واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
تو بزرگ نيستي؛ خودبزرگ بيني! نويسنده: مژگان کریمی خودبزرگبينها چرا خودشيفته ميشوند؟ خودبزرگبيني يا خودشيفتگي نوعي اختلال است که با احساس عميق اهميت به خود و تصور بينظير بودن مشخص ميشود. خودبزرگبينها خودشان را آدمهاي خاصي ميپندارند و انتظار دارند بهطور خاصي با آنها رفتار شود. تحمل انتقاد برايشان سخت است و در مقابل انتقاد، خشمگين ميشوند و منتقد را به ناداني و حماقت متهم ميکنند. خود را قوي، مشهور و بسيار دانا قلمداد کرده و انتظار اطاعت و پيروي ديگران را دارند و از آنجا که بزرگبيني آنها در تضاد با واقعيت است، روابط اجتماعيشان شکننده است و مسايل بينفردي، شغلي و فقدانهاي زيادي دارند که با رفتارخود، آنها را به وجود ميآورند، در حالي که هيچ بينش و آگاهياي نسبت به آنها ندارند. روانپزشكان ميگويند وجود 5 علامت از بين علايم زير براي تشخيص خودشيفتگي ضروري است: • فرد احساس خودبزرگبيني مبني بر مهم بودن خود دارد. مثلا در دستاوردها و استعدادهاي خود مبالغه ميکند. • فرد هميشه احساس موفقيت، قدرت، زيبايي و عشق به خود دارد. • معتقد است فردي استثنايي و خاص است و فقط افراد (يا نهادهاي) خاص ميتوانند او را بفهمند يا با او نشست و برخاست داشته باشند. • احساس برتري يا شايستگي دارد. يعني انتظارهاي غيرمنطقي براي مداراي خاص و مطلوب يا موافقت حتمي با توقعهاي خود دارد. • در روابط بينفردي استثمارگر است. يعني براي رسيدن به اهداف خود از ديگران بهرهکشي ميکند. • فاقد حس همدلي است. نسبت به شناخت و همانندسازي با احساسهاي ديگران تمايلي ندارد و فقط به مشکلات خود فکر ميکند. • هميشه معتقد است ديگران به او حسودي ميکنند. • رفتارهاي خودخواهانه و پرنخوت نشان ميدهد. خودشيفتهها را در يك تقسيمبندي ميتوان به گروههاي زير تقسيم كرد: 1) خودشيفته نخبهگرا: اين عده احساس افتخار و قدرت ميکنند و تمايل دارند مقام و موفقيتهاي خود را به رخ ديگران بکشند. نخبهگرا معمولا در حال ترقي است و شديدا به ارتقاي درجه خود مشغول است. 2) خودشيفته عاشقپيشه: تمايل دارد اغواگر باشد، با اين حال از صميميت واقعي اجتناب ميکند. اينگونه افراد خيلي دوست دارند افراد ساده لوح و از لحاظ هيجاني نيازمند را وسوسه کنند و آنها را طوري به بازي بگيرند که به طور فريبندهاي نشان دهند دوست دارند با آنها رابطه نزديکي داشته باشند، با اين حال تنها علاقه واقعي آنها اين است که بهطور موقت از ديگران بهرهکشي کنند. 3) خودشيفتههاي غيراخلاقي: اين دسته بيوجدان، فريبکار، خودپسند و استثمارگرند. حتي وقتي معلوم ميشود آنها به خاطر انجام دادن رفتار غيرقانوني گناهکار هستند، نگرش بياعتنايي دارند و به گونهاي عمل ميکنند که انگار قرباني را بايد بهخاطر بيتوجهي به آنچه روي داده است، سرزنش کرد! 4) خودشيفتههاي جبراني: اين گروه منفيگرا و لجبازند و ميخواهند احساسهاي عميق حقارتشان را خنثي کنند در نتيجه ميکوشند خود را برتر و استثنايي جلوه دهند. 5) خودشيفتههاي بزرگتر: گاهي اجتماع باعث ميشود که افراد بهصورت کاذب دچار اعتمادبهنفس شوند يعني بلهقربانگوييها و تعريف و تمجيد بيش از اندازه و بها دادنهاي بيمورد که بهصورت رياکارانه و چاپلوسانه است، ميتواند بستري شود براي اينكه افراد تصور کنند نسبت به ديگران برتري دارند. کمکم فرد باورش ميشود که من آدم مهمي هستم، من زيباترين هستم و بهترينم، در حالي که حتي شايد افرادي که اين جملهها را به فرد ميگويند اصلا اعتقاد واقعي به اين تعريف و تمجيدها نداشته باشند. اين افراد حس ميکنند که برتر از ديگران هستند و تحمل انتقاد ندارند. اگر کسي از آنها انتقاد کند، ممکن است واکنشهاي پرخاشگري نشان دهند يا بياعتنايي کنند. آنها براي حرف ديگران ارزشي قايل نيستند و فقط مسايل و مشکلهاي خودشان را مهم ميدانند. اين افراد در روابط بينفردي دچار اشکال ميشوند و بهتدريج از سوي ديگران طرد ميشوند. كمكم مشکلهاي بينفردي و شغلي برايشان ايجاد شده و احساس همدليشان با ديگران از دست ميرود و به مرور دچار افسردگي شده و اعتماد به نفس خود را از دست ميدهند. آنها از بيرون بزرگ هستند اما از درون تو خالي هستند. همين مساله باعث ميشود در بعضي موارد به سمت موادمخدر و مشروبات الکلي گرايش پيدا کنند. منبع:www.salamat.com /ع
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 759]