واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: کارلوس؛ آرمانخواهي که تروريست شددر اخبار فستيوال فيلم کن سال گذشته ميلادي خوانديم اولويه آساياس فيلم – سريالي را درباره يک ابرتروريست دهه هفتاد ميلادي (ايليچ راميرز سانچز) معروف به شغال ارائه کرده است...
فيلم هايي که درباره شخصيت هاي سياسي (همچون نيکسون، چه گوارآ، ايدي امين و حتي ماري آنتوانت) ساخته شده همواره با ضعف هاي فراواني همراه بوده اما کارلوس و تمام وقايعي که به او مربوط مي شود هرذهن پرسشگرتاريخ دوستي را وادار به کنکاش مي کند، بعد از مدتي نيز متوجه شدم نه تنها اين اثر يک فيلم سينمايي مستقل نيست بلکه سريالي است که پخش آن همزمان از شبکه پلاس (CANAL +) آغاز شده است. نسخه سينمايي کارلوس به تازگي در آمريکا اکران شده است. تماميت خواهي يک مارکسيست کارلوس با همه منفور بودن و شناخته شدنش بعنوان يک تروريست براي من که تمامي اخبار و عکس هاي مرتبط با او را جمع آوري کرده ام جذابيتي همپاي چه گورا دارد. عکس هاي سياه و سفيدي که آن زمان از کارلوس در روزنامه ها به چاپ رسيده نوعي شمايل ارنستو چه گورايي را در ذهن متبادر مي کند، با ديدن اين سريال متوجه خواهيد شد، نوع ديگري از انقلابي گري چپ در اروپا توسط کساني همچون کارلوس پرچمداري مي شده و در اين سلوک تروريستي، وي از آرمان هاي مارکسيستي فاصله گرفته و به عزلتي آنارشيستي مي رسد. حال که فيلم- سريال کارلوس به بازار آمده توصيه من به علاقه مندان سينما و سياست اين است که حتما نسخه سريالي اين اثر را تماشا کننند چرا که برخلاف ساير آثار سياسي مثل «خانه صدام» درام اثر صرفا حول يک شخصيت تاريخي نيست، کليت سريال ضمن تاکيدات شخصيتي بر روي کارلوس، يک مقطع تاريخي خاص را براي روايتي از يک شخصيت(از هبوط تا سقوط) را در نظر مي گيرد و تاکيدي بر جنبه هاي قهرمان پروري اين شخصيت ندارد بلکه با لحني صريح، موضوعات و حوادث مرتبط با کارلوس را به صورتي نه روزشمار(بلکه دوره اي) تا آنجا که براي آسايس مقدور بوده تصوير مي کند. نکته در اينجاست گويا سطح بازيگران بين المللي کمي ارتقا يافته و دوران تازه اي در پيش است و ادگار نمونه خوبي براي اين مثال است و يقينا از او و ساير بازيگراني چون کريستف والتز(برنده جايزه اسکار) گابريل گارسيا برنال در آينده اي بسيار نزديک بيشتر از پيش خواهيم شنيد.با ديدن اين سريال متوجه خواهيد شد، نوع ديگري از انقلابي گري چپ در اروپا توسط کساني همچون کارلوس پرچمداري مي شده و در اين سلوک تروريستي، وي از آرمان هاي مارکسيستي فاصله گرفته و به عزلتي آنارشيستي مي رسد.فن تاريخ سرايي آساياسيکي از خصوصيات چنين آثاري اين است که دوستداران تاريخ معاصر که علاقمند به تبارشناسي بنيان هاي تروريستي در دهه هاي شصت و هفتاد هستند مي توانند تصويري هر چند مبهم از جهان بيني آرمانخواهان آن ايام بدست آورند. اما يکي از ضعفهاي عمده اين فيلم – سريال اين است که با وجود اينکه دست کارگردان کاملا از نظر زماني باز بوده تا جزئيات بيشتري از حوادثي که کارلوس محور اين رويدادها بوده را نشان دهد با جامپ هاي کاملا بي معني به بخش هاي گروگانگيري که مي تواند تماشاگر را بيشتر از پيش تهيج کند نپرداخته است. فيلم –سريال در لحظات اوج و تعليق کاملا بي وقفه به پيش مي رود و مقاطعي از سريال که نياز مبرم به تاکيد در وجوه دراماتيک و شخصيت شناسي (کاراکترهاي مرتبط با کارلوس) دارد دچار ايست روايي مي شود. گونه وسبک شناسي اين درام مستند، پليسي – تروريستي در برگيرنده فعاليت هاي مستندگونه از اعمال تروريستي چپ گرايانه – طالباني فردي به نام کارلوس است. اين دوره زماني مشخص از دهه هفتاد آغاز و داستان با دستگيري کارلوس در سال 1994 خاتمه مي يابد. در طول تماشاي سريال تماشاگر همراه با اين شخصيت سيري و سلوکي تاريخي، جغرافيايي، انسانشناسي را لمس مي کند و جهانگردي کارلوس در کشورهاي اتريش، فرانسه آلمان، مجارستان، لبنان، مراکش با اين سلوک پيوند مي خورد.
در دو قسمت ابتدايي سريال با آن زمان و پرداختهاي مفصل که حول اين شخصيت وجود دارد نمي توان ايدئولوژي اصلي کارلوس را براي بينده نسل جوان امروز توجيه کرد و کارلوس شمايلي مفرد پيدا مي کند، هر چند که کارلوس ريش هايش را بلند مي کند و ظاهرش را به چه گوارا نزديک مي سازد (وي بسيار علاقمند بود بعنوان گوارآ اروپا شناخته شود) اما علقه هاي ايدئولوژيک کارلوس در اين سريال ديده نمي شود. عبور از بازشناسي ذات ايدئولوژيک کارلوس سبب مي شود همنسلان من که آن دوره تاريخي را درک نکرده اند، دليل اين همه تلاش و ايستادگي در مقابل نظام سلطه برايشان غيرقابل توجيه باشد تماشاگر جوان امروز که حوصله تورق تاريخ را ندارد، نمي داند که در مقاطعي خاص تا پيش از فروپاشي شوروي سابق و ريختن ديواربرلين اين موج چپ گرايانه با چه سياقي غوغاسالاري مي کرد. سريال قبل از آني که تماشاگر را با بنيان ايدئولوژيک کارلوس آشنا کند خوردوها و نوع لباس هاي دهه هفتاد را بيشتر به رخ مي کشد. اين بزرگ نمايي کاراکتر کارلوس نيز گاها از منظر شخصيت پردازي به فيلم لطمه مي زند. به نظرم اگر آساياس، زابريسکي پوينت آنتوني فقيد را پيش از اين با دقت بيشتري تماشا مي کرد مي توانست اثر بهتري درباره کارلوس بسازد. کارلوس که بود؟کارلوس معروف به شغال و يارانش با اراده دگرگون ساختن جهان، آرزومند رسيدن به مدينه اي فاضله براي يافتن آمال و آرزوهاي خويش اند. بستر اصلي اين جهان بيني در کليت اثر لمس نمي شود و لزوما خواستگاه بلشويکي اين آرزومندي در سريال وخصوصا فيلم کارلوس ديده نمي شود. حتي زندگي آرتيستيک و در نوع خود بسيارگيرا ايليچ در قاعده هاي دراماتيک روايت پنهان مي شود تا به فرديت اين انقلابي جاذبه ببخشد و در وراي کاستي انساني کارلوس؛ خودپسندي، خودخواهي، شهرت وشهوت طلبي، علاقه به زندگي شيک، مشروبات الکي گران وعمل جراحي لاغري قبل از دستگيري اين ضد قهرمان بيشتر از مکتب گرايي اش ديده مي شود.کارلوس معروف به شغال و يارانش با اراده دگرگون ساختن جهان، آرزومند رسيدن به مدينه اي فاضله براي يافتن آمال و آرزوهاي خويش اند. بستر اصلي اين جهان بيني در کليت اثر لمس نمي شود و لزوما خواستگاه بلشويکي اين آرزومندي در سريال وخصوصا فيلم کارلوس ديده نمي شود. ايليچ راميرز سانچز، در مکتب پدرش که مارکسيست دو آتشه بود پرورش پيدا کرده بود و پدرش به دليل عشق فراوانش به لنين رهبر انقلاب بلشويکي روسيه نام ايليچ را براي او برگزيد و برادران او را نيز ولادمير و لنين نام نهاد وآنان را براي تحصيل به روسيه (شوروي سابق فرستاد). اگر از پيش با شخصيت کارلوس آشنا باشيد خواهيد ديد که يک شخصيت آرمانگرا چگونه تبديل به يک مزدور حريص مي شود. آرمانگرايي از سر عادت او ريشه در تربيت خانوادگي اش داشت و سخناني که از آرمانهايش به زبان مي آورد حرارتي همچون حرکات تروريستي او ندارد. در سير روايي فيلم -سريال موضوعي که جنبه تاکيدي بيشتري بر خود مي گيرد اين است که که يک فرد آرمانگرا طي چه فرايندي دست به سلاح و بمب مي برد و قدم به خلايي مي گذارد که فقدان اميد سياسي زمينه ساز رويکردهاي متفاوت شخصيتي از وي مي شود. در اين اثر نشان داده مي شود که کارلوس اين خلا را با خون و ترور پر مي کند اما دلايل اين خونخواهي مفرد عيان نمي شود نسل پدران ما شايد با فعاليت هاي «کارلوس شغال» بيشتر از پيش آشنا باشند. گروگانگيري نمايندگان اوپک در وين که طي يک عمليات جاه طلبانه، وزراي عضو اوپک از جمله جمشيد آموزگار را به گروگان مي گيرد و او را از وين به الجزاير مي برد و از آنجا عازم ليبي مي شود. اين عمليات شهرت جهاني براي کارلوس به ارمغان آورد ،وي پيش از اين گروگانگيري ديگري را در مقياس کوچکتر، در اشغال سفارت فرانسه در هلند را با همکاري ارتش سرخ ژاپن رهبري کرده بود. انتهاي سريال کاملا بي رمق است و گيرايي ريتميک ابتدايي آنرا ندارد اما تاريخ هميشه تاريخ است و باسازي آن جذاب است براي عاشقانش. عليرضا پورصباغبخش سينما وتلويزيون تبيان
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 462]