واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
تربيت An Education ترجمه : سعيد خاموش کارگردان: لون شرفيگ. فيلم نامه: نيک هورنبي براساس کتاب خاطرات لين باربر. مدير فيلم برداري: جان دي بورمن. تدوين: بارني پيلينگ. موسيقي: پل اينگليشباي. بازيگران: پيتر سارزگاد (ديويد)، کري موليگان (جني)،آلفرد مولينا (جک)، دومينيک کوپر(دني)، رزاموند پايک(هلن)، اما تامپسن (ناظم مدرسه). $محصول 2009انگلستان،100دقيقه سال 1961. جني، دختري هفده ساله، همراه با پدر و مادرش در حومه لندن زندگي مي کند و آرزويش اين است که در امتحان هاي سال آخر دبيرستان قبول شود و تحصيلاتش را در دانشگاه آکسفورد ادامه دهد. ولي يک روز به طور اتفاقي با ديويد آشنا مي شود؛ مردي خوش سروزبان که دو برابر او سن دارد. جني که عاشق فرانسه و هر چيز فرانسوي است در ديويد، که از سارتر و کامو و اگزيستانسياليسم حرف مي زند، همان شاهزاده روشنفکري را مي يابد که در رؤيا مي ديده. و آکسفور فراموش مي شود. اما ديري نمي گذرد که حقيقت مثل پتکي برسرجني کوبيده مي شود. $تربيت در ستايش از کنجکاوي هاي روشنفکرانه و ماجراجويي هاي شخصي، فيلمي خارق العاده است که خانم لون شرفيگ، سينماگر دانمارکي ساخته. شرفيگ که پيروِ جنبش دگما بود تنها کمدي اين جنبش، ايتاليايي براي مبتدي ها، را هم ساخته است. فيلم نامه را با آن ديالوگ هاي جاندار و بامزه، نويسنده خوب انگليسي، نيک هورنبي، نوشته که درباره يک پسر، تب فوتبال و البته هاي فيدليتي (استيون فريرز)همه براساس رمان هاي او ساخته شده اند. نمونه اي از ديالوگ هاي فوق العاده اش را بخوانيد: جني (با اشاره به بيگانه آلبر کامو): «اگه مادرم بميره، هيچ احساسي بهم دست نمي ده. خب ، اين از من چي مي سازه؛ يه اگزيستانسياليست؟» ديويد:«نه ، يه گاو.»جالب اين که پايان تربيت قابل پيش بيني و در عين حال غافل گير کننده است ولي فراموش نکنيم که فيلم از ديدگاه جني، قهرمان داستان، به موضوع نگاه کرده و او نتيجه گرفته که ديويد با وجود فرصت طلبي و فريبش، به خاطر طنز و هوشمندي، ارزش اين آشنايي را داشته . باربر، خانم نويسنده اي که که فيلم براساس کتاب خاطرات او ساخته شده، در کتابش نوشته :«از سايمن(معادل همان ديويد فيلم) چه ياد گرفتم؟ يک درس...چيزي که پدر و مادرم هميشه مي خواستند ياد بگيرم...رفت و آمد با مردم را ياد گرفتم و سفر خارج رفتن را. در مورد آثار باستاني، فيلم هاي برگمان و موسيقي کلاسيک چيز ياد گرفتم. اما در واقع، چيزي که آموختم خيلي بيش از اين ها بود. تجربه آشنايي با سايمن، عطشم را براي شناخته دنياي روشنفکري فرونشاند. وقتي بالاخره وارد دانشگاه آکسفورد شدم تنها چيزي که دلم مي خواست، آشنايي با جواني محجوب و مهربان و معقول و هم سن و سال خودم بود. مسأله ام هم اين نبود که ناشي باشد يا دنيا نديده. بالاخره هم با يکي از همان جوان هاي محجوب و معقول ازدواج مي کنم و يک عمر در کنارش زندگي خواهم کرد و به خاطر همين، فکر مي کنم بايد از سايمن «ممنون باشم.» همه بازي ها فوق العاده اند ولي ستاره فيلم کري موليگان است که موقع بازي در اين فيلم 22ساله بوده ولي در نقش جني شانزده هفده ساله کاملاً مجاب کننده است. او با جذابيتي دل نشين، به طرز ملموسي عطش جني را براي دانستن و چيز يادگرفتن انتقال مي دهد. و وقتي سرانجا م به پاريس مي رسد و موهايش را بالا مي زند، گويي آدري هپبرن را مي بينيم که پنجاه سالي پيش تر توي همان کوچه و خيابان ها گام برمي داشته است. تاد مک کارتي، ورايتي منبع:مجله ماهنامه سينمايي فيلم 405 /ج
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 397]