واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: god_girl18th September 2007, 07:38 AMمن فیلم را دوست دارم بعد از ظهر داخلی سالن نمایش سینما (شماره ی 52) نامزد ونامزده با هم رفته اند سینما . آنها آنقدر تحت نظارت بزرگترهای فامیل این کار را انجام داده اند که شش تا ضندلی با هم فاصله دارند . آنها هر لحظه دارند تمام شئونات را به شدت رعایت می کنند . دست نامزد فقط روی صندلی است . آنها فقط فیلم را تماشا می کنند و چنان چشم دوخته - اند به پرده که الان است پرده پاره شود!فیلم یک فیلم جنگی است و صدای رگبار مسلسل شنیده می شود . نامزده:خیلی رمانتیکه . نامزد:مخصوصاً الان که روده های طرف ریخته رو زمین . نامزده:این یک فیلم چند لایه است تو فقط روده هارو می بینی؟واقعاً که! نامزد:همین رو نشون میده. نامزده:نه منظورم لایه ی پنهانشه. نامزد:از این حرف ها نزن . ما قول دادیم هر کاری می کنیم تحت نظارت والدین باشه. نامزده:وا،چه ربطی داشت؟ نامزد:این زرت پرت گلوله می زنه تو می گی رمانتیکه بعد من بی ربط حرف می زنم؟ نامزده:تو نه این فیلم رو درک می کنی نه احساس منو. نامزد:روده های ایشون به احساس شما مربوط میشه؟ ساعتی بعد خارجی خیابان نامزده به افق چشم دوخته.یکجور حالت خود منتقد سینمابینی دارد . نامزد به ساندویچی چشم دوخته . احتمالاً به جای منتقد بودن گرسنه است نامزده:واقعاً امپرسیونیستی بود. نامزد:بله با نون اضافه. نامزده:سبک فیلم رو می گم.امپرسیونیستی بود. نامزد:منظورت همون استکبار جها نیه؟ اون که بده اگه باشه. نامزده:اتمسفر فیلم منو گرفت. نامزد حالتش تغییر می کند . رگ های گردنش به طرز محسوسی می لرزد ، تبدیل به یک جور متورم متبلور می شود . همه جایش در حال باد کردن است ، اما سعی می کند یک مرد منطقی و آرام به نظر برسد که روابط انسانی نامزدش را درک می کند. نامزد:عزیزم شما چی فرمودین؟شما رو چی؟می شه یک مقدار درباره ی شیوه ی این مورد توضیح بدین.البته من یک پسر امروزی و مدرن هستم و می دانم بگیر بگیراست ، اما به هر حال گفتم نکند این گرفتن ها واگیر داشته باشد. نامزده:چی می گی تو، من فیلم رو می گم . نامزد:آها،بین خودتون فیلم صداس می زدین؟اهل سینما بود؟واسه همین من رو آوردی سینما؟رمانتیک هم بود لابد ، نه؟ البته من به عنوان یک پسر امروزی برای هنر هفتم و اهال اون و اصلاًخود فیلم احترام قایلم.حتماً پسر خوبی بوده اما گفتین شما رو چی؟ god_girl18th September 2007, 07:46 AMآن روز به یاد ماندنی ((شماره ی 53)) شب- خارجی خیابان نامزد و نامزده دارند با هم در خیابان قدم می زنند. اصولاً آن ها ول کن این قدم زدن نیستند و بدجوری به این ماجرا گیر داده اند.آنها دارند در خیابان امیر آباد راه می روند و خاطرات دوران دانشجویی را مرور می کنند . نامزده:تو وقتی به خوابگاه کوی دانشگاه تهران فکر می کنی یاد چی می افتی؟ نامزد:سوسیس تخم مرغ! نامزده:دیگه چی؟تو رو خدا یه کمی با احساس تر فکر کن . نامزد:[کمی فکر می کند و سعی می کند با احساس باشد ، لبخند می زند او پاسخ را یافته]:آها ، یادم اومد بک هم اتاقی داشتیم همیشه بوی گند عرق می داد . حمام هم که می رفت درست نمی شد. نامزده:[مأیوس]:واقعاً دیگه چیزی یادت نمی یاد؟ نامزد:چرا شصت پاش!همیشه جورابش سوراخ بود آخه.حالا تو یاد چی می افتی؟ نامزده[گویی در انتظار این سؤال بوده ، چهره اش می شکفد]:یاد حرکت ،یاد شور ،یاد غوغا. نامزد:دیگه؟ نامزده:ببینم تو 18 تیر سال 78 رو یادته؟ نامزد[کمی فکر می کند]:نه ،باید یادم باشد؟ نامزده:تو رو خدا یه کمی فکر کن . نامزد[حتی بیشترازیه کمی فکر می کند.او می داند که باید پاسخی بیابد ، حیثیتش در خطر است]: نامزد:آره یادم اومد .بابا تو چه حافظه ای داری دختر.من فکر نمی کردم یادت باشه. نامزدی:این خاطره هیچ وقت ازحافظه ی من پاک نمی شه. نامزد:ممنون.واقعاً ممنون .قربونت!! نامزده:تو چرا تشکر می کنی؟ نامزد:این که تو یادته من برای اولین باری که به تو اظهار علاقه کردم برای من هیجان انگیزه،یادمه یه بارونی بلند پوشیده بودم وشال گردنم رو دور دهنم پیچیده بودم و با چشمام بهت گفتم علاقه دارم.[حالتش تغییر می کند ،خوشحال است.]خوشت اومد؟رمانتیک حرف زدم؟ نامزده:[مستأصل] آره خیلی خوشم اومد که تو 24 دی رو با 18 تیر اشتباه گرفتی و… دقایقی بعد همان خیابان در مقابل کوی عده ای آهجا ایستاده اند .عده ای شعار می دهند .دانشجویان در محوطه ی کوی تجمع کرده اند.نامزده به هیجان آمده.نامزد هم همچنان یقه ی قدم زدن را ول نمی کند. نامزده [با هیجان تمام]:خب تو هم یه شعاری بده. نامزد:مرگ بر صدام نامزده:نه بابا ؛مگه نمی بینی ،شرایط رو بسنج و شعار بده . نامزد:رولند کخ حیا کن/ استقلال رو رها کن نامزده به داخل کوی چشم دوخته.احساساتی شده اند.او برای دانشجویان دست تکان می دهدومدام می گوید حمایتت می کنیم.نامزد به شکل مردانه ای به او نگاه می کند .از چهره اش پیداست اصلاً تحمّل این رقمش را ندارد . نامزد:عزیزم درسته من امروزی ام و می دونم نباید تو رو محدود کنم ،اما تو فکر نمی کنی این که زل زدی به هزارتا پسرو درآن واحد می خوای ازهزارتاشون حمایت کنی یه کم زیاده روی باشد؟ نامزده:چی میگی تو؟تو اصلا می دونی من چرا می گم حمایت؟تو می دونی لباس شخصی ها کی هستن؟ نامزد:هر کی لباسش ما ل خودس باشه. نامزده[عصبانی شده]:یعنی بقیه لباس عمه شون رو می پوشن؟ نامزد:چرا ناراحت شدی.ما یه سری لوازم شخصی داریم مثل لباس،مسواک ،حوله... نامزده:...چماق ،پنجه بوکس ،قمه ،چاقو ،دشنه.... نامزد:اِ،جدی می گی؟اینه هم جزو لوازم شخصی شده؟باهاش چی کار می شه کرد؟ نامزده:هیچی دندون خلال می کنن. سایت ما را در گوگل محبوب کنید با کلیک روی دکمه ای که در سمت چپ این منو با عنوان +1 قرار داده شده شما به این سایت مهر تأیید میزنید و به دوستانتان در صفحه جستجوی گوگل دیدن این سایت را پیشنهاد میکنید که این امر خود باعث افزایش رتبه سایت در گوگل میشود
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 390]