واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: زهرا(علیهاالسلام) در بستر بیماری
آخرین لحظات زندگى فاطمه(سلام الله علیها)امام صادق علیه السلام فرمود: در اثر ضرباتى كه قنفذ بر پیكر نازنین زهرا (علیهاالسلام) وارد ساخت سقط جنین كرد و بدان علت پیوسته رنجور و ضعیف مى گشت تا اینكه رسماً بسترى شد و در خانه خوابید [دلائل الامامة ص 45. بحارالانوار ج 43 ص 170]بیمارى زهرا (علیهاالسلام) شدت یافت و حالش خطرناك شد. على بن ابى طالب (علیه السلام) جز براى كارهاى ضرورى از كنار بستر همسرش جدا نمى شد اسماء بنت عمیس از آن حضرت پرستارى مى كرد. حسن و حسین و زینب و ام كلثوم كه مادرشان را بدان حال مى دیدند كمتر از او جدا مى شدند. فاطمه گاهى از شدت مرض بیهوش مى گشت و گاهى چشم هایش را باز مى كرد و به اطفال عزیزش نگاه حسرتى مى نمود.یك روز گروهى از زنان مهاجر و انصار به عیادتش رفتند عرض كردند: اى دختر رسول خدا حال شما چطور است؟ فرمود:« به خدا سوگند! به دنیاى شما علاقه ندارم، از مردانتان دلگیرم، بعد از این كه امتحانشان كردم بدورشان افكندم و از دستشان ملول و مكدر هستم. اف بر عقیده ى سست و رأى متزلزل و سستى و بى حالى آنها. چه كار بدى كردند و مستوجب غضب خدا گشتند! در عذاب دوزخ مخلد خواهند شد. من خلافت و فدك را در اختیارشان گذاشتم ولى ننگش براى همیشه بر دامنشان باقى خواهد ماند، خوارى و ذلت از آن ستمكاران است. واى به حالشان ، چگونه خلافت را از على (علیه السلام) گرفتند. به خدا سوگند علت كنار زدن او جز این نبود كه از شمشیر بران و حملات سخت و دلاورى در راه خدایش ناراحت بودند.به خدا سوگند اگر خلافت را از على (علیه السلام) نگرفته بودند زمام امورشان را در دست مى گرفت و با كمال راحتى به سوى سعادت و خوشبختى هدایتشان مى كرد. بزودى پرهیزكار از ریاست طلب و راستگو از دروغ گو تمیز داده خواهد شد. زود باشد كه ستمكاران به كیفر اعمالشان برسند. كار این مردم بسى شگفت انگیز است! چرا چنین كردند؟ به چه تكیه گاهى تكیه زدند؟ به چه ریسمانى تمسك جستند؟ علیه چه خانواده اى اقدام نمودند؟ به جاى على چه بدلى را انتخاب كردند؟ به خدا سوگند نالایقى را به جاى فرد لایقى قرار دادند. مى پندارند كار خوبى كردند در صورتى كه عمل ناشایسته اى انجام دادند. خودشان نمى دانند كه بجاى اصلاح، ایجاد فساد كردند. آیا كسى كه خودش نیز در هدایت حق هدایت مى كند، براى رهبرى سزاوار است یا كسى كه خودش نیز در هدایت محتاج دیگران مى باشد؟ شما چگونه داورى مى كنید؟ به خدا سوگند كردارشان به حوادث و پیش آمدهایى آبستن است كه نتائجش بعداً ظاهر خواهد شد. اما بدانید كه نتیجه اش جز خون تازه و زهر كشنده چیزى نیست و در آن هنگام زیان ستمكاران آشكار مى گردد. اسماء لباس ها را حاضر نمود، پس آنها را پوشید و بوى خوش استعمال كرد و رو به قبله در بسترش خوابید و به اسماء فرمود: من استراحت مى كنم، ساعتى صبر كن پس مرا صدا بزن، اگر جواب نشنیدى بدان كه از دنیا رفته ام، على (علیه السلام) را زود خبر كناكنون آماده حوادث ناگوار و منتظر شمشیرهاى برنده و هرج و مرج دائم و دیكتاتورى ستمكاران باشید. بیت المال شما را غارت خواهند كرد و منافع شما را به جیب خواهند ریخت. واى به حال شما، چرا این چنین شدید؟ نمى دانید در چه مسیر خطرناكى افتادید؟! از عواقب امور بى اطلاعید. آیا مى توانیم شما را به هدایت مجبور كنیم در حالى كه خودتان از آن كراهت دارید؟» [احتجاج طبرسى ج 1 ص 147. بحارالانوار ج 43 ص 161 شرح ابن ابى الحدید ج 16 ص 233 بلاغات النساء ص 19.] على بن ابى طالب علیه السلام مى فرماید: زهرا دم احتضار چشم هایش را باز كرد. نگاه تندى به اطراف افكند و گفت: السلام علیك یا جبرائیل. السلام علیك یا رسول اللَّه، خدایا با پیغمبرت محشورم كن. خدایا در بهشت و در جوار خودت ساكنم گردان. آنگاه به حاضرین فرمود: اكنون فرشتگان خدا و جبرائیل حاضرند . پدرم نیز حضور دارد و به من مى فرماید: زودتر به نزد ما بشتاب كه اینجا برایت نیكوتر است. [دلائل الامامه ص 44.] على (علیه السلام) مى فرماید: فاطمه در شب وفات به من فرمود: پسر عمو! هم اكنون جبرئیل براى عرض سلام نزدم حاضر شده مى گوید: خدا سلامت مى رساند و مى فرماید: نزدیك است در بهشت با پدرت ملاقات نمایى. سپس فرمود: و علیكم السلام. بعداً به من فرمود: اى پسر عم اینك میكائیل نازل شد و از جانب خدا پیام آورد. سپس فرمود: و علیكم السلام. در این هنگام چشم هایش را باز كرد و فرمود: پسر عمو به خدا سوگند عزرائیل است، براى قبض روح من آمده. آنگاه به عزرائیل فرمود: روح مرا بگیر ولى با من مدارا كن. در آخرین لحظه ى حیات فرمود: پروردگارا به سوى تو مى آیم نه به سوى آتش. این كلمات را گفت و چشم هاى نازنیش را بست و دست و پایش را دراز كرد و جان به جان آفرین تسلیم نمود.
«اسماء بنت عمیس» جریان وفات زهرا علیهاالسلام را چنین تعریف مى كند: هنگامى كه وفات فاطمه نزدیك شد به من فرمود: جبرئیل در وقت وفات پدرم قدرى كافور برایش آورد. آنها را سه قسمت نمود یك قسمت را براى خودش برداشت، یك قسمت را براى على (علیه السلام) گذاشت یك قسمت را به من داد و در فلان جا نهاده ام، اكنون بدان احتیاج دارم آن را حاضر كن. اسماء كافور را حاضر كرد. آنگاه خودش را شستشو داد وضو گرفت و به اسماء فرمود لباس هاى نمازم را حاضر كن، و بوى خوش برایم بیاور.اسماء لباس ها را حاضر نمود، پس آنها را پوشید و بوى خوش استعمال كرد و رو به قبله در بسترش خوابید و به اسماء فرمود: من استراحت مى كنم، ساعتى صبر كن پس مرا صدا بزن، اگر جواب نشنیدى بدان كه از دنیا رفته ام، على (علیه السلام) را زود خبر كن، اسماء مى گوید: قدرى صبر كردم آنگاه به درب حجره آمدم زهرا را صدا زدم ولى جوابى نشنیدم، وقتى لباس را از صورتش كنار زدم دیدم از دنیا رفته است. روى جنازه اش افتاده مى بوسیدم و مى گریستم. ناگاه حسن و حسین (علیهماالسلام) از در وارد شدند. احوال مادرشان را پرسیدند و فرمودند: اكنون موقع خواب مادر ما نیست گفتم: اى عزیزانم مادرتان از دنیا رفت.حسن و حسین (علیهماالسلام) روى جنازه ى مادر افتادند و آن را مى بوسیدند و گریه مى كردند. حسن مى گفت: مادر جان با من سخن بگو. حسین مى گفت: مادر جان من حسین توام، پیش از آنكه روح از بدنم مفارقت كند با من سخن بگو. یتیمان زهرا به جانب مسجد شتافتند تا پدرشان را از جریان مرگ مادر خبردار كنند وقتى خبر مرگ زهرا به على (علیه السلام) رسید از شدت غم و اندوه بیتاب شد و فرمود: اى دختر پیغمبر! وجود تو تسلّى بخش من بود، بعد از تو، از كه تسلیت جویم؟ [بحارالانوار ج 43 ص 186.] بخش عترت و سیره تبیانمنبع:بانوى نمونه اسلام فاطمه زهرا)سلام الله علیها)، ابراهیم امینی
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 418]