تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 13 خرداد 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):زبان مؤمن در پس دل اوست، هرگاه بخواهد سخن بگويد درباره آن مى‏انديشد و سپس آن را...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

طراحی سایت تهران سایت

اجاره سند در شیراز

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

پراپ فرم رابین سود

سایت نوید

کود مایع

سایت نوید

Future Innovate Tech

باند اکتیو

بلیط هواپیما

بلیط هواپیما

صمغ های دارویی

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

تسمه تردمیل - روغن تردمیل

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

خرید یخچال خارجی

ویترین طلا

کاشت پای مصنوعی

مورگیج

میز جلو مبلی

سود سوز آور

پراپ رابین سود

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1800150739




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

نامه ای برای تمام زنان جهان


واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: cinderella 2225th August 2006, 10:19 PM! تور آبی دریا بر سر یک دختر تو چون یک ماهی از آب بیرون افتاده ای من در ماسه ها جست و جویت می کنم الک می کنم ماسه ها را و صدفی پیدا کردم و تورا نه ، مرواریدکم .... ا تمام ماسه ها را گشتم و کُنج ها را کاویدم پس پشیمان به دامانت برگشتم .... چون دانش آموزی مردود صدف کوچک عشق صدامان می زند و من غرق شده به گیس تو چنگ می زنم نمی توانم از این بیشتر آرام بگیرم ! ماهی کوچکم نباید به من پناه می آوردی ؛ من دیوانه ام اگر با خود به عمق دریایت نبرم دو کشتی مغروق آنجا هست !که کسی نشانی شان را نمی داند بعد از آن روز دریایی رفتی و کف و موج بر تنم رقصید رفتی و آفتاب بر پیشانی ام تازیانه زد می خواستم تو و دریا را بازگردانم دریا را توانستم و تورا نه ....ا دریا چیزی را که بُرده را پس نمی دهد خواستم آن روز دریایی را در ذهنم بازسازی کنم و چیز دیگری به آن اضافه کنم ! ... مانند حبّه های تسبیح یک مرد بود ... و یک زن و من دریا بودم .... غنچه28th August 2006, 09:24 AMتو به من خنديدي و نمي دانستي من به چه دلهره از باغچه همسايه سيب را دزديدم باغبان از پي من تند دويد سيب را دست تو ديد غضب الود به من كرد نگاه سيب از دست تو افتاد به خاك و تو رفتي و هنوز خش خش گام تو تكرار كنان مي دهد آزارام و من انديشه كنان غرق اين پندارم كه چرا باغچه كوچك ما سيب نداشت aziz1st September 2006, 04:42 AMاگر خواستي دوستم داشته باشي شبي سحر که همه مردم شهر خوابند بسراغم بيا خانه من پشت حصار شهر است با شاخه هاي مهربان بيا به خانه ام شبي که سلطانش پاييز باشد شبي که کنار کلبه ام درختان مجنون مي رقصند شبي بيا خانه ام که فاصله ي لبهايم ترک برداشته باشد توي آب حوض دستانت ....يادت مي آيد عزيز شبي که از پيش من رفتي سوار بر کجاوه ليلي... دور از چشمان بي تاب مجنون..... دور پيراهن باد.... فانوس بدست..... من خودت را بوسيدم نه رفتنت را.... عزيزم اگر خواستي دوستم داشته باشي و من تورا دوست داشته باشم شبي بيا به خانه ام که خود را ارايش چهره من کرده باشي .....عزيز من هنوز با دسته اي گل رز پشت پنجره کلبه ام هر شب تورا از دور مي بوسم به انتظار آمدنت DaryaDel1st September 2006, 07:56 AMخيلي ببخشيدا ! اين نامه (يا بهتر بگيم شعر) چه پيامي براي زنان عالم داره!!؟؟ نامه براي تموم زنان عالم بايد محتوايش اينجوري باشه: براي آزادي واقعي و نجات خود از هرزگي و منجلاب فساد سعي و تلاش و مبارزه كنيد و انقلابي در حد و اندازه خودتان عليه سوءاستفاده‌كنندگان از جنس زن، برپا كنيد! cinderella 224th September 2006, 11:48 PMنامه هایی برای تمام زنان جهان ....84 وقتی وطن از وطن می گریخت و کودکان در فرودگاه بیروت روی اسباب بازی هایشان خفته بودند و پدرانشان ، چمدان های پر از اشک را وزن می کردند تا برای هر کیلو اندوه ِ اضافه و هر کیلو اشک زیادی ؛ اضافه بار بپردازند؛ وطن ، صورتش را در میان دستانش گرفته بود و می گریست ....ا ابرهایی که از جزایر یونان آمده بودند به آسمان لبنان نزدیک نمی شدند مبادا گلوله یی پریشانشان کند وقتی چراغ های خیابان از ترس می لرزیدند و قهوه خانه ها سایبان هایشان را جمع می کردند و مرغان دریایی ؛ جوجه هایشان را بر گرده گرفته کوچ می کردند وقتی وطن ... وطن را به دار می کشید من تنها چند متر با جایگاه جنایت فاصله داشتم و قاتلان را می پاییدم که به نوبت و یکی یکی با بیروت - چون کنیزی - هم خوابه می شدند بر مبنای امتیازات قبیله ای و خانوادگی و درجات نظامی ...ا من تنها تماشاگری نبودم که آن هزار دشنه ی درخشان از آفتاب را می دیدم و آن هزار نقاب صورت را که گرداگرد جسد مشتعل آن زن می رقصیدند اما من تنها شاهدی بودم که فهمیدم چرا دریای بیروت نامش را از دریای سفید به دریای سرخ بدل کرد ....ا « نزار قبانی » cinderella 226th September 2006, 11:30 PM! عشق من بعد از تبعید و غربتی دو ساله ؛ ! امشب تورا به یاد آوردم دیوانهء چشمان تو بودم و برگ های نا نوشته ء خود و دیوانهء حضور عشق و حضور شعر ....ا مانند مجنونی در خنده می گریستم و بدین سبب تورا به یاد آورده ام بانو ....ا شگفت آور است به یاد آوردنت ؛ ! در میانهء جنگ یاد آوردن چهرهء زنی که دوستش می داری آسان نیست چرا که جنگ حافظه را می کشد در این روزگار از دست رفته ؛ دسته کردن گل های ماگنولیا غیر ممکن است و گرفتن شب پره هایی که در روزن بارانی چشمانت می پرند چندان که عاشق شدم جهان ِ خدا دگرگون شد شب در تن پوش من خسبید و خورشید از غرب آهنگ سپیده کرد و این جنگ ، مرا از گود بیرون کرد .... و آن خط شیری را که از سینه ات سر ریز می شد ناپدید ....ا ... « نزار قبانی » roksana_20067th September 2006, 01:27 PMنمی دونم شاید من چیزی سر در نیاوردم از این نامه RobertDeniro7th September 2006, 06:24 PMامیدوارم هرجا که هستند سالم و به سلامت به زندگی خودشون ادامه بدند . صفا10th September 2006, 07:16 PMدلم مي خواهد به همه خانمها بگويم اگر براي خودتان ارزش قائل هستيد خود را بازيچه دست دلهاي هوسباز نكنيد براي خودتان زندگي كنيد و براي خوشايند ديگران هر روز مثل بوم نقاشي خود را بدست رنگها نسپاريد. abar11th September 2006, 03:10 PMتو به من خنديدي و نمي دانستي من به چه دلهره از باغچه همسايه سيب را دزديدم باغبان از پي من تند دويد سيب را دست تو ديد غضب الود به من كرد نگاه سيب از دست تو افتاد به خاك و تو رفتي و هنوز خش خش گام تو تكرار كنان مي دهد آزارام و من انديشه كنان غرق اين پندارم كه چرا باغچه كوچك ما سيب نداشت چه اهمیت دارد اگر چشمهایم غبارآلودند؟ من در این پندارم ، که چه شد باغچه کوچک همسایه دگر سیب نداد؟;) cinderella 222nd October 2006, 09:07 PMنامه هایی برای تمام زنان جهان .... 90 ... قهوه که می خوری به من گوش بده شاید دیگر با هم قهوه نخوریم و فرصتی نداشته باشیم ؛ ! برای گپ زدن نه از تو چیزی می گویم ؛ نه از خودم ! ما شمالی ترین نقطهء عشقیم دو سطر حاشیه نویسی شده با مداد دربارهء چیزی بزرگتر و پاک تر ازمن و تو .... حرف می زنم .... از عشق عشق ، شاپرکی آمده از بهشت بود ؛ بر شانه هامان نشست و ... ما پراندیمش ماهی مطلایی بود آمده از دریا ؛ ! ... ما له اش کردیم ستاره یی آبی بود که سوزاندیمش ماهی مطلایی بود آمده از دریا ؛ و ! ... ما له اش کردیم مهم نیست که تو چمدانت را ببندی و بروی تمام زن ها در خشم چنین می کنند مهم نیست که من سیگارم را با خشم .... روی مبل خاموش کنم ! ... مسئله پیچیده تر از این هاست به من و تو مربوط نیست ؛ ما دو صفر در شمال عشقیم .... و دو سطر حاشیه نویسی شده با مداد قصه ، قصه ی آن دو ماهی مطلاست که دریا به آغوشمان افکند و .... ما میان انگشتانمان له اش کردیم .... افسوس cinderella 224th October 2006, 02:47 PMنامه هایی برای تمام زنان جهان ... 91 .... بانوی عشق دوستان به پادشاهی متهمم می کنند ؛ می گویند پادشاهی هستم که کلکسیونی از زنان گرد آورده ؛ همان گونه که جمع می کنم تمبرهای پستی را ! ... و قوطی های کبریت را متهمم کرده اند به سادیسم ؛ به نارسیسم و اودیپ و تمام امراض روانی که نامشان در کتاب ها آمده است ؛ تا روشن فکر بودن خود را ثابت کنند .... و لاابالی بودن مرا ! کسی به حرف هایم گوش نمی دهد ! عشق من قضات ، تاریخ گذشته اند ! ... و شهود ، فروخته شده ! کسی کودک بودنم را نمی فهمد ! عشق من من به شهری زاده شدم که در آن کودکان را دوست نمی دارند و در میان مردمی ؛ .... که به بی گناهی آدمی اعتراف نمی کنند مردمی که هرگز ! ... شاخه گل و کتاب شعری نخریده اند ! مردم ِ بی عشق و عاطفه شهری با دیوارهای یخین ؛ که مردمانش شیشه می خورند .... و کودکانش در سرما می میرند فریاد می زنم که پادشاه نبوده و نیستم و زنان را در استخری از اسید قتل عام نمی کنم .... من شاعری هستم که به صدای بلند می نویسد و به صدای بلند عاشق می شود کودکی سبز چشم که بر دروازهء شهری بی کودک ؛ ..... به دار کشیده شده cinderella 226th October 2006, 12:34 AMنامه هایی برای تمام زنان جهان ... 92 چه گمان می کنی ؟ عشق ما به بن بست رسیده؟ بازگشت در لغت نامهء من نیست تنها به سوی تو آمدن و به تو رسیدن رسیدن بی بازگشت .... بلیطی یکسره دوستت دارم خرج سفر نمی خواهد عشق نامیراست کمک کن تا در آتش تو بمیرم ! چون یک بودایی گمان نکن که خواستار آرامشم درکنار تو هنگامی که مردی مانند من ؛ عاشق زنی چون تو می شود زمین پوست می دَرَد ! ... و قوطی کبریتی می شود در دست یک کودک گمان نکن باتو تشنهء اطمینانم ! و آرزومند بازگشتن به بندری امن تاریخ ِ خشکی را از یاد برده ام از یاد برده ام تمام پیاده روها و درختها را از یاد برده ام تمام چیزهایی را .... که قادر به عوض کردن نام خود نیستند دوستت دارم و قرص مسکن نمی خواهم برای شوق شعله ورم حالم خوب است ! در هذیان بهتر می شوم از یاد می برم چهرهء تو .... و مساحت اندامت را نگاه کن ... زیر خورشید سینه ات آب می شوم ! ... چون شهری از موم چه گمان می کنی بانو.....؟ cinderella 229th October 2006, 08:10 PMنامه هایی برای تمام زنان جهان .... 93 ! عشق من بعد از تبعید و غربتی دو ساله ؛ ! امشب تورا به یاد آوردم دیوانهء چشمان تو بودم و برگهای نانوشتهء خود و دیوانهء حضور عشق و حضور شعر ...ا مانند مجنونی در خنده می گریستم و بدین سبب تورا به یاد آورده ام ، بانو ....!ا شگفت آور است به یاد آوردنت در میانه ی جنگ ؛ یادآوردن چهره ی زنی که دوستش می داری آسان نیست ! چرا که جنگ حافظه را می کشد در این روزگار گمشده ؛ دسته کردن گلهای ماگنولیا غیر ممکن است و گرفتن شب پره هایی که در روزن بارانی چشمانت می پرند ! عشق قدیمی این جنگ مرا از گود بیرون کرد و آن خط ِ شیری که از سینه ات سر ریز می شد را ..... ناپدید « نزار قبانی » cinderella 2213th October 2006, 09:26 PMکاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند نامه هایی برای تمام زنان جهان .... 97 ! آه بانوی عشق.... جفت من از میان هزاران زن ای گذر گاه نارنج و آب و گل های یاس ای تمام آرزوهای من به هنگام سرودن شعر ....ا در انتظار کدام خبری از من و شعر من ؛ به هنگامی که تمام نوشته هایم و تمام رویاهایم خاکستر شده اند؟ گسترهء بی بازگشت را از من دزدیدند و خیال پرندگانی که باز می گردند و سخنانی را که باز می گردند و عشق های نا به چنگی که باز می گردند باز می گردند ؛ باز می گردند .....ا مرا ببخش بانو ؛ اگر دیر به وعده گاه آمده ام زمانه شعر را هم از من دزدید آسیاب و سواران را ؛ رنگ ها و قلم موها را ؛ سئگ های سنگر و مروارید ها را ؛ بانو ..... ا من نمی دانستم که در زندگی ؛ چیزهای کوچک مسئله های بزرگند !ا cinderella 2214th October 2006, 08:07 PMخاطرات عشقمان در زمستان از خاطرم می گذرد و آرزو می کنم باران در دیاری دیگر ببارد و برف در شهری دور ....ا آرزو می کنم خدا ! زمستان را از تقویم خود پاک کند چون نمی دانم چگونه ؛ زمستان ها را بی تو تاب بیاورم اکنون تو کجایی ؟ بانو !ا جز دلت در این بیشهء برفی دلی نیافته ام که مرا در خود جای دهد ....ا این خاطره ی زمستانی مرا ویران کرد و نهال گندمی که از لبانم می روید را خشکاند و عشق را از من دزدید چگونه با این برودت از خاطره ی اندام توعبور کنم؟ میان پستان هایت دهکده های سوخته معادن بی شمار و کشتی های غرق شده و مردانی که از ایشان خبری باز نیامد آنان که از میان پستان هایت گذشتند ؛ ناپدید شدند و آنان که تا سحر ماندند ؛ خود را کشتند !ا « نزار قبانی » god_girl19th June 2007, 08:43 PMجایگاه زن در ایران باستان زن (کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند) در اوستا (کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند) و همچنین در زبان سانسکرت به لقب «ریته‌سیه‌بانو» یا «اَشَه‌بانو» خوانده شده، که به معنی دارنده فروغ راستی و پارسایی است. امروز واژه نخستین در زبان پارسی حذف شده و فقط بانو که، به معنی فروغ و روشنایی است برای زنان به کار می‌‌بریم. باز واژه مادر در اوستا و سنسکرت «ماتری» است که به معنی پرورش دهنده می‌‌باشد و خواهر را «سواسری» یعنی وجود مقدس و خیرخواه می‌‌نامد و زن شوهردار به صفت «نمانوپنتی» یا نگهبان خانه، نامزد شده است. زن درایران باستان (درمتون پهلوی) مقامی بسیار والا و ارجمند داشته است. مهریکی از ایزدان مادینه بوده که به شکل زن مهر آن نیز وجود دارد. اما بعدها نماد مردانه پیدا کرد. زن ایرانی در دوره هخامنشیان (کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند 9%86) در کلیه امور همچون مردان به کار و پیشه مشغول بوده است. این را کشف سنگ‌نبشته‌های گلی در تخت جمشید (کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند) به اثبات می‌‌رساند. جالب این که بدانید زنان در هنگام زایمان مرخصی با حقوق داشته‌اند و همچنین پس از زایمان به آنان پاداش‌های گران بها نیر داده می‌‌شد. در برخی از سنگ نبشته‌ها شاهد آن هستیم که مردان در خدمت زنان کار می‌کنند و ریاست کارها به زنان است و نیز می‌‌بینیم که زنانی معرفی شده‌اند که املاک وسیع و کارگاه‌های بزرگی داشته‌اند، همچنین زنان دوره هخامنشی می‌‌توانستند بدون هیچگونه دخالت شوهر در املاک و دارایی‌های خودهرگونه تصرفی که مایل بودند، بنمایند. در ایران باستان، مقام زن در جامعه بسیاربالا بود و زن در بسیاری از شئون زندگی با مرد همکاری می‌‌کرد. بنابرنوشته کتاب نیرنگستان (کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند 9%86) پهلوی، زنان می‌‌توانستند در سرودن یسنا و برگزاری مراسم دینی حتی با مردان شرکت کننده یا خود به انجام اینگونه کارها بپردازند. زنان حتی می‌‌توانستند درا وقات معینی به پاسداری آتش مقدس پرداخته و طبق کتاب ماتیکان هزاردادستان (کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند A 7%D 9%86_%D 9%87%D 8%B 2%D 8%A 7%D 8%B 1%D 8%AF%D 8%A 7%D 8%A F%D 8%B 3%D 8%AA%D 8%A 7%D 9%86&action=edit) به شغل وکالت و قضاوت مشغول شوند. در فروردین یشت و دیگریشت‌ها و همچنین شاهنامه و دیگرحماسه‌های باستانی این سرزمین، اسامی بسیاری از این زنان نامدار و پهلوان و میهن پرست دین دار- که به واسطه کارهای مفید و نیکشان در گروه زنده و روانان جاوید، درآمده‌اند – نام برده شده و برروان فرهمند آنان درود فرستاده می‌شود. در ایران باستان زنان همچون مردان می‌‌توانستند فنون نظامی را یاد بگیرند و حتی فرماندهی سپاهیان را بر عهده بگیرند (مانند: بانو آرتمیس (کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند) که فرمانده سپاهیان ایران در برابر یونانیان بود، و گردآفرید که مرزدار ایران بود و در برابر سهراب صف آرایی کرد). زیبایی تمدن ایران و فرهنگ انسانی اش در اینجا بیشترآشکار می‌شود که زنی ایرانی دارای شخصیت حقوقی و برابر با مردان بوده و می‌‌توانسته به شغل وکالت دادگستری بپردازد و حتی بر مسند قضاوت بنشیند و قضاوت کند. بنابه گفته کتاب هزار دستان (هزار ماده قانون) زنان دانشمند و باسواد به پیشه قضاوت مشغول بوده اند. این زیبایی تمدن دیدن چهره‌هایی درخشان از زنان ایرانی که بر جایگاه والای شاهنشاهی ایران تکیه زده‌اند نمایان تر می‌شود. چهره‌هایی همچون «هما»، «آذرمیدخت»، «پوراندخت»، «دنیاک» و نیز چهره‌هایی مشهوری که فرماندهی سپاهیان ایرانی را بر عهده داشته‌اند: همچون آرتمیس، کردیه، بانوگشسب (کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند)� � گردآفرید و... نیز زنان سیاستمدار و دانشمندی که به تنهایی و یا دوش به دوش مردان خود ایستادند و از این سرزمین پاسداری کردند، زنانی چون: آتوسا (کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند) (همسرکورش بزرگ)، شهربانو استر (کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند)، شهربانو موزا، پروشات، آتوسا (همسرسیاستمدارو هوشمند اردشیر دوم)، پانته‌آ (کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند)، کتایون (کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند)، سیندخت (کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند)، فرنگیس، فرانک، شیرین، منیژه، ارنواز، شهرناز، رودابه، تهمینه، دوغدو (کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند)، پورچیستا (کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند B 3%D 8%AA%D 8%A 7&action=edit) (چیستا دخترکوچک آشوزرتشت). سایت ما را در گوگل محبوب کنید با کلیک روی دکمه ای که در سمت چپ این منو با عنوان +1 قرار داده شده شما به این سایت مهر تأیید میزنید و به دوستانتان در صفحه جستجوی گوگل دیدن این سایت را پیشنهاد میکنید که این امر خود باعث افزایش رتبه سایت در گوگل میشود




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 645]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن