واضح آرشیو وب فارسی:عصر ایران: اصلاح ادارات در چند سوت حیدر رحیمپور ازغدی سرورم مولای متقیان علی که سلام خدا روایش باد، او که پیامبر هنگام نصبش به ولایت میفرماید: ای مردم آگاه باشید که جبرییل همه ابواب علم را بر روی من بگشوده و من همه آنها را به علی آموختهام، آنگاه که به خلافت میرسد میفرماید: ای مردم مبادا بهعنوان اینکه من امیر شمایان هستم سهم امر به معروف و نهی از منکر مرا نپردازید! و مؤمنان را ملزم به پرداخت سهم امر به معروف و نهی از منکر خود میفرماید و من بر پایه چنین فرمانی از نوجوانی همیشه سهم مسئولان را پرداختهام. خیلی جوان بودم هنگامی که غفلتی در مدیریت مرحوم مصدق به ذهنم رسید برای آن محروم از یاوری یاران، نامهای را نوشتم و آن پیرمرد با خطی لرزان برایم نوشت: فرزندم دوران ما گذشت، تجربهها را برای آیندگان ذخیره کنید. دوران خفقان هم با شبنامه به بیداری همه گروهها و پس از پیروزی انقلاب چه با نامه و چه با روزنامه به نقادی مسئولان میپرداختم. به بارزگان آنگاه که نوشت مرا از شیر مادر برداشتهاند نقدی آنچنان تلخ نوشتم که تا آخرین روزهای حیات، بیشترین نوشتارم را در ذهن داشت و آنگاه که روبهرو میشدیم به حق یا به باطل به بیان علت کردهها میپرداخت و همچنین به شهید رجایی و نیز به بنیصدر خبیث، تذکراتی را دادم و دوران ریاست جمهوری رهبرم، آنگاه که به نقادی جو حاکم پرداختم، چون روبهرو شدیم فرمودند: جانا سخن از زبان ما میگویی، ولی نقش من در این ماجراها چیست؟ و در سخنرانی رسمی برای پاکسازی دامان خود از آلودگیهای دوران نخستوزیری آقای موسوی فرمودند: رهبری، که با امام است و اجراء هم با نخستوزیر. در این صورت رییسجمهوری چه نقشی دارد؟ به همین دلیل هم در اولین فرصت نخستوزیری از ساختار سیاسی، حذف و امیری اجراء به ریاست جمهوری واگذار گردید. دوران آقای هاشمی و آقای خاتمی هم گفتار و نوشتارم با حضرات بهوسیله مطبوعات بسیار بود و همه نقدها یا توصیههایم بهوسیله روزنامههای خراسان و کیهان و سپس در سر مقالهها یا بخش تفسیر سیاسی مجله صبح به عرضشان میرسید که متأسفانه گوش ندادند. سرورم آقای احمدینژاد؛ گرچه من بهطور شفاهی و یا با نامههای خصوصی سهم امر به معروف و نهی از منکر حضرتتان را پرداختم، لیکن چیزی را به ثبت تاریخ ندادهام. چه در مذاکراتمان آنگاه که عرض کردم ادارات شما معیوبتر از ادارات راستیها و چپیهاست، به پاسخم فرمودید طبیعی است که باید اینچنین باشد زیرا پیشتر هرگاه راستیها بر سر کار بودند ناظرانی چون چپیها را داشتند و هرگاه چپیها بر سر کار بودند راستیها آنان را میپاییدند. لیکن امروزه در هر کجا یک چپی و یک راستی کنار هم نشستهاند، برآنند که بنمایانند احمدینژاد کاردان نیست. بگذار ریشه اینها را از خارج قطع کنم و یارانهها عادلانه توزیع شود. اصلاح ادارات کار سه سوت است. بسیار خوب اکنون به هر دوی اینها موفق و چپ و راست هم از آنکه میخواستید زمین گیرتر گشتهاند، در این صورت حال چرا این همه کوتاهی؟ اجازه میخواهم به گزارشی از دوران شاه پس از پیوستن مذهبیها به صفوف سیاسیون مخالف بپردازم. پس از واقعه سال 1342 همه بر شاه اخم کردند و برای ادارات فرصتی پدید آمد که به تخلفات بپردازند و چون آمریکا همهجانبه اوضاع اداری کشور را به زیان سیاستهای خود دانست از شاه خواست افراد صالحی از نظامیان را در رأس ادارات منصوب کند تا ادارات را پاکسازی کنند. سرگرد مهندس شهرستانی که فردی نجیبزاده و پاک و مقتدر بود به ریاست شهرداری مشهد که فسادش فراگیر گشته بود، منصوب شد و شهرستانی اصلاحات را از همانهایی که بهواسطه وابستگی به شاه جنایت میکردند آغاز کرد. روزی حسن اردکانی، شعبان بیمخ مشهد، برای انجام خلافی به شهردار مراجعه کرد. شهردار دست او را گرفت و همراه خودش از اطاق ریاست بیرون آمدند، او میپنداشت در لحظه به پا خواسته تا اطاق به اطاق با او برود و خواستهاش را برآورده کند، لیکن شهردار او را تا لب پلهها برد و از آنجا با اردنگی به روی پلهها غلتاند و گفت: اگر بار دیگر به اینجا بیایی از پنجره بیرونت میاندازم و در چنین فرصتی بلافاصله به دفتر برگشت و لیست نامه مدیران رشوهگیری را که پیشتر تهیه کرده بود به منشی دفترش داد و گفت اینان را به دفتر احضار کن و چون آمدند؛ بدون مقدمه به آنان گفت استعفای خود را بنویسید و روی میز بگذارید و آبرومندانه بروید، فقط همین. و آنان که لحظهای پیش برخورد او را با سر دسته فاسدان دیده بودند، همانجا استعفای خود را نوشتند. بهدلیل همین شهامت شجاعانه، شهرداری مشهد تا روزی که شهرستانی را برای وزارت کشور به تهران دعوت نکرده بودند به تمام معنی بر پایه قوانین، انجام وظیفه میکرد. آقای رییسجمهوری! اکنون مطلبی را یادآور میشوم که بر خود بلرزید، سرورم من این را قبول دارم که حضرتتان در جبهه مبارزه با دشمنان خارجی شیر شرزه بوده و جهان را متوجه خود کردهاید اما با این وجود اجازه میخواهم ماجرایی را هم از کاربرد قوه مجریهای که در رأس آن قرار دارید به عرض برسانم. حضرتتان بهخاطر دارید چهار سال پیش گروهی از مهندسان کشاورزی که مغضوب چپ و راست بودند، مصمم شدند برای بهبود وضعیت آبیاری در عرصه کشاورزی که بیشترین تلفات و هدررفت را دارد، کمر همت بربندند و چون دریافتند بیشترین سهم یارانهها را در این زمینه «ورقهای ژئوممبرانی» میبلعد که برای حفظ آب در کف استخرها نصب میشود، در صورتیکه بهای تأسیس کارخانه برای تولید این ورقهای پلیمری به هشت میلیارد هم نمیرسد، حضرتتان در لحظه 8 میلیارد و 500 میلیون را به بانک ملی حواله دادید و از آقای حسینی وزیر اقتصادتان خواستید تا میسر است به روند کار سرعت بخشد. من نمیتوانم به آنچه پس از این گذشت، بپردازم چراکه در شأن این وجیزه نیست فقط از حضرتتان میخواهم از وزیر اقتصادتان تأخیر چهار ساله در تأسیس کارخانهای را که تولیداتش بهشدت موردنیاز روز است سئوال فرمایید. فقط این را گزارش میدهم که در این چهار سال، مواد خام به قیمت ناچیزی از ایران به جزیرهای صادر میشود و در این مدت از آنجا نزدیک به 500 میلیارد تومان ورق به ایران وارد شده! در صورتیکه کارخانه با حداکثر مبلغ 8 میلیارد تأسیس میشود و دهها مهندس مستقیم و صدها مهندس غیرمستقیم مشغول بهکار میشوند و این نتیجه تسلط بروکراسی اداری و گروه رانتخوار اندکی بر ساختار این ادارات است که اصلاح ساختار و وضعیت ادارات را از نماز شب واجبتر میکند. ولا حول و لا قوه الا باللهمنبع: پنجره
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: عصر ایران]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 321]