واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: وبلاگ > سلحشور، یزدان - اواخر قرن نوزدهم، مصادف با تغییرات بنیادین جهان غرب، این بحث در ادبیات شکل گرفت که آیا باید میان اثری که خالقش یک مرد است با اثری که خالقش یک زن است تفاوتی باشد؟ پاسخ، ساده بود: «حتماً! چون تفاوتهای جنسیتی، تفاوتهای «زبانی» را در حوزه کاربرد کلمات و تشکیل جملات و در نهایت پاراگرافها، سبب میشوند و به تشکیل جهاننگری «از نوع دیگر» میانجامند.» این پاسخ نیمقرن طول کشید تا از لایههای ضخیم «مردمحوری» فلسفه و اندیشه غرب بگذرد و خودش را به اثبات برساند؛ و از آنجا که ما طی یکصد سال اخیر، اغلب مصرفکننده اندیشه بودهایم نه تولیدکنندهاش، این «پاسخ ساده» را از غرب پذیرفتیم، اما طبق معمول، در انطباق با شاهد مثالهای ایرانیاش که شباهتی به شاهد مثالهای تاریخی و ادبی غرب نداشتند (و ندارند) دچار لغزش شدیم و این «تفاوت» بدل شد به بازتولید تفکر زیباشناختی مردانه ما، در شعر زنانه ما! نتیجه: تعداد آثار شعری یا داستانی زنانهای که به معنای واقعی کلمه، زنانه باشند، در یکصد ساله اخیر، واقعاً اندک است. همه این مقدمات، برای رسیدن به این نکته است که مجموعه «شطرنجهای بیپرنده» ناهید سرشکی، از این قاعده مستثناست. یعنی شعر زنانهای را عرضه میکند که بازتولیدکننده اندیشه مردانه نیست. این کار را خیلی ساده انجام میدهد، سعی میکند شعرش مثل شعر زنانه دو دهه اخیر نباشد! ادای رهایی را درنمیآورد، دائم زنجموره نمیکند که استبداد مردانه چنین کرده چنان کرده و نقش مغلوب را بازی نمیکند. یک نقطه میایستد. میگوید که من اینجایم! مهم نیست که جای مطمئنی هست یا نه! اما جایی است که مشخص است! تکلیف من هم با شما مشخص است! میگریزم از شب خروسها را بیدار اولین دقیقه را جار جار میزنم جاده را با چرخها سرگرم و گرم ثانیهای میشوم که قول میدهد از اینجا که نشستهام بیمکث زیبا را صدا... چرا نشستهایم؟ زمین میچرخد به دور مدار بیا زیر خندههای باران با سرودی از خودمان! پلههای آخر است! «زندگی» همین لحظه است که ایستادهایم» جهانی که جزئیاتش در شعرهای سرشکی ساخته میشود گرچه شباهتهایی دارد با جهانهایی که در شعرهای دیگر شاهدش هستیم اما این شباهتها، بیشتر در «عناصر» تشکیلدهنده آن جهانهاست نه در چگونگی چینش یا بینششان. پاراگرافهای او، مؤید «نرمش زنانه زبان» (چنان که در سه دهه اخیر، به عنوان یکی از شواهد شعر زنانه ذکر شده) نیست. «نرمش زبان» در شعرهای او، بیش از «نرمش زبان» در شعر مردانه دو دهه اخیر نیست اما زاویه دید او به ما اعلام میکند که با شعری مردانه یا (چنان که معمول شعر زنانه چند دهه اخیر بوده و هست) بازتولید شعر مردانه نیستیم. تنوع موضوعی شعر او، در قیاس با شاعران زن همدورهایاش، مؤید جنسیتگریزی شاعر در حیطه انتخاب «ایده» است. پایان شعرهای او، اغلب ضربهدار و جمعکننده «متن» است و «ابهاممحوری» (خصوصیتی که سالهاست به عنوان «امتیاز شعر» توسط برخی از منتقدان تبلیغ میشود) به ندرت در شعرهایش دیده میشود. «شطرنجهای بیپرنده» پر از «شهود در جهان» است گرچه نمیتوان این «شهود» را به حوزه «زبان» تعمیم داد؛ و در مجموع، اثری است قابل تأمل در این روزگار غیاب شعر. «میگوید: بخواب هیس سروصدا نکن این قدر چراغها را خاموش کن یکی پس از دیگری... صورتم را میچرخانم میایستم مقابل باد در این تابوت که مجلس بزم... سرنوشت/ ملافه را پس میزند بلند میشود از جا نگاه میکند به من!»
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 371]