شكري به جاي كاغذ استفاده مي كرديم و مطالب و اخبار را روي اين پلاستيك ها مي نوشتيم. وي گفت: به لحاظ سطح صاف اين پلاستيك ها بسيار راحت تر از كاغذ مي شد نوشته هاي روي آنها را محو كرد و پس از انتشار اخبار ورقه نايلون را با آب گرم و پودر رخت شويي مي شستيم. اين آزاده سرفراز ادامه داد: مصرف پلاستيك به عنوان كاغذ، از نظر امنيتي به خاطر محو شدن سريع نوشته هاي آن، بسيار آسان تر و بهتر بود و اين پلاستيك ها پس از شستن و خشك شدن براي مصرف بعدي نگهداري مي شد و برخي نوشته هاي مهم مانند بيانات و پيام هاي حضرت امام (ره) و رهبر معظم انقلاب و سخنراني هاي با اهميت را براي استفاده مجدد ، زير خاك باغچه و يا در جاي ديگر پنهان مي كرديم. حسني سعدي گفت: در اين دنياي پر نعمت و مواهب بي شمار، معمولا كسي به قلم و كاغذ آنطور كه بايد، اهميت نمي دهد، اما اسيري كه تمام وجود خود را در چنگ دشمن مي ديد و افكار و انديشه هايش را مورد هجوم بي رحمانه او مي يافت، با نوشتن، يعني به وسيله قلم و كاغذ، توان روحي خود را حفظ مي كرد و از تسلط دشمن در امان مي ماند، شايد بتوان ادعا كرد كه بعد از نماز قرائت قرآن، دعا و نيايش، قلم و كاغذ، عزيزترين و مهم ترين مونس و همدم تنهايي يك اسير بود. وي افزود: به جزء يك مقطع كوتاه، در سراسر دوران اسارت، استفاده از قلم و كاغذ ممنوع بود و نگهداري آن حكم حمل سلاح را داشت، ورود قلم به اردوگاه از طريق ملاقات هاي ماهيانه و يا دو ماهي يك بار از طريق صليب سرخ صورت مي گرفت، به اين ترتيب كه نماينده هاي صليب سرخ به هر دو نفر دو برگ كاغذ سفيد با شكل مخصوص، تحويل مي داد. او در پايان اين مجموعه از خاطرات شيرين خود افزود: خودكارها بعد از يك روز از رفتن نماينده صليب سرخ جمع آوري مي شد، اما بچه هاي زرنگ ميله هاي پر خودكارها را با ميله هاي خالي عوض كرده و در نتيجه به تعداد خودكار تحويلي عراقي ها مي شد.ك/4 7433/2624




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: ایرنا]
[مشاهده در: www.irna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 351]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن