واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: آدم شدن چه مشکل
قسمت اول را اینجا ببیندحرف دومى كه مهمتر از اين است تقوا است متقى شدن مشكلتر از درس خواندن است راستى مشكلتر است روح خدا ترسى در انسان حكومت كند كه برسد به آنجا كه براى خاطر دنياى به معنا عام دين ندهد .خيلى مشكل است معناى تقوا هم همين است ملكه تقوا يعنى انسان روح خدا ترسى در او حكمفرما است به اندازهاى كه ديگر در مقابل دنياى به معناى عام دين نمىدهد غيبت نيست تهمت نيست شايعه نيست و بالاخره دنياى به معنا عام نيست مىدانيد اين مراتب دارد؛آن مراتب بالايش را كه نه مىخواهيم و نه مىتوانيم به آن برسيم اينكه گفتيم مشكل است آنجاهاست ديگر معلوم نيست بشود كه انسان بتواند بگويد كه دنياكم يعنى دنياى حرام مثل يك بادى كه از دماغ بز بيرون مىآيد «عطفة عنز» اين را كه ما نمىتوانيم بگوييم نه گفتنش درست است نه انسان مىتواند اين جور بگويد دنياكم از يك استخوان خوك دست يك آدم خورهاى از اين بند كفش يا از اين خود كفش وصله دار پستتر است اينها نه، اينها مال اميرالمؤمنين است تقوا مراتب دارد اين مرتبه آخرش كه مرتبه عصمت هم هست امّا آن مرتبه اولش آن تقواى منفى يعنى راستى آدم گناه نكند اين به درد شما نمىخورد براى اينكه ملكه مىخواهيم مرتبه دوم است به بالا مرتبه دوم تقواى مثبت است روح خدا ترسى در شما به طور نا خود آگاه به طور خودكار گناه در زندگى شما نباشد حالا ولو صغيره يا كبيره آن هم ديگر شوخى مىكنيم اگر راستى انسان يك گناه صغيره بكند چشم چرانى داشته است معلوم است عادل نيست اين معلوم است ديگر به اين بخواهيم بگوييم عادل. زبان ول اين معلوم است عادل نيست گوش ول اينها كه ديگر نمىشود حالا كبيره و صغيره يك معناى فقهى ديگر دارد شايد هم يك معناى اضافى داشته باشد كه ما عقيده داريم يك معناى اضافى دارد اصلاً صغيره و كبيره ندارد آن روح خدا ترسى اگر آمد ديگر نه صغيره هست نه كبيره به طور نا خود آگاه و اين پيدا شدنش مشكل است از درس خواندن خيلى مشكلتر است و من بارها به شما گفتم كه اين را مىخواهيم امام جماعت بشويم مىخواهيم قاضى شويم مىخواهيم مرجع بشويم و هر كار اجتماعى دست ما باشد باید تقوا داشته باشیم . اين هم مثل درس خواندن ما ضربه خورده است و خدا نكند ديگر يك توجيهاتى هم بيايد جلو اين ديگر مصيبت بالا است كه انسان گناه بكند توجيه هم بكند «هل ننبئكم بالاخسرين الاعمالاً الذين ضل سعيهم فى الحياة الدنيا و هم يحسبون انهم يحسنون صنعا» اين هم دومى خيلى مشكل است. سومى كه بحث ما است خودسازى است تهذيب نفس است دو تا معنا دارد يك معنا مثل آن مرتبه آخر عدالت راستى درخت رذالت را كنده است درخت فضيلت به جاى آن غرس كرده است بارور كرده است از ميوهاش استفاده مىكند اين محال است اين همان است كه مرحوم حاج شيخ گفتهاند محال است نمىشود در حالى كه «قد افلح من زكيها و قد خاب من دسيها» با 11 تا قسم آمده است امّا نمىشود يعنى كسى راستى حسود نباشد راستى متكبر و نفسيت نباشد حب به دنيا، دنياى عام نباشد و همچنين تا آخر رياست طلب نباشد راستى وقتى برسد به آنجا مثلاً شيخ انصارى را مرحوم صاحب جواهر گفته بود مرجع در حاليكه مرجعيت خيلى بالا است نيابت از طرف امام زمان نيابت عام است ولى زير بار مرجعيت نمىرفت ديگر مىگفت كه آن آقا در مازندران است هم مباحثه من بود اعلمتر از من بود و نظيرش زياد است نقل مىكردند ديگر ما مىخواستيم حضرت امام را منبرشان كنيم نمىرفتند در مسجد سلماسى درس مىگفتند و نشسته بودند درس مىگفتند آن آخريها برايشان مشكل بود بالاخره يك منبر برايشان درست كرديم و گذاشتيم همان جا كه ايشان مىنشستند ايشان سرشان پايين بود آمدند ناگهان ديدند منبر هست به احترام ما ضربه به احساسات ما نخورد رفتند منبر امّا گريه كردند فرمودند ما كجا و منبر كجا گفتند مرحوم نائينى وقتى رفتند منبر گريه كردند گفتند اينجا جاى پيغمبر است اينجا جاى شيخ انصارى است اينجا جاى شيخ طوسى است من كجا و منبر كجا راستى اين جور حالتها اينها تا اين اندازهاش بشود امّا انسانى برسد به آنجا كه درخت رذالت را همه همه از دل كنده باشد كه محال است يك قسمتش كه محال نيست امّا مشكل است و همان تقوا مىبينيد كنترل كردن صفات رذيله است يعنى در حاليكه ريشههاى حسد است امّا دل اظهار نكند مبرز نداشته باشد اين همان كه مرحوم صاحب شرايع در شرايع در باب شهادات مىفرمايند «الحسد معصية و الاظهار به قادح للعدالة» ملاها وقتى حرف مىزنند ببينيد چقدر بالا حرف مىزنند لذا صفات رذيله بد است معصيت عقلى است امّا آنكه ضرر مىزند «اظهار به قادح للعدالة» حالا بعضى گفتهاند بنابراين از باب مثال است براى همه صفات رذيله اين است بعضىها هم گفتهاند نه مخصوص حسادت است براى اينكه حسادت رفع عن امتى يكى از آن حسادت است اگر هم تكبر و جاهطلبى و دنيا پرستى و اينها هست نشده است ريشه هايش را بكنيد اقلاً كنترل باشد تضمين شده باشد دست ما باشد نگذاريم برافروخته بشود اگر برافروخته شد پدر در مىآورد هر كدامشان اگر برافروخته شد ديگر شهوت جنسىاش باشد يا حسادت برافروخته شد مثل قابيل که هابيل مىكشد اگر برافروخته شد ديگر حاضر است بكشد تابر ديگرى سلطنت كند حكومت كند لااقل برسيم به اينجا كه نگذاريم برافروخته بشود اين ديگر از اوجب واجبات است مشكل است از ملا شدن مشكلتر از متقى شدن مشكلتر همين است كه كنترل شده صفات رذيله ؛بله ممكن است با توسل آن خيلى كارها مىكند با رياضت دينى خيلى كارها مىكند انسان بتواند ريشهها را بكند ولى با كار مسلم نمىشود نمىشود ولى اين زنگ خطر است كه اگر خداى نكرده ريشهها باشد كنترل نشود و اين آتش زير خاكستر شعلهور بشود دنيا و آخرت انسان را به باد مىدهد و ديگر اين آيه شريفه كه حضرت يوسف مىفرمايد «و الا تصرف عنى كيدهن اصب اليهن و اكن من الجاهلين» اين را فراموش نكنيد. توسل به اهل بيت مخصوصا حضرت ولى عصر در زمان ما و رياضت دينى نماز شب راز و نياز با خدا ،جدى خواست از خدا تهذيب نفس را سر لوحه دعاهاى ما اين باشد بتوانيم لااقل كنترل بكنيم.خدايا به حق اولياء اللّه آنهايى كه توانستند صفات رذيله را از دل بركنند خدايا توفيق متقى شدن توفيق درس خواندن مخصوصا توفيق تهذيب نفس به همه ما عنايت بفرما. تهیه و تنظیم گروه حوزه علمیه
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 253]