تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 15 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):قصد ما این است که نمیریم تا توبه کنیم، ولی توبه نمی کنیم تا اینکه می میریم
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1826147413




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

بودن يا نبودن؟ مساله اين است!


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
بودن يا نبودن؟ مساله اين است!
بودن يا نبودن؟ مساله اين است!   نويسنده: احسان رضايي   نگاهي به دعواي ادبي «چه كسي شكسپير را نوشت؟» به بهانه ي انتشار اثري از بورخس در اين باره خورخه لوئيس بورخس، اين نويسنده ي نابيناي شيفته ي كتاب از همان سال 1345 كه مرحوم ميرعلايي اولين بار داستاني را از او ترجمه كرد براي كتابخوان هاي ايراني اسمي جذاب بوده و هست. هنوز هم انتشار كتابي از او يا درباره ي او مي تواند اتفاقي در بازار كتاب ما باشد، چه برسد به انتشار همزمان دو كتاب. اين اتفاقي است كه در روزهاي اخير افتاده و بورخس خوان ها را حسابي خوشحال كرده است. كتاب اول زندگينامه اي است كه آلبرتو مانگوئل(ديگر نويسنده ي آرژانتيني) از چهار سال مصاحبتي كه با بورخس داشته، نوشته و «با بورخس» (با تيتر فرعي «چگونه از چشمان يك نابيناي چيره دست نگاه كنيم؟») نام دارد. اين كتاب ترجمه ي كيوان باجغلي و محصول نشر ماهي است. كتاب دوم اما از اين هم هيجان انگيزتر است؛ كتابي كوچك با عنوان «معماي شكسپير» ترجمه ي اميد روشن ضمير كه انتشارات نيلا آن را چاپ كرده. اين كتاب، كه در اصل متن يك سخنراني شكسپير است به اين ماجراي ادبي جنجال برانگيز مي پردازد كه آيا واقعا شكسپير نويسنده ي آن آثاري است كه ما با نام آثار ويليام شكسپير مي شناسيمشان؟ در مورد اين موضوع تا به حال در زبان فارسي بحث زيادي نشده بود و تا آنجا كه نگارنده به خاطر دارد، فقط در قسمتي از كتاب «كتاب من و ديگري» احمد اخوت به آن پرداخته شده بود و از اين جهت موضوعي نو به حساب مي آيد. براي همين ما هم رفتيم سراغ اين ماجرا و ذكر دلايل موافقان و مخالفان نظريه هاي مختلف در اين باره. برخلاف تصورتان اين سوال ساده اصلا جواب ساده اي ندارد. ماجرا از سال 1857 شروع شد؛ 241 سال بعد از مرگ ويليام شكسپير. بانوي نويسنده اي آمريكايي به نام دليا بيكن كتابي منتشر كرد با اسم «تاليف شكسپيري» (Shakespearean Authorship). براي كتاب ناتانيل هاثورن، نويسنده ي معروف (كه در ايران «داغ ننگ» و «صورت زخمي بزرگ» از او ترجمه شده) مقدمه نوشته بود، بدون آنكه متن كتاب را بخواند. توي اين كتاب نويسنده سعي كرده بود با نشان دادن مدارك و شواهد تاريخي مختلف، نشان بدهد كه ويليام شكسپير واقعا نويسنده ي آن 36 نمايشنامه، دو شعر بلند و 154 غزل 14 سطري نبوده و اين همنام نويسنده، يعني فرانسيس بيكن دانشمند است كه آن آثار جادويي را نوشته است. انتشار اين كتاب، غوغايي به پا كرد؛ غوغايي كه هنوز هم ادامه دارد. ماجرا از چه قرار است؟ كساني كه در نويسندگي شكسپير شك كرده اند، براي خودشان دلايلي دارند. آنها ابهاماتي در زندگي و آثار شكسپير پيدا كرده اند كه بعضي هايشان انصافا خيلي جاي گير دارد. اين ابهامات بخشي اش از زندگي نامه هاي مختصري كه از شكسپير به جا مانده (و به قول بورخس تمامش را مي شود روي يك برگ كاغذ نوشت) شروع مي شود و تا بررسي دقيق و خط به خط نمايشنامه هاي شكسپير پيش مي رود؛ مثلا ما از قول بن جانسون، دوست و رقيب شكسپير در نمايشنامه نويسي مي خوانيم كه «او كمي زبان لاتين مي دانست و كمتر از آن يوناني سرش مي شد». بعد در نمايشنامه هاي شكسپير شاهد به كار بردن زبان هاي يوناني و لاتين هستيم. آن وقت است كه علامت سوال پيش مي آيد. براي جواب اين سوال، تلاش هاي زيادي شده. شكسپير دوست ها توجيهاتي پيدا كرده اند و منتقدان شكسپير هم سراغ راه حل هاي ديگري رفته اند: اينكه كسي يا كساني غير از شكسپير اين آثار را نوشته اند و آنها را به نام او (كه يا وجود خارجي نداشته يا اگر هم داشته، صرفا بازيگري در تئاتر لندن بوده) منتشر كرده اند.
بودن يا نبودن؟ مساله اين است!
حرف حساب منتقدان چي است؟ در زندگي و آثار شكسپير چند ابهام وجود دارد؛ اين ابهام ها هر كدام به تنهايي ممكن است براي نويسنده ي ديگري هم باشد (از جمله من اينجا نمونه هاي وطني اش را نشان داده ام) اما اينكه همه شان يكجا در مورد يك نفر ديده شده باشد، خيلي نادر و عجيب است. ايراد اول اين است كه درباره ي ويليام شكسپير اهل استراتفورد ـ آوِِن اطلاعات زندگينامه اي بسيار كمي در دست است. ما محل تولد او را مي دانيم، اينكه در 28 نوامبر 1582 با زني كه هشت سال بزرگ تر از خودش بوده (آن هاتاوي) ازدواج كرده، سه دختر داشته كه آخري ها دوقلو بوده اند. در دفاتر سال 1593 تماشاخانه ي لندن، اسم او را به عنوان بازيگر مي بينيم و بالاخره وصيتنامه اي كه در مارس 1616 در استراتفورد ـ آوِن نوشته شده و نشان مي دهد او در اواخر عمر به زادگاهش برگشته. جز يك اشاره توسط بن جانسون، شاعر و درام نويس معاصرش چيزي درباره ي او نوشته نشده. جز يك نامه كه دوست درام نويس ديگرش، كريستوفر مارلو به او نوشته هيچ كس هيچ جايي خطابش نكرده و هيچ تشييع جنازه ي بزرگي (برخلاف آنچه براي ساير معاصرانش، بن جانسون، فرانسيس بيكن دانشمند و ديگران برگزار شده) در كار نبوده. آيا اين همه بي توجهي به خالق بهترين آثار تمام تاريخ ادبيات يك ملت قابل توجيه است؟ (در تاريخ ادبيات خودمان، باباطاهر همين طور است. به جز اشاره اي كه مولف تاريخ «راحت الصدور» در ضمن وقايع سال 447 و سفر طغرل سلجوقي به همدان دارد، هيچ زندگينامه اي از او در دست نيست. آنجا هم نوشته شده كه وقتي طغرل به نزديك همدان رسيد، سه پير روي تپه اي بودند؛ يكي شان باباطاهر كه «پاره اي شيفته بود». باباطاهر از طغرل مي پرسد: «اي ترك! با خلق خدا چه خواهي كرد؟» و طغرل به گريه مي افتد. همين.)
بودن يا نبودن؟ مساله اين است!
ايراد دومي كه منتقدان مي گيرند، اين است كه شكسپير خودش هم هيچ توجهي به آثارش نكرده است. از 36 نمايشنامه ي شكسپير، 18 تايش بعد از مرگ شكسپير و در چاپ مجموعه كارهايش در 1623 براي اولين بار منتشر شد. با اين حال خود شكسپير، در وصيتنامه اش كه فهرست دقيقي از اموال را در آنها ارائه كرده، به اين 18 اثر و حتي به 18 اثر قبلي كوچك ترين اشاره اي نكرده است. در وصيتنامه ي شكسپير، حتي تكليف كاسه هاي آشپزخانه هم مشخص شده و به قول مارك تواين «اگر شكسپير صاحب يك سگ بود، حتما به آن هم در وصيتنامه اش اشاره مي كرد» اما در اين سند دقيق، خبري از هيچ نمايشنامه اي نيست. (در تاريخ ادبيات خودمان، مورد خيام همين طور است كه در 11 رساله اي كه از او به جامانده هيچ اشاره اي به رباعياتش نكرده و تازه 90 سال بعد از مرگش است كه يك نويسنده در كتابش مي گويد «به قول خيام» و يك رباعي از او نقل مي كند.) يك ايراد ديگر به ميزان سواد شكسپير برمي گردد. طبق اطلاعات موجود، شكسپير هيچ تحصيلات رسمي نداشته. بن جانسون مي گويد يوناني و لاتين هم به زحمت بلد بوده. نوه ي دختري او كه در زمان مرگ شكسپير هشت ساله بوده هم هرگز به مدرسه نرفت و نمي توانست خط شوهرش را از دستخط هاي ديگر تشخيص بدهد. «هر نوشته اي كه مي ديد، فكر مي كرد نوشته اي متعلق به پدربزرگش است». آن وقت همين ويليام شكسپير، بزرگ ترين دايره ي واژگاني را در بين تمام نويسندگان انگليسي زبان دارد. كل آثار آگاتا كريستي با 2860 كلمه نوشته شده، چارلز ديكنز كلا از 5700 كلمه استفاده كرده، كتاب مقدس (عهد عتيق) هر چه مي گويد با 5642 واژه است، جان ميلتون 8000 كلمه دارد و شكسپير 15000 واژه را به كار برده. (در تاريخ ادبيات خودمان، مورد عطار همين طور است كه چنان دايره ي واژگاني وسيعي دارد كه تعداد زيادي از مثنوي هاي مجهول المولف را به او نسبت داده اند.) و بالاخره مي رسيم به ابهام چهارم. حتي اگر توانايي شكسپير در به كارگيري زبان (با وجود نداشتن تحصيلات رسمي) را باور كنيم، اين نكته را بايد چه كار كنيم كه در آثار شكسپير علوم مختلفي به كار رفته كه ميزان استفاده از برخي علوم را «در حد فوق تخصص» توصيف كرده اند. جان ميچل ـ‌ يكي از پژوهشگران مساله ي شكسپير ـ فهرست اين علوم را به اين شرح ارائه كرده است:
بودن يا نبودن؟ مساله اين است!
ـ ‌حقوق و اصطلاحات حقوقي معاصر و تاريخي ـ فلسفه، چه فلسفه ي يونان باستان و چه فلسفه ي رنسانس ـ ادبيات و زبان هاي لاتين، يوناني، فرانسوي و اسپانيولي ـ شناخت تخصصي كتاب مقدس ـ موسيقي و اصطلاحات موسيقايي ـ رياضيات ـ ستاره شناسي و نجوم ـ پزشكي و روان شناسي ـ تاريخ انگلستان، فرانسه و دانمارك ـ شناخت علائم و نقش هاي روي پرچم ها، سپرها، نشان هاي نظامي و نشان هاي خانواده هاي معروف اروپا ـ آداب و رسوم دربار ـ شيوه هاي شكار، ورزش و پرورش عقاب توسط اشراف ـ جغرافياي ايتاليا ـ گياه شناسي و طراحي باغ هاي منظم ـ نقاشي و مجسمه سازي ـ زندگي نظامي ـ كشتيراني و دريانوردي ـ چاپ كتاب ـ گرداندن تئاتر و عادات بازيگران ـ اصطلاحات تخصصي دانشگاه كمبريج ـ خواندن نشانه هاي رمزي و پليس مخفي مدافعان شكسپير چه جوابي مي دهند؟ مدافعان شكسپير تقريبا تمام اين موارد را قابل توضيح مي دانند. مثلا در پاسخ به اينكه چرا زندگي نامه ي درست و حسابي از او در كار نيست، مي گويند كه چون در آن دوره نوع ادبي برتر، شعر حماسي بوده (مثل الان كه رمان است) بنابراين طبيعي است كه به يك درام نويس چندان اهميتي داده نشود. الان هم به فيلمنامه نويش مثلا به اندازه ي يك كارگردان اهميت داده نمي شود. يا اينكه كسي از واژگان تخصصي علوم زيادي استفاده كند با اينكه كسي شناخت واقعي در تمام آن علوم داشته باشد، دو چيز متفاوت است. نمونه هاي فراوان ديگري هم در تاريخ ادبيات ما هست. مثلا ژول ورن در رمان هايش از فيزيك، ديناميك، شيمي، آناتومي، پزشكي و بسياري علوم ديگر استفاده كرده است. آيا او هم متخصص تمام اين علوم بوده؟ دليل بي اهميتي شكسپير به آثارش را هم اين طور توجيه مي كنند كه براي مردي به خلاقيت او كه «توي سرش كارخانه ي ضرب كلمه داشت»، نوشتن نمايشنامه و سرودن شعر ساده ترين كارها بود. پس طبيعي است كه او حساسيت يك تازه كار را به آثارش نداشته باشد. ديگران چه مي گويند؟ به جز شكسپير دوست ها، كساني هم هستند كه جواب هاي ديگري براي حل ابهام ها دارند. اين جواب ها ناظر بر اين است كه خود شكسپير آن نمايشنامه ها را ننوشته و كار، كار افراد ديگري است. هويت اين فرد از جواب هاي عجيب و غريبي مثل يك عرب به اسم «شيخ زبير» (Sheikh Zubair) تا جواب هاي معقول تري مثل گروهي از نويسندگان متفاوت است. دلايلي هم هر كدام براي اثبات نظر خودشان رو كرده اند به همين اندازه متفاوت است. با اين حال، از بين همه ي اين تحقيقات و جواب هاي مختلف، سه عقيده رايج تر است. خلاصه ي دلايل اين سه گروه را در جدول بالا مي بينيد. اين هم يك ابهام تصويري يك مرد، شش امضا يكي از ابهام هايي كه منكران نويسندگي شكسپير زياد به آن استناد مي كنند، تناقض هايي است كه در اسناد به جا مانده از شكسپير ديده مي شود. در دفاتر اداري انگلستان عهد ملكه اليزابت، شش امضا از شكسپير وجود دارد كه تمامشان با هم متفاوت هستند و هيچ كدامشان هم به دستخط مردي كه سر و كارش با نوشتن بوده نمي خورد: 1. تاريخ اولين امضا 12 ژوئن 1612 است. شكسپير به عنوان مطلع به دادگاهي در لندن احضار شده است. او پايين برگه ي شهادتش را اين طور امضا كرده: Willi Shak
بودن يا نبودن؟ مساله اين است!
2. دومين امضا براي 10 مارس 1613 است و مربوط به خريد ملكي در ناحيه ي بلك فريار لندن؛ William Shakspe
بودن يا نبودن؟ مساله اين است!
3. سومين امضا براي تاريخ 11 مارس 1613و مربوط به اجاره ي همان ملك بالا؛ Wm. Shakspi
بودن يا نبودن؟ مساله اين است!
4 تا 6. سه امضاي بعدي هر سه متعلق است به وصيتنامه ي شكسپير كه هر كدام زير يكي از سه صفحه ي وصيتنامه امضا شده است. وصيتنامه تاريخ 25 مارس 1616 دارد (شكسپير 23 آوريل همان سال فوت كرده) و احتمالا آشفتگي زياد امضاها به علت مريضي و ناتواني مردي است كه ماه آخر عمرش را مي گذراند. آنچه كه در امضاها، با توجه به قسمت هاي سالم مانده، خوانده مي شود، اينهاست:
بودن يا نبودن؟ مساله اين است!
شايد فكر كنيد اين امضاهاي متفاوت و بدخط، به خاطر اين است كه در آن موقع امضا به اندازه ي امروز ارزش و رواج نداشته. بايد امضاي پخته ي فرانسيس دريك، دزد دريايي معروف را كه معاصر شكسپير بود، ببينيد:
بودن يا نبودن؟ مساله اين است!
عجيب است، نه؟ منبع:ماهنامه ي همشهري جوان، شماره ي 270. /ج  
#فرهنگ و هنر#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 603]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن