تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 5 دی 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):هر كس كم بخورد، سالم مى‏ماند و هر كس زياد بخورد تنش بيمار مى‏شود و قساوت قلب پي...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

قیمت و خرید تخت برقی پزشکی

کلینیک زخم تهران

خرید بیت کوین

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای

اقامت یونان

خرید غذای گربه

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1844681603




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

انتظار بشراز دین (5)


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
انتظار بشراز دین (5)
انتظار بشراز دین (5)   نويسنده: علی رشید سلطانی منبع : اختصاصی راسخون 

  رسالت دین در الهیات دوره روشنگری   الهیات طبیعی، به لحاظ عدم پذیرش توده‏ها، نتوانست دوام بیاورد. با گذر از قرن هفدهم به قرن هیجدهم موج شدیدی از شکاکیت دینی رواج پیدا کرد. بیش از هر چیزی بنیان الهیات عقلی توسط «هیوم» به پرسش و چالش کشیده شد. وی با تردید در اصل علیّت، تحلیل‏های عقلانی قرن هفدهم را که بر این اصل استوار بود به لرزه انداخت و دین و آموزه‏های دین را بیش از هر چیزی مورد شک و تردید قرار داد. هیوم مبنای عقلا، در اعتقاد به یک خدای بیرونی و علت اولی را نیز انکار کرد و به این نتیجه رسید که، در همه جا مسلما، دین مطلقا، پایه عقلانی ندارد. وی با انکار پایه عقلانی دین، پیدایش دگم و ایده‏های دینی را، ناشی از عواطف بیم و امید دانست. از این رو ریشه و اساس دین، به باور وی، در قلمرو منطق یا در قلمرو اخلاق نیست بلکه علت آن، صرفا انسان‏شناختی است. دین از آغاز تا پایانش از شکل ابتدائی تا شکل عالی آن همواره به نحو یکسان ناشی از ترس انسان از قدرتهای فوق طبیعی و میل او در فرو نشاندن خشم آنها می‏باشد.(166) هر چند تبیین تاریخ دین، توسط هیوم با تکیه بر یک نوع تجربه‏گرائی که همانند شمشیر برّان زخم کشنده‏ای بر پیکره نظام دینی وحیانی وارد ساخت، اما به گفته «کاسیرر»؛ (cassirer) این تحلیل دین‏شناختی هیوم پدیده‏ای مجزا در تاریخ عقل قرن روشنگری باقی ماند و عمومیّت پیدا نکرد. الهیات قرن روشنگری راه دیگری را پیمود تا بر این حملات شکاکیت فائق آید.(167)شاید بتوان گفت در قرن هیجده با کنده شدن الهیات، از ریشه‏های متافیزیکی خود فرایند این جهانی کردن که بیش از همه در قرن هفده در حوزه اندیشه و علوم طبیعی صورت گرفت و این روند در قرن هیجده در سایر حوزه فکری، تاریخ ـ سیاست ـ هنر ـ حقوق نیز تحقق یافت به تدریج از سلطه و قیومیت متافیزیک و الهیات سنن آزاد شد. هر یک از علوم بر اساس فرم خود، مفهوم خدا را تعیین می‏کردند، در نهایت الهیات قرن هیجده نیز تحت تأثیر همین گرایش قرار گرفت و دیگر دین، معیارهای سنجش را تعیین نمی‏کرد، بلکه تابع معیارهای اساسی که از منبع دیگری معرفی می‏شد گردید. الهیات جدید، دیگر اندیشه گناه نخستین را مطلقا پوچ دانسته و آن را توهین به قوانین اساسی منطق و اخلاق قلمداد کرد.(168)بر همین اساس کانت «cant» نیز ضمن همراهی با نقدهای هیوم بر الهیات طبیعی قرن هفده، بر خلاف وی در هستی، جای پای برای وجود دین و خدا می‏گشت. وی بر اساس مبنای فلسفی خود، با تفکیک عقل به عقل نظری و عقل عملی، دین را فقط در حوزه عقل عملی منحصر کرد، ارتباطی به حوزه عقل نظری ندارد، لذا سعی بر این داشت که دین را از سلطه فهم محض آزاد کند. اندیشه روشنگری، بر نظام الهیات گذشته این اتهام را وارد می‏کرد که، ایمان را صرفا به پذیرش برخی گزاره‏های نظری محدود کرده، در حالی که چنین محدودیتی برای دین نه ممکن است و نه مطلوب. بلکه چنین تصوّرات و مفاهیم نظری، چیزی بیش از پوشش و غلاف خارجی یقین دینی نیست.(169)یقین دینی نیز به یک اصل واحدی بر می‏گردد که وحدت تمام ادیان بر آن اصل استوار است. این اصل که در واقع حقیقت غایی یا به عبارت گوهر دین می‏باشد، امری است که بر یک اعتقاد درونی و قلبی استوار است. این حقیقت غایی، چیزی جز احساس و عمل نیست.«ایان باربور» Ian Barbourدر این رابطه می‏نویسد: «از نظر کانت سر آغاز دین و دیانت در حوزه کاملاً متفاوتی است، یعنی در احساس الزام اخلاقی انسان، نه مسائل نظری متافیزیک، بلکه مسائل عملی اخلاق است که وجود خداوند را به عنوان اصل مسلّم ایجاب می‏کند.کانت می‏گوید تجربه اخلاقی، اندیشه وجود حقیقی خداوند را موجه می‏سازد؛ ولی مبنائی برای دعاوی معرفت دینی فراهم نمی‏کند. یقینی که ما به وجود خداوند داریم بیشتر عملی است تا نظری».(170)حاصل اینکه الهیات قرن هیجده کانت، با راندن دین به حوزه عقل عملی، نوعی ایمان‏گرایی را در الهیات مسیحیت دامن زد که در آن معرفت عقلانی و بلکه رفتارها و مناسک دینی، جزء حقیقت دین شمرده نمی‏شد. به همین روی با این تلقی از دین، غایت و قلمرو حضور آن نیز، بیش از پیش روشن می‏گردد.هر چند مباحث گفته شده در الهیات روشنگری به تحلیل تاریخی از مشّأ دین اشعار دارد، اما در عین حال غرض اصلی معطوف به این است که، با این نگاه اجمالی بتوانیم رسالت دین را از این منظر مورد توجّه قرار دهیم. با این تتبع اندک روشن شد اساسا نگرش الهیات روشنگری و رویکرد دینی کانت بیش از هر چیزی، قلمرو دین و علم را از هم جدا کرده است، به گونه‏ای که معرفت عقلی و نظری از جایگاه بالاتری نسبت به عقل عملی برخوردار می‏گردد. و حوزه دین، صرفا در محدوده باید و نبایدها اخلاقی محصور می‏شود. لذا انتظار حداکثری از دین نیز از این نگاه معنای روشنی نخواهد داشت. این نوع نگرش دینی کانت، خود تأثیر مستقیمی در بازسازی الهیات بر مبنای اخلاقی داشته است، که آثار آن را در حوزه فلسفه و کلام قرن نوزدهم می‏توان شاهد بود.بعد از الهیات طبیعی که توسط کانت ارائه شد، یک نهضت رمانتیک در الهیات مسیحی ظاهر شد که بر خلاف عقل‏گرایی خشک و نیز بر خلاف رویکرد عقل عملی کانت، از شهود و تخیل و تجربه مستقیم در تبیین گوهر و غایت دین سخن گفت؛ این امر سرآغاز ظهور الهیات مدرنی است که در تبیین حقیقت دین، بر تجربه دینی (religius experience) تأکید می‏کرد. این تأکید بر تجربه دینی در نهضت رمانتیک، در شاخه دین‏پژوهی توسط «شلایر ماخر» (schleiermacher) تأسیس شد و بر این باور تصریح داشت که «قلب دین همیشه احساسات و عواطف بوده، نه دلائل و مباحث عقلی بر خلاف آنچه پیروان مکتب اصالت عقل تصور می‏کنند. خدا یک فرضیه برای تفسیر مفهوم کائنات نیست. خدا برای شخص متدیّن یک تجربه و یک حقیقت زنده است. دین بر اساس احساسات و معرفت باطنی یا اشراق و عرفان قرار دارد. این نوع نگاه دینی توسط «شلایر ماخر» توانست به بسیاری از مشکلات آن زمان پاسخ دهد. در مرحله اول دین از فلسفه و علوم مستقل گردید. دین، بر اساس تجربه شخصی، دارای قلمرو مخصوص خود شد و برای اثبات حقانیت خود احتیاجی به دلایل دیگر نداشت و خود دارای اعتبار گردید. بعلاوه مرکز و اساس دین از کتاب مقدس به قلب ایماندار انتقال یافت.(171) چنانچه از عبارت فوق پیداست شلایر ماخر با تحویل دین به یک تجربه دینی و تفسیر آن به احساس وابستگی مطلق، ابعاد معرفتی و عملی دین را از هم جدا کرده است؛ سرچشمه دین را به یک امر احساسی و عاطفی ارجاع می‏دهد. حضور وحی آسمانی الهی را در شکل‏گیری حقیقت و هویت دین ملاحظه نمی‏کند. بلکه در تحلیلی که از حقیقت دین ارائه می‏کند، ـ تلاش دارد، بدون لحاظ وجود خدا، آن را اثبات کند. به همین روی وی نسبت به اصل وجود خدا در دین و دینداری به دوگانگی دچار شده است، به گونه‏ای که وی را به همه خدا انگاری (pantheism)متهم کرده‏اند. شلایر ماخر در اثر مشهور خود به نام «در باره دین» در چاپ دوم اینگونه تصریح می‏کند: «مفهوم متداول خدا به عنوان وجودی منفرد (در خارج از ورای جهان، تمام روایت دین نیست. این فقط یکی از طرق بیان این مطلب است که خدا چیست؟ طریقی که اغلب مغشوش و همیشه ناقص است.»(172)حاصل سخن اینکه حرکت جدیدی که شلایر ماخر در مسیحیت، قرن هیجده و سده‏های بعد به راه انداخت تاثیر ژرفی بر جریان کلی الهیات مسیحی بعد از خود گذاشت، که در واقع شیب حرکت به سمت الهیات و دین دنیوی را، شتاب بیشتری بخشید و حوزه و قلمرو دین بیش از پیش محدود گشت؛ در نهایت ما شاهد ظهور الهیات لیبرال و الهیات مرگ خدا، الهیات صنعتی هستیم که الهیات را در بستر انطباق پذیری و تأثیرپذیری از مدرنیته، شکل و محتوای خاصی می‏گیرد که با اقتضائات عصر مطابق می‏باشد. از این رو با تحلیل دین به یک گوهر اساسی (با اذعان به پرهیز از هر گونه تحویل‏گرایی یعنی فروکاستن دین به اخلاق عملی یا اعتقادات و رفتار) دیگر دین آن حقیقت پویای الهی نیست که بشر را در تمامی سطوح هدایت و دستگیری کند. غایت دین دیگر تأمین رستگاری بشر در قلمرو امور اخلاقی و رفتار نیست، چه رسد در حوزه امورات دنیوی و سعادت اجتماعی آن، بر اساس این تحلیل، غایت دین چیزی جز احساس و عواطف ایمانی در قلب نخواهد بود. لذا هر تجربه‏ای که بتواند چنین احساس و حالتی را در قلب انسان برانگیزد یک تجربه دینی است. البته این رویکرد با اندک اختلافی توسط «اتو» و «تیلیش» در سده‏های بعد دنبال شد لکن در بیان غایت دین از منظر الهیات مسیحی، به همین میزان بسنده می‏کنیم. با توجه به آنچه از روند تحول تاریخی الهیات مسیحی گفته شد، روشن گشت که در این رویکرد، اساسا رسالت دین در حوزه وسیع اجتماعی نقش روشن و فعالی ندارد. بلکه حضور دین در این حوزه‏ها، خروج از مرزهایی تعیین شده میان علم و دین قلمداد می‏شود؛ چراکه نظام معاش و مهندسی اجتماعی یک امر عقلانی و بشری است و عقلانیت مدرن قدرت تنظیم معاش و اداره جامعه را فی نفسه دارد. از این رو حضور دین در تناسبات اجتماعی و قوانین اجتماعی، موضوعیتی ندارد. به همین روی از یک دین سکولاریزه شده که هویت اجتماعی خاصی ندارد دین یک امری فردی و در حد یک تعهد شخصی نیز می‏توان شاهد بود که گرایشات اومانیستی در تحلیل دین شناختی فوق بیش از عناصر متافیزیکی حاکم است و به همین جهت مفاهیم و آموزه‏های دینی در خدمت مدرنیته و به نفع آن مصادره شده است و نمی‏توان انتظاری بیش از آنچه بر آن تحمیل کرده‏اند داشت.در واقع می‏توان گفت رویکرد خداگرایانه علی رغم تفاوت بنیادی با نگاه ماده انگارانه، عملاً در تبیین رسالت دین به یک نوع همگرایی ناخواسته دچار شده‏اند. یعنی، متألهین و متکلمین دین مسیحیت در توجه و اقبال خود به دین، یک نگاه کارکردگرایانه و پراگماتیستی را دنبال کرده‏اند، همانگونه که در رویکرد قبل در توجه و اقبال به دین نگاه کارکردی و آثار اجتماعی و فردی آن را دنبال می‏کردند. بخش چهارم:نظر متفکران اسلامی وغیراسلامی ونقدآن فصل اول: غربی انتظار بشر از دین در نگاه گالیله گالیله (1564 ـ 1642 م) ریاضی دان، ستاره شناس و فیزیک دان بزرگ ایتالیایی است که با نقد نظام بطلمیوسی و روش معمولی در قرون وسطی، به روش شناختی تازه ای دست یافت. وی تبیین غایت شناختی([173]) را که ویژگی اندیشه ی پیشینیان بود، به تبیین توصیفی([174]) بدل ساخت و به جای چرایی اشیا، درپی چگونگی آن ها برآمد.گالیله که خود کاتولیکی باورمند به کتاب مقدس بود، با دیدن تعارض اندیشه های علمی با آموزه های کتاب مقدس کوشید برای این ستیز، راه چاره ای بجوید. از این رو، قلمرو دین و انتظارهای خود را از دین بیان کرد. به همین دلیل، نگارنده ناچار است از این زاویه به دیدگاه گالیله در بحث انتظار بشر از دین دست یابد.گالیله برای حل تعارض علم و دین، چند راه را پیشنهاد کرد. او در آغاز، بر این باور بود که خداوند هم نگارنده ی کتاب تکوینی طبیعت است و هم فرستنده ی کتاب تدوینی وحی. در نتیجه، این دو سرچشمه ی معرفت با یکدیگر در تعارض نیستند. وی در یکی از نامه هایش می نویسد:به نظر من در بحث از مسایل فیزیکی، باید بنای کارمان را نه بر اعتبار نصوص مقدسه بلکه بر تجارب حسی و برهان های ضروری بگذاریم; زیرا هم آیات کتاب مقدس و هم آیات طبیعت هر دو کلمة الله اند.([175])به گفته ی گالیله، طبیعت تنها منبع معرفت علمی است و طبیعت و متن مقدس دو راه هم ترازند که آدمی را به خداوند رهنمون می سازند. از این رو، وی متشابهات کتاب مقدس را در محکمات علم جدید، تفسیر می کرد.([176])گالیله افزون بر تبیین روش علمی و معرفی طبیعت به عنوان تنها منبع معرفت علمی، درباره ی روش فهم کتاب مقدس نیز چنین می گوید: اگر کسی در تفسیر کتاب، همیشه افکار خود را در معنای لغوی و ساده ی کلمه، محصور کند، ممکن است دچار خطا شود. به همین دلیل، ممکن است افزون بر تناقض ها و مطالب دور از حقیقت، بدعت گذاری های شدیدتری نیز در کتاب مقدس پدیدار گردد. برای مثال، لازم خواهد آمد که وجود پا و دست و چشم و عواطف جسمانی و انسانی مانند: خشم، پشیمانی، تنفر و حتی از یاد رفتن آن چه گذشته است و ناآگاهی بر آن چه پیش می آید، به خداوند نسبت داده شود. پس نباید به اتکای شهادت عبارت های کتاب مقدس که ممکن است معنی متفاوتی دربرداشته باشد، در اشیاء مادی که تجربه ی حسی، آن را در برابر دیدگان ما قرار داده یا برهان های لازم، آن را بر ما مدلل ساخته است، تردید کنیم.([177])اکنون اگر بنا را بر این بگذاریم که لازم نیست استنباط های فیزیکی که در حقیقت به ثبوت رسیده اند، با عبارت های کتاب مقدس تطبیق گردند، بلکه باید عدم مداخله ی این عبارت ها با آن استنباط ها، مدلل گردد، در این صورت، پیش از آن که یک قضیه ی فیزیکی مردود شناخته شود، باید ثابت شود که کاملا مدلل نگردیده است.([178])راه حل دیگر گالیله برای حل تعارض علم ودین، جدا سازی قلمرو دین از قلمرو علم است. وی می گوید که کتاب مقدس از حقایق علمی سخن نمی گوید، بلکه به معارف معنوی می پردازد که برای رستگاری انسان سودمند است; حقایقی که برتر از عقل واستدلال است و به مدد مشاهده، کشف نمی شود.گالیله بر این باور بود که متکلمان در ستاره شناسی هیچ رأی و نظری ندارند و با ستاره شناسان بر سر چیزی رقابت نمی کنند. حتی کتاب مقدس نیز در موارد نادری که به این گونه مطالب می پردازد، اندیشه و ادراک مخاطبان قدیمی خویش را درنظر دارد; یعنی به شیوه ی گفتار عامه و فهم زمان نزول، توجه می کند. بنابراین، برای معرفت علمی باید روش های علمی مشاهده و تجربه را به کار گیریم.([179])وی تأکید می کند که الهیات، عالی ترین اندیشه های ملکوتی را دربردارد و به همین مناسبت در میان دیگر علوم، بر سریر شاهانه ای تکیه زده است. آن گاه نتیجه می گیرد:پس از آشکار شدن مقام والای الهیات، می توان گفت اگر این حکمت بلندپایه، خود را به مقام اندیشه های پایین تر و حقیرتر درباره ی علوم فرعی فرو نکاهد و به آن ها توجه نکند ـ ; چون با سعادت ابدی، ارتباطی ندارند ـ در این صورت، آموزندگان این حکمت نمی بایست ادعا کنند که حق دارند درباره ی مباحث مربوط به حرفه هایی که نیاموخته وبدان عمل نکرده اند، فتوا دهند. آری، این قضیه مانند آن است که حکمران مستبدی که نه پزشک است و نه معمار، چون خود را آمر مطلق می داند، بنابر هوس خویش، به تجویز دارو و ساختمان سازی دست زند. در نتیجه، هم جان بیماران بی نوا را به خطر اندازد و هم موجب فروریختن سریع ساختمان هایی شود که برپا کرده است.([180]) گالیله در نامه ی دیگری می نویسد:به گمان من، هیچ یک از حکیمان الهی نخواهند گفت که علوم هندسه، ستاره شناسی، موسیقی و پزشکی در کتاب مقدس به شیوه ای عالی تر از کتاب های ارشمیدس، بطلمیوس، بوئتیوس و جالینوس بیان شده است.([181])از این سخنان درمی یابیم که: 1ـ انتظار گالیله از دین، در معارف معنوی که به کار رستگاری آدمی می آید، محدود می شود. از این رو، دریافت معارف علمی از کتاب مقدس را غیرمنطقی می پندارد. 2ـ اگر مطالب علمی در کتاب مقدس وجود دارد، عَرَضی دین است و نباید در لابه لای آن ها، در پی شناخت واقعیت بود; زیرا کتاب مقدس در این موارد، بر آن بوده است تا به تناسب ادراک مخاطبان قدیمی خویش با آنان سخن بگوید، نه این که واقعیت های علمی را بیان کند. 3ـ چون خالق کتاب تکوین و تشریع، یکی است و کتاب مقدس و طبیعت هر دو کلمة الله هستند، باید آیات متعارض را با علوم و معارف علمی ومتشابهات کتاب مقدس را با محکمات علم جدید، تأویل و تفسیر کرد. نقد و بررسی دیدگاه گالیله نگارنده در این سخن که جستن راه حل همه ی مسایل فنی و تخصصی علوم و فنون از دین، توقعی نابجاست، با گالیله هم اندیشه است; زیرا پاسخ هر نیاز یا پرسشی را در متون مقدس دینی، نمی توان یافت. با این وجود، رویکرد گالیله، اشکال های فراوانی دارد که به طور فشرده بدان می پردازیم: 1ـ گالیله بر اساس شناخت خود از دین مسیحیت و چالش آموزه های کتاب مقدس با دست آوردهای علوم نوین، به رویکردی عام در فلسفه ی دین، حکم می دهد، در حالی که ممکن است این حکم نسبت به ادیان دیگر، ساری و جاری نباشد. چنان که می دانیم نمونه های تعارض علم و دین در عصر گالیله، در دین اسلام یافت نشده بود. بنابراین، راه حل های وی در دین اسلام، مصداق ندارد. به طور کلی گالیله باید بگوید که از دیدگاه درون دینی، انتظار خود را از دین بیان می کند یا از دیدگاه برون دینیِ، ناظر به همه ی ادیان سخن می گوید. 2ـ اگر کتاب تشریع و کتاب تکوین یا شریعت و طبیعت، کلمة الله هستند، چرا گالیله، پژوهش خود را بر اساس تجربه های حسی بنا نهاده است، نه اعتبارنصوص مقدس؟ چرا باید متون مقدس و نصوص دینی را متشابهات و علم جدید را محکمات بخواند تااز راه محکمات، متشابهات را تفسیر کند؟ و اصولا چرا طبیعت را تنهامنبع معرفت علمی معرفی می کند؟ اگر این کار از آن روست که تجربه های حسی، قطعی اند، بایددانست امروزه در فلسفه ی علم، خلاف این ادعاثابت شده است. 3ـ اگر برای حل تعارض های متون دینی با آموزه های علمی، به پیروی فهم کتاب مقدس از دست آوردهای تغییرپذیر علمی و تجربی، حکم دهیم، به نسبی گرایی، تفسیر به رأی و دگرگونی روزانه ی دین و معرفت دینی، دچار می شویم که به مراتب مهلک تر از تعارض علم و دین است; زیرا گاهی در یک زمان، چند فرضیه ی علمی در کنار یکدیگر مطرح می شوند و قرائت های گوناگون و نسبی اندیشی در فهم دینی را در پی می آورند. 4ـ درباره ی ویژگی های خبریه و آیات متشابه مانند دست و پا و... باید دانست برهان های عقلی و بدیهی، این حکم را به ما می نمایاند که خداوند با بشر هیچ شباهتی ندارد و به گفته ی قرآن; «لیس کمثله شیء». نصوص معتبر دینی نیز این حکم عقلی را تأیید می کنند. بنابراین، در تفسیر متشابهات قرآن، به علوم متغیّر نیازی نیست جز آن که با ظاهر نصوص دینی هم آهنگ باشند. افزون بر آن، تفسیر «یدالله فوق ایدیهم» به قدرت الهی، از نظر ادبی به عنوان تفسیر عرفی، پذیرفتنی است بی آن که نیازمند تأویل دوباره باشد. 5ـ گالیله باجدا کردن قلمرو دین از علم و منحصر کردن آن به معارف معنوی، نمی تواند چالش علم و دین را حل کند; زیرا: الف ـ این راه حل ها به معنای بیرون راندن رقیب از آوردگاه است نه حل تعارض رقیبان. ب ـ دوباره با علوم انسانی به چالش می افتد. ج ـ از معارف علمی و معنوی، تعریف و تمییز دقیقی ارایه نمی دهد. 6ـ از همه مهم تر، علوم تجربی آن گونه که گالیله می پندارد، قطعی و یقین آور نیست; زیرا اثرگذاری مبادی غیرتجربی و حتی غیرمدلّل بر دست آوردهای علوم، از نگاه هیچ فیلسوفی بر کنار نمی ماند. بنابراین، راه حل گالیله و در نتیجه، انتظار او از دین، زاییده ی نگرش نادرست وی در زمینه ی علوم تجربی و باور او به دین مسیحیت است. پس نمی توان انتظار از دین را در معارف معنوی محدود کرد. فصل دوم: اسلامی انتظارات بشر از دین از دیدگاه شهید مطهری استاد شهید مرتضی مطهری رحمه‏الله ، یكی از متفكران و شخصیت‏های علمی، فكری و فرهنگی جهان اسلام است‏كه همه توان خویش را صرف حل مشكلات اعتقادی و دینی بویژه نسل جوان نمود. بحث قلمروی دین و نیاز انسان به دین نیز از دغدغه‏های اساسی استاد در طول حیات فكری ایشان بود كه به صورت پراكنده، در آثار علمی خویش بدان پرداخته است. در این نوشتار، بخشهایی از این مباحث را مورد تحلیل قرار می‏دهیم. استاد شهید مرتضی مطهری رحمه‏الله ، یكی از متفكران و شخصیت‏های علمی، فكری و فرهنگی جهان اسلام است‏كه همه توان خویش را صرف حل مشكلات اعتقادی و دینی بویژه نسل جوان نمود. بحث قلمروی دین و نیاز انسان به دین نیز از دغدغه‏های اساسی استاد در طول حیات فكری ایشان بود كه به صورت پراكنده، در آثار علمی خویش بدان پرداخته است. در این نوشتار، بخشهایی از این مباحث را مورد تحلیل قرار می‏دهیم. استاد شهید مطهری از شخصیتهای علمی، فكری و فرهنگی جامعه و عصر ما بود كه تمام توان خود را صرف حل معضلات و مشكلات اعتقادی و دینی جوانان كرد. وی با آشنایی كامل به مبانی دینی و نیز آگاهی از آسیب‏شناسی فرهنگی و اجتماعی، به درمان‏شناسی پرداخت و به رهیافت فلسفی و روش‏شناسی دینی و دین‏پژوهی اشتغال ورزید. شهید مطهری، با غیرت دینی، دفاع از حریم دین و معنویت را اصل و اساس وظیفه خود دانست و آثار، تألیفات و تحقیقات خویش را در آن راستا هدایت نمود. تبیین نوین و سازگار با سیستم معرفت دینی از مفاهیمی همچون تقوا، دعا، امر به معروف و نهی از منكر، عدالت، صبر، زهد، ایمان، انتظار فرج، مهدویت، شهادت، جهاد، حماسه، رزاقیت الهی، توكل، اجتهاد و دیگر مفاهیم، تلاش دیگر آن عزیز به شمار می‏رود. استاد در كتاب نظام حقوق زن در اسلام، شبهات حقوق اسلامی زنان را پاسخ می‏دهد و در كتاب خدمات متقابل اسلام و ایران، تصویری دینی از ملیت ارائه می‏نماید و میان اسلام و ایران پیوند برقرار می‏كند.(182) مطهری با تلاش شبانه‏روزی، از غروب خورشید دین جلوگیری می‏كرد و از فلسفه نبوت، نیاز بشر به دین و ختم نبوت در كتابهای امداد غیبی در زندگی بشر، نبوت و ختم نبوت، دفاع عالمانه می‏كرد. با نوشتن كتاب اسلام و مقتضیات زمان، نیازهای متغیر زمان را با عنصر اجتهاد، به اصول ثابت مرتبط ساخت.شهید مطهری از مكاتب غربی نیز بیگانه نبود. در كتاب انسان و ایمان، از اندیشه‏های ویل دورانت، ویلیام جیمز، اریك فروم و تولستوی یاد می‏كند و در علل گرایش به مادیگری و نقدی بر ماركسیسم و اصول فلسفه و روش رئالیسم، بر نقد ماركسیسم و اندیشه‏های الحادی پرداخت. دوره هفت جلدی مقدمه‏ای بر جهان‏بینی، بیانگر رویكرد كامل از كلام اسلامی بود. استاد در انسان و ایمان، با بر شمردن تمایزات انسان و حیوان در بُعد بینشها و گرایشها، اسلام را به عنوان یك ایدئولوژی همه جانبه معرفی می‏كند و در جهان‏بینی توحیدی، با بیان كاستیهای جهان بینی علمی و تزلزل و بی‏ثباتی آن، به تثبیت جهان بینی دینی و الهی پرداخت و در كتاب وحی و نبوت به ویژگیهای پیامبران از جمله اعجاز، عصمت، رهبری، خلوص نیّت، سازندگی، مبارزه و نقش تاریخی پیامبران اشاره نمود و با تدوین انسان در قرآن، به توصیف انسان‏شناسی مذهبی پرداخت و انسان‏شناسی اگزیستانیسالیسم را به نقادی كشاند و در كتاب جامعه و تاریخ، جامعه‏شناسی ماركسیستی و مادیت تاریخی را ابطال نمود. استاد مطهری در كتاب امامت و معاد، چهره‏ای صحیح از رهبری جامعه و حكومت و نیز حیات اخروی ارائه می‏دهد. تا این جا روشن شد كه تمام گامهای شهید مطهری در دفاع از اسلام و معارف و ارزشهای دینی است. حتی اگر عرفان حافظ و تماشاگه راز می‏نویسد، در صدد پاسخ به شبهات احمد شاملو در مقدمه حافظ شیرازی و دفاع از دینداری حافظ اقدام می‏كند. وی در كتاب عدل الهی می‏نویسد: «این بنده از حدود بیست سال پیش كه قلم به دست گرفته، مقاله یا كتاب نوشته‏ام تنها چیزی كه در همه نوشته‏هایم آن را هدف قرار داده‏ام، حل مشكلات، پاسخ‏گویی به سؤالاتی است كه در زمینه مسائل اسلامی در عصر ما مطرح است.»[183] بحث قلمروی دین و نیاز انسان به دین نیز از دغدغه‏های اساسی استاد در طول حیات فكری او بود كه به صورت پراكنده، در آثار علمی خویش بدان پرداخته است. ما در این نوشتار، بخشهایی از این بحث را مورد تحلیل قرار می‏دهیم. 1ـ روش‏شناسی مسأله انتظار بشر از دین:   استاد مطهری همانند سایر اندیشمندان و متفكران در باب نیاز انسان به دین و رسالت انبیا، تا آن جا اظهار نظر می‏كند كه پای عقل و علم در آن راه نیابد و با تأكید بر ظهور دین در غیاب عقل، مسأله معاد و حیات اخروی را منشأ ضرورت دین معرفی می‏كند. همچنین برهان اِنّی و استدلال از راه معلول به علت را مورد استفاده قرار می‏دهد. وی در این باره می‏فرماید: «فرضا هم ما نتوانیم نیاز عالم خلقت را به نبوت به دست آوریم و به اصطلاح نتوانیم از راه برهان لمّی یعنی از راه علت به معلول ـ استدلال كنیم، از راه معلول به علت استدلال می‏كنیم... مثلاً اگر كسی در تعلیمات انبیا نوعی پیشگوییها یعنی اِخبار از غیب را قبول كند، اگر پیغمبران از آینده‏ای خبر دهند و آن آینده واقع شود، اگر از گذشته‏ای خبر دهند كه آن گذشته را از دیگران نیاموخته‏اند و معذلك صحیح می‏دانند... یا اگر در تعلیمات انبیا تعلیماتی ببینیم كه آن قدر منطبق با مصالح بشریت و یا جمیع شؤون بشریت است كه علما و فلاسفه كه در ادوار گذشته آمده‏اند، به علت این كه همه شؤون زندگی بشر را نمی‏توانستند بشناسند، تعلیماتشان تعلیمات ناقص بوده و تعلیماتی كه اینها داده‏اند در مقایسه با تعلیماتی كه دیگران داده‏اند به حدی از كمال بوده كه باز امكان ندارد مال یك فرد عادی باشد كه یا از طریق تعلیم و تعلم یا از طریق تجربه و آزمایش و یا از طریق نبوغ بدست آورده باشد.»[184] «ما ملزم نیستیم كه حتما راه «نیاز» را بگوییم اگر این راه را اثبات نكردیم مسأله نبوت بكلّی از میان رفته؛ نه، ما تنها از راه برهان لِمّی كه راه نیاز است نمی‏خواهیم وارد بشویم، از راه آیات و دلایل كه راه انّی است نیز وارد می‏شویم و به طور كلی این راه را راه درستی می‏دانیم.»[185] استاد مطهری از طریق بیان و كشف فواید، رسیدن به نیاز را منطقی و صحیح نمی‏داند؛ زیرا چه بسا چیزهایی كه فوایدی را دارا هستند و جای چیزهای دیگری را اشغال كرده‏اند كه فوائد بیشتری دارند. هیچ حكومت فاسدی در دنیا نیست، مگر این كه یك آثار مفیدی هم دارد. به همین دلیل برخی بر این باورند كه پیامبران با همه آثار مفیدی كه داشتند، به جهت مواجهه بشریت با ایمان الهی، از علم و تمدن جلوگیری نمودند؛ بنابراین از آثار مفید یك شی‏ء نمی‏توان صحت آن را كشف كرد.[186] نكته قابل توجه دیگر آن كه استاد در روش‏شناسی مسأله انتظار بشر از دین به روش درون و برون دینی اعتماد كرده است؛ یعنی هم از آیات قرآن بهره گرفته و هم از عقل و تجربه استمداد می‏جوید وی در كتاب وحی و نبوت از روش نخست و در كتاب نبوت از روش دوم استفاده نموده است. 2ـ نیاز اخروی انسان به دین   «اگر قبول كنیم كه زندگی بشر با مردنش در این دنیا پایان نمی‏پذیرد و نشئه دیگری، ماورای نشئه دنیا هم وجود دارد و بشر در آن نشئه، حیات و زندگی دارد و در آن جا هم به نوعی مزروق است، سعادتی یا شقاوتی دارد: «وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ فَرِحِینَ بِما آتاهُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ یَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِمْ...» (این جزو خبرهایی است كه پیغمبران آورده و داده‏اند و از جنبه‏های علمی و فلسفی هم بحث‏هایی شده) اگر ما تنها مسأله آخرت را بپذیریم، بی‏تردید، بدون شك علم و عقل بشر كافی نیست برای تحقیق در مسائل آخرت و تشخیص این كه چه چیزی برای سعادت اخروی سودمند است و چه چیزی زیان‏آور. حتی بشر با علم و عقل خودش اصلاً نمی‏تواند پی ببرد به وجود یك نشئه‏ای. تا امروز هم كه علم بشر این همه پیش‏رفته است، هنوز عالم بعد از مرگ به عنوان یك مجهول برای بشر تجلی می‏كند؛ یعنی بشر نمی‏تواند این را از نظر علمی صد در صد اثبات كند كه چنین چیزی هست... كما این كه از نظر علم نمی‏تواند این را صد در صد نفی كند و بگوید نه، علم كشف كرده كه چنین چیزی نیست و جزء مجهولات بشر است. پس اگر مسأله آخرت را كه باز خود پیغمبران هستند كه اصل وجود آن را خبر داده‏اند و راه سعادت و راه شقاوت در آن جا را نشان داده‏اند ـ در نظر بگیریم، نیاز به انبیا صد در صد قطعی است و جای بحثی در آن نیست.[187] «احدی نمی‏تواند قائل بشود كه عقل بشر كافی است برای این كه راهنمای بشر باشد به وجود زندگی نشئه دیگری غیر از این نشئه و به این كه برای آن نشئه چه چیز مفید است و چه چیز مضر و از این نظر ما صد در صد به پیغمبران احتیاج داریم و احدی ادعا نمی‏كند كه دانش و فلسفه بشر كافی بوده است برای این كه راهنمای او به جهان بعد از این جهان باشد.»[188] در این جا لازم است بعضی از نكات برداشت شده برای خوانندگان عزیز بیان كنیم: 1ـ از عبارات استاد مطهری، همانند سایر اندیشمندان و متفكران استفاده می‏شود كه دین و رسالت انبیا تا آنجا حق سخن گفتن و اظهارنظر دارند كه پای عقل و علم بدانجا نفوذ نماید و ایشان مصداق «ظهور دین در غیاب عقل» را در این بخش، مسأله معاد و حیات اخروی دانستند. این مسأله بسیار مهم به نظر می‏رسد كه ببینیم آیا قلمرو و محدوده دین را می‏توان چنین دانست یا نه؟ و اگر پاسخ مثبت باشد، آیا با رشد و تكامل عقلانی و علمی بشر، عنصر دین لاغرتر نمی‏گردد؛ زیرا چه بسا نیازهایی وجود داشته باشد كه گرچه امروزه حل آنها مقدور دست بشر نیست، ولی شاید در آینده حل گردند و یا در گذشته مورد نیاز بشر بوده و الان با عقل برطرف گردیده‏اند. 2ـ استاد ظاهرا براهین عقلی و علمی ضرورت و لزوم معاد و حیات اخروی را نپذیرفته‏اند. لذا آن را بحث كاملاً نقلی و شرعی و درون دینی پنداشتند و شاید بدین جهت است كه وی در كتاب معاد خود در جلسات بحث و انتقاد انجمن اسلامی پزشكان، به راههای قرآنی در اثبات معاد اكتفا كردند. حال اگر كسانی چون صدر المتألهین، برای معاد جسمانی و روحانی و یا مانند ابن سینا برای اثبات اصل معاد، براهین عقلی تام و تمام ارائه كنند، جهت‏گیری آنها در این بحث تغییر پیدا خواهد كرد. شایان ذكر است، علما در استناد شناخت تفصیلی از اوضاع و احوال عالم آخرت به دلایل نقلی اتفاق نظر دارند. 3ـ نیاز اجتماعی انسان به دین   استاد مطهری در باب نیاز انسان به دین، بُعد اجتماعی انسان را مورد توجه قرار داده است. بر اثبات این مطلب كه زندگی دنیا نیز هدف اصلی برای انبیا است، به آیه 25 سوره حدید استناد می‏كند و می‏فرماید: «لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْمِیزانَ لِیَقُومَ النّاسُ بِالْقِسْطِ؛ یعنی ما پیامبران را با دلایل و بینات و كتاب و مقیاس فرستادیم، تا در میان مردم عدالت بر پا نمایند.» بنابراین، از نظر قرآن، یكی از ضرورتهای زندگی بشر، وجود عدالت است و وجود پیغمبران برای برقراری عدالت لازم و ضروری می‏باشد؛ زیرا بشر یك موجود خاصی است كه زندگی‏اش به ناچار اجتماعی می‏باشد. البته برخلاف سایر حیوانات، زندگی اجتماعی انسانها به حكم غریزه نیست. حیوانات به حكم خلقت و طبیعت خود گرفتار نوعی جبرند، ولی انسان علاوه بر زندگی اجتماعی، موجود مختار و صاحب عقل و آزادی است لذا امكان تخلف از وظیفه برایش وجود دارد و از طرفی، نفع‏جوست و در اجتماع، هدفهای شخصی و فردی خود را دنبال می‏كند، نه مصلحت اجتماع را؛ از اینرو به دو امر نیازمند است: 1ـ راهنما و رهبر كه او را به سوی مصالح اجتماعی‏اش هدایت و رهبری كند 2ـ قوه و قدرتی را كه حاكم بر وجودش باشد كه آن قوه حاكم بر وجودش او را دنبال مصالح اجتماعی بفرستد. پیامبران برای این دو كار آمدند؛ هم انسان را به مصالح اجتماعی راهنمایی می‏كنند و هم قدرتی به نام ایمان بر وجودش مسلط می‏كند تا مصالح اجتماعی را اجرا كند. اگر حكومت انبیا در میان بشر نبود، امروزه بشریت نابود می‏شد. حتی امروز هم كه عصر پیشرفت دانش و تمدن است، باز نقش انبیا محفوظ است.[189] یعنی آن حالت طبیعی و غریزی كه خودش دارد كه هر فردی فقط منفعت خودش را می‏خواهد بس منفعت خودش را بر مصلحت [جمع] مقدم می‏دارد، قادر نیست كه زندگی اجتماعی او را اداره كند، باید یك ایمانی بر وجودش حكومت كند كه به موجب آن ایمان، قوانین و مقرراتی كه به خاطر مصالح اجتماع وضع شده است... احترام پیدا كند و زندگی بشر اداره شود... بشریت به زندگی اجتماعی نیازمند است، به قانون نیازمند است؛ قانونی كه به آن ایمان داشته باشد و به خود ایمان نیازمند است»[190]استاد مطهری پس از بیان مطالب فوق، به طرح پرسشی می‏پردازد كه آیا بشر در عصر حاضر می‏تواند از غیر طریق انبیا، قانون و ایمان را تحصیل كند یا خیر؟ ولی پاسخ مقتضی ارائه نمی‏كند؛ گویا اشكال خواجه طوسی بر ابن سینا در شرح اشارات را پذیرفته است. استاد مطهری در این باره می‏فرماید: «اگر ما باشیم و این ساختمان بشر، می‏بینیم این ساختمان بشر هم نیاز دارد به رهبری و هدایت و هم نیاز دارد به این كه آن غریزه منفعت‏جویی فردی او را رام كند یا به قول فروید آن را تعالی بدهد؛ یعنی متوجه مسائلی بالاتری بكند تا مصالح اجتماعی‏اش هم بر همین اساس تنظیم بشود.»[191] استاد در مقام بیان نیازمندی بشر به انبیا و دین در بعد اجتماعی، از روش حكما بهره می‏گیرد و می‏فرماید: «بشر در سطحی كه زندگی می‏كند، زندگی او زندگی یك موجود مختار است؛ یعنی یك موجودی كه با اراده خودش و با انتخاب و تصمیم خودش باید كار كند؛ یعنی به این مرحله از كمال وجودی رسیده است كه با جمادات... نباتات... و حیوانات فرق می‏كند... این موجود آزاد و مختار، زندگی‏اش هم یك زندگی اجتماعی است... یعنی اگر بخواهد انفرادی زندگی كند، نمی‏تواند باقی بماند،... آن گاه زندگی اجتماعی‏اش مشروط به وجود یك ایمان است» بحث مهم دیگر در مسأله نیاز بشر به دین، مسأله خاتمیت و فلسفه ختم نبوت است و پرسش از آن كه چرا نبوتها، تبدل و تغییر یافته‏اند و علل تجدید نبوتها چیست؟ استاد در كتاب وحی و نبوت به این پرسش پاسخ می‏دهد و بلوغ و رشد فكری و اجتماعی بشر را منشأ ختم نبوت معرفی می‏كند و این علیت و نقش را در چند جهت می‏داند: 1ـ نگهداری كتاب آسمانی از تحریف 2ـ تكامل انسان از جهت این كه برنامه تكاملی خود را یكجا تحویل بگیرد. 3ـ بلوغ فكری و رشد اجتماعی جهت ترویج و تبلیغ و اقامه دین و امر به معروف و نهی از منكر توسط بشر و عدم نیاز به پیامبران تبلیغی. 4ـ رشد فكری بشر و توانایی او در تفسیر انطباق احكام در شرایط مختلف زمانی و مكانی، در پرتو اجتهاد توسط علمای امت. بنابراین، معنای ختم نبوت این نیست كه نیاز بشر به تعلیمات الهی و تبلیغات از راه وحی و نیاز به دین و شریعت و وحی جدید و تجدید نبوتها رفع شده باشد.»[192] استاد در كتاب مقالات فلسفی، نیاز اجتماعی انسان به دین را چنین تبیین می‏كند: انسان در طبیعت، محتاج به زندگی اجتماعی است؛ یعنی ساختمان انسان طوری است و احتیاجات انسان آن قدر زیاد است كه جز در پرتو اجتماع برآورده نمی‏شود. از طرفی میل به منفعت پرستی، سركشی و ضد اجتماعی هم دارد؛ یعنی چنین تناقض در خلقت بشر احساس می‏شود كه تنها با نبوت و دریافت وحی قابل رفع است؛ یعنی عقل و اراده و اختیار و آزادی عمل به بشر داده شده و از طرفی غریزه دینی را پیدا می‏كند، آن گاه قوه ایمان قادر است كه غریزه استخدام بشر را رام كند. از نظر اروپاییان، دین و وجدان دینی یك امر شخصی است و دین را یك عامل ضروری اجتماعی تشخیص نداده‏اند. اگر نقش دین در اجتماع مشخص بشود و این كه لادینی، تشكیلات اجتماعی را از هم می‏پاشد، بطلان این نظر روشن می‏گردد.[193] استاد، سیر تكاملی نیاز بشر به دین را عبارت می‏داند از این كه علم و ایدئولوژیهای بشری نمی‏توانند سیر آینده بشر و دستورالعملهای او را مشخص و كشف كنند؛ چون از قدرت بشر خارج است كه خط سیر تكاملی آینده را در مورد انسان رسم كند، حتی انسان برای او مجهولترین مجهولات شمرده می‏شود؛ در این جا نیاز به وحی پیدا می‏كند تا برای آینده خودش سیر و جهتی مشخص كند.[194] استاد در كتاب تكامل اجتماعی انسان در باب نقش انبیا و دین در تكامل تاریخ، به نیاز دیگر اجتماعی بشر به دین اشاره می‏كند و می‏فرماید: می‏توانید با قوانین علمی و اجتماعی حدس بزنید كه بشر در آینده برای تكامل خود نیاز به دین دارد یا ندارد؟ چون هر چیزی بقا و عدم بقایش تابع نیاز است. قرآن این اصل را به ما گفته و علم هم تأكید كرده است. قرآن در آیه 17 سوره رعد می‏فرماید: «فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفاءً وَ أَمّا ما یَنْفَعُ النّاسَ فَیَمْكُثُ فِی الأَْرْضِ» كف به كنار افتاده و نابود می‏شود ولی چیزی كه به مردم سود می‏دهد در زمین می‏ماند. مسأله آینده دین كه باقی خواهد بود یا نه مربوط می‏شود به نقشی كه دین در تكامل ماهیت انسان در تكامل معنویت و انسانیت انسان دارد؛ یعنی نقشی كه در حسن رابطه انسان با خود و با انسانهای دیگر دارد كه هیچ چیزی قادر نیست و نخواهد بود جای آن را بگیرد... در یك سخنرانی تحت عنوان امدادهای غیبی در زندگی بشر در همین دانشگاه این مطلب را عرض كردم كه این خوش‏بینی نسبت به آینده بشریت و تكامل واقعی زندگی بشریت و بدین سبب نرسیدن آن را فقط ما داریم و عرض كردم كه چگونه مكتبهای دیگر از نظر توجیه تكامل بشریت، یعنی تكامل بشریت در ماهیت انسانی خودش را تأمین كند.[195] نیاز و احتیاج دیگر به شریعت جدید، تحریف و عدم صیانت شرایع پیشین است كه توسط پیامبران بعدی احیا می‏گردند و تعلیمات صحیح انبیای پیشین را بازگو می‏كنند.[196] 4ـ جانشین‏پذیری دین در رفع نیازها:   استاد مطهری در مقاله «خورشید دین هرگز غروب نمی‏كند» كه در كتاب امدادهای غیبی چاپ شده است به این پرسش كه آیا دین اجل و پایان دارد، و با توجه به این كه در این دنیا همه چیز در حال تغییر و تحول و كهنه شدن است، آیا دین نیز محكوم چنین حكمی است یا نیست؟ پاسخ می‏دهد و از این جواب می‏توان دیدگاه ایشان در مسأله انتظار بشر از دین و نیاز انسان به نبوت و شریعت را بدست آورد. وی در آغاز بحث، معیار جاودانگی را بیان می‏كند و می‏فرماید: پدیده‏های اجتماعی در مدتی كه باقی هستند حتما باید با خواسته‏های بشر بوده باشند در میان خواسته‏های بشر، ما دو جور خواسته داریم: خواسته‏های طبیعی و خواسته‏های غیرطبیعی، یعنی اعتیادی. خواسته‏های طبیعی آن چیزهایی است كه ناشی از ساختمان طبیعی بشر است، یك سلسله امور است كه هر بشری به موجب آن كه بشر است، خواهان آنهاست و رمز آنها را هم هنوز كسی مدعی نشده كه كشف كرده است. مثلاً بشر علاقمند به تحقیق و كاوش علمی است. غیر از این، خواسته‏های طبیعی یك سلسله خواسته‏های دیگر هم در میان بسیاری از افراد بشر هست كه اعتیادات نامیده می‏شود. اعتیادات قابل ترك دادن و عوض كردن است، اما امور طبیعی این طور نیست؛ قابل ترك دادن نیست. جلوی یك نسل را اگر بگیریم، نسل بعدی خودش به دنبال او می‏رود. اگر دین بخواهد در این دنیا باقی بماند، باید دارای یكی از این دو خاصیت باشد؛ یا باید در نهاد بشر جای داشته باشد، در ژرفای فطرت جا داشته باشد و در درون بشر به صورت یك خواسته‏ای باشد، یا باید تأمین‏كننده خواسته یا خواسته‏های دیگر بشر باشد. اما این هم به تنهایی كافی نیست. باید آن چنان وسیله تأمین كننده‏ای باشد كه چیز دیگری هم نتواند جای او را بگیرد. و الا اگر چیزی در این دنیا پیدا شد كه نتوانست مثل دین یا بهتر از دین آن حاجت و آن خواسته را كه دین تأمین می‏كرده است، تأمین كند، آن وقت دین از میان می‏رود. اتفاقا دین هر دو خاصیت را دارد؛ یعنی هم جزو نهاد بشر است، جزو خواسته‏های فطری و عاطفی بشر است و هم از لحاظ تأمین حوایج و خواسته‏های بشری مقامی را دارد كه جانشین ندارد و اصلاً امكان ندارد چیز دیگری جایش را بگیرد.قرآن راجع به قسمت اول كه دین را خدا در نهاد بشر قرار داده، این طور می‏فرماید «فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَةَ اللّهِ الَّتِی فَطَرَ النّاسَ عَلَیْها؛[197] توجه خویش را بسوی دین حق‏گرایانه پایدار و استوار كن. همانا این فطرت خدایی را كه همه مردم را بر آن آفریده، نگهدار.» راجع به این كه دین چگونه در میان مردم پیدا و آیا از میان خواهد رفت یا نه، فرضیه‏های زیادی مطرح شده است. ترس و جهل و نادانی بشر، علاقه انسان نسبت به نظم و عدالت، كسب امتیاز در جامعه‏های طبقاتی و غیره، عوامل گرایش مردم به دین معرفی شده‏اند و دانشمندان زیادی مانند یونگ ویلیام جیمز و آلكسیس كارل نظریه فطری بودن دین را مطرح كرده‏اند و اما در قسمت دوم كه دین تأمین‏كننده خواسته‏های بشر است و جانشین هم ندارد، لازم به ذكر است كه زمانی خیال می‏كردند اگر تمدن پیشرفت كرد، دیگر جایی برای دین نیست. امروز دیگر معلوم شده كه پیشرفت علم و تمدن، نیازی را كه بشر به دین برای یك زندگی خوب دارد رفع نمی‏كند. بشر هم از لحاظ شخصیتی به دین احتیاج دارد و هم از لحاظ اجتماعی نیازمند دین است. همین قدر كه ابدیت به فكر بشر می‏گردید، به جهان دیگر پیوند پیدا می‏كند. این قدرت فكری و تصوری در او، احساسات و تمایلات ابدیت‏خواهی به وجود می‏آورد. پیدایش اینگونه تصورات وسیع و گسترده و پیدایش اینگونه تمایلات و خواسته‏های عظیم و پهناور در انسان با ساختمان بدنی و جسمانی محدود و فانی شونده انسان به هیچ وجه جور نمی‏آید. اینجاست كه یك عدم تعادل عجیب و ناراحت‏كننده‏ای میان آرزوها و خواسته‏ها از یك طرف و میان استعداد جسمانی خود از طرف دیگر می‏بیند. تصور محرومیت از ابدیت او را خرد می‏كند، بسیاری از تلاشهای بشر برای جاوید ماندن نام و عنوان و یادگارهایش بعد از خودش مولود همین احساس و آرزو است، ولی البته به صورت غیر منطقی خیال می‏كند اگر كاری كند، نامش، مجسمه‏اش، یادگارهایش، آثارش و سرگذشت‏هایش بعد از خودش جاوید بماند، خودش جاوید مانده است و خود را از چنگال فنا و نیستی نجات داده است. تنها چیزی كه این احساس و این احتیاج را به صورت كامل و مطمئن تأمین می‏كند، احساسات و عقاید مذهبی و پرستش است. مطلب دیگر آن كه ركن اساسی در اجتماعات بشری، اخلاق و قانون است. اجتماع، قانون و اخلاق می‏خواهد و پشتوانه قانون و اخلاق هم فقط و فقط دین است. تمام مقدماتی كه اجتماع بشر دارد مانند عدالت، مساوات، آزادی انسانیت و همدردی، تا پای دین در میان نباشد، حقیقت پیدا نمی‏كند.[198] 5ـ اهداف بعثت انبیا:   استاد مطهری در كتاب وحی و نبوت در بیان هدف نبوت، بعثت، ارسال رسل و انزال كتب می‏فرماید: «هدف اصلی انبیا، هدایت، سعادت، نجات، خیر، صلاح و فلاح مردم است؛ ولی سخن مهم این است كه سعادت مردم از نظر این مكتب در چیست؟ اسارتها و گرفتاریهای بشر كدامند و خیر و صلاح بشر را چه می‏داند؟ قرآن كریم. هدف اصلی را دو امر می‏داند یعنی تعلیمات پیامبران مقدمه‏ای است برای این دو امر، 1ـ شناختن خدا و نزدیك شدن به او 2ـ برقراری عدل و قسط در جامعه بشری. خدای سبحان در آیه 46 سوره احزاب می‏فرماید: «یا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنّا أَرْسَلْناكَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِیراً وَ داعِیاً إِلَی اللّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِراجاً مُنِیراً؛ ای پیامبر، ما تو را گواه و نویددهنده و اعلام خطر كننده و دعوت كننده به سوی خدا به اذن و رخصت خود او و چراغی نور ده فرستادیم.» پس از این آیه پیداست كه دعوت به سوی خدا، هدف اصلی بعثت انبیاست. همچنین در آیه 25 سوره حدید می‏فرماید: «لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْمِیزانَ لِیَقُومَ النّاسُ بِالْقِسْطِ؛ ما پیامبران خویش را با دلایل روشن فرستادیم و با آنها كتاب‏ومعیار فرودآوردیم‏تا مردم، عدل‏وقسط را به پادارند.» این آیه هم صریحا به پا داشتن عدل و قسط را هدف رسالت و بعثت پیامبران معرفی كرده است. دعوت به خدا، شناختن و نزدیك شدن به او، یعنی دعوت به توحید نظری و توحید عملی فردی. اما اقامه عدل و قسط در جامعه، یعنی برقرار ساختن توحید عملی اجتماعی. اكنون پرسش این است: آیا هدف اصلی پیامبران، خداشناسی و خداپرستی است و همه چیز دیگر و از آن جمله عدل و قسط اجتماعی، مقدمه آن است؟ یا هدف اصلی، بر پا شدن عدل و قسط است و شناختن خدا و پرستش او، مقدمه و وسیله‏ای است برای تحقق این ایده اجتماعی؟ آیا هدف اصلی، توحید نظری و توحید علمی فردی است یا هدف اصلی، توحید عملی اجتماعی است؟ استاد در پاسخ به این پرسش چهار احتمال را بیان می‏كند. 1ـ پیامبران از نظر هدف دو مقصد مستقل داشتند؛ یكی از این دو مقصد به زندگی





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 3163]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن