واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
تاريخ نگاري مصر در قرن نوزدهم (3) نويسنده:جمال الدين شيال * مترجم: غلامحسين نوعي** موضوعات مورد علاقه مورخان مصري 1. تاريخ جهان يكي از موضوعات مورد علاقه مورخان مصر، تاريخ جهان بود. در اين قرن براي اولين بار مورخان مصري به تاريخ جهان پرداختند. اين پيشرفت پيامد طبيعي محيط جديدي بود كه طي آن، مصر گام در راه خود شناسي برداشته بود. مصريان ديگر نمي خواستند خود را تكه اي بريده از دنيا ببينند، گو اين كه در سراسر دوران امپراتوري عثماني مصر چنين وضعي داشت. در تمام قرن هاي شانزده، هفده، هجده نمي توان ذكري از يك فرد مصري يافت كه اروپا را ديده باشد. اما در قرن نوزدهم چنين نبود. در نيمه اول قرن نوزده مصريان فراواني براي ادامه تحصيل، به ايتاليا، فرانسه، آلمان و انگلستان گسيل شدند. بسياري ديگر نيز در نيمه دوم قرن نوزده براي ادامه تحصيل، بازديد از موزه ها و كتابخانه ها، حضور در كنفرانس ها و يا صرفاً با اهداف توريستي به اروپا روانه شدند. مصريان اروپا ديده كم كم به مطالعه تاريخ جهان در مدارس و دانشگاه هاي اروپا روي آوردند. در خلال همين مطالعات بود كه اينان با جنبش هاي فعال تاريخ نگاري در اروپاي قرن نوزده از نزديك آشنا شدند. پس از اين آگاهي ها، طبيعي بود كه مصريان اروپا ديده، علاقه زيادي به مطالعه اين حوزه از تاريخ نشان دهند. در اين راستا رفاعه با همكاري شماري از شاگردانش تعداد زيادي از كتب فرانسوي مربوط به تاريخ جهان در اعصار مختلف را ترجمه كردند. يكي از اين كتاب ها تاريخ چارلز پنجم است كه مورخ اسكاتلندي، ويليام رابرتسون(1793 ـ 1721) تأليف كرده بود. در اواخر قرن نوزده، دو نويسنده مصري كتاب هايي درباره تاريخ جهان تأليف كردند. يكي از اين نويسندگان، محمد فهمي رئيس انقلاب عربي است كه كتاب البحر الذخير را در چهار جلد در زمان تبعيدش در سيلون تأليف كرد. نويسنده ديگر، ميخائيل شاروبيم است كه كتابي در همين حوزه با نام الكافي في التاريخ نوشت. هر دو نويسنده در كتاب هاي خود اتكاي فراواني به منابع اروپايي داشتند. درست است كه مصريان و مورخان اسلامي متقدم نيز در باب تاريخ جهان قلم فرسايي كرده بودند، اما مرزهاي جهان آنان فقط مرزهاي جهان اسلام بود. آنها هيچ كوششي براي تحقيق در مورد ملت هايي خارج از جهان اسلام نكرده بودند و موارد استثنايي هم مربوط به كشورهايي مانند هند و تركيه و بيزانس است كه در مجاورت جهان اسلام واقع شده بودند مسلمانان ديدگاهي منفي و تحريف شده در مورد كشورهاي اروپايي داشتند. مسلمانان معتقدند بودند اروپاييان مردماني جاهل و بدوي هستند كه دور از تمدن درخشان اسلامي زندگي مي كنند و چيزي براي عرضه به مسلمانان ندارند. اين ديدگاه را مي توان به راحتي در نوشته هاي مورخين و جغرافي دانان عرب در قرون وسطي مشاهده كرد. مسعودي جغرافي دان قرن دهم مي نويسد: مردمان شمال، مردماني اند كه فاصله شان با خورشيد زياد است ، خورشيد بر اين مردمان با حرارت كمتري مي تابد و از اين رو اينان همواره با برف و يخ سر مي كنند و مردماني فاقد شور و حرارت اند، بدن هاي آنان بزرگ است و طبعي گياه گونه دارند و دركي پايين و زباني ثقيل دارند، اينان دين محكمي ندارند ... هر چه بيشتر به طرف شمال پيش رويم بر حماقت و گياه گونه و بي ايماني اينان افزوده مي شود. يك قرن بعد، ابن سعيد اندلسي كه يك قاضي اهل تولدو بود در كتاب طبقات الامم، «هنديان، پارسيان، چالدي ها، عبريان، يونانيان، روميان، مصريان و اعراب» را «مردماني با دانشي يكسان» توصيف مي كند و «چيني ها و ترك ها» را «نزديك ترين مردم به آنان»معرفي مي كند، اما در وصف ساير مردم جهان، آنها را «داراي پيكرهايي بزرگ، رنگ هاي پريده و موهاي بلند، فاقد هوش و شعور، و مصداق حماقت و كوري و ناداني» برمي شمرد. البته شايد اين توصيفات درباره اروپاييان قرون وسطي صادق باشد، اما در قرن شانزدهم اين وضعيت كاملاً دگرگون شده بود. در اين دوره، مصر و مسلمانان خاور نزديك از بقيه جهان جدا شده بودند و خود، در همان جهل و تاريكي به سر مي بردند. از سوي ديگر، كشورهاي اروپاي غربي به پيشرفتي خيره كننده در علم، اقتصاد و نظامي گري دست يافته بودند. بنابراين طبيعي بود كه مصريان قرن نوزده به شناخت غرب روي آورند. مصريان قرن نوزده به فراگيري علم اروپايي و يادگيري زبان آنان روي آوردند و مورخانشان دست به ترجمه كتاب هايي درباره تاريخ جهان و به ويژه تاريخ اروپا زدند. اينها اولين كتاب هايي بود كه درباره تاريخ اروپا به زبان عربي چاپ مي شد. 2. تاريخ كشورهاي همسايه غير از كتاب هايي با موضوع تاريخ عمومي جهان، مصريان علاقه زيادي به نوشتن درباره تاريخ همسايگان مصر از خود نشان دادند؛ براي مثال، اسماعيل سرهنگ پاشا در كتاب حقايق الاخبار عن دول البحار به تاريخ كشورهاي قدرتمند حاشيه درياي مديترانه پرداخت و مصر را نيز يكي از همين كشورها دانست. محمد فريد نيز به اين حوزه كمك كرد. كتاب او درباره امپراتوري عثماني اولين كتاب تا آن زمان بود كه به تاريخ عثمانيان مي پرداخت. مصطفي كامل نيز دو كتاب، يكي درباره ملل شرق و ديگري درباره ژاپن نوشت. در همين زمان جرجي زيدان نيز كتابي در باب تاريخ بريتانيا تأليف كرد. تاريخ سودان از ديگر موضوعاتي بود كه مورد توجه مورخان مصري در آن عصر قرار گرفت. دو كتاب عمده در اين باره نوشته التونسي است كه در قالب سفرنامه، ماجراي سفر خود به دارفور و واداي را تشريح كرده است. مؤلفان ديگري همچون نائوم شُقَير و ابراهيم فوضي نيز كتاب هايي درباره تاريخ سودان تأليف كردند. از جمله موضوعات مورد اقبال مورخان مصري، تاريخ اعراب و اسلام بود. در اين مورد، رفاعه زندگي نامه پيامبر را نوشت و جرجي زيدان كتاب هايي درباره اعراب قبل از اسلام، تاريخ تمدن اسلامي و تاريخ ادبيات عربي نگاشت. بعضي از اين موضوعات براي اولين بار بود كه در جامعه عرب مطرح مي شد و به لطف مورخان مصري، اعراب براي اولين بار كتاب هايي عربي در اين حوزه ها مطالعه مي كردند. از اين موضوعات به ويژه مي توان به تاريخ امپراتوري عثماني، اروپاي شرقي، ژاپن، انگلستان و سودان اشاره كرد. 3. خاطرات شخصي يكي ديگر از قالب هاي تاريخ نويسي كه براي اولين بار در قرن نوزده در مصر رواج يافت خاطره نويسي بود. دليل رواج اين قالب تاريخ نويسي اين واقعيت بود كه در آن زمان، مصريان براي اولين بار صورت جديد و مدرن حيات سياسي را تجربه كردند. آنها در وقايع سياسي مشاركت كردند و مسئوليت حكمراني بر افكار عمومي را به رسميت شناختند. تحت همين شرايط بود كه بسياري از بزرگان – مانند اعرابي، محمد عبده، عبدالله النديم و محمد فهمي – سياستمداران و رهبران افكار عمومي بودند. 4. تاريخ عمومي مصر جداي از موضوعات جديدي كه مصريان براي اولين بار به آنها پرداختند، مورخان مصري قرن نوزدهم موضوعات فراوان ديگري را نيز مورد عنايت قرار دادند كه پيش از آنان نيز مطرح شده بود. بعضي از مورخان اين عصر به تاريخ عمومي مصر از نخستين دوره ها، يا از زمان فتح اعراب تا عصر خود پرداختند. كتاب رفاعه را نيز مي توان در همين دسته از موضوعات جاي داد. وي قصد داشت در اين كتاب تاريخ مصر در اعصار مختلف را بررسي كند، اما تا زمان مرگش فقط توانست دو جلد از اين مجموعه را بنويسد؛ جلد اول اين مجموعه از دوره فراعنه تا فتح اعراب را بررسي مي كند و جلد دوم به زندگي حضرت محمد(ص)مي پردازد. تاريخ الجبرتي نيز در همين دسته از كتاب ها جاي مي گيرد. او نيز در كتاب خود ابتدا شرح مختصري از تاريخ مصر از زمان فتح اعراب را بيان مي كند و سپس به تفصيل، تاريخ مصر در قرن هيجدهم و ربع اول قرن نوزدهم را تبيين مي كند. به اين ليست مي توان كتاب جرجي زيدان را نيز افزود. او هم تايخ مصر را از زمان فتح اعراب تا دوره خود بررسي كرده است. كتاب زيدان كه در دو جلد تأليف شده تاريخ مصر الحديث نام دارد. 5. تاريخ قوم نگاري و تاريخ شهرها شاخه ديگري كه مورخان مصري قرن نوزده بدان پرداختند تاريخ قوم شناسي و تاريخ شهرها بود. اين حيطه از تاريخ نگاري، يكي از قديمي ترين گونه هاي تاريخ نگاري بود كه مورخان پيشين مصري آغازگر آن بودند و كتاب هاي فراواني در اين حوزه تأليف شده بود. اولين مورخي كه در اين حيطه مطلب نوشته بود ابوعمرو الكندي وآخرين مورخ اين عرصه، تقي الدين المقريزي بود. مورخان اين عرصه، قرن ها يكي پس از ديگري اين سنت تاريخ نگاري را حفظ كرده بودند و به استثناي سه قرن سلطه تركان عثماني اين سبك تاريخ نگاري در همه اعصار وجود داشته است. در قرن نوزدهم اين سنت به دست علي مبارك احيا گرديد. اودر كتاب ارزشمند الخطه التوفيقيه الجديده تاريخ قاهره و تمام شهرهاي ديگر مصر را نوشت. مبارك كتاب الخطط المقريزي را مبنا و الگوي كار خود قرار داد و تاريخ شهرهاي مصر تا زمان خود را بررسي نمود و در اين راه از يافته هاي باستان شناسان قرن نوزدهم نيز بهره فراوان برد. بعضي از معاصران او نيز درباره تاريخ شهرها – خواه اين شهرها در آن دوره وجود داشتند و يا از بين رفته بودند – به طور جداگانه قلم فرسايي كردند.در اين راستا احمد كمال، تاريخ ممفيس و عين شمس را نوشت و علي و محمد مسعود تاريخ مختصر اسكندر را با نام المنها الدهريه في تاريخ مدينه الاسکندريه نوشتند. پی نوشت ها : * جمال الدين شيال (1911-1967م) مورخ معاصر مصري و مؤلف کتاب هايي از جمله تاريخ الاسکندريه و تاريخ مياط و تاريخ مصرالاسلاميه است. کتاب مفرج الکروب في اخبار بني ايوب که با تصحيح وي به چاپ رسيده به فارسي ترجمه شده است. ** کارشناس ارشد تاريخ دوره ايران اسلامي منبع:فصلنامه تخصصي تاريخ اسلام شماره 37 ادامه دارد... /ج
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 335]