واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: اقتصاد چین یا آمریکا؛ کدام یک؟ بحران مالی سالهای اخیر باعث شده که اقتصاد آمریکا رو به افول رود و در کنار این مسئله اقتصاد کشوری مانند چین به سرعت در حال پیشرفت است. پارادوکسی که به نظر عجیب میرسد اما واقعیت دارد. در این نوشتار مختصرا این موضوع را بررسی می کنیم
چین در چند دهه اخیر در زمینه های اقتصادی و بین المللی توسعه گسترده ای پیدا کرده است، این مسئله جایگاه بین المللی آمریکا را با مشکل نفوذ استراتژیک در مناطق آسیایی مواجه کرده است. چین از ابتدای دهه هشتاد خود را از فضای ایدئولوژیک کمونیسم رها کرد و اقتصاد خود را به سمت بازار آزاد و همچنین سیاست های بین المللی خود را از حالتی واکنشی به مسیری کنشی سوق داد. این مسئله باعث شد تا چین از سویی اقتصاد خود را پویا کرده و توسعه یابد به گونه ای که مدعی شود در سال ۲۰۱۵ برترین اقتصاد جهان خواهد شد و از سویی دیگر با برگزیدن روش کنشی و تعاملی در عرصه بین الملل، از کشوری تاثیرپذیر به کشوری تاثیرگذار تبدیل شود. آمریکا با وجود درگیر بودن با بحران مالی و کشمکش در خصوص طرح انگیزشی و احیای اقتصادی باراک اوباما، تحولات جهانی را زیر ذره بین گرفته است، بنابراین بیهوده نیست که کلینتون در سفر به اندونزی به عنوان اولین کشور مسلمانی که رئیس دیپلماسی آمریکا به آنجا سفر می کند، در حالی که با مقامات سیاسی کشوری که میزبان کودکی های اوباما بود، به کشور چین طعنه سیاسی می زند و می گوید سفر او به اندونزی بدین معناست که چین تنها هدف ایالات متحده در آسیا نیست و واشنگتن خواهان برقراری رابطه با سایر کشورها نیز هست.پویایی روابط بین این دو کشور، تعادل اقتصاد جهانی را افزایش خواهد داد و ساختار تجارت و سیستمهای مالی را متحول خواهد کردبا این وجود روابط اقتصادی دو کشور چین و آمریکا به دلیل حجم اقتصاد هر دو کشور و گسترش روزافزون اقتصاد جهانی، تأثیر بسیار شگرفی بر مناسبات و شکل کنونی جهان در همه ابعاد دارد و به همین دلیل بررسی آن دارای اهمیت زیادی است. پویایی روابط بین این دو کشور، تعادل اقتصاد جهانی را افزایش خواهد داد و ساختار تجارت و سیستمهای مالی را متحول خواهد کرد. در عین حال ادامه اختلافات این دو کشور میتواند مشکلات اقتصاد جهانی را دوچندان کند. چین اخیرا جایگاه ژاپن را بهعنوان دومین قدرت اقتصادی جهان گرفته است. قدرت رو به افزایش چین، باعث شده که این کشور اکنون جایگاه ثابتی در معادلات اقتصادی جهان پیدا کند. چین در سال گذشته 350میلیارد دلار صادرات به آمریکا داشته و در مقابل تنها 82میلیارد دلار واردات از این کشور داشته است. چین شدیدا نیازمند آمریکاست ولی از طرف دیگر آمریکا نیز، منافع بسیار زیادی در تجارت با چین دارد. رشد صادرات آمریکا به چین دوبرابر رشد صادرات آمریکا به سایر کشورها بوده است و این میزان در سال2011 بیش از 100میلیارد دلار خواهد بود. این صادرات برای آمریکا دهها هزار شغل در حوزههای گوناگونی همچون هواپیماسازی، فناوریهای برتر، بازارهای مالی و حتی تولید دانههای روغنی از جمله سویا ایجاد میکند.
به عبارت دیگر، این دو کشور میزان زیادی از موفقیت خود را مدیون یکدیگر هستند.در بررسی روابط این دو کشور باید موارد زیر را در نظر گرفت:1- روابط اقتصادی چین و آمریکا با وجود اینکه در حوزههای زیادی با هم رقابت میکنند، به میزان بسیار قابلتوجهی برای هر دو طرف سودآور است.2- چین برای گذار به یک اقتصاد کاملا باز و بازارمحور با چالشهای زیادی مواجه است، ولی به دلیل وابستگی منافع، آمریکا علاقه دارد که چین این مسیر را بدون مشکل و با موفقیت طی کند.3- مواردی که آمریکا روی آنها حساس بوده و خواهان اصلاحشان است، به طور بنیادی مورد قبول دولتمردان چین است و این کشور برای تضمین رشد اقتصادی خود در بلندمدت مجبور است که آنها را پیاده کند.آمریکا در برنامهریزی روابط خود با چین دو هدف عمده دارد؛ یکی از این اهداف افزایش سطح صادرات و فروش محصولات خود در بازار نوظهور چین است. برای برآوردهشدن این هدف، شرکتهای آمریکایی باید بتوانند با شرکتهای چینی رقابت بهتری داشته باشند و این نیازمند رفع تبعیضهای موجود، به نفع شرکتهای چینی است. دولت چین همچنان به میزان زیادی مسلط بر اقتصاد خود است. شرکتهای چینی با استفاده از یارانهها و حمایتهای دولتی موقعیت رقابتی بالاتری به دست میآورند و با کمک دولت، انرژی و زمین ارزان دریافت میکنندچین تلاشهای زیادی برای رفع این مشکل انجام داده است. همچنین نمیتوان بدون حمایت از قانون مالکیت معنوی از نوآوری حمایت کرد.هدف دیگر آمریکا تلاش برای اصلاح سیستم اقتصادی چین و کاهش اتکای آن از بازار خارجی به سمت مصرف داخلی است. آمریکا شدیدا تلاش می کند که مدل رشد اقتصادی چین بر پایه صادرات را به سمت مصرف داخلی سوق دهد. این موضوع نیازمند سرمایهگذاری عظیم چین روی بهداشت و آموزش، افزایش سطح دستمزدها، رفع موانع برای دسترسی به انواع محصولات مالی برای اشخاص و شرکتها و حذف یارانهها در بخشهایی از اقتصاد است که دلیل اصلی رشد اقتصادی چین در چند دهه گذشته بوده است. در حال حاضر مصرف داخلی افزایش پیدا کرده و به همین دلیل صادرات آمریکا به چین رشد بالایی داشته است.مدیران عامل شرکتهای چینی که اکثرا از طبقه پایین و محروم جامعه هستند بیش از سی سال است در دنیایی که به سرعت در حال تغییر و پیشرفت میباشد، نقش اصلی را به عهده دارندشاید عجیب به نظر برسد که چین تا این حد پیشرفت کرده اما علت این پیشرفت چیست؟ شاید در کنار همه توضیحات بالا بتوان از نگرش مدیران چینی به عنوان علت اصلی پیشرفت کشور یاد کردمدیران عامل شرکتهای چینی که اکثرا از طبقه پایین و محروم جامعه هستند بیش از سی سال است در دنیایی که به سرعت در حال تغییر و پیشرفت میباشد، نقش اصلی را به عهده دارند. اخیرا 15 تن از مدیران ارشد شرکتهای چینی در مصاحبهای به نکات فراوان و مفیدی که برای غربیها نیز سودمند است اشاره کردهاند. چینیها، توانایی خاصی در گسترش طرز فکر و دیدگاه خود دارند و دارای سه دیدگاه هستند.1. ساختار دوباره: چینیها از واژهای برای تجارت استفاده میکنند که شامل دو کلمه میباشد و به معنی"ایجاد معنای
جدید" است. طبق نظر مدیرانی که با آنها مصاحبه شد، تجارت با دیدن آنچه که هست و میتواند باشد آغاز میشود. در آیینه، چه تصویری از خودم میبینم و چطور ممکن است این تصویر را به طور متفاوتی ببینم و در مورد چه مسائلی اطلاع ندارم؟ چنین سوالهایی به مدیران کمک می کند تا دائما در حال ساخت و تفسیر مجدد آنچه باشند که در اصل و درون مسائل وجود دارد. آنها به بیان احساسات و نقاط قوت خود میپردازند و شیوههای تجاری جدیدی را مطرح میکنند.2. سبقت جستن: بزرگترین رهبران فلسفه تائوئیسم عمیقا به ارتباط بین (یین و یانگ) مثبت و منفی (مفهوم یگانگی متضادها) ایمان دارند. مدیران عامل موفق چینی نیز به تاثیر حضور چرخه یین و یانگ در آینده شرکتها معتقدند. آنها در جستوجوی درس عبرت از تاریخ و تجارب دیگران هستند و در این فکرند اگر تصویر غیرمنتظرهای را در آیینه ببینند چه اتفاقی میافتد؟ به این ترتیب نه در پیروزی احساس خشنودی میکنند و نه در شکست احساس ناامیدی. به مسائلی فراتر از موفقیت و شکست لحظه کنونی فکر میکنند و در نتیجه شخصیت انعطافپذیری دارند و اتفاقات را آن گونه که هست میپذیرند و مقاومتی نمیکنند.3 . گوش دادن. زمانی که رهبران به دقت به سخنان افراد دیگر گوش میدهند بهایجاد اعتماد و احترام متقابل کمک کرده، فضایی برای نوآوری به وجود میآورند، پیشرفت و تغییر میکنند. بعضی از مدیرانعامل میپرسند : چه تفاوتی بین آن تصویری که من در آیینه از خود میبینم با آنچه که اطرافیان مشاهده میکنند وجود دارد؟ چنین رهبرانی با پشتکار فراوان به دنبال اختلافها و ایدههای اشتباه هستند و از آنها چشمپوشی نمیکنندسخن آخر اینکه اگر تا چند سال پیش از شما می پرسیدند که اقتصاد آمریکا را به عنوان الگو انتخاب مبکنید یا چین؛ بی تردید نام آمریکا را می بردید اما حالا برای پاسخ به این سوال باید قدری تامل کنید.فرآوری: ریحانه حمیدی فربخش اقتصاد تبیانمنابع:سیاست ماهمشهریدنیای اقتصاد
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 530]