واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: دو شعر از پرلاگر کویست
پرلاگر کویست در سال 1891 میلادی و در ورشو به دنیا آمد، جایی که پدرش سوزن بان بود.در سنین جوانی از آداب و سنن مذهبی خانواده که از کشاورزان سنتی بودند بُرید. به چاپ رسیدن اشعار و مقالات زیادی از او در نشریه ای سوسیالیستی در آن زمان گواه این مدعاست.... نوشته های پرلاگر کویست همیشه بازگشت به پرسش هایی است که در سنین جوانی پیرامون او را فرا گرفته بود، مانند: چرا زنده ایم؟ چه گونه جهانی را که در آنیم بشناسیم؟ مرگ چیست؟ سوالاتی که بیشتر کودکان از خود می کنند. برای همین پرلاگر کویست در این حیطه بدعت گذار نیست. هنر او به عنوان یک سراینده در این است که در تمام طول عمر پُربار نویسنده گی اش، بارها به این پرسش ها باز می گردد بی آن که خود را تکرار کند.از نوشته های او می توان به «مردم» 1912، «دو قصه از زنده گی» 1913، مجموعه شعر «غرض» 1914، آهن و آدم ها» 1915، مجموعه شهر «اندوه»، «فریاد قلب من در جهان» 1916، «اخرین انسان» 1917، «تئاتر» 1918، «هرج و مرج» 1919، «لبخند ابدی» 1920، «راه و رسم آدم خوشبخت» 1921، «نامریی» 1923، «قصه های شوم» 1924، «مهمان واقعیت» 1925، «مجموعه شعر نغمه های دل» 1926، «زنده گانی تسخیر شده» 1927، «او که توانست دوباره زنده گی کند» 1928، «روح مبارز» 1930، «دژخیم» 1933، «در آن زمان» 1935، «کوتوله» 1944 و «باراباس» 1950 اشاره کرد.اندوه (1)تمامی اندوه من جنگلی ست خشککه در آنپرنده گان خونین بال نوای فغان سر داده اندبهتر از این برهوت راتو یقیناً خواهی یافتامامن به همین ها دل خوش کرده امنشسته ام و خیره.زیر درختی خشک را می کارمو به خِس خِس صدایی گوش فرا می دهمبه زودی زیر درختِ عُریان دفن خواهم شد،در میان لاشه های پرنده گان،و خواهم پوسیدنوشته های پرلاگر کویست همیشه بازگشت به پرسش هایی است که در سنین جوانی پیرامون او را فرا گرفته بود، مانند: چرا زنده ایم؟ چه گونه جهانی را که در آنیم بشناسیم؟ مرگ چیست؟اندوه (2)اندوه قسمت من بود، زخم گلوی من،فریاد قلب من در جهانآسمان کف آلودهمنجمد و سخت می شوددر پنجه های زمُخت شبانگاهان،جنگل ها قد می کشندبلندی های لم یزرع و سختقوس خورده بر تاق هم آمده ی آسمانچه سخت است همه چیز،سخت و ساکن و سیاه!پُر مَه(1) کنان در این اتاقک تاریک می گردم، لبه ی تیز صخره را بر انگشتانم حس می کنم،دستان بالا گرفته ام راپاره پاره به خون می نشانم وبر کهنه پاره های یخ زده ی ابرها می سایم آه، ناخن انگشتان تریش تریش می کنمدستانم را به زخم می نشانم، درد آلودو به سوی کوه و جنگل تاریک می گیرم،به سوی آهن سیاه آسمان و زمین سرد!اندوه،اندوه قسمت من بود،زخم گلوی من،فریاد قلب من در جهانترجمهی ترانهای از باب دیلن، به همراه بیوگرافی مختصررابرت آلن زیمرمن که بعدها نام خود را با ارادتی که به شاعر ولزی دیلن توماس داشت به باب دیلن تغییر داد، در 24 می 1941 در ایالت مینهسوتا به دنیا آمد. خودش به تنهایی نوازندگی گیتار و سازدهنی را آموخت. در سال 1959 وارد دانشگاه شد و بعد از یکسال از آنجا خارج شد! و به نیویورک رفت. در کافههای محله گرینویچ ویلج نوازندگی و خوانندگی میکرد. تا اینکه بعد از چاپ نقد خوبی در مورد کارهایش در نیویورک تایمز، بخت و اقبال به او رو کرد و کمپانی کلمبیا با او قرارداد بست.در سالهای دههی شصت که اوج مبارزات و اعتراضات جوانان و گروههای مبارز در راه آزادی بود ترانههای باب دیلن که اغلب مضامینی همسو با عقاید اعتراضی جوانان داشتند، تبدیل به سرود همبستگی شده و بارها و بارها در تجمعات و راهپیماییها از زبان جمعیت شنیده میشدند.چقدر دیگه مونده تا ما آدما، واقعاً آدم شیم؟کبوتر سفید از چند دریا باید رد شه تا بالاخره یه جایی آروم بگیره؟تا کی باید توپ و تانک شلیک شه؟ بالاخره اینا کی جمع میشن؟کسی به جواب این سؤالات دسترسی نداره، دوست من.کسی به جواب اینا دسترسی نداره.مگه یه کوه قبل از اینکه فرسایش پیدا کنه و از بین بره، چقدر عمر میکنه؟مگه یه آدم چقدر عمر میکنه؟، پس دیگه کی قراره آزاد باشه؟مگه یه آدم چند بار میتونه سرش رو برگردونه و وانمود کنه که چیزی ندیده؟کسی به جواب این سؤالات دسترسی نداره، دوست من.کسی به جواب اینا دسترسی نداره.برای اینکه آسمون رو ببینی،مگه چند بار نیازه که سرت رو بالا بگیری؟برای اینکه بتونی صدای گریهی مردم رو بشنوی،مگه چند تا گوش باید داشته باشی؟دیگه چند نفر باید بمیرن تا بفهمیم که جون آدمهای زیادی گرفته شده؟کسی به جواب این سؤالات دسترسی نداره، دوست من.کسی به جواب اینا دسترسی نداره.فرآوری: مهسا رضاییبخش ادبیات تبیانمنابع: ماهنامه آزما (76)/ ترجمه: مرتضی محمودی، وازنا/ مترجم: علیرضا ملیحی
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 569]