واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: وبلاگ > انتظامی، حسین - پس از انتخابات و صرفنظر از پیروز میدان، آرایش و طیفبندی سیاسی اگر نگوییم تغییرات بنیادین مییابد، اما حداقل دستخوش تغییراتی خواهد شد. برای اثبات این ادعا به یک مقدمه نیاز داریم: تا قبل از انتخابات هفتم ریاستجمهوری، معمولاً یک نامزد اصلی دیده میشد و از همان ابتدا معلوم بود برنده میدان کیست. حتی در انتخابات ششم که آقای احمد توکلی توانست با گفتمان انتقادی خود قریب پنج میلیون رأی در مقابل نامزد اصلی (آقای هاشمیرفسنجانی)بیاورد، اگرچه این مدل تا حدی مخدوش شد اما روایی خود را از دست نداد. از انتخابات هفتم، مدل دوحزبی یا به عبارت بهتر دوجبههای حاکم شد؛ مدلی که پیشتر در انتخابات مجلس و خبرگان شاهد بودیم. در انتخابات نهم اگرچه نه اصولگرایان و نه اصلاحطلبان به اجماع درونجبههای نرسیدند اما باز هم رقابت در میدان اصلی، همان مدل پیشگفته بود. یعنی احزاب و شخصیتهای اصولگرا مصادیق خود را در بین آقایان لاریجانی، احمدینژاد و قالیباف میجستند و احزاب دوم خردادی،آقایان کروبی، معین و مهرعلیزاده را داشتند. آقای هاشمی نیز اگرچه نامزد اصلی هیچیک از دو جریان نبود اما بخشی از آرای خود را از بدنههای این دو جریان میگرفت. مرزبندی مرسوم، در مرحله دوم انتخابات نهم تا حدی بههم ریخت زیرا مدل دوقطبی «اصلاحطلب، اصولگرا» قدرت تحلیل شرایط را نداشت. اصلاحطلبان که بعضاً اختلافات عمیقی با آقای هاشمی داشتند، حامی او شدند و جریان اصولگرا نیز به دو شاخه (طرفدار آقای هاشمی و طرفدار آقای احمدینژاد) تقسیم شد. در آن زمان، ناکارآمدی تحلیل بر اساس مدل دوقطبی، خود را خیلی نشان نداد زیرا اولاً فقط هفت روز طول کشید و ثانیاً بلاتکلیفی یا انشعاب فقط در یک اردوگاه رخ داده بود. (در جناح دیگر بلاتکلیفی رخ نداد بلکه ناسازگاری درونی و بهت ناشی از عملگرایی مفرط پدید آمد). در انتخابات حاضر و از ماهها پیش، فضای ژلاتینی سیاست، قبض و بسط دیگری یافت و مرزبندیهای سنتی را شکست و مدل جدیدی خلق شد که بروز جدی آن در هفتهها و ماههای آینده خواهد بود. در جبهه دوم خرداد، ورود آقای کروبی زمینهساز تغییراتی شد. در شرایطی که پس از انصراف آقای خاتمی، غالب عناصر جبهه به آقای موسوی روکرده بودند، چهرههای مشهوری از اصلاحطلبان ترجیح دادند در اردوی آقای کروبی خیمه بزنند. این یارگیری، اتفاقات بدیعی را رقم زد. دبیر کل یک حزب مؤثر، رئیس ستاد آقای کروبی شد و با پیوستن یکی، دو عضو ارشد عملاً این حزب از صدور بیانیه رسمی حمایت از نامزد اصلی بازماند و با این زمینگیری، اعضای خود را «آتش به اختیار» کرد. متقابلاً برخی اعضای برجسته حزب اعتمادملی که آقای کروبی آن را با هدف کار تشکیلاتی و کادرسازی تأسیس کرده بود، از صدرنشینی نوآمدگان آزرده شده، به اردوی مقابل پیوستند. مجمع روحانیون مبارز نیز که آقای کروبی دبیر کل آن بوده است، در تعارف نامزد دیگر ماند و لذا برخی از اعضای آن مجبور شدند به طور انفرادی جانب پدر معنوی مجمع را بگیرند. اعلام حضور آقای موسوی، اردوی اصولگرایان را نیز بیتأثیر نگذاشت. اگر از جبهه اصلاحات، کسانی چون آقای خاتمی و آقای کروبی به میدان میآمدند، جبهه اصولگرایی به تردید نمیافتاد؛ هرچند گروه منتقد رئیس دولت نهم به دنبال گزینههای دیگری نظیر آقایان ناطقنوری، لاریجانی، ولایتی و قالیباف بود که هر یک به دلایلی منتفی شد. نفس تأخیر در اعلام حمایت از آقای احمدینژاد نشانگر نوعی سردرگمی و فقدان استراتژی بود و سرانجام دیدیم تشکلهای اصولگرا به طور کامل مجتمع نشدند. جامعتین که عملاً سرپلهای اجماعساز تلقی میشوند، تمام قد به میدان نیامدند. جامعه روحانیت مبارز نتوانست به مصوبه حمایت از آقای احمدینژاد برسد و اگرچه دبیر کل پرنفوذ آن از رئیس دولت نهم حمایت کرد اما چند تن از اعضای مؤثر و قدیمی آن رسماً برای آقای موسوی فعالیت میکنند و پشتیبان معنوی «اصولگرایان حامی موسوی»اند. در جامعه مدرسین نیز اگرچه وضع کمی بهتر بود و با فراز و نشیبهای بسیار، بالاخره رأی حمایت اکثریت از آقای احمدینژاد اعلام شد اما باز هم «مصوبه» نبود زیرا دوسوم اعضا را شامل نشد. بسیاری از بزرگان اصولگرا نیز به بهانههای مختلف سکوت کردند که معنای ضمنی آن اعلام نارضایتی از دولت نهم و رفتارهای رئیس آن است. در این میان آقای محسن رضایی نیز به میدان آمد و با چهارضلعی کردن انتخابات، بخشی از اصولگرایان در سبد او جای گرفتند؛ اصولگرایانی که نمیخواستند به آقای احمدینژاد رأی بدهند و ضمناً هنوز به پارادایم موجود یعنی قطببندی رایج اعتقاد داشتند و بنابراین آقای موسوی را برنمیتافتند. آقای رضایی البته از چند سال پیش منادی «جریان سوم» بود و اخیراً با طرح دولت ائتلافی، نگاه انتقادی خود به سیستم دوقطبی را دنبال کرد. او میداند در چهرههای معتدل هر دو جناح، کم نیستند کسانی که مسائل را «صفر و یک» نمیبینند و همکاری و دوشادوشی با افراد غیرافراطی جناح مقابل را ممکن میدانند. مرزبندیهای جدید و ظهور نحلههای نو، سرنوشت محتوم هر دو جریان است؛ چه برنده باشند و چه بازنده. برنده به صفت برنده بودن،گردنکشی پیشه میکند و همراهان به زعم خود، خائن یا دوستان نیمبند را به گردونه راه نمیدهد. بازنده که وضعش روشنتر است زیرا در لشکر شکستخورده، تقصیرها را به گردن یکدیگر میاندازند و ائتلاف یا حتی رفاقت با رقیب دیرین را مساوی خیانت میپندارند و سکوت یا مایهنگذاشتن را عامل شکست میشمارند و سربرآوردن و اعلام استقلال را «شق عصای مسلمین» و سبب اصلی فروپاشی و اضمحلال جبهه میخوانند.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 455]