واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
طلوع اسلام بر افق اروپا نويسنده:محمد گرشاسبي سال هاي پاياني قرن اول بود. مسلمانان که روز به روز قلمرو خود را از حجاز و بين النهرين در غرب و شرق و شمال گسترش مي دادند، همچنان جلو مي رفتند؛ رسيده بودند به شمال شرقي آفريقا . در ساحل مديترانه مي ايستادند و ساحل مقابل را نگاه مي کردند. مي خواستند آن طرف هر چه را که هست تصاحب کنند و بيرق سبز اسلام را برکنگره کاخ هر پادشاهي، بالا ببرند. سپاه طارق بن زياد -سردار آفريقايي تبار اسلام -ايستاده بودند بر مرز آفريقا و جهان مسيحيت؛ يعني تنگه جبل الطارق. دوران بردگي شان تازه تمام شده بود و طعم شيرين آزادي را تازه مي چشيدند. اسلام به آنها عزت داده بود، مي خواستند بساط تبعيض نژادي را براي هميشه از تاريخ حذف کنند. 900مرد جنگي بودند. بر کشتي ها سوار شدند براي فتح سرزمين سبز اندلس که دروازه اروپا بود. آنها تصميم داشتند با تصرف آنجا و استقرار در آن سرزمين به سوي ديگر ممالک اروپايي پيشروي کنند. کشتي ها که رسيدند به خاک اروپا، طارق سپاهيان مسلمان را جمع کرد و دستور داد؛ «بدون معطلي کشتي ها را آتش بزنيد و نابود کنيد و شمشيرهايتان را آماده سازيد. حالا موقع جنگيدن و دندان بر دندان ساييدن است. انشاءالله پس از اين، فتح و پيروزي را در آغوش بکشيد». سپاه طارق روي کوهستان جبل التار مستقر شد آنها را از آنجا مي توانستند اندلس را به راحتي ببينند چون در آن قسمت به همه نقاط مشرف بودند. 21شوال 92هجري قمري بود و عصر بني اميه ؛همان روز که تقويم پارسيان 10اسفند را نشان مي داد و تقويم مسيحيان 21فوريه 714. سپاه طارق به راحتي پيش قراولان دشمن را شکست داد. در جريان جنگ، قبايل ويزيگوت سان اسپانيا هم که از حکومت خود ناراضي بودند، به ياري سپاه اسلام شتافتند. مدت زيادي طول نکشيد، هيچ کس نتوانست مقاومت کند و اندلس به تسخير مسلمانان در آمد. حالا صداي اذان از کاخ هاي اندلس شنيده مي شد. علاوه بر اندلس، بسياري از نقاط اسپانيا هم به دست مسلمانان افتاد. مردم يک به يک اسلام مي آوردند، نام کليسا هم تغيير مي کرد و پرچم اسلام بر فرازشان به اهتزاز درمي آمد. گوت هاي اروپايي، بربرهاي آفريقايي و اعراب مسلمان، همه خود را به يک اندازه در اين موفقيت سهيم مي دانستند و همين وضع اجازه نمي داد يک حکومت واحد و قدرتمند شکل بگيرد و همه براي سهم خواهي آماده بودند. همين مشکل بود که باعث شد پروژه فتح نواحي مسيحي نشين شمال اسپانيا ناتمام بماند. خلفاي بني اميه وقتي شنيدند اندلس فتح شده، براي از دست نرفتن آنچه تصاحب شده بود، يکي از رؤساي عرب ساکن آنجا را به عنوان عامل خود منصوب کردند؛ عاملي که در برابر نافرماني بربرها و گوت ها قدرت زيادي نداشت. عرب ها هم اگر طرف گماشته بني اميه را مي گرفتند، براي حفظ موقعيت خودشان در برابر اقوام ديگر بود. در همين گير و دار که درگيري ها بر سر قدرت در اسپانيا وجود داشت، بني اميه توسط سردار ايراني -ابومسلم خراساني -ساقط شد و بني عباس که به اسم دوستي با علوي ها و شيعيان در ابتدا وارد شده بود، خلافت جهان اسلام را از آن خود کرد. پس از به قدرت رسيدن بني عباس، تعقيب عوامل بني اميه و قلع و قمع آنها هم شروع شد. در همين تعقيب و گريز که سال ها ادامه داشت، هر کس به سمتي فرار کرد. عبدالرحمن از نوادگان هشام بن عبدالمک هم به اندلس فرار کرد . سال 137-يعني پنج سال پس از تأسيس رسمي بني عباس -او پايش به اندلس رسيد و توانست تعدادي از قبايل عرب آنجا را همراه خود کند. نبرد سختي بين طرفداران بني اميه و بني عباس در گرفت. چندين تن از مسلمانان اندلسي که بي طرف بودند هم بي دليل در اين نبردها کشته شدند. طرفداران عباسيان در اندلس شکست خوردند و عبدالرحمن صاحب قدرت شد. چون فاصله اندلس تا بغداد -پايتخت بني عباس -زياد بود، زمان بسيار زيادي طول مي کشيد تا بني عباس بخواهند اقدام جدي اي براي تصرف اندلس انجام دهند.
يک قرن بعد حدود يک قرن از رسيدن عبدالرحمن به اندلس مي گذشت. بني عباس نيروهايشان را برداشتند تا تنها سرزمين موجود در قلمرو اسلامي در قاره سبز اروپا را از چنگ بازماندگان اموي پس بگيرند . خبر که به عبدالرحمن دوم رسيد، او توانست گوت ها و بربرها را با خود همراه کند. گوت ها و بربرها هم که حکومت عبدالرحمن را عامل حفظ استقلال سياسي خود تلقي مي کردند، تا پيش از رسيدن بني عباس، سلسله اموي اندلس را تاسيس کردند. عبدالرحمن و جانشينان اموي اش تا حدود 100سال آنجا بودند و خود را امير مي ناميدند . اينکه چرا امير بودند و خليفه نبودند هم به اين دليل بود که حکومت آنها جنبه ديني نداشت و کارگزاران و سردارانشان ترکيبي از مسلمانان و مسيحيان بودند. البته چنين وضعيتي شايد آرامش داخلي را در قلمروشان به همراه مي آورد اما مقابله با دولت هاي مسيحي مستقل شمال اسپانيا را مشکل مي ساخت. زماني که بني عباس قلمروشان را با پاکسازي بني اميه تا نزديکي اندلس رسانده بودند، امويان به دليل هجوم پرشمار مسيحيان به مرزهايشان، سياست ديني محکم تري اعمال مي کردند. با به قدرت رسيدن عبدالرحمن سوم او خودش را خليفه ناميد و با استفاده از غيرت ديني مسلمانان، توانست مسيحيان شمال اسپانيا را شکست دهد. آنها ناوگان دريايي شان را هم مستحکم کرده بودند تا به دشمنانشان علي الخصوص عباسيان -فرصت حمله ندهند. منصور -خليفه عباسي - از هر دري وارد مي شد نمي توانست اندلس را از چنگ بني اميه خارج کند. ناچار به سراغ پپين -پادشاه کاتوليک -رفت تا از او براي شکست دادن عبدالرحمن کمک بگيرد. پپين اول سفيراني را به دربار امويان فرستاد تا با آنها مذاکره کنند. حتي برايشان هداياي گرانبها فرستاد اما ثمري نداشت. مذاکره به تهديد تبديل شد، اتفاقا عبدالرحمن سوم از اينکه ممکن است هجوم مسيحيان و بني عباس به اندلس طعم تلخ شکست را به او بچشاند،کمي ترسيد. براي همين بيشتر نيروهايش را در مرزهاي شمالي اندلس مستقر کرد. بني عباس تا پايان دوره قدرتش نتوانست بر اندلس حاکم شود و اين آرزو را به گور برد . اما آنچه در حال رخ دادن بود و کمتر کسي به آن توجه مي کرد، ضعف خلفاي اموي بود که روز به روز بيشتر مي شد. اختلاف دروني حاکمان اموي و حاکم شدن جو فساد و زن بارگي بين آنها باعث شد تا همه مردم بدانند که اين حاکمان به هيچ وجه بر تعاليم ديني شان پايبند نيستند؛ به همين دليل روز به روز پايگاه اجتماعي مسلمانان ضعيف تر مي شد. پادشاهان اموي هم که قتل و خونريزي را خوب ياد گرفته بودند، قصد داشتند با قتل عام مخالفان جاي خود را استوارتر کنند. اما يادشان رفته بود که پيامبر (ص)ده ها سال قبلش گفته بود: «الملک لا يبقي مع الظلم ». حدود سال 1491بود که فردي به نام فرديناند بر تخت پادشاهي اسپانيا تکيه زد و گفت نخستين اقدامش اخراج مسلمانان از اسپانياست . مردم هم با او هم پيمان شدند که در اين مسير ياري اش کنند. سران بني اميه قصد داشتند مقاومت کنند اما ناگاه اطراف خود را خالي ديدند و فهميدند که در اين چند سال حکومت، تيشه به ريشه خود و اسلام زده اند . امويان از اندلس اخراج شدند و اما قبل از ترک کردن شهر، صدها نفر را به قتل رساندند و دهها خانه را آتش زدند تا هيچ نام نيکويي در اين شهر از خود به جاي نگذارند. فاتحان اروپا پس از 780سال حکمراني (از سال 711تا 1491)بر اندلس و نقاط ديگر اسپانيا، به دليل اختلاف دروني و فساد اخلاقي از همان جايي که آمده بودند، بر گشتند و تنها چيزي که از خود به جاي گذاشتند خاطره بد و کاخ هاي بلند بالا بود، کاخ هايي که بين حاکمان و مردم فاصله انداخت. منبع:نشريه ضميمه آيه آبان ماه 88
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 458]