محبوبترینها
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1844681603
انتظار بشراز دین (5)
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
انتظار بشراز دین (5) نويسنده: علی رشید سلطانی منبع : اختصاصی راسخون
رسالت دین در الهیات دوره روشنگری الهیات طبیعی، به لحاظ عدم پذیرش تودهها، نتوانست دوام بیاورد. با گذر از قرن هفدهم به قرن هیجدهم موج شدیدی از شکاکیت دینی رواج پیدا کرد. بیش از هر چیزی بنیان الهیات عقلی توسط «هیوم» به پرسش و چالش کشیده شد. وی با تردید در اصل علیّت، تحلیلهای عقلانی قرن هفدهم را که بر این اصل استوار بود به لرزه انداخت و دین و آموزههای دین را بیش از هر چیزی مورد شک و تردید قرار داد. هیوم مبنای عقلا، در اعتقاد به یک خدای بیرونی و علت اولی را نیز انکار کرد و به این نتیجه رسید که، در همه جا مسلما، دین مطلقا، پایه عقلانی ندارد. وی با انکار پایه عقلانی دین، پیدایش دگم و ایدههای دینی را، ناشی از عواطف بیم و امید دانست. از این رو ریشه و اساس دین، به باور وی، در قلمرو منطق یا در قلمرو اخلاق نیست بلکه علت آن، صرفا انسانشناختی است. دین از آغاز تا پایانش از شکل ابتدائی تا شکل عالی آن همواره به نحو یکسان ناشی از ترس انسان از قدرتهای فوق طبیعی و میل او در فرو نشاندن خشم آنها میباشد.(166) هر چند تبیین تاریخ دین، توسط هیوم با تکیه بر یک نوع تجربهگرائی که همانند شمشیر برّان زخم کشندهای بر پیکره نظام دینی وحیانی وارد ساخت، اما به گفته «کاسیرر»؛ (cassirer) این تحلیل دینشناختی هیوم پدیدهای مجزا در تاریخ عقل قرن روشنگری باقی ماند و عمومیّت پیدا نکرد. الهیات قرن روشنگری راه دیگری را پیمود تا بر این حملات شکاکیت فائق آید.(167)شاید بتوان گفت در قرن هیجده با کنده شدن الهیات، از ریشههای متافیزیکی خود فرایند این جهانی کردن که بیش از همه در قرن هفده در حوزه اندیشه و علوم طبیعی صورت گرفت و این روند در قرن هیجده در سایر حوزه فکری، تاریخ ـ سیاست ـ هنر ـ حقوق نیز تحقق یافت به تدریج از سلطه و قیومیت متافیزیک و الهیات سنن آزاد شد. هر یک از علوم بر اساس فرم خود، مفهوم خدا را تعیین میکردند، در نهایت الهیات قرن هیجده نیز تحت تأثیر همین گرایش قرار گرفت و دیگر دین، معیارهای سنجش را تعیین نمیکرد، بلکه تابع معیارهای اساسی که از منبع دیگری معرفی میشد گردید. الهیات جدید، دیگر اندیشه گناه نخستین را مطلقا پوچ دانسته و آن را توهین به قوانین اساسی منطق و اخلاق قلمداد کرد.(168)بر همین اساس کانت «cant» نیز ضمن همراهی با نقدهای هیوم بر الهیات طبیعی قرن هفده، بر خلاف وی در هستی، جای پای برای وجود دین و خدا میگشت. وی بر اساس مبنای فلسفی خود، با تفکیک عقل به عقل نظری و عقل عملی، دین را فقط در حوزه عقل عملی منحصر کرد، ارتباطی به حوزه عقل نظری ندارد، لذا سعی بر این داشت که دین را از سلطه فهم محض آزاد کند. اندیشه روشنگری، بر نظام الهیات گذشته این اتهام را وارد میکرد که، ایمان را صرفا به پذیرش برخی گزارههای نظری محدود کرده، در حالی که چنین محدودیتی برای دین نه ممکن است و نه مطلوب. بلکه چنین تصوّرات و مفاهیم نظری، چیزی بیش از پوشش و غلاف خارجی یقین دینی نیست.(169)یقین دینی نیز به یک اصل واحدی بر میگردد که وحدت تمام ادیان بر آن اصل استوار است. این اصل که در واقع حقیقت غایی یا به عبارت گوهر دین میباشد، امری است که بر یک اعتقاد درونی و قلبی استوار است. این حقیقت غایی، چیزی جز احساس و عمل نیست.«ایان باربور» Ian Barbourدر این رابطه مینویسد: «از نظر کانت سر آغاز دین و دیانت در حوزه کاملاً متفاوتی است، یعنی در احساس الزام اخلاقی انسان، نه مسائل نظری متافیزیک، بلکه مسائل عملی اخلاق است که وجود خداوند را به عنوان اصل مسلّم ایجاب میکند.کانت میگوید تجربه اخلاقی، اندیشه وجود حقیقی خداوند را موجه میسازد؛ ولی مبنائی برای دعاوی معرفت دینی فراهم نمیکند. یقینی که ما به وجود خداوند داریم بیشتر عملی است تا نظری».(170)حاصل اینکه الهیات قرن هیجده کانت، با راندن دین به حوزه عقل عملی، نوعی ایمانگرایی را در الهیات مسیحیت دامن زد که در آن معرفت عقلانی و بلکه رفتارها و مناسک دینی، جزء حقیقت دین شمرده نمیشد. به همین روی با این تلقی از دین، غایت و قلمرو حضور آن نیز، بیش از پیش روشن میگردد.هر چند مباحث گفته شده در الهیات روشنگری به تحلیل تاریخی از مشّأ دین اشعار دارد، اما در عین حال غرض اصلی معطوف به این است که، با این نگاه اجمالی بتوانیم رسالت دین را از این منظر مورد توجّه قرار دهیم. با این تتبع اندک روشن شد اساسا نگرش الهیات روشنگری و رویکرد دینی کانت بیش از هر چیزی، قلمرو دین و علم را از هم جدا کرده است، به گونهای که معرفت عقلی و نظری از جایگاه بالاتری نسبت به عقل عملی برخوردار میگردد. و حوزه دین، صرفا در محدوده باید و نبایدها اخلاقی محصور میشود. لذا انتظار حداکثری از دین نیز از این نگاه معنای روشنی نخواهد داشت. این نوع نگرش دینی کانت، خود تأثیر مستقیمی در بازسازی الهیات بر مبنای اخلاقی داشته است، که آثار آن را در حوزه فلسفه و کلام قرن نوزدهم میتوان شاهد بود.بعد از الهیات طبیعی که توسط کانت ارائه شد، یک نهضت رمانتیک در الهیات مسیحی ظاهر شد که بر خلاف عقلگرایی خشک و نیز بر خلاف رویکرد عقل عملی کانت، از شهود و تخیل و تجربه مستقیم در تبیین گوهر و غایت دین سخن گفت؛ این امر سرآغاز ظهور الهیات مدرنی است که در تبیین حقیقت دین، بر تجربه دینی (religius experience) تأکید میکرد. این تأکید بر تجربه دینی در نهضت رمانتیک، در شاخه دینپژوهی توسط «شلایر ماخر» (schleiermacher) تأسیس شد و بر این باور تصریح داشت که «قلب دین همیشه احساسات و عواطف بوده، نه دلائل و مباحث عقلی بر خلاف آنچه پیروان مکتب اصالت عقل تصور میکنند. خدا یک فرضیه برای تفسیر مفهوم کائنات نیست. خدا برای شخص متدیّن یک تجربه و یک حقیقت زنده است. دین بر اساس احساسات و معرفت باطنی یا اشراق و عرفان قرار دارد. این نوع نگاه دینی توسط «شلایر ماخر» توانست به بسیاری از مشکلات آن زمان پاسخ دهد. در مرحله اول دین از فلسفه و علوم مستقل گردید. دین، بر اساس تجربه شخصی، دارای قلمرو مخصوص خود شد و برای اثبات حقانیت خود احتیاجی به دلایل دیگر نداشت و خود دارای اعتبار گردید. بعلاوه مرکز و اساس دین از کتاب مقدس به قلب ایماندار انتقال یافت.(171) چنانچه از عبارت فوق پیداست شلایر ماخر با تحویل دین به یک تجربه دینی و تفسیر آن به احساس وابستگی مطلق، ابعاد معرفتی و عملی دین را از هم جدا کرده است؛ سرچشمه دین را به یک امر احساسی و عاطفی ارجاع میدهد. حضور وحی آسمانی الهی را در شکلگیری حقیقت و هویت دین ملاحظه نمیکند. بلکه در تحلیلی که از حقیقت دین ارائه میکند، ـ تلاش دارد، بدون لحاظ وجود خدا، آن را اثبات کند. به همین روی وی نسبت به اصل وجود خدا در دین و دینداری به دوگانگی دچار شده است، به گونهای که وی را به همه خدا انگاری (pantheism)متهم کردهاند. شلایر ماخر در اثر مشهور خود به نام «در باره دین» در چاپ دوم اینگونه تصریح میکند: «مفهوم متداول خدا به عنوان وجودی منفرد (در خارج از ورای جهان، تمام روایت دین نیست. این فقط یکی از طرق بیان این مطلب است که خدا چیست؟ طریقی که اغلب مغشوش و همیشه ناقص است.»(172)حاصل سخن اینکه حرکت جدیدی که شلایر ماخر در مسیحیت، قرن هیجده و سدههای بعد به راه انداخت تاثیر ژرفی بر جریان کلی الهیات مسیحی بعد از خود گذاشت، که در واقع شیب حرکت به سمت الهیات و دین دنیوی را، شتاب بیشتری بخشید و حوزه و قلمرو دین بیش از پیش محدود گشت؛ در نهایت ما شاهد ظهور الهیات لیبرال و الهیات مرگ خدا، الهیات صنعتی هستیم که الهیات را در بستر انطباق پذیری و تأثیرپذیری از مدرنیته، شکل و محتوای خاصی میگیرد که با اقتضائات عصر مطابق میباشد. از این رو با تحلیل دین به یک گوهر اساسی (با اذعان به پرهیز از هر گونه تحویلگرایی یعنی فروکاستن دین به اخلاق عملی یا اعتقادات و رفتار) دیگر دین آن حقیقت پویای الهی نیست که بشر را در تمامی سطوح هدایت و دستگیری کند. غایت دین دیگر تأمین رستگاری بشر در قلمرو امور اخلاقی و رفتار نیست، چه رسد در حوزه امورات دنیوی و سعادت اجتماعی آن، بر اساس این تحلیل، غایت دین چیزی جز احساس و عواطف ایمانی در قلب نخواهد بود. لذا هر تجربهای که بتواند چنین احساس و حالتی را در قلب انسان برانگیزد یک تجربه دینی است. البته این رویکرد با اندک اختلافی توسط «اتو» و «تیلیش» در سدههای بعد دنبال شد لکن در بیان غایت دین از منظر الهیات مسیحی، به همین میزان بسنده میکنیم. با توجه به آنچه از روند تحول تاریخی الهیات مسیحی گفته شد، روشن گشت که در این رویکرد، اساسا رسالت دین در حوزه وسیع اجتماعی نقش روشن و فعالی ندارد. بلکه حضور دین در این حوزهها، خروج از مرزهایی تعیین شده میان علم و دین قلمداد میشود؛ چراکه نظام معاش و مهندسی اجتماعی یک امر عقلانی و بشری است و عقلانیت مدرن قدرت تنظیم معاش و اداره جامعه را فی نفسه دارد. از این رو حضور دین در تناسبات اجتماعی و قوانین اجتماعی، موضوعیتی ندارد. به همین روی از یک دین سکولاریزه شده که هویت اجتماعی خاصی ندارد دین یک امری فردی و در حد یک تعهد شخصی نیز میتوان شاهد بود که گرایشات اومانیستی در تحلیل دین شناختی فوق بیش از عناصر متافیزیکی حاکم است و به همین جهت مفاهیم و آموزههای دینی در خدمت مدرنیته و به نفع آن مصادره شده است و نمیتوان انتظاری بیش از آنچه بر آن تحمیل کردهاند داشت.در واقع میتوان گفت رویکرد خداگرایانه علی رغم تفاوت بنیادی با نگاه ماده انگارانه، عملاً در تبیین رسالت دین به یک نوع همگرایی ناخواسته دچار شدهاند. یعنی، متألهین و متکلمین دین مسیحیت در توجه و اقبال خود به دین، یک نگاه کارکردگرایانه و پراگماتیستی را دنبال کردهاند، همانگونه که در رویکرد قبل در توجه و اقبال به دین نگاه کارکردی و آثار اجتماعی و فردی آن را دنبال میکردند. بخش چهارم:نظر متفکران اسلامی وغیراسلامی ونقدآن فصل اول: غربی انتظار بشر از دین در نگاه گالیله گالیله (1564 ـ 1642 م) ریاضی دان، ستاره شناس و فیزیک دان بزرگ ایتالیایی است که با نقد نظام بطلمیوسی و روش معمولی در قرون وسطی، به روش شناختی تازه ای دست یافت. وی تبیین غایت شناختی([173]) را که ویژگی اندیشه ی پیشینیان بود، به تبیین توصیفی([174]) بدل ساخت و به جای چرایی اشیا، درپی چگونگی آن ها برآمد.گالیله که خود کاتولیکی باورمند به کتاب مقدس بود، با دیدن تعارض اندیشه های علمی با آموزه های کتاب مقدس کوشید برای این ستیز، راه چاره ای بجوید. از این رو، قلمرو دین و انتظارهای خود را از دین بیان کرد. به همین دلیل، نگارنده ناچار است از این زاویه به دیدگاه گالیله در بحث انتظار بشر از دین دست یابد.گالیله برای حل تعارض علم و دین، چند راه را پیشنهاد کرد. او در آغاز، بر این باور بود که خداوند هم نگارنده ی کتاب تکوینی طبیعت است و هم فرستنده ی کتاب تدوینی وحی. در نتیجه، این دو سرچشمه ی معرفت با یکدیگر در تعارض نیستند. وی در یکی از نامه هایش می نویسد:به نظر من در بحث از مسایل فیزیکی، باید بنای کارمان را نه بر اعتبار نصوص مقدسه بلکه بر تجارب حسی و برهان های ضروری بگذاریم; زیرا هم آیات کتاب مقدس و هم آیات طبیعت هر دو کلمة الله اند.([175])به گفته ی گالیله، طبیعت تنها منبع معرفت علمی است و طبیعت و متن مقدس دو راه هم ترازند که آدمی را به خداوند رهنمون می سازند. از این رو، وی متشابهات کتاب مقدس را در محکمات علم جدید، تفسیر می کرد.([176])گالیله افزون بر تبیین روش علمی و معرفی طبیعت به عنوان تنها منبع معرفت علمی، درباره ی روش فهم کتاب مقدس نیز چنین می گوید: اگر کسی در تفسیر کتاب، همیشه افکار خود را در معنای لغوی و ساده ی کلمه، محصور کند، ممکن است دچار خطا شود. به همین دلیل، ممکن است افزون بر تناقض ها و مطالب دور از حقیقت، بدعت گذاری های شدیدتری نیز در کتاب مقدس پدیدار گردد. برای مثال، لازم خواهد آمد که وجود پا و دست و چشم و عواطف جسمانی و انسانی مانند: خشم، پشیمانی، تنفر و حتی از یاد رفتن آن چه گذشته است و ناآگاهی بر آن چه پیش می آید، به خداوند نسبت داده شود. پس نباید به اتکای شهادت عبارت های کتاب مقدس که ممکن است معنی متفاوتی دربرداشته باشد، در اشیاء مادی که تجربه ی حسی، آن را در برابر دیدگان ما قرار داده یا برهان های لازم، آن را بر ما مدلل ساخته است، تردید کنیم.([177])اکنون اگر بنا را بر این بگذاریم که لازم نیست استنباط های فیزیکی که در حقیقت به ثبوت رسیده اند، با عبارت های کتاب مقدس تطبیق گردند، بلکه باید عدم مداخله ی این عبارت ها با آن استنباط ها، مدلل گردد، در این صورت، پیش از آن که یک قضیه ی فیزیکی مردود شناخته شود، باید ثابت شود که کاملا مدلل نگردیده است.([178])راه حل دیگر گالیله برای حل تعارض علم ودین، جدا سازی قلمرو دین از قلمرو علم است. وی می گوید که کتاب مقدس از حقایق علمی سخن نمی گوید، بلکه به معارف معنوی می پردازد که برای رستگاری انسان سودمند است; حقایقی که برتر از عقل واستدلال است و به مدد مشاهده، کشف نمی شود.گالیله بر این باور بود که متکلمان در ستاره شناسی هیچ رأی و نظری ندارند و با ستاره شناسان بر سر چیزی رقابت نمی کنند. حتی کتاب مقدس نیز در موارد نادری که به این گونه مطالب می پردازد، اندیشه و ادراک مخاطبان قدیمی خویش را درنظر دارد; یعنی به شیوه ی گفتار عامه و فهم زمان نزول، توجه می کند. بنابراین، برای معرفت علمی باید روش های علمی مشاهده و تجربه را به کار گیریم.([179])وی تأکید می کند که الهیات، عالی ترین اندیشه های ملکوتی را دربردارد و به همین مناسبت در میان دیگر علوم، بر سریر شاهانه ای تکیه زده است. آن گاه نتیجه می گیرد:پس از آشکار شدن مقام والای الهیات، می توان گفت اگر این حکمت بلندپایه، خود را به مقام اندیشه های پایین تر و حقیرتر درباره ی علوم فرعی فرو نکاهد و به آن ها توجه نکند ـ ; چون با سعادت ابدی، ارتباطی ندارند ـ در این صورت، آموزندگان این حکمت نمی بایست ادعا کنند که حق دارند درباره ی مباحث مربوط به حرفه هایی که نیاموخته وبدان عمل نکرده اند، فتوا دهند. آری، این قضیه مانند آن است که حکمران مستبدی که نه پزشک است و نه معمار، چون خود را آمر مطلق می داند، بنابر هوس خویش، به تجویز دارو و ساختمان سازی دست زند. در نتیجه، هم جان بیماران بی نوا را به خطر اندازد و هم موجب فروریختن سریع ساختمان هایی شود که برپا کرده است.([180]) گالیله در نامه ی دیگری می نویسد:به گمان من، هیچ یک از حکیمان الهی نخواهند گفت که علوم هندسه، ستاره شناسی، موسیقی و پزشکی در کتاب مقدس به شیوه ای عالی تر از کتاب های ارشمیدس، بطلمیوس، بوئتیوس و جالینوس بیان شده است.([181])از این سخنان درمی یابیم که: 1ـ انتظار گالیله از دین، در معارف معنوی که به کار رستگاری آدمی می آید، محدود می شود. از این رو، دریافت معارف علمی از کتاب مقدس را غیرمنطقی می پندارد. 2ـ اگر مطالب علمی در کتاب مقدس وجود دارد، عَرَضی دین است و نباید در لابه لای آن ها، در پی شناخت واقعیت بود; زیرا کتاب مقدس در این موارد، بر آن بوده است تا به تناسب ادراک مخاطبان قدیمی خویش با آنان سخن بگوید، نه این که واقعیت های علمی را بیان کند. 3ـ چون خالق کتاب تکوین و تشریع، یکی است و کتاب مقدس و طبیعت هر دو کلمة الله هستند، باید آیات متعارض را با علوم و معارف علمی ومتشابهات کتاب مقدس را با محکمات علم جدید، تأویل و تفسیر کرد. نقد و بررسی دیدگاه گالیله نگارنده در این سخن که جستن راه حل همه ی مسایل فنی و تخصصی علوم و فنون از دین، توقعی نابجاست، با گالیله هم اندیشه است; زیرا پاسخ هر نیاز یا پرسشی را در متون مقدس دینی، نمی توان یافت. با این وجود، رویکرد گالیله، اشکال های فراوانی دارد که به طور فشرده بدان می پردازیم: 1ـ گالیله بر اساس شناخت خود از دین مسیحیت و چالش آموزه های کتاب مقدس با دست آوردهای علوم نوین، به رویکردی عام در فلسفه ی دین، حکم می دهد، در حالی که ممکن است این حکم نسبت به ادیان دیگر، ساری و جاری نباشد. چنان که می دانیم نمونه های تعارض علم و دین در عصر گالیله، در دین اسلام یافت نشده بود. بنابراین، راه حل های وی در دین اسلام، مصداق ندارد. به طور کلی گالیله باید بگوید که از دیدگاه درون دینی، انتظار خود را از دین بیان می کند یا از دیدگاه برون دینیِ، ناظر به همه ی ادیان سخن می گوید. 2ـ اگر کتاب تشریع و کتاب تکوین یا شریعت و طبیعت، کلمة الله هستند، چرا گالیله، پژوهش خود را بر اساس تجربه های حسی بنا نهاده است، نه اعتبارنصوص مقدس؟ چرا باید متون مقدس و نصوص دینی را متشابهات و علم جدید را محکمات بخواند تااز راه محکمات، متشابهات را تفسیر کند؟ و اصولا چرا طبیعت را تنهامنبع معرفت علمی معرفی می کند؟ اگر این کار از آن روست که تجربه های حسی، قطعی اند، بایددانست امروزه در فلسفه ی علم، خلاف این ادعاثابت شده است. 3ـ اگر برای حل تعارض های متون دینی با آموزه های علمی، به پیروی فهم کتاب مقدس از دست آوردهای تغییرپذیر علمی و تجربی، حکم دهیم، به نسبی گرایی، تفسیر به رأی و دگرگونی روزانه ی دین و معرفت دینی، دچار می شویم که به مراتب مهلک تر از تعارض علم و دین است; زیرا گاهی در یک زمان، چند فرضیه ی علمی در کنار یکدیگر مطرح می شوند و قرائت های گوناگون و نسبی اندیشی در فهم دینی را در پی می آورند. 4ـ درباره ی ویژگی های خبریه و آیات متشابه مانند دست و پا و... باید دانست برهان های عقلی و بدیهی، این حکم را به ما می نمایاند که خداوند با بشر هیچ شباهتی ندارد و به گفته ی قرآن; «لیس کمثله شیء». نصوص معتبر دینی نیز این حکم عقلی را تأیید می کنند. بنابراین، در تفسیر متشابهات قرآن، به علوم متغیّر نیازی نیست جز آن که با ظاهر نصوص دینی هم آهنگ باشند. افزون بر آن، تفسیر «یدالله فوق ایدیهم» به قدرت الهی، از نظر ادبی به عنوان تفسیر عرفی، پذیرفتنی است بی آن که نیازمند تأویل دوباره باشد. 5ـ گالیله باجدا کردن قلمرو دین از علم و منحصر کردن آن به معارف معنوی، نمی تواند چالش علم و دین را حل کند; زیرا: الف ـ این راه حل ها به معنای بیرون راندن رقیب از آوردگاه است نه حل تعارض رقیبان. ب ـ دوباره با علوم انسانی به چالش می افتد. ج ـ از معارف علمی و معنوی، تعریف و تمییز دقیقی ارایه نمی دهد. 6ـ از همه مهم تر، علوم تجربی آن گونه که گالیله می پندارد، قطعی و یقین آور نیست; زیرا اثرگذاری مبادی غیرتجربی و حتی غیرمدلّل بر دست آوردهای علوم، از نگاه هیچ فیلسوفی بر کنار نمی ماند. بنابراین، راه حل گالیله و در نتیجه، انتظار او از دین، زاییده ی نگرش نادرست وی در زمینه ی علوم تجربی و باور او به دین مسیحیت است. پس نمی توان انتظار از دین را در معارف معنوی محدود کرد. فصل دوم: اسلامی انتظارات بشر از دین از دیدگاه شهید مطهری استاد شهید مرتضی مطهری رحمهالله ، یكی از متفكران و شخصیتهای علمی، فكری و فرهنگی جهان اسلام استكه همه توان خویش را صرف حل مشكلات اعتقادی و دینی بویژه نسل جوان نمود. بحث قلمروی دین و نیاز انسان به دین نیز از دغدغههای اساسی استاد در طول حیات فكری ایشان بود كه به صورت پراكنده، در آثار علمی خویش بدان پرداخته است. در این نوشتار، بخشهایی از این مباحث را مورد تحلیل قرار میدهیم. استاد شهید مرتضی مطهری رحمهالله ، یكی از متفكران و شخصیتهای علمی، فكری و فرهنگی جهان اسلام استكه همه توان خویش را صرف حل مشكلات اعتقادی و دینی بویژه نسل جوان نمود. بحث قلمروی دین و نیاز انسان به دین نیز از دغدغههای اساسی استاد در طول حیات فكری ایشان بود كه به صورت پراكنده، در آثار علمی خویش بدان پرداخته است. در این نوشتار، بخشهایی از این مباحث را مورد تحلیل قرار میدهیم. استاد شهید مطهری از شخصیتهای علمی، فكری و فرهنگی جامعه و عصر ما بود كه تمام توان خود را صرف حل معضلات و مشكلات اعتقادی و دینی جوانان كرد. وی با آشنایی كامل به مبانی دینی و نیز آگاهی از آسیبشناسی فرهنگی و اجتماعی، به درمانشناسی پرداخت و به رهیافت فلسفی و روششناسی دینی و دینپژوهی اشتغال ورزید. شهید مطهری، با غیرت دینی، دفاع از حریم دین و معنویت را اصل و اساس وظیفه خود دانست و آثار، تألیفات و تحقیقات خویش را در آن راستا هدایت نمود. تبیین نوین و سازگار با سیستم معرفت دینی از مفاهیمی همچون تقوا، دعا، امر به معروف و نهی از منكر، عدالت، صبر، زهد، ایمان، انتظار فرج، مهدویت، شهادت، جهاد، حماسه، رزاقیت الهی، توكل، اجتهاد و دیگر مفاهیم، تلاش دیگر آن عزیز به شمار میرود. استاد در كتاب نظام حقوق زن در اسلام، شبهات حقوق اسلامی زنان را پاسخ میدهد و در كتاب خدمات متقابل اسلام و ایران، تصویری دینی از ملیت ارائه مینماید و میان اسلام و ایران پیوند برقرار میكند.(182) مطهری با تلاش شبانهروزی، از غروب خورشید دین جلوگیری میكرد و از فلسفه نبوت، نیاز بشر به دین و ختم نبوت در كتابهای امداد غیبی در زندگی بشر، نبوت و ختم نبوت، دفاع عالمانه میكرد. با نوشتن كتاب اسلام و مقتضیات زمان، نیازهای متغیر زمان را با عنصر اجتهاد، به اصول ثابت مرتبط ساخت.شهید مطهری از مكاتب غربی نیز بیگانه نبود. در كتاب انسان و ایمان، از اندیشههای ویل دورانت، ویلیام جیمز، اریك فروم و تولستوی یاد میكند و در علل گرایش به مادیگری و نقدی بر ماركسیسم و اصول فلسفه و روش رئالیسم، بر نقد ماركسیسم و اندیشههای الحادی پرداخت. دوره هفت جلدی مقدمهای بر جهانبینی، بیانگر رویكرد كامل از كلام اسلامی بود. استاد در انسان و ایمان، با بر شمردن تمایزات انسان و حیوان در بُعد بینشها و گرایشها، اسلام را به عنوان یك ایدئولوژی همه جانبه معرفی میكند و در جهانبینی توحیدی، با بیان كاستیهای جهان بینی علمی و تزلزل و بیثباتی آن، به تثبیت جهان بینی دینی و الهی پرداخت و در كتاب وحی و نبوت به ویژگیهای پیامبران از جمله اعجاز، عصمت، رهبری، خلوص نیّت، سازندگی، مبارزه و نقش تاریخی پیامبران اشاره نمود و با تدوین انسان در قرآن، به توصیف انسانشناسی مذهبی پرداخت و انسانشناسی اگزیستانیسالیسم را به نقادی كشاند و در كتاب جامعه و تاریخ، جامعهشناسی ماركسیستی و مادیت تاریخی را ابطال نمود. استاد مطهری در كتاب امامت و معاد، چهرهای صحیح از رهبری جامعه و حكومت و نیز حیات اخروی ارائه میدهد. تا این جا روشن شد كه تمام گامهای شهید مطهری در دفاع از اسلام و معارف و ارزشهای دینی است. حتی اگر عرفان حافظ و تماشاگه راز مینویسد، در صدد پاسخ به شبهات احمد شاملو در مقدمه حافظ شیرازی و دفاع از دینداری حافظ اقدام میكند. وی در كتاب عدل الهی مینویسد: «این بنده از حدود بیست سال پیش كه قلم به دست گرفته، مقاله یا كتاب نوشتهام تنها چیزی كه در همه نوشتههایم آن را هدف قرار دادهام، حل مشكلات، پاسخگویی به سؤالاتی است كه در زمینه مسائل اسلامی در عصر ما مطرح است.»[183] بحث قلمروی دین و نیاز انسان به دین نیز از دغدغههای اساسی استاد در طول حیات فكری او بود كه به صورت پراكنده، در آثار علمی خویش بدان پرداخته است. ما در این نوشتار، بخشهایی از این بحث را مورد تحلیل قرار میدهیم. 1ـ روششناسی مسأله انتظار بشر از دین: استاد مطهری همانند سایر اندیشمندان و متفكران در باب نیاز انسان به دین و رسالت انبیا، تا آن جا اظهار نظر میكند كه پای عقل و علم در آن راه نیابد و با تأكید بر ظهور دین در غیاب عقل، مسأله معاد و حیات اخروی را منشأ ضرورت دین معرفی میكند. همچنین برهان اِنّی و استدلال از راه معلول به علت را مورد استفاده قرار میدهد. وی در این باره میفرماید: «فرضا هم ما نتوانیم نیاز عالم خلقت را به نبوت به دست آوریم و به اصطلاح نتوانیم از راه برهان لمّی یعنی از راه علت به معلول ـ استدلال كنیم، از راه معلول به علت استدلال میكنیم... مثلاً اگر كسی در تعلیمات انبیا نوعی پیشگوییها یعنی اِخبار از غیب را قبول كند، اگر پیغمبران از آیندهای خبر دهند و آن آینده واقع شود، اگر از گذشتهای خبر دهند كه آن گذشته را از دیگران نیاموختهاند و معذلك صحیح میدانند... یا اگر در تعلیمات انبیا تعلیماتی ببینیم كه آن قدر منطبق با مصالح بشریت و یا جمیع شؤون بشریت است كه علما و فلاسفه كه در ادوار گذشته آمدهاند، به علت این كه همه شؤون زندگی بشر را نمیتوانستند بشناسند، تعلیماتشان تعلیمات ناقص بوده و تعلیماتی كه اینها دادهاند در مقایسه با تعلیماتی كه دیگران دادهاند به حدی از كمال بوده كه باز امكان ندارد مال یك فرد عادی باشد كه یا از طریق تعلیم و تعلم یا از طریق تجربه و آزمایش و یا از طریق نبوغ بدست آورده باشد.»[184] «ما ملزم نیستیم كه حتما راه «نیاز» را بگوییم اگر این راه را اثبات نكردیم مسأله نبوت بكلّی از میان رفته؛ نه، ما تنها از راه برهان لِمّی كه راه نیاز است نمیخواهیم وارد بشویم، از راه آیات و دلایل كه راه انّی است نیز وارد میشویم و به طور كلی این راه را راه درستی میدانیم.»[185] استاد مطهری از طریق بیان و كشف فواید، رسیدن به نیاز را منطقی و صحیح نمیداند؛ زیرا چه بسا چیزهایی كه فوایدی را دارا هستند و جای چیزهای دیگری را اشغال كردهاند كه فوائد بیشتری دارند. هیچ حكومت فاسدی در دنیا نیست، مگر این كه یك آثار مفیدی هم دارد. به همین دلیل برخی بر این باورند كه پیامبران با همه آثار مفیدی كه داشتند، به جهت مواجهه بشریت با ایمان الهی، از علم و تمدن جلوگیری نمودند؛ بنابراین از آثار مفید یك شیء نمیتوان صحت آن را كشف كرد.[186] نكته قابل توجه دیگر آن كه استاد در روششناسی مسأله انتظار بشر از دین به روش درون و برون دینی اعتماد كرده است؛ یعنی هم از آیات قرآن بهره گرفته و هم از عقل و تجربه استمداد میجوید وی در كتاب وحی و نبوت از روش نخست و در كتاب نبوت از روش دوم استفاده نموده است. 2ـ نیاز اخروی انسان به دین «اگر قبول كنیم كه زندگی بشر با مردنش در این دنیا پایان نمیپذیرد و نشئه دیگری، ماورای نشئه دنیا هم وجود دارد و بشر در آن نشئه، حیات و زندگی دارد و در آن جا هم به نوعی مزروق است، سعادتی یا شقاوتی دارد: «وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ فَرِحِینَ بِما آتاهُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ یَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِمْ...» (این جزو خبرهایی است كه پیغمبران آورده و دادهاند و از جنبههای علمی و فلسفی هم بحثهایی شده) اگر ما تنها مسأله آخرت را بپذیریم، بیتردید، بدون شك علم و عقل بشر كافی نیست برای تحقیق در مسائل آخرت و تشخیص این كه چه چیزی برای سعادت اخروی سودمند است و چه چیزی زیانآور. حتی بشر با علم و عقل خودش اصلاً نمیتواند پی ببرد به وجود یك نشئهای. تا امروز هم كه علم بشر این همه پیشرفته است، هنوز عالم بعد از مرگ به عنوان یك مجهول برای بشر تجلی میكند؛ یعنی بشر نمیتواند این را از نظر علمی صد در صد اثبات كند كه چنین چیزی هست... كما این كه از نظر علم نمیتواند این را صد در صد نفی كند و بگوید نه، علم كشف كرده كه چنین چیزی نیست و جزء مجهولات بشر است. پس اگر مسأله آخرت را كه باز خود پیغمبران هستند كه اصل وجود آن را خبر دادهاند و راه سعادت و راه شقاوت در آن جا را نشان دادهاند ـ در نظر بگیریم، نیاز به انبیا صد در صد قطعی است و جای بحثی در آن نیست.[187] «احدی نمیتواند قائل بشود كه عقل بشر كافی است برای این كه راهنمای بشر باشد به وجود زندگی نشئه دیگری غیر از این نشئه و به این كه برای آن نشئه چه چیز مفید است و چه چیز مضر و از این نظر ما صد در صد به پیغمبران احتیاج داریم و احدی ادعا نمیكند كه دانش و فلسفه بشر كافی بوده است برای این كه راهنمای او به جهان بعد از این جهان باشد.»[188] در این جا لازم است بعضی از نكات برداشت شده برای خوانندگان عزیز بیان كنیم: 1ـ از عبارات استاد مطهری، همانند سایر اندیشمندان و متفكران استفاده میشود كه دین و رسالت انبیا تا آنجا حق سخن گفتن و اظهارنظر دارند كه پای عقل و علم بدانجا نفوذ نماید و ایشان مصداق «ظهور دین در غیاب عقل» را در این بخش، مسأله معاد و حیات اخروی دانستند. این مسأله بسیار مهم به نظر میرسد كه ببینیم آیا قلمرو و محدوده دین را میتوان چنین دانست یا نه؟ و اگر پاسخ مثبت باشد، آیا با رشد و تكامل عقلانی و علمی بشر، عنصر دین لاغرتر نمیگردد؛ زیرا چه بسا نیازهایی وجود داشته باشد كه گرچه امروزه حل آنها مقدور دست بشر نیست، ولی شاید در آینده حل گردند و یا در گذشته مورد نیاز بشر بوده و الان با عقل برطرف گردیدهاند. 2ـ استاد ظاهرا براهین عقلی و علمی ضرورت و لزوم معاد و حیات اخروی را نپذیرفتهاند. لذا آن را بحث كاملاً نقلی و شرعی و درون دینی پنداشتند و شاید بدین جهت است كه وی در كتاب معاد خود در جلسات بحث و انتقاد انجمن اسلامی پزشكان، به راههای قرآنی در اثبات معاد اكتفا كردند. حال اگر كسانی چون صدر المتألهین، برای معاد جسمانی و روحانی و یا مانند ابن سینا برای اثبات اصل معاد، براهین عقلی تام و تمام ارائه كنند، جهتگیری آنها در این بحث تغییر پیدا خواهد كرد. شایان ذكر است، علما در استناد شناخت تفصیلی از اوضاع و احوال عالم آخرت به دلایل نقلی اتفاق نظر دارند. 3ـ نیاز اجتماعی انسان به دین استاد مطهری در باب نیاز انسان به دین، بُعد اجتماعی انسان را مورد توجه قرار داده است. بر اثبات این مطلب كه زندگی دنیا نیز هدف اصلی برای انبیا است، به آیه 25 سوره حدید استناد میكند و میفرماید: «لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْمِیزانَ لِیَقُومَ النّاسُ بِالْقِسْطِ؛ یعنی ما پیامبران را با دلایل و بینات و كتاب و مقیاس فرستادیم، تا در میان مردم عدالت بر پا نمایند.» بنابراین، از نظر قرآن، یكی از ضرورتهای زندگی بشر، وجود عدالت است و وجود پیغمبران برای برقراری عدالت لازم و ضروری میباشد؛ زیرا بشر یك موجود خاصی است كه زندگیاش به ناچار اجتماعی میباشد. البته برخلاف سایر حیوانات، زندگی اجتماعی انسانها به حكم غریزه نیست. حیوانات به حكم خلقت و طبیعت خود گرفتار نوعی جبرند، ولی انسان علاوه بر زندگی اجتماعی، موجود مختار و صاحب عقل و آزادی است لذا امكان تخلف از وظیفه برایش وجود دارد و از طرفی، نفعجوست و در اجتماع، هدفهای شخصی و فردی خود را دنبال میكند، نه مصلحت اجتماع را؛ از اینرو به دو امر نیازمند است: 1ـ راهنما و رهبر كه او را به سوی مصالح اجتماعیاش هدایت و رهبری كند 2ـ قوه و قدرتی را كه حاكم بر وجودش باشد كه آن قوه حاكم بر وجودش او را دنبال مصالح اجتماعی بفرستد. پیامبران برای این دو كار آمدند؛ هم انسان را به مصالح اجتماعی راهنمایی میكنند و هم قدرتی به نام ایمان بر وجودش مسلط میكند تا مصالح اجتماعی را اجرا كند. اگر حكومت انبیا در میان بشر نبود، امروزه بشریت نابود میشد. حتی امروز هم كه عصر پیشرفت دانش و تمدن است، باز نقش انبیا محفوظ است.[189] یعنی آن حالت طبیعی و غریزی كه خودش دارد كه هر فردی فقط منفعت خودش را میخواهد بس منفعت خودش را بر مصلحت [جمع] مقدم میدارد، قادر نیست كه زندگی اجتماعی او را اداره كند، باید یك ایمانی بر وجودش حكومت كند كه به موجب آن ایمان، قوانین و مقرراتی كه به خاطر مصالح اجتماع وضع شده است... احترام پیدا كند و زندگی بشر اداره شود... بشریت به زندگی اجتماعی نیازمند است، به قانون نیازمند است؛ قانونی كه به آن ایمان داشته باشد و به خود ایمان نیازمند است»[190]استاد مطهری پس از بیان مطالب فوق، به طرح پرسشی میپردازد كه آیا بشر در عصر حاضر میتواند از غیر طریق انبیا، قانون و ایمان را تحصیل كند یا خیر؟ ولی پاسخ مقتضی ارائه نمیكند؛ گویا اشكال خواجه طوسی بر ابن سینا در شرح اشارات را پذیرفته است. استاد مطهری در این باره میفرماید: «اگر ما باشیم و این ساختمان بشر، میبینیم این ساختمان بشر هم نیاز دارد به رهبری و هدایت و هم نیاز دارد به این كه آن غریزه منفعتجویی فردی او را رام كند یا به قول فروید آن را تعالی بدهد؛ یعنی متوجه مسائلی بالاتری بكند تا مصالح اجتماعیاش هم بر همین اساس تنظیم بشود.»[191] استاد در مقام بیان نیازمندی بشر به انبیا و دین در بعد اجتماعی، از روش حكما بهره میگیرد و میفرماید: «بشر در سطحی كه زندگی میكند، زندگی او زندگی یك موجود مختار است؛ یعنی یك موجودی كه با اراده خودش و با انتخاب و تصمیم خودش باید كار كند؛ یعنی به این مرحله از كمال وجودی رسیده است كه با جمادات... نباتات... و حیوانات فرق میكند... این موجود آزاد و مختار، زندگیاش هم یك زندگی اجتماعی است... یعنی اگر بخواهد انفرادی زندگی كند، نمیتواند باقی بماند،... آن گاه زندگی اجتماعیاش مشروط به وجود یك ایمان است» بحث مهم دیگر در مسأله نیاز بشر به دین، مسأله خاتمیت و فلسفه ختم نبوت است و پرسش از آن كه چرا نبوتها، تبدل و تغییر یافتهاند و علل تجدید نبوتها چیست؟ استاد در كتاب وحی و نبوت به این پرسش پاسخ میدهد و بلوغ و رشد فكری و اجتماعی بشر را منشأ ختم نبوت معرفی میكند و این علیت و نقش را در چند جهت میداند: 1ـ نگهداری كتاب آسمانی از تحریف 2ـ تكامل انسان از جهت این كه برنامه تكاملی خود را یكجا تحویل بگیرد. 3ـ بلوغ فكری و رشد اجتماعی جهت ترویج و تبلیغ و اقامه دین و امر به معروف و نهی از منكر توسط بشر و عدم نیاز به پیامبران تبلیغی. 4ـ رشد فكری بشر و توانایی او در تفسیر انطباق احكام در شرایط مختلف زمانی و مكانی، در پرتو اجتهاد توسط علمای امت. بنابراین، معنای ختم نبوت این نیست كه نیاز بشر به تعلیمات الهی و تبلیغات از راه وحی و نیاز به دین و شریعت و وحی جدید و تجدید نبوتها رفع شده باشد.»[192] استاد در كتاب مقالات فلسفی، نیاز اجتماعی انسان به دین را چنین تبیین میكند: انسان در طبیعت، محتاج به زندگی اجتماعی است؛ یعنی ساختمان انسان طوری است و احتیاجات انسان آن قدر زیاد است كه جز در پرتو اجتماع برآورده نمیشود. از طرفی میل به منفعت پرستی، سركشی و ضد اجتماعی هم دارد؛ یعنی چنین تناقض در خلقت بشر احساس میشود كه تنها با نبوت و دریافت وحی قابل رفع است؛ یعنی عقل و اراده و اختیار و آزادی عمل به بشر داده شده و از طرفی غریزه دینی را پیدا میكند، آن گاه قوه ایمان قادر است كه غریزه استخدام بشر را رام كند. از نظر اروپاییان، دین و وجدان دینی یك امر شخصی است و دین را یك عامل ضروری اجتماعی تشخیص ندادهاند. اگر نقش دین در اجتماع مشخص بشود و این كه لادینی، تشكیلات اجتماعی را از هم میپاشد، بطلان این نظر روشن میگردد.[193] استاد، سیر تكاملی نیاز بشر به دین را عبارت میداند از این كه علم و ایدئولوژیهای بشری نمیتوانند سیر آینده بشر و دستورالعملهای او را مشخص و كشف كنند؛ چون از قدرت بشر خارج است كه خط سیر تكاملی آینده را در مورد انسان رسم كند، حتی انسان برای او مجهولترین مجهولات شمرده میشود؛ در این جا نیاز به وحی پیدا میكند تا برای آینده خودش سیر و جهتی مشخص كند.[194] استاد در كتاب تكامل اجتماعی انسان در باب نقش انبیا و دین در تكامل تاریخ، به نیاز دیگر اجتماعی بشر به دین اشاره میكند و میفرماید: میتوانید با قوانین علمی و اجتماعی حدس بزنید كه بشر در آینده برای تكامل خود نیاز به دین دارد یا ندارد؟ چون هر چیزی بقا و عدم بقایش تابع نیاز است. قرآن این اصل را به ما گفته و علم هم تأكید كرده است. قرآن در آیه 17 سوره رعد میفرماید: «فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفاءً وَ أَمّا ما یَنْفَعُ النّاسَ فَیَمْكُثُ فِی الأَْرْضِ» كف به كنار افتاده و نابود میشود ولی چیزی كه به مردم سود میدهد در زمین میماند. مسأله آینده دین كه باقی خواهد بود یا نه مربوط میشود به نقشی كه دین در تكامل ماهیت انسان در تكامل معنویت و انسانیت انسان دارد؛ یعنی نقشی كه در حسن رابطه انسان با خود و با انسانهای دیگر دارد كه هیچ چیزی قادر نیست و نخواهد بود جای آن را بگیرد... در یك سخنرانی تحت عنوان امدادهای غیبی در زندگی بشر در همین دانشگاه این مطلب را عرض كردم كه این خوشبینی نسبت به آینده بشریت و تكامل واقعی زندگی بشریت و بدین سبب نرسیدن آن را فقط ما داریم و عرض كردم كه چگونه مكتبهای دیگر از نظر توجیه تكامل بشریت، یعنی تكامل بشریت در ماهیت انسانی خودش را تأمین كند.[195] نیاز و احتیاج دیگر به شریعت جدید، تحریف و عدم صیانت شرایع پیشین است كه توسط پیامبران بعدی احیا میگردند و تعلیمات صحیح انبیای پیشین را بازگو میكنند.[196] 4ـ جانشینپذیری دین در رفع نیازها: استاد مطهری در مقاله «خورشید دین هرگز غروب نمیكند» كه در كتاب امدادهای غیبی چاپ شده است به این پرسش كه آیا دین اجل و پایان دارد، و با توجه به این كه در این دنیا همه چیز در حال تغییر و تحول و كهنه شدن است، آیا دین نیز محكوم چنین حكمی است یا نیست؟ پاسخ میدهد و از این جواب میتوان دیدگاه ایشان در مسأله انتظار بشر از دین و نیاز انسان به نبوت و شریعت را بدست آورد. وی در آغاز بحث، معیار جاودانگی را بیان میكند و میفرماید: پدیدههای اجتماعی در مدتی كه باقی هستند حتما باید با خواستههای بشر بوده باشند در میان خواستههای بشر، ما دو جور خواسته داریم: خواستههای طبیعی و خواستههای غیرطبیعی، یعنی اعتیادی. خواستههای طبیعی آن چیزهایی است كه ناشی از ساختمان طبیعی بشر است، یك سلسله امور است كه هر بشری به موجب آن كه بشر است، خواهان آنهاست و رمز آنها را هم هنوز كسی مدعی نشده كه كشف كرده است. مثلاً بشر علاقمند به تحقیق و كاوش علمی است. غیر از این، خواستههای طبیعی یك سلسله خواستههای دیگر هم در میان بسیاری از افراد بشر هست كه اعتیادات نامیده میشود. اعتیادات قابل ترك دادن و عوض كردن است، اما امور طبیعی این طور نیست؛ قابل ترك دادن نیست. جلوی یك نسل را اگر بگیریم، نسل بعدی خودش به دنبال او میرود. اگر دین بخواهد در این دنیا باقی بماند، باید دارای یكی از این دو خاصیت باشد؛ یا باید در نهاد بشر جای داشته باشد، در ژرفای فطرت جا داشته باشد و در درون بشر به صورت یك خواستهای باشد، یا باید تأمینكننده خواسته یا خواستههای دیگر بشر باشد. اما این هم به تنهایی كافی نیست. باید آن چنان وسیله تأمین كنندهای باشد كه چیز دیگری هم نتواند جای او را بگیرد. و الا اگر چیزی در این دنیا پیدا شد كه نتوانست مثل دین یا بهتر از دین آن حاجت و آن خواسته را كه دین تأمین میكرده است، تأمین كند، آن وقت دین از میان میرود. اتفاقا دین هر دو خاصیت را دارد؛ یعنی هم جزو نهاد بشر است، جزو خواستههای فطری و عاطفی بشر است و هم از لحاظ تأمین حوایج و خواستههای بشری مقامی را دارد كه جانشین ندارد و اصلاً امكان ندارد چیز دیگری جایش را بگیرد.قرآن راجع به قسمت اول كه دین را خدا در نهاد بشر قرار داده، این طور میفرماید «فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَةَ اللّهِ الَّتِی فَطَرَ النّاسَ عَلَیْها؛[197] توجه خویش را بسوی دین حقگرایانه پایدار و استوار كن. همانا این فطرت خدایی را كه همه مردم را بر آن آفریده، نگهدار.» راجع به این كه دین چگونه در میان مردم پیدا و آیا از میان خواهد رفت یا نه، فرضیههای زیادی مطرح شده است. ترس و جهل و نادانی بشر، علاقه انسان نسبت به نظم و عدالت، كسب امتیاز در جامعههای طبقاتی و غیره، عوامل گرایش مردم به دین معرفی شدهاند و دانشمندان زیادی مانند یونگ ویلیام جیمز و آلكسیس كارل نظریه فطری بودن دین را مطرح كردهاند و اما در قسمت دوم كه دین تأمینكننده خواستههای بشر است و جانشین هم ندارد، لازم به ذكر است كه زمانی خیال میكردند اگر تمدن پیشرفت كرد، دیگر جایی برای دین نیست. امروز دیگر معلوم شده كه پیشرفت علم و تمدن، نیازی را كه بشر به دین برای یك زندگی خوب دارد رفع نمیكند. بشر هم از لحاظ شخصیتی به دین احتیاج دارد و هم از لحاظ اجتماعی نیازمند دین است. همین قدر كه ابدیت به فكر بشر میگردید، به جهان دیگر پیوند پیدا میكند. این قدرت فكری و تصوری در او، احساسات و تمایلات ابدیتخواهی به وجود میآورد. پیدایش اینگونه تصورات وسیع و گسترده و پیدایش اینگونه تمایلات و خواستههای عظیم و پهناور در انسان با ساختمان بدنی و جسمانی محدود و فانی شونده انسان به هیچ وجه جور نمیآید. اینجاست كه یك عدم تعادل عجیب و ناراحتكنندهای میان آرزوها و خواستهها از یك طرف و میان استعداد جسمانی خود از طرف دیگر میبیند. تصور محرومیت از ابدیت او را خرد میكند، بسیاری از تلاشهای بشر برای جاوید ماندن نام و عنوان و یادگارهایش بعد از خودش مولود همین احساس و آرزو است، ولی البته به صورت غیر منطقی خیال میكند اگر كاری كند، نامش، مجسمهاش، یادگارهایش، آثارش و سرگذشتهایش بعد از خودش جاوید بماند، خودش جاوید مانده است و خود را از چنگال فنا و نیستی نجات داده است. تنها چیزی كه این احساس و این احتیاج را به صورت كامل و مطمئن تأمین میكند، احساسات و عقاید مذهبی و پرستش است. مطلب دیگر آن كه ركن اساسی در اجتماعات بشری، اخلاق و قانون است. اجتماع، قانون و اخلاق میخواهد و پشتوانه قانون و اخلاق هم فقط و فقط دین است. تمام مقدماتی كه اجتماع بشر دارد مانند عدالت، مساوات، آزادی انسانیت و همدردی، تا پای دین در میان نباشد، حقیقت پیدا نمیكند.[198] 5ـ اهداف بعثت انبیا: استاد مطهری در كتاب وحی و نبوت در بیان هدف نبوت، بعثت، ارسال رسل و انزال كتب میفرماید: «هدف اصلی انبیا، هدایت، سعادت، نجات، خیر، صلاح و فلاح مردم است؛ ولی سخن مهم این است كه سعادت مردم از نظر این مكتب در چیست؟ اسارتها و گرفتاریهای بشر كدامند و خیر و صلاح بشر را چه میداند؟ قرآن كریم. هدف اصلی را دو امر میداند یعنی تعلیمات پیامبران مقدمهای است برای این دو امر، 1ـ شناختن خدا و نزدیك شدن به او 2ـ برقراری عدل و قسط در جامعه بشری. خدای سبحان در آیه 46 سوره احزاب میفرماید: «یا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنّا أَرْسَلْناكَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِیراً وَ داعِیاً إِلَی اللّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِراجاً مُنِیراً؛ ای پیامبر، ما تو را گواه و نویددهنده و اعلام خطر كننده و دعوت كننده به سوی خدا به اذن و رخصت خود او و چراغی نور ده فرستادیم.» پس از این آیه پیداست كه دعوت به سوی خدا، هدف اصلی بعثت انبیاست. همچنین در آیه 25 سوره حدید میفرماید: «لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْمِیزانَ لِیَقُومَ النّاسُ بِالْقِسْطِ؛ ما پیامبران خویش را با دلایل روشن فرستادیم و با آنها كتابومعیار فرودآوردیمتا مردم، عدلوقسط را به پادارند.» این آیه هم صریحا به پا داشتن عدل و قسط را هدف رسالت و بعثت پیامبران معرفی كرده است. دعوت به خدا، شناختن و نزدیك شدن به او، یعنی دعوت به توحید نظری و توحید عملی فردی. اما اقامه عدل و قسط در جامعه، یعنی برقرار ساختن توحید عملی اجتماعی. اكنون پرسش این است: آیا هدف اصلی پیامبران، خداشناسی و خداپرستی است و همه چیز دیگر و از آن جمله عدل و قسط اجتماعی، مقدمه آن است؟ یا هدف اصلی، بر پا شدن عدل و قسط است و شناختن خدا و پرستش او، مقدمه و وسیلهای است برای تحقق این ایده اجتماعی؟ آیا هدف اصلی، توحید نظری و توحید علمی فردی است یا هدف اصلی، توحید عملی اجتماعی است؟ استاد در پاسخ به این پرسش چهار احتمال را بیان میكند. 1ـ پیامبران از نظر هدف دو مقصد مستقل داشتند؛ یكی از این دو مقصد به زندگی
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 3163]
صفحات پیشنهادی
انتظار بشراز دین (5)
انتظار بشراز دین (5)-انتظار بشراز دین (5) نويسنده: علی رشید سلطانی منبع ... انتظار بشراز دین (5) نويسنده: علی رشید سلطانی منبع : اختصاصی راسخون رسالت دین ...
انتظار بشراز دین (5)-انتظار بشراز دین (5) نويسنده: علی رشید سلطانی منبع ... انتظار بشراز دین (5) نويسنده: علی رشید سلطانی منبع : اختصاصی راسخون رسالت دین ...
انتظار بشراز دین (2)
انتظار بشراز دین (2) نويسنده: علی رشیدسلطانی منبع : اختصاصی راسخون ... 5. نظریه فطرت تبیین خوبی از فطری بودن حسن و قبح به دست می دهد. 6. از آنجا كه بر اساس ...
انتظار بشراز دین (2) نويسنده: علی رشیدسلطانی منبع : اختصاصی راسخون ... 5. نظریه فطرت تبیین خوبی از فطری بودن حسن و قبح به دست می دهد. 6. از آنجا كه بر اساس ...
انتظار بشراز دین (1)
انتظار بشراز دین (1) نويسنده: علی رشید سلطانی منبع : اختصاصی راسخون .... (5)(به مضمون همين آيه كريمه: فاقم وجهك للدين حنيفاً(6) تنها راه راست و درست كه بشر را به ...
انتظار بشراز دین (1) نويسنده: علی رشید سلطانی منبع : اختصاصی راسخون .... (5)(به مضمون همين آيه كريمه: فاقم وجهك للدين حنيفاً(6) تنها راه راست و درست كه بشر را به ...
دين براي انسان است يا انسان براي دين؟
[4] انتظار بشر از دين، ص 30. [5] حائري شيرازي، اخلاق اسلامي، ص 4، با کمي تصرف. [6] بقره، 13 – 31. [7] احزاب، 72. [8] لقمان، 20. [9] بقره، 30. [10] معارف اسلامي، 1، ص ...
[4] انتظار بشر از دين، ص 30. [5] حائري شيرازي، اخلاق اسلامي، ص 4، با کمي تصرف. [6] بقره، 13 – 31. [7] احزاب، 72. [8] لقمان، 20. [9] بقره، 30. [10] معارف اسلامي، 1، ص ...
دین و معنویت (1)
برخی انتظار بشر از دین را به سر رجوع انسان به دین معنا کرده اند. .... آیة الله جوادی آملی ، انتظار بشر از دین ، ص24 2- همان ص25 3- اسراء /84 4- مائده /70 5- همان ص26 6- همان ...
برخی انتظار بشر از دین را به سر رجوع انسان به دین معنا کرده اند. .... آیة الله جوادی آملی ، انتظار بشر از دین ، ص24 2- همان ص25 3- اسراء /84 4- مائده /70 5- همان ص26 6- همان ...
آیا عقل و دین با هم در تعارضند؟
دین و عقل بسیاری از جوانان تحصیل کرده می پرسند با آنکه انسان خود دارای عقل و ... وحی و نبوت، استاد شهید مطهری 4- انتظار بشر از دین، عبدالله نصری 5- انتظار بشر از ...
دین و عقل بسیاری از جوانان تحصیل کرده می پرسند با آنکه انسان خود دارای عقل و ... وحی و نبوت، استاد شهید مطهری 4- انتظار بشر از دین، عبدالله نصری 5- انتظار بشر از ...
وجوب انتظار(1)
(خاموش)، 450 اهم (روشن) ميزان کاهش نويز: 20 دسيبل طول کابل: 5/1 متر از نوع مسي مقاوم در برابر ... انتظار بشراز دین (4) انتظار بشراز دین (4) ... فواید عبارتند از: 1- ...
(خاموش)، 450 اهم (روشن) ميزان کاهش نويز: 20 دسيبل طول کابل: 5/1 متر از نوع مسي مقاوم در برابر ... انتظار بشراز دین (4) انتظار بشراز دین (4) ... فواید عبارتند از: 1- ...
در بازار بازي بازها!
اسماعیل و مادرش در كنار كعبه(1). . مطالب پیشین. انتظار بشراز دین (5) · انتظار بشراز دین (4) · انتظار بشراز دین (3) · انتظار بشراز دین (2) · انتظار بشراز دین (1) ...
اسماعیل و مادرش در كنار كعبه(1). . مطالب پیشین. انتظار بشراز دین (5) · انتظار بشراز دین (4) · انتظار بشراز دین (3) · انتظار بشراز دین (2) · انتظار بشراز دین (1) ...
کمک دین به انسان برای بر آوردن نیازش
کمک دین به انسان برای بر آوردن نیازش-پرسش "جایگاه دین در عرصه زندگی" هم از سوی ... vazeh.com 04:24:51 06:02:47 12:58:38 19:52:22 5:31 مانده تا غروب خورشید .... جوادی آملی، انتظار بشر از دین؛ عبدالحسین خسرو پناه، قلمرو دین، ص 313 به بعد. 2.
کمک دین به انسان برای بر آوردن نیازش-پرسش "جایگاه دین در عرصه زندگی" هم از سوی ... vazeh.com 04:24:51 06:02:47 12:58:38 19:52:22 5:31 مانده تا غروب خورشید .... جوادی آملی، انتظار بشر از دین؛ عبدالحسین خسرو پناه، قلمرو دین، ص 313 به بعد. 2.
یخچال طبیعی کلین
انتظار بشراز دین (5) · انتظار بشراز دین (4) · انتظار بشراز دین (3) · انتظار بشراز دین (2) · انتظار بشراز دین (1) · «مدار صلح» (6) · «مدار صلح» (5) · «مدار صلح» (4) ...
انتظار بشراز دین (5) · انتظار بشراز دین (4) · انتظار بشراز دین (3) · انتظار بشراز دین (2) · انتظار بشراز دین (1) · «مدار صلح» (6) · «مدار صلح» (5) · «مدار صلح» (4) ...
-
گوناگون
پربازدیدترینها