واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: kouroshe_kabir16th July 2006, 03:28 AMخاورشناسان بيگانه و داخلي روزگاري کوشيدند تا تاريخي بنويسند که در آن اروپاييان سرور دنيا باشند و تمدنشان کهنتر از ديگر مردمان جهان تا بتوانند بر آنان سروري كنند. بنا بر اين تاريخي نوشتند که در آن تمدن ايرانيان نزديک دوهزار و پانصد سال پيش و پس از جدايي از اروپاييان و کوچ به داخل ايران بنا نهاده شده و تمدن اروپاييان بيش از سه هزار سال دارد. پس ما هرچه داريم از غرب است. ما نيز اين داستان تلخ و بدون گواه را پذيرفتيم و خوانديم و بازگو کرديم. و اين درست نبود. تمدن ايران کهن، بيش از ده هزار سال پيش، در بلخ و سيستان و گيلان و کاشان و کردستان و خوزستان پا گرفت و بر کنار رودخانهها و درياي مرکزي ايران بود. شهر سوختهي سيستان و سيلک کاشان و زيويه کردستان و ... امروز دهان گشودهاند و سخن از کهنترين و درخشانترين تمدن و فرهنگ جهان در سينهي خويش دارند. سپس درياي مرکزي خشکيد و کوير پديدار شد. مردمان بسيارتر شدند و به هرسوي کوچيدند و هند و اروپا را خانهي خود کردند و تمدن و دانش و فرهنگ را از داخل همين فلات به هر کجاي جهان بردند. ايرانيان بر پشت اسبان خويش فرهنگي درخشان و تابناک را با اسطورهها و افسانهها و داستانها و دانش و داناييها در هر جاي جهان پراکندند. چنين است که امروز از ايرلند تا هندوستان و چين داستانهاي شاهنامه را با اندکي تفاوت ميتوانيم بيابيم و بدانيم که خنياگران و گوسانها و کوليان و عاشقها و بخشيها و درويشان ايراني بودند که در سينهي تنبورها و کشکول دوششان و دل دل تار و ربابشان، اين داستانها و حماسهها را با داستانهاي بومي در آميختند و در جهان پراکندند. اين فرهنگ والا و انساني و پرشکوه جهان را روييدني و باليدني ميدانست. در آن زن و مرد همبر و همبالا از ميان ريواسي ميرويند. آشتي و خرد و مهر و مدارا بر آن ميتابيد. زنان در کشت و ورز و سفالگري و بافتن و رشتن و خانهسازي نقش نخست را داشتند. زنخداياني چون مهر و چيستا و رام و آناهيتا در دل و جان هستي ميباريدند و ميافشاندند. هستي هر پگاه از عشقبازي شادمانهي بهرام و رام تولدي ديگر مييافت. اين فرهنگ را چه کساني بنيان نهادند؟ اسطورهها و افسانهها چه ميگويند؟ اين افسانهها و اسطورهها، نقشي خيالانگيز از دانش و آرزوها و اميدهاي انساني هستند. در اساطير يونان، اين پرومته، خدازادهاي گستاخ و شورشيست که آتش و هنرها و دانش و نوشتن و خانهسازي را از بارگاه خدايان ميربايد و به نزد انسان ميآورد. پرومتهي پيش دانش، به همين گناه در کوهها به بند کشيده ميشود تا عقابي جگر او را از هم بدرد. اساطير ايراني بنا بر شاهنامه چه روايتي دارند؟ در شاهنامه اما، بار دانايي بر دوش يک تن نيست. بذر دانايي را آدميان بر زمين ميافشانند. شاه و خدا و آدمي در هم آميخته و در هم و با هماند. دنياي اساطير ايراني در هالهيي از اخلاق تنيده شده است. والاترين انديشهها و فلسفه در نگرش به هستي و انسان در آن موج ميزند. آدميزادهگانِ شاهنامه بسيار بااخلاقتر از خدازادهگان اساطير يوناناند. خدايان و خدازادهگان يوناني بسيار بيشتر زميني و انساني هستند. آدميان و آدميزادهگان ايراني بسيار آسماني و خدايي هستند. شاهنامه ميکوشد تا بين اين دو انديشه ترازي برپا کند. شاهنامه پليست بين انسان و آسمان. فردوسي بر اين باور است که اين انسان است که بايد بر آسمان بر شود. با اين درآمد بياييد تا داستان چهار تن را در شاهنامه پي بگيريم: «کيومرث، هوشنگ، تهمورث و جمشيد» كه دوران فرمانروايي آنان در شاهنامه دويست سال است. اين چهار تن هستند که با يکديگر بنيان دانش و خرد و فرهنگ را در ايران مينهند؛ داستاني شورانگيز که نشانهيي آشکار از ژرفاي دانايي پير توس دارد، که نشاني آشکار از انديشههاي والاي انساني در فرهنگ باستاني ماست. نخستين انسانخداي شاهنامه کيومرث است. شاهنامه با نام او آغاز ميشود. انساني نيمه خدا و نيمه کوه. نيمه زن و نيمه مرد؛ کيامرد يا گياهمرد يا گلمرد. او نماد آن جان دوگانهي هستيست، نماد زن - مردي به هم آميخته، بنيان هستي. و اين جان جوان سي سال شاهي ميکند. به رام کردن حيوانات ميپردازد. پوشيدني و خوردني انسان را تازه ميکند. در کوه خانه ميسازد و در آستانهي سال نو و نوروز، بنيان فرهنگ و نشستن و زندهگي را مينهد. کيومرث شد بر جهان کدخداي نخستين به کوه اندرون ساخت جاي سر تخت و بختاش بر آمد ز کوه پلنگينه پوشيد خود با گروه از او اندر آمد همي پرورش که پوشيدني نو بد و نو خورش در نخستين نبرد شاهنامه، فرزند کيومرث را ديوان از پاي در ميآورند. ديواني که نماينده و نماد فرهنگي کهنتر هستند. ايراني دارد يکجانشين و کشاورز و سفالگر ميشود و اين همه با درگيري و نبرد پيش ميرود. پس از کيومرث، فرزند سيامک، هوشنگ ميآيد. هوشنگ بر ديوان پيروز ميشود. فرهنگ کهن دورهگرد در برابر نو شکست ميخورد. هوشنگ در کار بناي تمدن و فرهنگ ايران بسي کارها ميکند. آهنگري و کشاورزي و بافتن و رشتن را به مردمان و با مردمان ميآموزد: نخستين يکي گوهر آمد به چنگ به دانش ز آهن جدا کرد سنگ سر مايه کرد آهن آبگون کز آن سنگ خارا کشيدش برون چو بشناخت آهنگري پيشه کرد کجا زو تبر، اره و تيشه کرد چو اين کرده شد چارهي آب ساخت ز دريا برآورد و هامون نواخت در اساطير يونان آتش را پرومته از خدايان دزديده و به انسان ميبخشد. در اسطورهي شاهنامه، هوشنگ آتش را کشف ميکند. سپس هوشنگ: جدا کرد گاو و خر و گوسفند به ورز آوريد آنچه بد سودمند چو سنجاب و قاقم چو روباه گرم چهارم سمور است کش موي نرم ببخشيد و گسترد و خورد و سپرد برفت و جز از نام نيکو نبرد دوران تهمورث اما، زمان پيروزي بر ديوان است. نبرد به انجام رسيده و فرهنگ و يکجانشيني پيروز شده است. کار بافتن و رشتن و ساختن ارج يافته و ديو و دشمن به بند آمده است: پس از پشت ميش و بره پشم و موي بريد و به رشتن نهادند روي ز مرغان همان آن که بد نيک ساز چو باز و چو شاهين گردنفراز چو اين کرده شد، ماکيان و خروس کجا برخروشد گه زخم کوس ... تهمورث ديوان را به بند ميکشد و از آنان خط نوشتن را ميآموزد: نبشتن به خسرو بياموختند دلاش را به دانش بر افروختند ديو که هنوز يکي از خدايان محبوب هنديست، از زنخدايان بزرگ ايران بوده است. واژهي ديوانه به معنا عاشق و دوستدار نيز از همان ريشه آمده است، زيرا ديو نماد عشق و زن بوده است. واژهي ديوار نيز از همانجاست. زيرا اين زنان و ديوان بودند که خانهسازي و ساختن چهارديواري را به آدميان آموختند. همچنين واژهي ديوان به معني مکان نوشتن حساب و کتاب شعر، نيز از همينجاست، زيرا اين ديوان هستند که نوشتن ميدانند و آن را به مردمان ميآموزند. ديوان يا اين زنخدايان بايد که در بين مردم در جاهاي مختلف پيروان بسيار داشته باشند، زيرا که خط بسيار ميدانند: نبشتن يکي نه که نزديک سي چه رومي چه تازي و چه پارسي چه سغدي چه چيني و چه پهلوي نگاريدن آن کجا بشنوي آن گاه نوبت به جمشيد ميرسد. جمشيد هفتصد سال فرمان ميراند. جمشيد که تخت جمشيد، اين بهشت زميني با درختان سنگي را بر زمين بنا نهاد. جمشيد که جام جم داشت و با جام خويش اساطير و ادبيات ايران و جهان را درنورديد. جمشيد که نام نخستين انسان از اوست: جم يا يم که با يمه از داخل گلي روييدند. يم و يمه يا همان مشي و مشيانه که مريم و مسايا يا مسيح نيز از نام اوست. جم همان دوقلوي يگانه، همان نيمهي روشن و تاريک هستي، همان نيمه مرد نيمه زن اساطير ماست. جمشيد يكي از سلاطين باستاني ايران است چنانكه در يسناي نهم اين طور آمده است: زردشت از هوم پرسيد كه ترا در ميان مردمان، نخستين بار در اين جهان مادي بيفشرد و چه پاداشي نصيب آن كس گرديد. هوم در پاسخ گفت: "نخستين بشري كه مرا در اين جهان مادي بيفشرد ويونگهان است، در پاداش پسري مثل جمشيد كه دارندهي رمه خوب و در ميان مردمان داراي بلندترين مرتبه است و مانند خورشيد درخشان است، به او داده شد." جمشيد در اوستا با دو صفت هووتوو و سريره آمده است كه اولي در تفسير پهلوي و به هورمك يعني دارندهي گله و رمهي خوب و دومي به معني زيبا و خوشگل ترجمه شده است. در گاتاها يك بار از جمشيد ذكري به ميان آمده و يم خوانده شده است، بعدها در بقيهي قسمتهاي اوستا، جزء دوم يعني خشئت به آن افزوده شده است. تخت جمشيد نماد باغ بهشت است. به جاي درختان بهشتي، ستونهاي سنگي از دل گلهاي نيلوفر كه زهدان آفرينش است، روييدهاند و حيوانات بهشتي چون گاو و اسب و شير، بر اين درختان سنگي روييدهاند و آن را آرايش ميدهند. جمشيد، آفرينندهي نوروز و آتش است و نام اين كاخها كه براي برگزاري نوروز و گراميداشت آتش و نور و تبرك بخشيدن به گياهان و حيوانات ملل مختلف جهان برپا شده بود، نيز تخت جمشيد است. اين بنا نه براي پايتختي و نه براي مقاصد نظامي بنا شده، بلكه باغي بود براي پذيرايي و تبرك. ابن بلخي در فارسنامه در بارهي تخت جمشيد مينويسد: "هر كجا صورت جمشيد به كنده گرد كندهاند، مردي بوده است قوي، كشيدهريش و نيكو روي و جعد موي و در بعضي جاها صورت او گرد است و چنان است كه روي در آفتاب دارد." آرتور پوپ در كتاب هنر ايران، آن را شهري مذهبي ميخواند و مسعودي در مروج الذهب آن را معبدي بزرگ با تصاوير پيامبران ميشناسد. مهرداد بهار آن را باغي با درختان سنگي مينامد. در فرگرد دوم ونديداد، بسيار از جم سخن رفته و ساختن بهشت جم يا ورجمكرد، چنين فرمان داده شده است: "در آنجا جوي آبي جاري نما. چراگاهان فراهم كن. خانهها و سراها و سردابها و ايوانها و رواقها بنا نما. تخمهاي مردان و زناني كه در روي زمين بهترين هستند در آنجا جمع كن. همچنين تخمهاي جانوراني كه بزرگتر و بهتر و زيباترين هستند در آنجا گرد آور. از ميان گياهان آنچه بلندتر و خوشبوتر است و از ميان غذاها آنچه لذيدتر و خوشگوارتر است تخمهاي آنان را در آنجا حفظ نما ..." و در اين سرا مرگ و آزار و دشمني و بيماري و رنج راه ندارد. سایت ما را در گوگل محبوب کنید با کلیک روی دکمه ای که در سمت چپ این منو با عنوان +1 قرار داده شده شما به این سایت مهر تأیید میزنید و به دوستانتان در صفحه جستجوی گوگل دیدن این سایت را پیشنهاد میکنید که این امر خود باعث افزایش رتبه سایت در گوگل میشود
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 520]