محبوبترینها
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1846076001
زندگينامه امام علي (علیه السلام) (1)
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
زندگينامه امام علي (علیه السلام) (1) نويسنده: فرزين نجفي پور كنيه امام على (علیه السلام) آن حضرت را به دو كنيه ابو الحسن و ابو الحسين ناميدهاند. امام حسن (علیه السلام) در حيات پيامبر پدرش را با كنيه ابو الحسين و امام حسين (علیه السلام) او را با كنيه ابو الحسن مىخواندهاند. پيامبر نيز وى را با هر دوى كنيهها خطاب مىكرده است. چون پيامبر وفات يافت على (علیه السلام) را به اين دو كنيه صدا مىكردند. يكى ديگر از كنيههاى على (علیه السلام) ،ابو تراب است كه آن را پيامبر برگزيده و بر وى اطلاق كرده بود. در استيعاب نقل شده است:«به سهل بن سعد گفته شد: حاكم مدينه مىخواهد تو را وا دارد تا بر فراز منبر ، على را دشنام گويى. سهل پرسيد: چه بگويم؟ گفت: بايد على را با كنيه ابو تراب خطاب كنى. سهل پاسخ داد: به خدا سوگند جز پيامبر كسى على را بدين كنيت، نامگذارى نكرده است. پرسيد: چگونهاى ابو العباس؟ جواب داد: على (علیه السلام) نزد فاطمه رفت و آنگاه بيرون آمد و در حياط مسجد دراز كشيد و به خواب رفت.پس از او،پيغمبر (صلی الله علیه واله) پيش فاطمه آمد و از او پرسيد:پسر عمويت كجاست؟فاطمه گفت:اينك او در مسجد آرميده است.پيامبر به صحن مسجد آمد و على را ديد كه ردايش بر پشت مباركش افتاده و پشتش خاك آلود شده است.پيامبر با دستشروع به پاك كردن خاك از پشت على كرد و فرمود: بنشين اى ابو تراب! به خدا سوگند جز پيامبر كسى او را بدين نام ، نخوانده است. و قسم به خدا در نظر من هيچ اسمى از اين نام دوست داشتنىتر نيست.» نسايى در خصايص از عمار بن ياسر نقل كرده است كه گفت:«من و على بن ابيطالب (علیه السلام) در غزوه عشيره از قبيله ينبع با يكديگر بوديم.تا آنجا كه عمار گفت: سپس خواب هر دوى ما را فرا گرفت، من و على به راه افتاديم تا آنكه در زير سايه نخلها و روى زمين خاكى و بى گياه آرميديم.سوگند به خدا كه جز پيامبر كسى ما را از خواب بيدار نكرد. او با پايش ما را تكان مىداد و ما به خاطر آنكه روى زمينى خاكى دراز كشيده بوديم،به خاك آلوده شديم.در آن روز بود كه پيغمبر (صلی الله علیه واله) به على (علیه السلام) فرمود.تو را چه مىشود اى ابو تراب؟ چرا كه پيامبر آثار خاك را بر على (علیه السلام) مشاهده كرده بود.» البته ممكن است كه اين واقعه چند بار اتفاق افتاده باشد.در روايتى ديگر آمده است: چون پيامبر على را در سجده ديد در حالى كه خاك بر چهرهاش نشسته و يا آنكه گونهاش خاك آلود بوده به او فرمود:« ابو تراب! چنين كن». همچنين گفته شده است پيامبر با چنين كنيهاى، على (علیه السلام) را خطاب كرد.چرا كه گفت: اى على! نخستين كسى كه خاك را از سرش مىتكاند تويى. على (علیه السلام) ،اين كنيه را از ديگر كنيهها بيشتر خوش مىداشت. زيرا پيامبر وى را با همين كنيه خطاب مىكرد.دشمنان آن حضرت مانند بنى اميه و ديگران،بر آن حضرت به جز اين كنيه نام ديگرى اطلاق نمىكردند.آنان مىخواستند با گفتن ابو تراب، آن حضرت را تحقير و سرزنش كنند و حال آنكه افتخار على (علیه السلام) به همين كنيه بود. دشمنان على، به سخنگويان دستور داده بودند تا با ذكر كنيه ابو تراب بر فراز منابر، آن حضرت را مورد سرزنش قرار دهند و اين كنيه را براى او عيب و نقصى قلمداد نمايند.چنان كه حسن بصرى گفته است،گويا كه ايشان با استفاده از اين عمل،لباسى پر زيب و آرايه بر تن آن حضرت مىپوشاندند.چنان كه جز نام ترابى و ترابيه بر پيروان اميرالمؤمنين (علیه السلام) اطلاق نمىكردند.بدان گونه كه اين نام، تنها بر شيعيان على (علیه السلام) اختصاص يافت. لقب على (علیه السلام) ابن صباغ در كتاب فصول المهمه مىنويسد: لقب على (علیه السلام) ، مرتضى ، حيدر ، اميرالمؤمنين و انزع (و يا اصلع) (كسى كه اندكى از موى جلوى سرش ريخته باشد.) و بطين (كسى كه شكمش بزرگ است.) و وصى بود.آن حضرت به لقب اخير خود در نزد دوستان و دشمنانش شهره بود.در روز جنگ جمل جوانى از قبيله بنى ضبه از سپاه عايشه بيرون آمد و گفت: ما قبيله بنى ضبه دشمنان على هستيم كه قبلا معروف به وصى بود على كه در عهد پيامبر شهسوار جنگها بود من نيز نسبت به تشخيص برترى على نابينا و كور نيستم اما من به خونخواهى عثمان پرهيزگار آمدهام زيرا ولى، خون ولى را طلب مىكند و مردى از قبيله ازد در روز جمل چنين سرود: اين على است و وصيى است كه پيامبر در روز نجوة با او پيمان برادرى بست و فرمود او پس از من راهبر است و اين گفته را افراد آگاه در خاطر سپردهاند و اشقيا آن را فراموش كردهاند زحر بن قيس جعفى در روز جمل گفت: آيا بايد با شما جنگ كرد تا اقرار كنيد كه على در بين تمام قريش پس از پيامبر برترين كس است؟! او كسى است كه خداوند وى را زينت داده و او را ولى ناميده است و دوست، پشتيبان و نگهدار دوست است، همچنان كه گمراه پيرو فرمان گمراهى ديگر است. زحر بن قيس نيز بار ديگر چنين سروده است: پس درود فرستاد خداوند بر احمد (محمد (صلی الله علیه واله) ) فرستاده خداوند و تمام كننده نعمتها فرستاده پيامآورى و پس از او خليفه ما كسى كه ايستاده و كمك شده است منظور من على وصى پيامبر است كه سركشان قبايل با او در جنگ و ستيزند اين زحر در جنگ جمل و صفين با على (علیه السلام) همراه بود. همچنان كه شبعثبن ربعى و شمر بن ذى الجوشن ضبابى در جنگ صفين در ركاب آن حضرت بودند.اما بعدا با حسين (علیه السلام) در كربلا به جنگ برخاستند و فرجام شومى را براى خود برجاى گذاشتند. كميت مىگويد: كثير نيز مىگويد: وصى و پسر عموى محمد مصطفى و آزاد كننده گردنها و ادا كننده دينها همچنين آن حضرت به نام پادشاه مؤمنين و پادشاه دين(يعسوب المؤمنين و يعسوب الدين) نيز ملقب بوده است. روايت كردهاند كه پيامبر به على (علیه السلام) فرمود: تو پادشاه دينى و مال پادشاه ظلمت و تاريكى است. در روايت ديگرى آمده است:اين (على) پادشاه مؤمنان و پيشواى كسانى است كه در روز قيامت با چهرههايى نورانى در حجلهها نشستهاند. ابن حنبل در مسند و قاضى ابو نعيم در حلية الاوليا اين دو روايت را نقل كردهاند. در تاج العروس معناى لغوى يعسوب ذكر شده و آمده است (ملكه كندوى زنبور عسل). على (علیه السلام) فرمود: من پادشاه مؤمنانم و مال پادشاه كافران است.يعنى مؤمنان به من پناه آورند و كافران از مال و ثروت پناه مىجويند.چنان كه زنبور به ملكه خود پناه مىبرد و آن ملكه بر همه زنبوران مقام تقدم و سيادت دارد. نقش انگشتر على (علیه السلام) سبط بن جوزى در كتاب تذكرة الخواص نوشته است: نقش انگشترى آن حضرت عبارت« خداوند فرمانروا ، على بنده اوست» (الله الملك على عبده) بوده است. همچنين وى مىنويسد: آن حضرت انگشترى را در انگشتان دست راست خود مىكرده است و حسن و حسين (علیه السلام) نيز چنين مىكردهاند. ابو الحسن على بن زيد بيهقى معروف به فريد خراسان در كتاب خود موسوم به صوان الحكمه كه به نام تاريخ حكماى اسلام مشهور است در ذيل شرح زندگانى يحيى نحوى ديلمى ملقب به بطريق ، چنين مىگويد:« يحيى فيلسوف و ترساكيش بود و عامل امير المؤمنين (علیه السلام) در نظر داشت تا وى را از فارس بيرون براند.يحيى نيز ماجراى خود را براى على (علیه السلام) نگاشت و از آن حضرت درخواست امان كرد.محمد بن حنفيه، به فرمان على (علیه السلام) امان نامهاى براى يحيى نوشت كه من آن امان نامه را در دستحكيم ابو الفتوح مستوفى نصرانى طوسى مشاهده كردم. توقيع على (علیه السلام) با خط خود آن حضرت و با عبارت «الله الملك و على عبده» (خداوند فرمانروا و على بنده اوست.) در پاى اين مكتوب موجود بود.سبط بن جوزى اين عبارت را به عنوان نقش انگشترى آن حضرت دانسته ولى مطابق با نقل بيهقى اين توقيع به دستحضرت نوشته شده است و بعيد نيست كه گفته بيهقى متينتر باشد.» همچنين احتمال دارد كه آن حضرت نامهها را چنين امضا مىكرده و سپس همان عبارت را بر نگين انگشترى نقش زده است.ابن صباغ در كتاب فصول المهمه فى معرفة الائمه گويد:« اسندت ظهرى الى الله» (پشت من به خداوند متكى است) نقش نگين آن حضرت بوده است.عدهاى ديگر نقش نگين آن حضرت را« حسبى الله» ذكر كردهاند. كفعمى نيز در مصباح گويد: نقش نگين انگشترى آن حضرت« الملك لله الواحد القهار» بوده است. البته بعيد نيست كه آن حضرت داراى چند انگشترى با نقوش متعدد بوده است. تولد : مادر وى , فاطمه , دختر اسد فرزند هاشم است . وى از نخستين زنانى است كه به پيامبر ايمان آورد و پيش از بعثت از آيين ابراهيم (علیه السلام) پيروى مى كرد. او همان زن پاكدامنى است كه به هنگام شدت يافتن درد زايمان راه مسجد الحرام راپيش گرفت و خود را به ديوار كعبه نزديك ساخت و چنين گفت :خداوندا, به تو و پيامبران و كتاب هايى كه از طرف تو نازل شده اند و نيز به سخن جدم ابراهيم سازندهء اين خانه ايمان راسخ دارم , پروردگارا! به پاس احترام كسى كه اين خانه را ساخت و به حق كودكى كه در رحم من است , تولد اين كودك را بر من آسان فرما.لحظه اى نگذشت كه فاطمه به صورت اعجازآميزى وارد خانهء خدا شد و در آنجا وضع حمل كرد. اين فضيلت بزرگ را قاطبهء محدثان و مورخان شيعه و انشمندان علم انساب در كتابهاى خود نقل كرده اند. در ميان دانشمندان اهل تسنن نيز گروه زيادى به اين حقيقت تصريح كرده , آن را يك فضيلت بى نظير خوانده اند. حاكم نيشابورى مى گويد:ولادت على در داخل كعبه به طور تواتر به ما رسيده است . آلوسى بغدادى صاحب تفسير معروف مى نويسد: تولد على در كعبه در ميان ملل جهان مشهور و معروف است و تاكنون كسى به اين فضيلت دست نيافته است . قسمت دوم : حضرت على (علیه السلام) در سيزده رجب سال 30 عام الفيل در كعبه به دنيا آمد مادرش فاطمه بنت اسد و پدرش ابوطالب نام داشت. در بيست و يكم ماه رمضان سال 40 هجرى در شهر كوفه به درجه شهادت رسيد. قبر مطهرش در نجف اشرف قرار دارد بخشهاى زندگانى على (علیه السلام) با توجه به اينكه اميرمومنان ده سال پيش از بعثت پيامبر (صلی الله علیه واله) ديده به جهان گشود و در حوادث تاريخ اسلام هموارده در كنار پيامبر اسلام (صلی الله علیه واله) قرار داشت و پس از درگذشت آن حضرت نيز سى سال زندگى نمود، مىتوان مجموع عمر 63 ساله او را به پنج بخش زير تقسيم نمود: 1- از ولادت تا بعثت پيامبر اسلام(ص) مقدار عمر امام در اين بخش از ده سال تجاوز نمىكند زيرا زمانى كه على (علیه السلام) ديده به جهان گشود، بيش از سى سال از عمر پيامبر نگذشته بود و پيامبر در چهل سالگى به رسالت مبعوث گرديد، بنابراين على (علیه السلام) در موقع بعثت پيامبر بيش از ده سال نداشت. در آغوش پيامبر على(علیه السلام) در اين دوره كه دوره حساس شكلگيرى شخصيت و دوره پذيرش تربيتى و روحى او بود، در خانه حضرت محمد (صلی الله علیه واله) و تحت تربيت او به سربرد. مورخان اسلامى در اين زمينه مىنويسند:يك سال، قحطى بزرگى در مكه رخ داد. در آن زمان ابوطالب عموى پيامبر داراى عائله زياد و هزينه سنگينى بود. حضرت محمد (صلی الله علیه واله) به عموى ديگر خود «عباس» كه از ثروتمندترين افراد بنى هاشم بود، پيشنهاد كرد كه هر كدام از ما يكى از فرزندان ابوطالب را به خانه خود ببريم تا فشار مالى ابوطالب كم شود، عباس موافقت كرد، و هر دو نزد ابوطالب رفتند و موضوع را با او در ميان گذاشتند. ابوطالب با اين پيشنهاد موافقت كرد. در نتيجه عباس، «جعفر» و حضرت محمد ص «على» را به خانه خود برد. على (علیه السلام) همچنان در خانه آن حضرت بود تا آنكه خداوند او را به نبوت مبعوث فرمود و على (علیه السلام) او را تصديق كرد و از او پيروى نمود.(1) پيامبر اسلام (صلی الله علیه واله) پس از گرفتن على (علیه السلام) فرمود: همان را برگزيدم كه خدا او را براى من برگزيد.(2)...از آنجا كه حضرت محمد (صلی الله علیه واله) در سنين كودكى - پس از درگذشت عبدالمطلب - در حانه عمويش ابوطالب و تحت كفالت او بزرگ شده بود، مىخواست با تربيت يكى از فرزندان او، زحمات وى و همسرش فاطمه بنت اسد را جبران كند و از ميان فرزندان او نظر به على (علیه السلام) داشت . على (علیه السلام) در دوران خلافت خود، در خطبه «قاصعه» به اين دوره تربيتى خود اشاره نموده و مىفرمايد: «شما (ياران پيامبر) از خويشاوندى نزديك من با رسول خدا و موقعيت خاصى كه با آن حضرت داشتم آگاهيد و مىدانيد موقعى كه من خردسال بودم، پيامبر مرا در آغوش مىگرفت و به سينه خود مىفشرد و مرا در بستر خود مىخوابانيد به طورى كه من بدن او را لمس مىكردم، بوى خوش آن را مىشنيدم و او غذا در دهان من مىگذارد من همچون بچهاى كه به دنبال مادرش مىرود، همه جا همراه او مىرفتم، هر روز يكى از فضائل اخلاقى خود را به من تعليم مىكرد و دستور مىداد كه از آن پيروى كنم.»(3) على (علیه السلام) در غار حرأ حضرت محمد (صلی الله علیه واله) پيش از آنكه به رسالت مبعوث شود، سالى يك ماه در غار حرأ به عبادت مىپرداخت (4)و در اين مدت اگر تهيدستى نزد وى مىرفت به او طعام مىداد و وقتى كه ماه به پايان مىرسيد و مىخواست به خانه برگردد، ابتدأا به مسجدالحرام مىرفت و هفت بار يا هر قدر كه خدا مىخواست خانه خدا را طواف مىكرد و سپس به منزل خود باز مىگشت. (5) ..قرائن نشان مىدهد كه حضرت محمد (صلی الله علیه واله) با عنايت شديدى كه نسبت به على (علیه السلام) داشت او را در آن يك ماه همراه خود به حرأ مىبرد. وقتى كه فرشته وحى براى نخستين بار در همان غار بر حضرت محمد (صلی الله علیه واله) نازل شد و او را به مقام رسالت مفتخر ساخت، على (علیه السلام) در كنار آن حضرت بود و آن روز از همان ماهى بود كه حضرت محمد (صلی الله علیه واله) براى عبادت به كوه حرأ مىرفت. على (علیه السلام) در خطبه «قاصعه» در اين باره مىفرمايد:«پيامبر هر سال در كوه حرأ به عبادت مىپرداخت و جز من كسى او را نمىديد...هنگامى كه وحى بر آن حضرت نازل شد، صداى ناله شيطان را شنيدم، به رسول خدا عرض كردم: اين ناله چيست؟ فرمود: اين ناله شيطان است و علت نالهاش اين است كه او از اينكه در روى زمين اطاعت شود، نااميد گشته است. آنچه را من مىشنوم تو نيز مىشنوى و آنچه را مىبينم تو نيز مىبينى جز اينكه تو پيامبر نيستى، بلكه وزير (من) و بر خير و نيكى هستى.» (6) . .اين گفتار گر چه مىتواند مربوط به عبادت پيامبر در حرأ در دوران پس از رسالت باشد، ولى قرائن گذشته و اينكه عبادت پيامبر در حرأ غالبا قبل از رسالت بوده است، نشان مىدهد كه اين گفتار مربوط به دوران قبل از رسالت پيامبر اسلام (صلی الله علیه واله) باشد. در هر حال پاكى روح على (علیه السلام) و تربيتهاى پيگير پيامبر سبب شد كه او در همان دوران كودكى با قلب حساس، ديده نافذ و گوش شنوا، چيزهايى را ببيند و اصواتى را بشنود كه براى مردم عادى ديدن و شنيدن آنها ممكن نيست. ابن ابى الحديد معتزلى در شرح نهج البلاغه مىنويسد:« در كتب صحاح روايت شده است كه وقتى جبرئيل براى نخستين بار بر پيامبر نازل گرديد و او را به مقام رسالت مفتخر ساخت، على (علیه السلام) در كنار پيامبر اسلام بود.»(7)..از امام صادق (علیه السلام) نقل شده است كه فرمود: « على (علیه السلام) پيش از رسالت پيامبر اسلام ص همراه آن حضرت نور نبوت را مىديد و صداى فرشته را مىشنيد. پيامبر اسلام (صلی الله علیه واله) به او مىفرمود: اگر من خاتم پيامبران نبودم ، تو شايستگى مقام نبوت را داشتى ولى تو وصى و وارث من، سرور اوصياء و پيشواى پرهيزگاران هستى.»(8) 2- از بعثت تا هجرت پيامبر دومين قسمت از زندگانى على (علیه السلام) را بخش از بعثت تا هجرت به مدينه تشكيل مىدهد كه از نظر زمانى سيزده سال مىشود. اين بخش از زندگانى امام شامل يك سلسله خدمات و مجاهدات درخشان و اقدامات بزرگ و برجسته على (علیه السلام) در راه پيشرفت اسلام مىباشد كه در تاريخ اسلام نصيب كسى جز او نشده است نخستين كسى كه اسلام آورد نخستين افتخار على (علیه السلام) در اين دوران پيشگام بودن وى در پذيرفتن اسلام، و يا به عبارت صحيحتر، ابراز و اظهار اسلام ديرينه خويش است زيرا على (علیه السلام) از كوچكى يكتاپرست بود و هرگز آلوده به بت پرستى نبود(9)تا اسلام او به معناى دست كشيدن از بت پرستى باشد (در حالى كه در مورد ساير ياران پيامبر چنين نبود) پيشگام بودن در پذيرفتن اسلام، ارزشى است كه قرآن مجيد روى آن تكيه كرده و صريحا اعلام نموده است كه كسانى كه در گرايش به اسلام پيشگام بودهاند، در پيشگاه خدا ارزش والايى دارند ، آنجا كه مىفرمايد: « و پيشگامان، پيشگام، آنان مقربانند.» (10) .. توجه خاص قران به موضوع «سبقت در گروش به آيين اسلام» به حدى است كه حتى كسانى را كه پيش از فتح مكه ايمان آورده و جان و مال خود را در راه خدا بذل نمودهاند، از افرادى كه پس از پيروزى مسلمانان برمكيان، ايمان آورده و جهاد كردهاند، برتر شمرده است چه رسد به كسانى كه پيش از هجرت و در سالهاى نخست ظهور اسلام، مسلمان شدهاند، آنجا كه مىفرمايد:«كسانى از شما كه پيش از پيروزى (فتح مكه) در راه خدا انفاق كردند و سپس به جهاد پرداختند، با كسانى كه بعد از آن در راه خدا انفاق و جهاد كردند، يكسان نيستند، بلكه آنان در پيشگاه خدا مقامى برتر دارند و خداوند به هر دو وعده نيك داده است...» (11)..علت برترى اميان مسلمانان پيش از فتح مكه (كه در سال هشتم هجرى صورت گرفت) اين است كه آنان در موقعى ايمان آورند كه اسلام در جزيره العرب به اوج عظمت نرسيده بود و هنوز پايگاه بت پرستان يعنى شهر مكه به صورت دژ شكست ناپذيرى باقى بود و خطرهايى از هر طرف جان و مال مسلمانان را تهديد مىكرد. البته مسلمانان پس از مهاجرت به مدينه و گرايش اوس و خزرج و قبايل اطراف مدينه به اسلام، از پيشرفت و ايمنى نسبى برخوردار بودند و در بسيارى از درگيريهاى نظامى غالب و پيروز مىشدند، ولى خطر هنوز بكلى برطرف نشده بود. بنابراين در صورتى كه گروش به اسلام و بذل مال و جان در چنين شرائطى، از ارزش خاصى برخوردار باشد، قطعا اظهار ايمان و اسلام در آغاز دعوت پيامبر كه قدرتى جز قدرت قريش و نيرويى جز نيروى بت پرستان در كار نبود، ارزش بالاتر و بيشترى خواهد داشت. از اين نظر سبقت در اسلام در ميان ياران پيامبر، از افتخارات مهم بشمار مىرفت با اين توضيح ميزان ارزش پيشگامى على (علیه السلام) در اسلام بخوبى روشن مىگردد دلائل پيشگامى على (علیه السلام) در اسلام دلائل و شواهد پيشگامى على (علیه السلام) در متون اسلامى به قدرى فراوان است كه بيان همه آنها از حد گنجايش اين متن بيرون است ولى به عنوان نمونه تعدادى از آنها را ذيلا مىآوريم: الف- پيش از همه، خود پيامبر اسلام (صلی الله علیه واله) به پيشقدم بودن على (علیه السلام) تصريح كرده و در ميان جمعى از ياران خود فرمود:«نخستين كسى كه در روز رستاخيز با من در كنار حوض (كوثر) ملاقات مىكند پيشقدم ترين شما در اسلام، على بن ابى طالب است.» (12) ب - دانشمندان و محدثان نقل مىكنند:حضرت محمد (صلی الله علیه واله) روز دوشنبه به نبوت مبعوث شد و على (علیه السلام) فرداى آن روز (سه شنبه) با او نماز خواند.(13) ج- امام در خطبه «قاصعه» مىفرمايد: «آن روز اسلام جز به خانه پيامبر و خديجه راه نيافته بود و من سومين نفر آنها بودم. نور وحى و رسالت را مىديدم، و بوى نبوت را مىشنيدم.»(14) د- امام در جاى ديگر از سبقت خود در اسلام چنين ياد مىكند:«خدايا من نخستين كسى هستم كه به سوى تو بازگشت، و پيام تو را شنيد و به دعوت پيامبر تو پاسخ گفت و پيش از من جز پيامبر اسلام كسى نماز نگزارد.»(15) ه" على (علیه السلام) مىفرمود: من بنده خدا و برادر پيامبر و صديق اكبرم، اين سخن را پس از من جز دروغگوى افترأ ساز، نمىگويد. من هفت سال پيش از مردم با رسول خدا نماز گزاردم .(16) و- عفيف بن قيس كندى مىگويد: من در زمان جاهليت بازرگان عطر بودم. در يكى از سفرهاى تجارتى وارد مكه شدم و مهمان عباس (يكى از بازرگانان بزرگ مكه) شدم، در يكى از روزها در مسجدالحرام در كنار عباس نشسته بودم، در اين هنگام كه خورشيد به اوج رسيده بود، جوانى به مسجد در آمد كه صورتش همچون قرص ماه نورانى بود، نگاهى به آسمان كرد و سپس رو به كعبه ايستاد و شروع به خواندن نماز كرد، چيزى نگذشت كه نوجوانى خوش سيما به وى پيوست و در سمت راست او ايستاد. سپس زنى كه خود را پوشانده بود، آمد و در پشت سر آن دو نفر قرار گرفت و هر سه با هم مشغول نماز و ركوع و سجود شدند من (از ديدن اين منظره كه در مركز بت پرستان، سه نفر آيين ديگرى غير از مرام بت پرستى را برگزيدهاند) در شگفت ماندم، رو به عباس كرده و گفتم: حادثه بزرگى است! او نيز اين جمله را تكرار كرد و افزود: آيا اين سه نفر را مىشناسى؟ گفتم: نه. گفت: نخستين كسى كه وارد شد جلوتر از هر دو نفر ايستاد، برادر زاده من محمد بن عبدالله (صلی الله علیه واله)، و دومين فرد، برادرزاده ديگر من على بن ابى طالب (علیه السلام)، و سومين شخص همسر محمد است. و او مدعى است كه آيين وى از طرف خداوند نازل شده است و اكنون در روى زمين، جز اين سه نفر كسى از اين دين پيروى نمىكند.(17)اين قضيه بخوبى نشان مىدهد كه در آغاز دعوت پيامبر اسلام (صلی الله علیه واله) غير از همسرش خديجه، تنها على (علیه السلام) آيين او را پذيرفته بوده است/ حامى و جانشين پيامبر (صلی الله علیه واله) پيامبر اسلام به مدت سه سال، از دعوت عمومى خود دارى مىورزيد و تنها در تماسهاى خصوصى با افرادى كه زمينه پذيرش را در آنها احساس مىكرد، آنها را به اسلام دعوت مىكرد/پس از سه سال فرشته وحى نازل شد و فرمان خدا را ابلاغ كرد كه پيامبر دعوت همگانى خود را از طريق دعوت خويشان و بستگان آغاز نمايد. فرمان خدا چنين بود:« بستگان نزديك خود را از عذاب الهى بيم ده، و پرو بال مهر و مودت خود را بر سر افراد با ايمان فروگستر (نسبت به آنان ابراز علاقه و محبت كن) پس اگر با تو از در مخالفت وارد شوند بگو من از كارهاى (بد) شما بيزارم.»(18). علت اينكه دعوت خويشان براى نقطه شروع دعوت همگانى انتخاب شد، اين است كه تا نزديكان يك رهبر الهى و يا بشرى به او ايمان نياورند و از او پيروى نكنند، هرگز دعوت او درباره بيگانگان موثر واقع نمىشود زيرا نزديكان همواره از اسرار و رازها و ملكات خوب و بد وى كاملا واقف و مطلع هستند، از اين رو ايمان آنان نشانه وارستگى مدعى رسالت به شمار مىرود، چنانكه اعراض و روى گردانى اكثريت قريب به اتفاق آنها نشانه دورى مدعى از خلوص و صفا و صدق در ادعأ است. از اين نظر پيامبر به على (علیه السلام) دستور داد كه چهل و پنج نفر از شخصيتهاى بزرگ بنى هاشم را براى ضيافت ناهار دعوت كند و غذايى از گوشت همراه با شير آماده سازد/مهمانان همگى در وقت معين به حضور پيامبر شتافتند و پس از صرف غذا « ابولهب» عموى پيامبر با سخنان سبك خود مجلس را از آمادگى براى طرح سخن و تعقيب هدف، انداخت و مجلس بدون اخذ نتيجه به پايان رسيد و مهمانان پس از صرف غذا و شير، خانه رسول خدا را ترك گفتند و پيامبر تصميم گرفت كه فرداى آن روز، ضيافت ديگرى ترتيب دهد و همه آنان را جز ابولهب به خانه خود دعوت نمايد. باز على (علیه السلام) به دستور پيامبر غذا و شير آماده نمود و از شخصيتهاى برجسته و شناخته شده بنى هاشم براى صرف ناهار و استما(علیه السلام) سخنان پيامبر دعوت به عمل آورد. مهمانان همگى باز در موعد مقرر حضور بهم رسانيدند. پيامبر ص پس از صرف غذا سخنان خود را چنين آغاز كرد:«هيچ كس از مردم براى كسان خود چيزى بهتر از آنچه من براى شما آوردهام، نياورده است. من خير دنيا و آخرت براى شما آوردهام. خدايم به من فرمان داده كه شما را به توحيد و يگانگى وى و رسالت خويش، دعوت كنم. چه كسى از شما مرا در اين راه كمك مىكند تا برادر و وصى و نماينده من در ميان شما باشد؟» او اين جمله را گفت و مقدارى مكث نمود تا ببيند كداميك از آنان به نداى او پاسخ مثبت مىدهد؟ در اين موقع سكوتى مطلق آميخته به بهت و تحير بر مجلس حكومت مىكرد و همگى سر به زير افكنده و در فكر فرو رفته بودند/ناگهان على (علیه السلام) كه سن او در آن روز از 15 سال تجاوز نمىكرد، سكوت را درهم شكست و برخاست و رو به پيامبر كرد و گفت: «اى پيامبر خدا من تو را در اين راه يارى مىكنم»، سپس دست خود را به سوى پيامبر دراز كرد تا دست او را به عنوان پيمان فداكارى بفشارد. در اين موقع پيامبر دستور داد كه على (علیه السلام) بنشيند. بار ديگر پيامبر گفتار خود را تكرار نمود،باز على برخاست و آمادگى خود را اعلام كرد. اين بار نيز پيامبر به وى دستور داد بنشيند. در مرتبه سوم نيز مانند دفعات پيشين كسى جز على برنخاست و تنها او بود كه بپاخاست و پشتيبانى خود را از هدف مقدس پيامبر اعلام كرد. در اين موقع پيامبر (صلی الله علیه واله) دست خود را بر دست على زد و جمله تاريخى خود را در مجلس بزرگان بنى هاشم درباره على بيان نمود و گفت:«هان اى خويشاوندان و بستگان من! على برادر و وصى و خليفه من در ميان شما است.»(19)بدين ترتيب نخستين وصى پيامبر اسلام به وسيله آخرين سفير الهى در آغاز رسالت كه هنوز جز عده ناچيزى به آيين وى نگرويده بودند، تعيين گرديد/از اينكه پيامبر در يك روز نبوت خود و امامت على و اعلام كرد و روزى كه به بستگان خود گفت مردم من پيامبر خدا هستم، همان روز نيز فرمود كه على وصى و جانشين من است، مىتوان مقام و موقعيت امامت را در اسلام به نحو روشن ارزيابى نمود و به اين مطلب توجه كرد كه اين دو مقام از يكديگر جدا نبوده و همواره امامت مكمل برنامه رسالت است/. فداكارى بزرگ در سال سيزدهم بعثت، به دنبال انعقاد پيمان عقبه دوم در شب سيزدهم ذيحجه، ميان پيامبر اسلام (صلی الله علیه واله) و يثربيان كه طى آن مردم يثرب پيامبر را به آن شهر دعوت نموده و قول حمايت و دفاع از آن حضرت دادند، و از فرداى آن شب مسلمانان مكه بتدريج به يثرب هجرت كردند، سران قريش دانستند پايگاه تازهاى براى نشر دعوت اسلام در يثرب آماده شده است، از اينرو احساس خطر كردند، چه، مىترسيدند كه پس از آنهمه آزار و اذيت كه به پيامبر و پيروان او رساندهاند، پيامبر در صدد انتقام بر آيد و اگر هم فرضا قصد جنگ نداشته باشد، ممكن است راه بازرگانى قريش به شام را كه از كنار يثرب عبور مىكرد، مورد تهديد قرار دهد. براى رويارويى با چنين خطرى، در آخر ماه صفر سال 14 بعثت در «دارالندوه» (مجلس شوراى مكه) اجتماع كردند و به چاره انديشى پراختند. در اين شورا برخى از حاضران پيشنهاد كردند كه پيامبر تبعيد يا زندانى شود ولى پيشنهاد رد شد. سرانجام تصميم گرفتند او را به قتل برسانند، اما كشتن پيامبر كار آسانى نبود زيرا بنى هاشم آرام نمىنشستند و به خونخواهى بر مىخاستند. سرانجام تصميم گرفتند كه از هر قبيله جوانى آماده شود تا شبانه دسته جمعى بر سر حضرت محمد (صلی الله علیه واله) بريزند و او را در بستر خواب قطعه قطعه كنند، در اين صورت قاتل، يك نفر نخواهد بود و بنى هاشم نمىتوانند به خونخواهى برخيزند زيرا جنگ با همه قبائل براى آنان مقدور نخواهد بود و ناچار به گرفتن خونبها راضى خواهند شد و ماجرا خاتمه خواهد يافت. قريش براى اجراى نقشه خود شب اول ربيع الاول را انتخاب كردند/خداوند بعدها هر سه نقشه آنان را يادآورى نموده و فرمود: «به يادآور هنگامى را كه كافران نقشه مىكشيدند كه تو را به زندان بيفكنند، يا به قتل برسانند و يا (از مكه) خارج سازند. آنها چاره مىانديشيدند (و تدبير مىكردند) و خداوند هم تدبير مىكرد و خدا بهترين چاره جويان (و مدبران) است».(20)..به دنبال اين تصميم قريش، فرشته وحى پيامبر را از نقشه شوم مشركان آگاه ساخت و دستور الهى را ابلاغ كرد كه پيامبر شهر مكه را به عزم يثرب ترك كند/در اينجا براى شكست نقشه دشمن لازم بود پيامبر (صلی الله علیه واله) از شيوه «رد گم كردن» استفاده كند تا بتواند از شهر خارج شود. براى اين منظور لازم بود فرد جانباز و فداكارى شب در بستر پيامبر بخوابد تا گروهى كه به خانه او يورش مىبرند، تصور كنند او هنوز خانه را ترك نگفته است و در نتيجه فكر آنان فقط متوجه خانه او شود و از كنترل راهها غفلت كنند. چنين فردى جز على (علیه السلام) كسى نبود/از اين نظر پيامبر نقشه سران قريش را با على در ميان گذاشت و فرمود: امشب در بستر من بخواب و آن پارچه سبزى را كه من هر شب بر روى خود مىكشيدم، بر روى خود بكش تا تصور كنند كه من در بستر خفتهام (مرا تعقيب نكنند)/ على (علیه السلام) به اين ترتيب عمل كرد، ماموران قريش از سر شب خانه پيامبر را محاصره كردند و بامداد كه با شمشيرهاى برهنه به خانه هجوم بردند، على (علیه السلام) از بستر بلند شد. آنان نقشه خود را تا آن لحظه صد در صد دقيق و موفق مىپنداشتند، با ديدن على سخت برآشفتند و روى به وى كرده گفتند: محمد كجاست؟ على فرمود: مگر او را به من سپرده بوديد كه از من مىخواهيد؟ كارى كرديد كه او ناچار شد خانه را ترك كند/در اين هنگام به سوى على (علیه السلام) يورش بردند و به نقل «طبرى» او را آزردند و آنگاه وى را به سوى مسجدالحرام كشيدند و پس از بازداشت مختصرى او را آزاد ساختند و در سمت مدينه به تعقيب پيامبر پرداختند، در حالى كه پيامبر در غار «ثور» پنهان شده بود.(21) قرآن مجيد اين فداكارى بزرگ على (علیه السلام) را در تاريخ جاودانگى بخشيده و طى آيهاى او را از كسانى معرفى مىكند كه در راه خدا جان خود را فدا مىكنند:«بعضى از مردم باايمان (همچون على در «ليله المبيت» به هنگام خفتن در جايگاه پيامبر) جان خود را براى كسب خشنودى خدا مىفروشند و خداوند نسبت به بندگانش مهربان است.» (22) مفسران مىگويند: اين آيه درباره فداكارى بزرگ على (علیه السلام) در ليله المبيت نازل شده است. (23)خود حضرت نيز در شوراى شش نفرى كه به دستور عمر براى تعيين خليفه تشكيل گرديد، با اين فضيلت بزرگ بر اعضاى شورا احتجاج كرد و فرمود: شما را به خدا سوگند مىدهم آيا جز من چه كسى در آن شب پرخطر كه پيامبر عازم غار « ثور» بود، در بستر او خوابيد و خود را سپر بلا نمود؟ همگى گفتند: كسى جز تو نبود.(24) 3- از هجرت تا وفات پيامبر (صلی الله علیه واله) على (علیه السلام) برادر پيامبر (صلی الله علیه واله) : اخوت اسلامى و پيوند برادرى از اصول اجتماعى آيين اسلامى است. پيامبر اسلام به صورتهاى مختلف و گوناگون در ايجاد و استوار ساختن اين پيوند، كوشش نموده است. از آن جمله پس از ورود به مدينه تصميم گرفت ميان مسلمانان مهاجر و انصار پيمان برادرى منعقد سازد، به اين منظور روزى در اجتماع مسلمانان بپاخاست و فرمود: «تآخوا فى الله اخوين اخوين»: در راه خدا، دو تا دوتا برادر شويد. آنگاه مسلمانان دوبدو دست يكديگر را به عنوان برادرى فشردند و بدين ترتيب وحدت و همبستگى بين آنان استوارتر گرديد/البته در اين پيمان نوعى هماهنگى و تناسب افراد با يكديگر از نظر ايمان و فضيلت و شخصيت اسلامى رعايت مىشد. اين معنا با دقت در وضع و حال افرادى كه با هم برادر شدند بخوبى روشن مىگردد/پس از آنكه براى هر يك از حاضران برادرى تعيين گرديد، على (علیه السلام) كه تنها مانده بود، با چشمان اشكبار به حضور پيامبر عرض كرد: بين من و كسى پيوند برادرى برقرار نساختى. پيامبر فرمود: تو برادر من در دو جهان هستى. (25)آنگاه بين خود و على (علیه السلام) عقد برادرى خواند.(26)اين موضوع ميزان عظمت و فضيلت على (علیه السلام) را بخوبى نشان مىدهد و روشن مىسازد كه وى تا چه حد به رسول خدا نزديك بوده است. در جبهههاى جنگ: زندگى على (علیه السلام) از هجرت تا وفات پيامبر، شامل حوادث و رويدادهاى فراوان بويژه فداكاريهاى بزرگ آن حضرت در جبهههاى جنگ است. پيامبر اسلام پس از هجرت به مدينه، بيست و هفت «غزوه» (27) با مشركان و يهود و شورشيان داشت كه على (علیه السلام) در بيست و شش غزوه از اين غزوات شركت داشت و فقط در غزوه «تبوك» به علت حساسيت شرائط كه بيم آن مىرفت منافقان در غياب پيامبر در مركز حكومت اسلامى دست به توطئه بزنند، به دستور پيامبر (صلی الله علیه واله) در مدينه ماند. از آنجا كه بررسى همه اين غزوات از حد گنجايش اين متن خارج است، ما براى نمونه تنها نقش على (علیه السلام) را در چهار جهاد بزرگ در زمان پيامبر (صلی الله علیه واله) ذيلا منعكس مىكنيم: الف - در جنگ بدر: مىدانيم كه جنگ بدر نخستين جنگ كامل العيار ميان مسلمانان و مشركان بود و به همين دليل نخستين آزمايش نظامى بين طرفين به شمار مىرفت و از اين پيروزى هر يك از طرفين در اين جنگ بسيار مهم بود اين جنگ در سال دوم هجرت رخ داد. پيامبر (صلی الله علیه واله) در اين سال آگاهى يافت كه كاروان بازرگانى قريش به سرپرستى ابوسفيان، دشمن ديرينه اسلام، از شام عازم بازگشت به مكه است، و چون مسير كاروان از نزديكي هاى مدينه رد مىشد، پيامبر اسلام با 313 نفر از مهاجران و انصار به منظور ضبط كاروان به سوى منطقه بدر كه مسير طبيعى كاروان بود ، حركت كرد/هدف پيامبر ازاين حركت آن بود كه قريش بدانند خط بازرگانى آنها در دسترس نيروهاى اسلام قرار دارد و اگر آنها از نشر و تبليغ اسلام و آزادى مسلمانان جلوگيرى كنند، شريان حيات اقتصادى آنان به وسيله نيروهاى اسلام قطع خواهد شد از طرف ديگر ابوسفيان چون از حركت مسلمانان آگاهى يافت، با انتخاب يك راه انحرافى از كنارههاى درياى سرخ، كاروان را بسرعت از منطقه خطر دور كرد و همزمان با اين عمل، از سران قريش در مكه استمداد كرد/به دنبال استمداد ابوسفيان، تعداد 950 تا 1000 نفر از مردان جنگى قريش به سوى مدينه حركت كردند. در روز 17 رمضان اين گروه با مسلمانان رو در رو قرار گرفتند، در حالى كه نيروى شرك سه برابر نيروى اسلام بود/در آغاز نبرد، سه تن از دلاوران قريش كه تا دندان مسلح بودند، به نامهاى: «عتبه» (پدر هند، همسر ابوسفيان) برادر بزرگ او «شيبه» و «وليد» (فرزند عتبه) فرياد كشان به وسط ميدان جنگ آمدند و هماورد خواستند. در اين هنگام سه نفر از دلاوران انصار براى نبرد با آنان وارد ميدان شدند و خود را معرفى كردند. قهرمانان قريش كه از جنگ با آنان خوددارى نموده فرياد زد: اى محمد! افرادى كه از اقوام ما، همشان ما هستند، براى جنگ با ما بفرست در اين هنگام رسول خدا (صلی الله علیه واله) به «عبيده بن حارث بن عبدالمطلب»، «حمزه بن عبدالمطلب» و «على بن ابيطالب (علیه السلام) »دستور داد به جنگ اين سه تن بروند، اين سه مجاهد شجا(علیه السلام)، روانه رزمگاه شدند و خود را معرفى كردند. آنان هر سه نفر را براى مبارزه پذيرفتند و گفتند: همگى همشان ما هستند. از اين سه تن «حمزه» با،«شيبه»، «عبيده» با «عتبه» و «على» كه جوانترين آنها بود، با «وليد»، دايى معاويه، روبرو شدند و جنگ تن به تن آغاز گرديد. «على» و «حمزه» هر دو، هماورد خود را بسرعت به قتل رساندند ولى ضربات متقابل ميان «عبيده» و «عتبه» هنوز ادامه داشت و هيچ كدام بر ديگرى غالب نمىشد، از اين رو «على» و «حمزه» پس از كشتن رقيبان خود، به كمك، «عبيده» شتافتند و عتبه را نيز به هلاكت رساندند.(28)...على (علیه السلام) بعدها در يكى از نامههاى خود به معاويه با اشاره به اين حادثه نوشت: شمشيرى كه آن را در يك جنگ بر جد تو(عتبه) و دايى تو(وليد) و برادرت حنظله فرود آوردم، هم اكنون نزد من است. (29)..پس از پيروزى سه قهرمان بزرگ اسلام بر دلاوران قريش كه اثر خرد كنندهاى در روحيه فرماندهان سپاه شرك داشت، جنگ همگانى آغاز شد و منجز به شكست فاحش ارتش شرك گرديد، به طورى كه هفتاد نفر اسير گشتند/در اين جنگ بيش از نيمى از كشته شدگان با ضربت شمشير على (علیه السلام) از پاى درآمدند/ ب- شجاعت بى نظير در جبهه احد روحيه قريش بر اثر شكست در جنگ بدر سخت افسرده شد، و براى گرفتن انتقام كشته شدگان خود و جبران اين شكست بزرگ تصميم گرفتند با نيروى فراوان و مجهز به مدينه حمله كنند/ عوامل اطلاعاتى پيامبر اسلام (صلی الله علیه واله) تصميم قريش را در اين زمينه به آن حضرت گزارش كردند. پيامبر براى مقابله با دشمن شوراى نظامى تشكيل داد. گروهى از مسلمانان نظر دادند كه بهتر است ارتش اسلام از مدينه بيرون رود و در بيرون شهر با دشمن بجنگد/پيامبر با هزار نفر مدينه را به سوى كوه احد در سمت شمال شهر ترك گفت/در بين راه سيصد نفر از هوادان عبدالله بن ابى، منافق مشهور، به تحريك وى به مدينه بازگشتند و تعداد نيروهاى اسلام به هفتصد نفر كاهش يافت. بامداد روز هفتم شوال از سال سوم هجرت در دامنه كوه احد دو لشكر در برابر هم صف آرايى كردند/پيامبر اسلام پيش از آغاز جنگ، با يك ديد نظامى، ميدان جنگ را مورد بررسى قرار داد و نظرش به نقطهاى جلب شد كه ممكن بود دشمن در گرماگرم جنگ از آن نقطه نفوذ كرده از پشت سر به مسلمانان حمله كند. از اين نظر افسرى بنام «عبدالله بن جبير» را با پنجاه نفر تيرانداز روى تپهاى مستقر ساخت تا از رخنه احتمالى دشمن از آن نقطه جلوگيرى كنند و دستور داد به هيچ وجه نبايد آن نقطه حساس را ترك كنند و چه مسلمانان پيروز شوند و چه شكست بخورند/از طرف ديگر در جنگهاى آن زمان، پرچمدار، نقش بسيار بزرگى داشت و از اينرو پرچم را هميشه به دست افرادى دلير و توانا مىسپردند. استقامت و پايدارى پرچمدار و اهتزاز پرچم در رزمگاه، موجب دلگرمى جنگجويان بود، و برعكس، كشته شدن پرچمدار و سرنگونى پرچم مايه تزلزل روحى آنان مىگرديد، به همين جهت پيش از آغاز جنگ به منظور جلوگيرى از شكست وحى سربازان، چند نفر از شجاعترين رزمندگان به عنوان پرچمدار تعيين مىگرديد/در اين جنگ نيز قريش به همين ترتيب عمل كردند، و پرچمدارانى از قبيله «بنى عبدالدار» كه به شجاعت معروف بودند، انتخاب كردند ولى پس از آغاز جنگ پرچمدار آنان يكى پس از ديگرى به دست تواناى على (علیه السلام) كشته شدند و سرنگونى پى در پى پرچم باعث ضعف و تزلزل روحى سپاه قريش گرديد و افرادشان پا به فرار گذاشتند/ از امام صادق (علیه السلام) نقل شده است كه فرمود: «پرچمداران سپاه شرك در جنگ احد نه نفر بودند كه همه آنها به دست على (علیه السلام) به هلاكت رسيدند». (31) ابن اثير نيز مىگويد: «كسى كه پرچمداران قريش را شكست داد، على (علیه السلام) بود.»(32) به روايت مرحوم شيخ صدوق، على (علیه السلام) در احتجاجهاى خود در شوراى شش نفرى كه پس از مرگ عمر، جهت تعيين خليفه تشكيل گرديد، روى اين موضو(علیه السلام) تكيه نمود و فرمود: شما را به خدا سوگند مىدهم آيا در ميان شما كسى جز من هست كه نه نفر از پرچمداران بنى عبدالدار را (در جنگ احد) كشته باشد؟سپس امام افزود: پس از كشته شدن اين نه نفر بود كه غلام آنان بنام «صواب» كه هيكلى بس درشت داشت، به ميدان آمد و در حالى كه دهانش كف كرده و چشمانش سرخ گشته بود، مىگفت: به انتقام اربابانم جز محمد را نمىكشم. شما با ديدن او جاخورده خود را كنار كشيديد ولى من به جنگ او رفتم و ضربت متقابل بين من و او رد و بدل شد و من آنچنان ضربتى بر او وارد كردم كه از كمر دو نيم شد/ اعضاى شورا، همگى سخنان على (علیه السلام) را تصديق كردند.(33).. بارى، سپاه قريش هزيمت يافت و افراد تحت فرماندهى عبدالله بن جبير با ديدن اين صحنه خواستند به منظور جمع آورى غنايم رفتند و عبدالله بن جبير با كمتر از ده نفر همانجا ماند/در اين هنگام خالد بن وليد كه با گروهى سواره نظام در كمين آنان بود، چون اين وضع را ديد، به آنان حمله كرد و پس از كشتن آنان از پشت جبهه به مسلمانان يورش برد و اين همزمان شد با بلند شدن پرچم آنان توسط يكى از زنان قريش بنام «عمره بنت علقمه» كه جهت تشويق سربازان قريش به ميدان جنگ آمده بودند/از اين لحظه، وضع جنگ بكلى عوض شد، آرايش جنگى مسلمانان بهم خورد، صفوف آنان از هم پاشيد، ارتباط فرماندهى با افراد قطع گرديد و مسلمانان شكست خوردند و حدود هفتاد نفر از مجاهدان اسلام، از جمله «حمزه بن عدالمطلب» و «مصعب بن عمير» يكى از پرچمداران ارتش اسلام، به شهادت رسيدند/از طرف ديگر ،چون شايعه كشته شدن پيامبر در ميدان جنگ توسط دشمن پخش گرديد، روحيه بسيارى از مسلمانان متزلزل شد و در اثر فشار نظامى جديد سپاه شرك، اكثريت قريب به اتفاق مسلمانان عقب نشينى كرده و پراكنده شدند، و در ميدان جنگ جز افرادى انگشت شمار در كنار پيامبر نماندند و لحظات بحرانى و سرنوشت ساز در تاريخ اسلام فرا رسيد/در اينجا بود كه نقش على (علیه السلام) نمايان گرديد زيرا على (علیه السلام) با شجاعت و رشادتى بى نظير در كنار پيامبر شمشير مىزد و از وجود مقدس پيشواى عظيم الشان اسلام در برابر يورشهاى مكرر فوجهاى متعدد مشركان حراست مىكرد/ «ابن اثير» در تاريخ خود مىنويسد:پيامبر اسلام (صلی الله علیه واله) گروهى از مشركين را مشاهده كرد كه عازم حمله بودند، به على دستور داد به آنان حمله كند، على (علیه السلام) به فرمان پيامبر به آنان حمله كرد و با كشتن چندين تن موجبات تفرق آنان را فراهم ساخت. پيامبر سپس گروه ديگرى را مشاهده كرد و به على (علیه السلام) دستور حمله داد و على آنان را كشت و متفرق ساخت. در اين هنگام فرشته وحى به پيامبر عرض كرد: اين، نهايت فداكارى است كه على (علیه السلام) از خود نشان مىدهد. رسول خدا فرمود: او از من است و من از او هستم. در اين هنگام صدايى از آسمان شنيد كه مىگفت: «لاسيف الا ذوالفقار، ولافتى الا على» (34)/ «ابن ابى الحديد» نيز مىنويسد: هنگاميكه غالب ياران پيامبر پا به فرار نهادند، فشار دستههاى مختلف دشمن به سوى پيامبر بالا گرفت. دستهاى از قبيله «بنى كنانه» و گروهى از قبيله «بى عبد مناه» كه در ميان آنان چهار جنگجوى نامور به چشم مىخورد، به سوى پيامبر يورش بردند. پيامبر به على (علیه السلام) فرمود: حمله اينها را دفع كن. على (علیه السلام) كه پياده مىجنگيد، به آن گروه كه پنجاه نفر بود حمله كرده و آنان را متفرق ساخت. آنان چند بار مجددا گرد هم جمع شده و حمله كردند، باز هم على (علیه السلام) حمله آنان را دفع كرد. در اين حملات، چهار نفر از قهرمانان مزبور و ده نفر ديگر كه نامشان در تاريخ مشخص نشده است، به دست على (علیه السلام) كشته شدند/«جبرئيل» به رسول خدا گفت: راستى كه على (علیه السلام) مواسات مىكند، فرشتگان از مواسات اين جوان به شگفت در آمدهاند/پيامبر فرمود: چرا چنين نباشد، او از من است و من از او هستم. جبرئيل گفت: من هم از شما هستم. آن روز صدايى از آسمان شنيده شد كه مكرر مىگفت: «لاسيف الا ذوالفقار و لا فتى الا على». ولى گوينده ديده نمىشد. از پيامبر سوال كردند كه گوينده كيست؟ فرمود جبرئيل است. (35) ج- در جنگ احزاب (خندق) جنگ احزاب، چنانكه از نامش پيداست، نبردى بود كه در آن تمام قبائل و گروههاى مختلف دشمنان اسلام براى كوبيدن «اسلام جوان» متحد شده بودند. بعضى از مورخان نفرات سپاه «كفر» را در اين جنگ بيش از ده هزار نفر نوشتهاند، در حالى كه تعداد مسلمانان از سه هزار نفر تجاوز نمىكرد/سران قريش كه فرماندهى اين سپاه را به عهده داشتند، با توجه به نفرات و تجهيزات جنگى فراوان خود، نقشه جنگ را چنان طراحى كرده بودن كه به خيال خود با اين يورش، مسلمانان را بكلى نابود سازند و براى هميشه از دست محمد (صلی الله علیه واله) و پيروان او آسوده شوند!. زمانى كه گزارش تحرك قريش به اطلاع پيامبر اسلام رسيد، حضرت شوراى نظامى تشكيل داد. در اين شورا، سلمان پيشنهاد كرد كه در قسمتهاى نفوذپذير اطراف مدينه خندقى كنده شود كه مانع عبور و تهاجم دشمن به شهر گردد. اين پيشنهاد تصويب شد و ظرف چند روز با همت و تلاش مسلمانان خندق آماده گرديد؛ خندقى كه پهناى آن به قدرى بود كه سواران دشمن نمىتوانستند از آن با پرش بگذرند، و عمق آن نيز به اندازهاى بود كه اگر كسى وارد آن مىشد، به آسانى نمىتوانست بيرون بيايد/سپاه قدرتمند شرك با همكارى يهود از راه رسيد. آنان تصور مى
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 398]
صفحات پیشنهادی
زندگينامه امام علي (علیه السلام) (1)
زندگينامه امام علي (علیه السلام) (1) نويسنده: فرزين نجفي پور كنيه امام على (علیه السلام) آن حضرت را به دو كنيه ابو الحسن و ابو الحسين ناميدهاند. امام حسن (علیه السلام) ...
زندگينامه امام علي (علیه السلام) (1) نويسنده: فرزين نجفي پور كنيه امام على (علیه السلام) آن حضرت را به دو كنيه ابو الحسن و ابو الحسين ناميدهاند. امام حسن (علیه السلام) ...
زندگينامه امام علي (علیه السلام) (4)
زندگينامه امام علي (علیه السلام) (4) نويسنده: فرزين نجفي پور در كتاب شريف نهج البلاغه برخى اخبار غيبى وجود دارد كه در زير از نظرتان مى گذرانيم: 1- شهر بصره غرق ...
زندگينامه امام علي (علیه السلام) (4) نويسنده: فرزين نجفي پور در كتاب شريف نهج البلاغه برخى اخبار غيبى وجود دارد كه در زير از نظرتان مى گذرانيم: 1- شهر بصره غرق ...
زندگينامه امام علي (علیه السلام) (3)
vazeh.com 04:23:38 06:01:58 12:58:45 19:53:26 20:13:52 1:11 مانده تا اذان صبح ... زندگينامه امام علي (علیه السلام) (3) نويسنده: فرزين نجفي پور شهادت امام علي: ...
vazeh.com 04:23:38 06:01:58 12:58:45 19:53:26 20:13:52 1:11 مانده تا اذان صبح ... زندگينامه امام علي (علیه السلام) (3) نويسنده: فرزين نجفي پور شهادت امام علي: ...
زندگينامه امام سجاد (علیه السلام)
وی فرزند حسين بن علی بن ابيطالب (علیه السلام) و ملقب به سجاد و زين ... زندگينامه امام سجاد (علیه السلام) حضرت سجاد (علیه السلام) نام معصوم ششم علی ..... زندگينامه امام باقر (علیه السلام ) (1) نويسنده: فرزين نجفي پور نام مبارك امام پنجم محمد بود .
وی فرزند حسين بن علی بن ابيطالب (علیه السلام) و ملقب به سجاد و زين ... زندگينامه امام سجاد (علیه السلام) حضرت سجاد (علیه السلام) نام معصوم ششم علی ..... زندگينامه امام باقر (علیه السلام ) (1) نويسنده: فرزين نجفي پور نام مبارك امام پنجم محمد بود .
مختصري از زندگينامه امام حسين ( عليه السلام )
احادیث و روایات: امام علی (ع):خوشا به سعادت كسیكه عمل، علم، دوستى، دشمنى، گرفتن، رها كردن، سخن،سكوت ،كردار و گفتارش ر... [کلیک] ... پيام شما: مختصري از زندگينامه امام حسين ( عليه السلام ) .... زندگينامه حضرت سلطانعلي بن امام محمد باقر (ع) (1) ...
احادیث و روایات: امام علی (ع):خوشا به سعادت كسیكه عمل، علم، دوستى، دشمنى، گرفتن، رها كردن، سخن،سكوت ،كردار و گفتارش ر... [کلیک] ... پيام شما: مختصري از زندگينامه امام حسين ( عليه السلام ) .... زندگينامه حضرت سلطانعلي بن امام محمد باقر (ع) (1) ...
زندگی نامه امام علی بن موسی الرضا عليه السلام
View Full Version : زندگی نامه امام علی بن موسی الرضا عليه السلام mamad ... امام هشتم در حدود بيست سال بود كه ميتوان آن را به سه بخش جداگانه تقسيم كرد : 1- ده سال اول ...
View Full Version : زندگی نامه امام علی بن موسی الرضا عليه السلام mamad ... امام هشتم در حدود بيست سال بود كه ميتوان آن را به سه بخش جداگانه تقسيم كرد : 1- ده سال اول ...
زندگینامه حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام
زندگینامه حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام حضرت عبدالعظيم حسنى (عليهالسلام)در ... ايشان فرزند عبدالله بن علي،از نوادگان امام حسن مجتبى (عليهالسلام) است كه ... [1]عبدالعظيم از دانشمندان شيعه و از راويان حديث ائمه معصومين (عليهمالسلام) و نيز از ...
زندگینامه حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام حضرت عبدالعظيم حسنى (عليهالسلام)در ... ايشان فرزند عبدالله بن علي،از نوادگان امام حسن مجتبى (عليهالسلام) است كه ... [1]عبدالعظيم از دانشمندان شيعه و از راويان حديث ائمه معصومين (عليهمالسلام) و نيز از ...
امام علي (علیه السلام) و نماز
امام علي (علیه السلام) و نماز منبع:سايت انديشه قم در احوال سرور پارسايان حضرت علي ... را آفريد، رنگ چهره اش تغيير مي كرد، و اين تغيير كاملاً از چهره اش هويدا بود[1]. ... زندگينامه امام علي (علیه السلام) (4) نويسنده: فرزين نجفي پور در كتاب شريف نهج .
امام علي (علیه السلام) و نماز منبع:سايت انديشه قم در احوال سرور پارسايان حضرت علي ... را آفريد، رنگ چهره اش تغيير مي كرد، و اين تغيير كاملاً از چهره اش هويدا بود[1]. ... زندگينامه امام علي (علیه السلام) (4) نويسنده: فرزين نجفي پور در كتاب شريف نهج .
زندگينامه امام صادق (علیه السلام)(1)
زندگينامه امام صادق (علیه السلام)(1) نويسنده : فرزين نجفي پور نام پيشواي ششم ... (7)«سيد امير علي » با اشاره به فرقههاي مذهبي و مكاتب فلسفي در دوران خلافت بني ...
زندگينامه امام صادق (علیه السلام)(1) نويسنده : فرزين نجفي پور نام پيشواي ششم ... (7)«سيد امير علي » با اشاره به فرقههاي مذهبي و مكاتب فلسفي در دوران خلافت بني ...
جامعيت شخصيت امام علي(عليه السلام)در طول تاريخ(1)
جامعيت شخصيت امام علي(عليه السلام)در طول تاريخ(1)-جامعيت شخصيت امام علي(عليه السلام)در طول تاريخ(1) شخصيت عظيم و گسترده اميرمؤمنان، علي (عليه السلام) ...
جامعيت شخصيت امام علي(عليه السلام)در طول تاريخ(1)-جامعيت شخصيت امام علي(عليه السلام)در طول تاريخ(1) شخصيت عظيم و گسترده اميرمؤمنان، علي (عليه السلام) ...
-
گوناگون
پربازدیدترینها