واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: View Full Version : فلسفه و سیاست s_mary27th January 2007, 05:53 AM(( فلسفه و سیاست )) برخی از فلاسفه سیاست را علم حکومت بر مملکت می دانند و برخی دیگر، آن را فن و عمل حکومت کردن بر جوامع انسانی دانسته اند؛ اما درهر دو تعریف، یک امر مشترک است و آن این که موضوع سیاست، حکومت است. حکومت نیز به قدرت سازمان یافته و سازمانهای فرمان دهنده و حافظ تشکل سیاسی جامعه اطلاق می شود. به سخن دیگر می توان سیاست را علم کشورداری دانست. فلسفه با سیاست ارتباط بسیار نزدیکی دارد. اساسا تمام حکومت ها از آغاز تا به امروز هر یک بر اساس یک نظام و دیدگاه و مکتب فلسفی به وجود آمده اند؛ و چون این مکاتب فلسفی با هم متفاوت بودند، انواع بیشماری از حکومتها به وجود آمده اند. بنابراین: آن بخش از فلسفه را که با سیاست ارتباط داشته و در آن از کاربرد اصول فلسفی در مسائل حکومت و کشورداری بحث می شود، فلسفه سیاسی می نامیم. فلسفه سیاسی در فلسفه سیاسی روابط فرد با دولت و جامعه و نیز انواع حکومتها مطرح و توصیف شده و در عین حال سوالاتی درباره آنها مطرح می گردد. هدف عمده فلسفه سیاسی از طرفی شرح و وصف حکومتها و سازمان های سیاسی و اجتماعی گذشته و کنونی و از طرف دیگر تعیین ارزش این سازمان ها می باشد. به سخن دیگر، در فلسفه سیاسی اوصاف انواع حکومتها توصیف شده و در عین حال سوالاتی درباره آنها مطرح می گردد. مسائل فلسفه سیاسی چنان که گفته شد، در فلسفه سیاسی مسائلی طرح می گردد که مربوط به علم سیاست و دستگاه سیاسی یک جامعه است. برخی از این مسائل عبارتند از: اساسا حکومت چیست؟ آیا وجود حکومت ضروری است؟ آیا انسان ها نمی توانند بدون وجود یک حکومت در کنار هم زندگی کنند؟ حدود قدرت حکومت و دولت برافراد جامعه چگونه باید باشد؟ آیا باید نظارت شدیدی بر همه امور مردم داشت و یا این که باید به آن ها آزادی داد؟ آیا این آزادی حدو مرز هم دارد؟ آیا نمایندگان برگزیده مجلس، مجازند که بر حسب آنچه خود درست و شایسته می بینند رای دهند و یا اینکه باید عقیده آن هایی را که به آنها رای داده اند؛ هر چند غلط باشد را نیز رعایت کنند؟ و مسائلی از این قبیل... . یکی از مسائلی که از دیر باز مورد اختلاف فلاسفه بوده است، این است که: فرد مهمتر است یا جامعه؟ آیا جامعه برای فرد به وجود آمده و یا فرد برای جامعه خلق شده؟ منافع کدام یک بر دیگری مقدم است؟ هر جوابی به این سوال، نوع متفاوتی از حکومت را بنا می نهد: چنانچه حکومتهای سوسیالیستی و کمونیستی بر اساس اینکه منافع جامعه بر منافع فرد مقدم است و حکومتهای سرمایه داری بر اساس تقدم منافع فرد بر جامعه به به وجود آمده اند. از دیگر مسائل اساسی و پیچیده فلسفه سیاسی این است که: چه کسی باید حکومت کند؟ از دیرباز، فلاسفه مختلف و مکتبهای فلسفی، پاسخهای متفاوتی به این پرسش داده اند. باز هم هر گونه پاسخ به این پرسش، نوع متفاوتی از حکومت و دولت را می طلبد. فلسفه سیاسی رابطه نزدیکی با علوم اجتماعی و با علم اخلاق دارد؛ چرا که بر حسب این که آیا اساسا ارزشهایی وجوددارد و اگر وجود دارد چه هستند، انواع مختلفی ازحکومت به وجود می آید. مثلا اگر ارزش هایی به طور عینی و واقعی وجود داشته باشد، حکومتی باید ایجاد شود که در حفظ آن ارزشها بکوشد. به طور کلی در فلسفه از نظریه هایی بحث می شود که برای نیل به یک جامعه مطلوب و به اصطلاح یک مدینه فاضله لازم است و نیز در مورد این که چه کسی باید حکومت کند و چه دستورهایی را باید به کاربست، صحبت می شود. منشا و ظهور فلسفه سیاسی آغاز فلسفه سیاسی را باید در آثار فلاسفه یونان جستجو کرد. افکار مرتبط با فلسفه سیاسی در حدود دو هزار و پانصد سال پیش در شهر آتن که شهر فلاسفه ای مانند سقراط، افلاطون و ارسطو بود، ظاهر گردید. بیشتر افکار و مسائل سیاسی از قبیل عدالت، آزادی، حکومت و احترام به قانون از عقاید فلاسفه قدیم یونان درباره شهرهای یونان قدیم سرچشمه گرفته و در دوران بعد و تا زمان معاصر، مورد بررسی و تحلیل قرار گرفته است. در حقیقت، ریشه فلسفی تمام عقاید سیاسی امروز، خصوصا عقاید سوسیالیستی و دموکراسی را باید در آراء و نظرات فلاسفه یونان جستجو کرد. god_girl28th May 2007, 04:08 PMدكتر رامين جهانبگلو: فلسفه سياسي هگل، پديدار شناسي آزادي است آزادي فقط در تاريخ و در قالب دولت مدرن امكان پذير است فهم فلسفه هگل مستلزم فهم تماميت فلسفه است تهران-خبرگزاري كار ايران هگل ميكوشد, مراحل گوناگون فعليت يافتگي آزادي را در تاريخ بررسي كند. کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند به گزارش خبرنگار فرهنگ و انديشه ايلنا، دكتر رامين جهانبگلو، استاد و پژوهشگر فلسفه كه با عنوان" فلسفه سياسي هگل" در خانه هنرمندان سخنراني ميكرد, گفت: فلسفه سياسي هگل، بهترين كوشش فلسفي براي توصيف جهان امروز است, هگل سعي كرده بصورت فلسفي بينديشد. براي هگل تمام پديدههاي تاريخي, پديده سياسي هستند؛ چون زندگي سياسي شرط امكان پذيري و وضعيت پذيري تاريخي است. جهانبگلو اظهار داشت: سياست از نظر هگل، لحظهاي از كليتي است كه او ميخواهد درباره آن بينديشد, شايد به همين دليل فهم فلسفه هگل مستلزم فهم تماميت فلسفه است. هستي شناسي هگل, گفتمان فلسفي سياست است, چون هگل ميخواهد به حقيقت سياست از طريق فلسفه سياست دست پيدا كند. جهانبگلو تاكيد كرد: هگل فلسفه انديشه زمان خودش است.آنچه كه ويژگي زمان هگل است و هگل ميخواهد درباره آن بينديشد وقوع انقلاب فرانسه است و او ميخواهد آن را به مفهومي فلسفي تبديل كند. جهانبگلو خاطرنشان كرد: فعليت يافتگي جهان مدرن همراه است با فعليت يافتگي دولت. فلسفه سياسي هگل؛ پديدار شناسي آزادي است و او ميكوشد تا مراحل گوناگون فعليت يافتگي آزادي را در تاريخ بررسي كند. از ديدگاه هگل حقيقت آزادي در مفهوم آزادي است و در فلسفه او مفهوم آزادي به عنوان مفهوم فلسفي استفاده ميشود. وي با اشاره به اين جمله هگل "آزادي شيوه هستي شناختي روح و يا ذهن است" گفت: مساله مهمتر, مساله آگاهي انسان از آزاد بودن خود است كه در يك روند پديدار شناختي بدست ميآيد و در قالب آموزش و پرورش شكل ميگيرد. جهانبگلو افزود: از نظر هگل، آزادي در طبيعت وجود ندارد, بلكه آزادي امري تاريخي است كه انسان با تجربه از واقعيت و ذهني كردن آن بهدست ميآورد. آزادي از نظر هگل فقط سياسي نيست بلكه آزادي منطقي فلسفي است. سياست نميتواند, آگاهي از آزادي را تحت الشعاع قراردهد چون فقط نتيجه كنش تعاملي انسان نيست بلكه پيكار دائمي براي زنده نگه داشتن تاريخ است. وي تاكيد كرد: براي هگل، تاريخ قلمرو رابطه ملي رويدادها است. هگل به دنبال عقلانيتي در تاريخ است كه نتيجه يك روند پديدار شناختي است و الزام تاريخي براي او با الزام طبيعي تفاوت دارد. از نظر هگل، سياست مفهوم تاريخي سياست است كه در قالب دولت تبلور يافته است. در تاريخي بودن مساله ماهيت انسان نيست بلكه ماهيت دولت است. عملكرد دولت هگلي، با حفظ و بقاي انسان كالبدي نيست بلكه شكل دادن به موجوديت معنوي انسان يعني آزادي است. جهانبگلو خاطرنشان كرد: هگل بيشتر از مفهوم آزادي عقلاني استفاده ميكند تا آزادي سياسي؛ چون آزادي عقلاني انتزاعي نيست و حالت عيني به خود گرفته, دولت هم عيني است چون به مرحله مفهوم رسيده است و هم ذهني, چون تجربه شده است. وي اظهار داشت: براي قدما از جمله ارسطو، آزادي سياسي يك وسيله بود نه هدف در صورتيكه مساله اصلي در فلسفه سياسي مدرن ضمانت آزادي در كنار دولت است. جهانبگلو افزود: امنيت براي هگل مهمتر است, براي او معيار فقط آزادي سياسي نيست, بلكه شيوه دست يافتن به آزادي است. براي هگل، آزادي فقط در تاريخ و در قالب دولت مدرن امكان پذير است. پس از نظر او آزادي سياسي فقط در صورتي امكان پذير است كه شهروندان بصورت ارادي در شكل گيري آن نقش داشته باشند. جهانبگلو تصريح كرد: از نظر هگل، آزادي سياسي يك كنش است نه ضمانت؛ پس آزادي سياسي كيفيت انسان طبيعي نيست بلكه قابليت انساني است كه در مرحله عقلاني قرار گرفته باشد, از نظر هگل واقعيت معنوي انسان در ارتباط با دولت شكل ميگيرد و انسان طبيعي با عيني شدن دولت تبديل به موجود تاريخي ميشود. جهانبگلو خاطرنشان كرد: منظور هگل از الوهيت دولت اين است كه دولت فراسوي ساحت انسان شناسي محض قرار ميگيرد پس الوهيت دولت نتيجه حركت پديدار شناسانه روح در جهان است. از نظر هگل، دولت آزادي فعليت يافته است و حق, اراده آزادي. هگل، حق را نتيجه دولت شهر يا همان "پليس آتني" ميداند. وي اظهار داشت: اراده آزادي از نظر هگل، اشاره به آزادي ذهني است كه مدرنها را از قدما جدا ميكند. فرد آزاد، فردي است كه بتواند آزادي را اراده كند اين نظر هگل در مخالفت با روسو است و معتقد است قرا رداد اجتماعي از دست دادن آزادي است نه بهدست آوردن آن. وي گفت: در نظام سياسي، بالاترين مرحله دولت است و حق با اثبات آن چيزي است كه هست و وجود دارد. جهانبگلو اظهار داشت: از نظر هگل، دولت حقوقي, دولتي است كه بهصورت تاريخي به وجود آمده است و اگر دولتي وجود داشته باشد به اين دليل است كه نتيجه روند آزادي در تاريخ است. هگل ميگويد؛ آنچه كه عقلاني است بايد بهصورت ضروري اتفاق بيفتد و دولت واقعيت تاريخي است كه بايد در جهان اتفاق بيفتد. جهانبگلو در پايان سخنان خود گفت: انديشه سياسي هگل , انديشه سياست واقعي است و فلسفه سياسي او در جستجوي فهم براي فعليت يافتگي انديشه است. سایت ما را در گوگل محبوب کنید با کلیک روی دکمه ای که در سمت چپ این منو با عنوان +1 قرار داده شده شما به این سایت مهر تأیید میزنید و به دوستانتان در صفحه جستجوی گوگل دیدن این سایت را پیشنهاد میکنید که این امر خود باعث افزایش رتبه سایت در گوگل میشود
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 377]