واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: قرآن را چگونه هضم کنیم؟دیداری تازه با قرآن (2)
مقاله گذشتهادبیات نوشتاری و گفتاری مرحوم علی صفایی حائری(عین- صاد) برای همه کسانی که با کتابها و سخنرانیهای ایشان آشنایی و انس دارند ، همواره دلنشین و شورآفرین بوده و هست، اما برخی از تعابیر و نوشتارهای ایشان براستی حیرتآور و سرمستکننده است ، به تعبیری دیگر، کتابهای استاد را نمیشود نشست و خواند، بلکه باید بلند شد و قیام کرد. از این استاد فقید، بیش از 50 اثر به یادگار مانده است که نظام فکری منظم و استوار و ذهنیت آزادیشاندیش وی را به خوبی مینمایاند. از جمله نوشتارهای استاد ، آثاری است در زمینه تفسیر پاره ای از سورههای قرآن، با عنوان :« دیدارهای تازه با قرآن »؛ درباره این دیدارها، در متن پیش رو توسط استاد معرفی بیشتری صورت گرفته است.آنچه خواهید خواند شماره دوم از این مجموعه است که عیناً از کتاب «رشد» اقتباس شده است. واژههاى قرآن ما، در قرآن به كلمههایى برخورد مىكنیم. این كلمهها در زبان ما، در گفتوگوهاى روزمرهى ما هم جریان دارند و در نتیجه بحران شروع مىشود و گرههاى كور، سبز مىشوند، چون ما به برداشتهایى دست مىزنیم كه از عادتهاى ما مایه مىگیرند .ما به هر كس كه ساده و جانماز آبكش بود، مؤمن مىگفتیم و به هر كس كه از ما كنار مىكشید و لب به جام ما نمىزد، متقى مىگفتیم و هر كس كه دست و دل باز مىشد، محسن مىگفتیم و هر كس كه رام مىگردید، صابر مىگفتیم و هر كس كه دهانش همراه تسبیحش باز و بسته مىشد، ذاكر و شاكر مىگفتیم. ما به اینگونه با مؤمن و متقى و محسن و صابر و شاكر و ذاكر و عادت كرده بودیم و اكنون كه با قرآن و آن كلمههاى دقیق و تیپهاى مشخص 1 برخورد مىكنیم، باز همانها را مطرح مىكنیم و همانها را مىفهمیم و یا بهتر بگویم نفهمیده با آنها بازى مىكنیم و بر آنها ستم مىنماییم. این ستم از آنجا شروع مىشود كه ما بدون رسیدن به معنى و مقصود، به كلمهها و لفظها رسیدهایم و با الفاظ خالى انس گرفتهایم و آنها را در برخوردها به رخ یكدیگر كشیدهایم . اگر ما با حركت فكرى همراه مىشدیم و در خود مىجوشیدیم و مطلبها و مفهومها را درك مىكردیم و آنگاه در به در، به دنبال كلمهها مىگشتیم، در آن لحظه كه به یك كلمه مىرسیدیم، از آن بهره مىگرفتیم و همچون تشنههاى به آب رسیده، كلمهها را قطره قطره مىچشیدیم و جذب مىكردیم .ما پیش از آنكه تشنه شده باشیم، نوشیدهایم و پیش از آنكه به اشتها آمده باشیم و با سؤالها گلاویز شده باشیم، خود را تلنبار كردهایم و پیش از آنكه به معناها دست یافته باشیم، به كلمهها رسیدهایم و این است كه باد كردهایم و با آنكه زیاد داریم، مریض و بىرمق هستیم و به امتلاء ذهنى و پرخورى فكرى دچار شدهایم .اسفناك اینكه، این بیمارى و این پرخورى، همه گیر شده و اسفناكتر اینكه، این بیمارى در ابتدا به عنوان یك افتخار و نشانهى سلامتى و روشنفكرى هم قلمداد مىگردد، اما رفته رفته سنگینى و خستگى و ضعف ذهنى را به دنبال مىآورد و روشنفكر تلنبار شده را به بن بست مىرساند .قرآن كتابى بود كه پس از شكل گرفتن، رهبرى كردن را مىآموخت، كه رشد، رهبرى كردن استعدادهاى تكامل یافته استاینها با اینكه خیلى دارند، فقیر هستند، چون پیش از سؤال، به جوابها رسیدهاند و پیش از عطش، به آب .دواى اینها، همان طرح سئوالهاى بنیادى است كه بتواند به تفكرات آنها سازمان بدهد، تا بتوانند با تفكرات سازمان گرفته، به مطالعات خویش سر و سامانى بدهند و آن را هضم كنند و شیرهكشى نمایند .هیچ چیز بىحاصلتر، از این مطالعات دستورى و كتاب خواندنهاى پیشنهادى نیست، كه پیش از طرح سئوال و جوشش پرسشها، گریبانگیر تازه راه افتادهها و نو مسلمانهاى شعار زده مىشود .كسانى كه مىخواهند دیگرى را به راهى و به تفكراتى و به مطالعاتى وادار كنند، ناچارند كه زودتر زمینهها را فراهم سازند و تشنگى را در طرف بریزند و تنور را داغ كنند و سپس نان بچسبانند و مطالبى و كتابهایى را در دسترس بگذارند .اینگونه، حرفها و طرحها زودتر جذب مىشوند و كلمهها زودتر مفهوم مىشوند و در عمل شكل مىگیرند و در خارج پیاده مىگردند . خُسر
خسر، رشد، تكامل، هم از آن كلمههایى هستند كه بسته بندى شده به ما هدیه شدهاند، بدون آنكه آنها را یافته باشیم، با آنها به بازى نشستهایم .در برابر دیگران كه مىگویند براى چه آفریده شدهایم، خیلى پر طمطراق و شتابزده مىگوییم براى تكامل و طرف بدون اینكه مفهومى از خودش، از استعدادهایش، از نقصها و كمبودها و نیازهایش و از شكل گرفتنها و به اوج رسیدن استعدادهایش، در نظر داشته باشد، زبانش بند مىآید و مبهوت نگاه مىكند .و اگر عصیانگرتر و طوفانىتر باشد، با خستگى مىپرسد، خوب اصلًا تكامل براى چه؟ چرا تكامل پیدا كنیم؟ من نمىخواهم به كمال برسم .این هر دو عكس العمل از آنجا مایه مىگیرند كه هنوز معناها را ندیده، به كلمهها رسیدهایم و به جاى همپایى و همراهى، كلمهها را به یكدیگر هدیه دادهایم و مطالب را بسته بندى شده براى هم، پرت كردهایم .در حالى كه براى شناخت اینكه براى چه هستم، باید بدانم با چه چیزهایى هستم. از وسائلى كه در یك اطاق هست مىتوان كشف كرد كه این اطاق براى چیست و براى چه آفریده شده. از استعدادها و نیروهاى انسان هم مىتوان كشف كرد كه او براى چیست و براى چه آفریده شده است .براى من از سالهاى دور این سئوال كه براى چه هستم طرح شده بود و به جواب بسته بندى شدهاش هم رسیده بودم و با شور و حال مىشنیدم براى تكامل، تا اینكه دورهى نقادى و عصیانگرى شروع شد و حرفهاى سربسته به تحلیل رسیدند و در برابر سؤالها، با حلم و تأنى، كار تحلیل آغاز گردید .در این دوره بود، كه به این نكته رسیدم كه انسان در یك مرحله خودش را كشف مىكند و در یك مرحله، این معدن را استخراج و تصفیه مىكند و در یك مرحله به استخراج شدهها و آهنهاى تصفیه شده، شكل مىدهد و آنها را به صورت ماشینها و ابزارهاى گوناگون درمىآورد و به تكامل مىرساند. ولى مسأله در همینجا خلاصه نمىشود كه پس از شكل گرفتن و به تكامل رسیدن، نوبت رهبرى كردن و جهت دادن به ماشینهاى تكامل یافته، مىرسد .آه اینگونه بود، كه یافتم انسان براى مسألهاى بالاتر از شكل گرفتن و تكامل یافتن باید بكوشد، چون تنها این كافى نیست كه شكل بگیریم و در ابعاد وسیع ماده و معنا تكامل پیدا كنیم، زیرا با این تكامل یافتن، مسألهى بنبست و عبث و پوچى زودتر پیش مىآید و عمیقتر، مطرح مىگردد .كسى كه بهترین ماشین را و شكل گرفتهترین وسیلهها را و تكامل یافتهترین مركبها را با خود دارد مسألهى بنبست و ترافیك و محدودیتها را بیشتر احساس مىكند و عمیقتر مىفهمد .انسانى كه در دو بُعد ماده و اخلاق شكل گرفته و به تكامل رسیده، اما جهت ندارد و راه ندارد، به بنبست و عبث و پوچى عمیقترى گرفتار خواهد شد و این بنبست و عبث و پوچى 2را دیگر نمىتوان با عرفان شرق هم درمان كرد و با هیپىگرى مداوا نمود، چون این عرفان، خود یك نوع تكامل براى استعدادهاى عظیمتر انسان است كه پس از شكل گرفتن و تكامل یافتن، باید به دنبال راهى بزرگتر براى حركت كردن و جهتى برتر براى دویدنش بود .قرآن كتابى بود كه به انسان، نه تكامل، كه رشد را هدیه مىداد. یَهْدى الى الرُّشْدِبراى این انسان مسألهى جهت و صراط و مركبها و رهبرىها و روش حركت و منزلها، مطرح مىشوند و تنها استعدادهاى تكامل یافته در دو بُعد ماده و اخلاق مسألهاى را حل نمىكنند .
آن لحظهاى كه انسان فكر و عقل و دلش را مثل ابزارها و ماشینهایش شكل بدهد، آیا آن روز این استعدادها شكل گرفته و به بنبست نشسته، بحرانهاى بزرگترى را سبز نمىكنند ؟انسان هنگامى آدم مىشود كه به استعدادهاى شكل گرفتهاش جهت بدهد. براى این انسان، مكتبى، مكتب مىشود، كه جهت حركت و صراط و روش حركت او را به او یاد بدهد و بیاموزد، بدون آنكه او را مسخ كند و او را در راه بغلطاند و یا بغل بگیرد .با این دید بود كه آیههاى اِلَیْهِ تُرْجَعُونَ 3، انَّ الىََ رَبِّكَ الْمُنْتَهىََ 4 و آیههاى اهْدِنَا الصِّرََاطَ 5 وَ انَّكَ تَهْدى الى صِرََاطٍ مُسْتَقیمٍ6 و آیههاى مربوط به معاد و اینكه بهشت منزل است، نه مقصد و جَنَّات الْفِرْدَوْسِ نُزُلًا،7 پیامهاى عظیمى همراه مىآوردند و نورهاى بزرگى بر سر راه مىریختند .با این دید و پس از این حركت فكرى وقتى به دنبال جواب سؤال سابقم كه براى چه آفریده شدهام، قرآن را مىكاویدم، آیههایى از قبیل، أَرادَ بِهِمْ رَبُّهُمْ رَشَداً 8 و انّا سَمِعْنا قُرآناً عَجَباً یَهْدى الى الرُّشْد 9 و یا وَ لَقَدْ آتَیْنا ابْراهیمَ رُشدَه مِن قَبل 10و روحم را به گونهاى گرفتند كه تمام عصیانم به تسلیم رسید و یافتم كه چگونه انسان پس از تشهد به تسلیم مىرسد و یافتم كه این تسلیم از تمام عصیانهاى تاریخ عظیمتر است، كه در چنین تسلیمى، تمام عصیانها شكل گرفتهاند و جهت گرفتهاند .این تسلیمى است كه عصیانها در آن به زنجیر بستهاند و در راهند .قرآن كتابى بود كه به انسان، نه تكامل، كه رشد را هدیه مىداد. یَهْدى الى الرُّشْدِ 11قرآن كتابى بود كه پس از شكل گرفتن، رهبرى كردن را مىآموخت، كه رشد، رهبرى كردن استعدادهاى تكامل یافته است . بخش قرآن تبیان
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 415]