تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 19 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):بعد از من با خوارج نجنگيد (آنان را نكشيد)؛ زيرا كسى كه طالب حق باشد و به آن نرسد، ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

چراغ خطی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1827899988




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

سفرنامه دشت مغان - 1 در راه جعفرآباد


واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین: سفرنامه دشت مغان - 1 در راه جعفرآباد
جام جم آنلاين: يك باور برايم در اين سال‌هاي سفر، قديمي شده كه اگر در سفري، وقت سحر و پيش از شلوغي و آمدن آدم‌ها شروع كنم، سفرم، سفري بي مانند خواهد شد و انرژي موجود در فضا هم همراهي‌ام مي‌كند تا غريبه نباشم با زمين و آدم و حتي حيوانات.ساعت 7 صبح روز پنجشنبه 26 ارديبهشت 86 چشمانم را كه باز مي‌كنم اتوبوس ايستاده و مسافران پاياني پياده مي‌شوند. مي‌پرسم: «آخرشه؟» مي‌شنوم: « بله. پارس‌آباد مغان اينجاست».


كمتر از 48 ساعت قبل، خبري سه خطي و فكس شده به روزنامه، كنجكاوم كرده بود كه راهي اين سفر شوم: «دومين جشنواره كوچ عشاير ايل شاهسون 27 ارديبهشت در قشلاق دشت جعفرآباد بيله‌سوار اردبيل برگزار مي‌شود.»

اول زنگ زدم به 118 و بعد به روابط عمومي راه‌آهن. شنيدم كه قطار فقط تا تبريز مي‌رود و سلماس. قيدِ هواپيما را زدم كه عادت كرده‌ام هرچه هزينه سفر كمتر شود، راغب‌ترم به رفتن. زنگ زدم به ترمينال غرب. بعد از كلي اين در و آن در زدن رسيدم به تعاوني اردبيل. پرسيدم از اردبيل تا جعفرآباد چقدر راه است. پيرمردي كه صدايش بوي سال‌ها رانندگي و جاده مي‌داد و پيدا بود حالا بازنشستگي‌اش را در تعاوني نشسته است، گفت: «بهتره يكسره بري پارس‌آباد».

از اتوبوس كه پياده مي‌شوم مثل هميشه از سوار شدن به خودروهايي كه عاشقانه مسافران را در همان پاي پله‌هاي اتوبوس در آغوش مي‌گيرند و بعد سر مي‌برّند، حذر مي‌كنم و اندكي كه جلوتر مي‌روم، از راننده پيكاني كه منتظر مسافر است، مي‌پرسم: «چطوري برم جعفرآباد؟» جواب مي‌دهد: «مي‌توني بري سر خروجي پارس‌آباد به طرف جعفرآباد. خطي داره».

500 تومان مي‌دهم و خودروي دربستي دو خيابان و اندكي بيشتر جلوتر كه مي‌رويم، ترمز مي‌كند و پياده مي‌شوم.

آفتاب تيز صبح افتاده است به شيشه خودروها و چشم‌ها را مي‌زند. راننده پژوي خطي مي‌آيد جلو: «جعفرآباد؟»
كمتر از چند دقيقه انتظار طول نمي‌كشد و 3 نفر كه به نظر مي‌رسيد بايد از كارگران شركت صنعتي و كشاورزي
دشت مغان باشند، سوار مي‌شوند.

دو طرف جاده سبز است و سبزه‌ها به زانو مي‌رسند. راننده نگاهي مي‌كند به كوله‌پشتي و به تركي مي‌گويد: «پارسال خيلي با عظمت بود. زن‌ها مسابقه اسب‌سواري داشتن. فقط حيف يه نفر افتاد و مرد».

نگاهش مي‌كنم و مي‌گويم: «چقدر راهه از پارس‌آباد تا جعفرآباد؟»

جواب مي‌دهد: «2 كيلومتر جلوتر نوشته 25 كيلومتر». بعد انگشتش را مي‌گيرد به دورتر و مي‌گويد: «باران‌هاي ما اينان».

نگاه مي‌كنم به آبياري قطره‌اي كه در تمام دشت‌هاي سبز تا دورها هاله‌هاي رنگين كمان ساخته بودند. مي‌شنوم. «اون دورترا هم باغات كشت و صنعت دشت مغانه؛ باغات هلو و ...»

صدا از پشت سر مي‌آيد.

راديو موسيقي آذري پخش مي‌كند. از راننده مي‌پرسم: «باران كم مي‌باره اينجا؟»

‌ يه هفته مي‌باريد تا همين امروز. در كل اما باران نداريم و زود هم اين سبزه‌ها زرد مي‌شن.

كشاورزا خودشان اينجا رو مجهز كردن به اين سيستم آبرساني؟

نه دولت آورده. لوله‌كشي با اونا بوده. ساليانه پول آب مي‌گيرن.

مسافر پشت سري مي‌گويد: «ما اينجا كشاورزي داريم كه سه بار در سال كشت مي‌كنه. يك بار گندم مي‌كاره. بعد كه گندما رو درو كرد، چغندر مي‌كاره. چغندرها رو كه برداشت كرد، دي ماه پنبه مي‌كاره تا بهار سال بعد».

راننده از دور آلاچيق‌هاي ورودي شهر را نشان مي‌دهد و مي‌گويد: «پارسال اينجا شد بازار شام، از بس شلوغ بود».

بعد هم توصيه مي‌كند: «بريد به بخشداري تا كمك تون بكنن.»

يوسف عليخاني‌
 شنبه 4 خرداد 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[مشاهده در: www.jamejamonline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 239]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن