تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 27 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):به احترام پدر و معلمت از جای برخیز هرچند فرمان روا باشی.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1816297895




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

خاطرات مطبوعاتي(1)


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
خاطرات مطبوعاتي(1)
خاطرات مطبوعاتي(1)     اطلاعات   نقل مي‌كنند محمد ساعد از نخست‌وزيران عصر پهلوي زماني در اروپا با عباس مسعودي مدير روزنامه اطلاعات ملاقات كرد و با خوشحالي به او گفت «شنيده‌ام كه روزنامه اطلاعات خيلي ترقي كرده و شعبات زيادي را دائر كرده است.» عباس مسعودي با خوشحالي پاسخ داد «شما از كجا به اين امر پي برديد؟» ساعد جواب داد: «من به هر اداره و وزارتخانه و مؤسسه و هتل كه مي‌روم، مي‌بينم يك تابلوي «اطلاعات» جلوي در ورودي نصب كرده‌اند...!» * * * آزادي   در سال‌هاي 1322 و 23 كه حرارت آزاديخواهي و ارتجاع در غليان بود و هركس به نوعي تظاهر مي‌كرد و تازه زنده‌باد و مرده‌باد گفتن مد شده بود روزي عده‌اي از اعضاي حزب توده در جلوي مجلس اجتماع كرده و به حال دسته‌جمعي فرياد مي‌زدند زنده‌باد آزادي. آقاي كريم آزادي كه اولين مؤسس كارخانه حروف‌ريزي در ايران است و مدتي مدير چاپخانه مجلس بود بي‌خبر از همه جا به تصور اين كه خدماتش در چاپخانه آن قدر مؤثر و مفيد بوده كه به خارج منعكس شده و اكنون عده‌اي براي حق‌شناسي آمده‌اند، از بالكن چاپخانه رو به جمعيت ايستاد و كلاه خود را به حال احترام برداشت و با آن كه پي در پي تعظيم مي‌‌كرد و از مردم قدرشناسي مي‌نمود،‌ متعجب بود كه چرا، مردم بدون اعتنا به او، رد مي‌شوند و باز فرياد مي زنند: زنده باد آزادي! چندي بعد نيز «آزادي» هنگامي كه از خانه به چاپخانه مي‌آمد بين راه چشمش غفلتاً به روزنامه رهبر ارگان حزب توده افتاد كه با خط درشت در سرمقاله نوشته بودند مي‌خواهند با حيله‌اي مزورانه آزادي را خفه كنند! «آزادي» رنگ از رويش پريد و از همانجا به خانه رفت و به رئيس مجلس كه گويا طباطبايي بود تلفن كرد و گفت «بنا به نوشته روزنامه رهبر چون من تأمين جاني ندارم نمي‌توانم سر كار خود حاضر شوم... شما را به خدا به داد من برسيد!» دخالت سفارتخانه‌ها   ... روزي نبود كه نمايندگان سفارتخانه مراجعه نكنند كه چرا فلان خبر منتشر نشده يا خبر مربوط به يك طرف (كشورهاي متخاصم در جنگ بين‌الملل دوم) يك سطر زيادتر از خبر طرف ديگر انتشار يافته و من مجبور بودم با ملايمت نشان دهم كه حداكثر دقت در حفظ بي‌طرفي رعايت شده است. بعضي از روزنامه‌‌فروشهاي دوره‌گرد با آب و تاب بعضي از اخبار پيروزي يك طرف را به آواي بلند اعلام مي‌كردند و در اثر شكايات سفارتخانه‌ها و رسيدگي بدين امر معلوم شد بعضي از عمال بيگانه در اين كار دست دارند لذا آيين‌نامه‌اي براي روزنامه‌فروشان به تصويب شوراي عالي انتشارات رساندم كه بر طبق آن همگي لباس متحدالشكل بر تن كردند و پروانه گرفتند و پلاك نمره‌دار به سينه زدند و تعهد كردند كه در خيابانها و كوچه‌ها فرياد نكنند و در صورت تخلف از كار آنها جلوگيري شود. * * * فرات   شبي در جلسه انجمن فكاهي توفيق، بروبچه‌هاي نويسنده، سر به سر عباس فرات (از شعراي عصر پهلوي) مي‌گذاشتند تا اينكه بحث كشيده شد به رودخانه فرات و «نوري» نويسنده قديمي گفت «اطراف فرات هميشه پر از آشغال و كثافت است» و فرات بلافاصله در حالي كه به افرادي كه دور و برش جمع شده بودند، اشاره كرد و گفت «بله حالا هم همينطور است» همين آقاي عباس فرات روزي در تحريريه مجله توفيق، شعر مي‌خواند. يكي از دوستان وي به نام «اتفاق» چون از شعر خوشش نيامد، پرسيد «اين گند كار خودتان است» و فرات بلافاصله جواب داد «بله بر سبيل اتفاق!» سرمقاله   مردي كه قيافه نامه‌رسان يا مستخدم را داشت، روزي به دفتر مجله خواندنيها مراجعه كرد و با يك اسكناس 20 توماني به ميز سردبير وقت مجله نزديك شد. 20 تومان را به سردبير كه ظاهراً در جريان امر بود داد و گفت «آقا گفتند سرمقاله تا ظهر حاضر شود كه بيايم و ببرم.» ظهر همين شخص آمد و پاكت محتوي مقاله را گرفت و برد... اما در حدود ساعت 4 بعد از ظهر، مجدداً با يك اسكناس 5 توماني وارد شد و در حالي كه اسكناس را تقديم سردبير مي‌‌كرد گفت «آقا فرمودند به اندازه 5 تومان ديگر بنويسيد چون در صفحه آرائي، كم آمده است» منابع: خاطرات مطبوعاتي ، سيدفريد قاسمي، نشر آبي www.dowran.ir ادامه دارد ... /ک  





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 373]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن