واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: مسيح نجار و شپي آرايشگر
آن چه در پي مي آيد نگاهي است به نمايشنامه ي «شپي» نوشته ي سامرست موام ، نويسنده ي انگليسي ، که در سه پرده نوشته و توسط رضا شيرمرز به فارسي ترجمه شده است . اين ترجمه در سال 1389 و در 1100 نسخه از سوي نشر قطره وارد بازار نشر شده است . «شپي» ماجراي تحول شخصيت آرايشگري از اهالي لندن را پس از برنده شدن مقدار زيادي پول در بخت آزمايي به تصوير مي کشد . آن هم تحولي ديگرگونه و نه از آن دست که مرسوم است . چرا که شپي پس از به دست آوردن اين پول در سير تحولي خود به مردم¬دوستي مي رسد و نه آزمندي و خودخواهي .1يکي از مسائل عمده اي که در نمايشنامه«شپي» خودنمايي مي کند حضور پررنگ عنصر طنز است . طنز در اين نمايشنامه به وسيله ي عامل تضاد شکل مي گيرد و اين تضاد ، تضادي است از جنس عقيدتي . بدين قرار که شخصيت اصلي نمايشنامه ، شپي ، آرايشگري که زندگي معمولي اي دارد و همواره خود را فردي خوش اقبال مي داند در بخت آزمايي برنده و صاحب هشت هزار و پانصد پوند مي شود . در حالي که با اين پول مي تواند شرايط زندگي خود را دگرگون کند ، تصميم مي گيرد که همه ي آن را صرف کمک به فقرا و بزهکاران کند . در اين ميان هرکدام از اطرافيان او به دلايل خاصي به مخالفت با او مي پردازند و اين تصميم او را غيرمنطقي مي دانند . از همين جاست که موقعيتي طنزآميز شکل مي گيرد چرا که اطرافيان او براي حفظ پول ، انگ ديوانگي به شپي زده و درصدد آن اند که او را راهي تيمارستان کنند . که اين امر به خوبي در يکي از ديالوگ هاي «ارني» که قرار است داماد خانواده شود مشهود است : «کسي که مث همه فکر و رفتار نمي کنه ديوونه ست . دموکراسي يعني اين که اگه کسي با اعمالش ، سد راه رشد و پيشرفت ديگرونه ، بايد فرستادش تيمارستان ! »(ص 104 ) . اما اين که چرا اين تضاد ، تضادي است عقيدتي را مي توان اين چنين تبيين کرد : شپي بخشي از انجيل را براي اهالي خانه مي خواند که بدين قرار است :«دارو ندارت را بفروش و ميان مسکينان تقسيم کن تا صاحب بهشت و گنجينه هايش شوي . آري ، بيا و از پي من باش !» . شپي با بيان اين گزاره موضع خود را مشخص مي کند و از همين جاست که مقابله ي با شپي آغاز مي شود و در خلال ديالوگ هاي اشخاص ديگر نمايشنامه مي توان به کرات شاهد حمله هايي به اين نوع نگرش بود . براي مثال توجه مي کنيم به ديالوگي از ارني : «وقتي پدرزن من مث مسيح زندگي مي کنه ، مردم و بچه هاي مدرسه حق دارن که منو مسخره کنن ...» ( ص 100 ) . به عنوان نمونه اي ديگر ديالوگ دکتر «جرويس» قابل ذکر است : «بديهي يه که يه انسان عاقل نه تنها همه ي دارايي شو به فقرا نمي بخشه ، بلکه دارايي اونا رو ازشون مي گيره تا در حق خودشون و ديگرون خيانت نکنن ...» ( ص122 ) . در ادامه و ضمن ديالوگي ديگر دکتر جرويس در مورد عشق به مردم چنين عنوان مي کند : «عشق يه بيماري يه . عشق نشانه ي خوبي نيست . انسان طبيعي ، خودخواه ، آزمند ، مجرب ، پوچ گرا و احساساتي يه ... » ( ص 122 ) . همان گونه که مشاهده مي شود اشخاص ديگر نمايشنامه ، اعتقادات شپي را اعتقاداتي بيمارگونه مي دانند و حرف هاي او را نتيجه ي بيماري او ، تا جايي که حتي همسر او نيز که بيش از ديگران از او و تفکراتش حمايت مي کند ، ضمن ديالوگي چنين جوابي به شپي مي دهد :شپي : ... اين رنج تمام دنياست که توي سينه ي من نشسته .خانم ميلر : آه ، شپي ! فکر نمي کني به خاطر مريضي ته . ( ص 128 ) .اين موقعيت طنزآميز نهايتا در ديالوگي از «فلوري» ، دختر شپي ، که ضمن دعاهايي از خدا خواسته تا پدرش ديوانه اعلام شود و پولي براي عروسي او و ارني فراهم باشد ، به اوج خود مي رسد : «به علاوه ، ديگه بايد براي مراسم عروسي و بردن بابايي به تيمارستان آماده بشيم . حداقل يه ماه کار داريم ...» ( ص 126 ) . آن گونه که مشاهده مي شود طنز ايجادشده در اثر ناشي از نوعي ناهماهنگي است و شپي عامل اين ناهمگوني است چرا که مثل ديگران نمي انديشد ، او مي خواهد همچون مسيح زندگي کند آن هم در زمانه اي که تفکرات مسيح از سوي بسياري قابل درک نيستند و همين ديگران در پي از ميان بردن شپي ، به عنوان نماينده ي تفکري مذهبي ، هستند . چرا که اين ديگران ، آن گونه که دکتر جرويس عنوان مي کند معتقدند :«انسان منطقي ، فروشگاه هاي زنجيره اي و مجتمع هاي ساختموني مي سازه و توي تکامل فرهنگ و تمدن شريک مي شه . شهرسازي ! منطق اينه» .2در اين جا قصد آن داريم که پيرامون تحول شخصيت شپي در طول اثر به طرح پرسش بپردازيم . در اين ارتباط چند پرسش اساسي مي توان طرح کرد : آيا شپي در طول اثر دستخوش تحول مي شود ؟ جواب اين پرسش را مثبت بايد دانست چرا که در طول اثر با دو چهره ي کم و بيش متفاوت از شپي روبرو مي شويم : 1- آرايشگري که مدام در صدد قالب کردن لوسيون هاي به دردنخوري است که محصول آرايشگاه برادلي ( محل کار شپي ) است و فروش خوبي ندارد . استراتژي او براي اين منظور آن گونه که خود مي گويد چنين است : «آه ، بايد لم کارو به چنگ آورد و بعد ، زد وسط خال . کافيه يه کم جسارت به خرج بدين . هر شخصي يه نقطه ي ضعفي داره» ( ص 15-14 ) . همان گونه که مشاهده مي شود شپي براي دستيابي به هدف خود که همان فروش لوسيون باشد ، نقطه ي ضعف ديگران را مورد هدف قرار مي دهد . از سوي ديگر شپي وقتي «کوپر» را در حال دزدي از ماشين دکتر مي گيرد ، او را تحويل پليس مي دهد ( ص 21 ) . حال آنکه در ادامه و با تحول شخصيتي شپي، وقتي او براي بار دوم کوپر را در حال دزدي مي بيند ، تصميم مي گيرد انفيه داني را که کوپر قصد دزديدنش را داشت به عنوان هديه به او بدهد . همچنين اين بار کوپر را تحويل پليس نمي دهد و رفتاري ديگرگونه از خود نشان مي دهد ( ص 115-114 ) . 2- چهره ي ديگري که از شپي مي بينيم ، چهره اي است که او در طول پرده هاي دوم و سوم اثر از خود نشان مي دهد . حالا ديگر شپي ياور فقراست : «... مي خوام اين پول رو به اون آدماي فقير بدم . اونا بيشتر از من بهش نياز دارن» ( ص 76 ) . و يا : «خلاصه اين که فقرا بايد دست فقرارو بگيرن»( ص 78 ) . شپي در طول اين دو پرده بارها عنوان مي کند که قصد دارد به شيوه ي مسيح زندگي کند :ارني : فکر مي کني يه آرايشگر مي تونه کاري از پيش ببره ؟شپي : چرا که نه ؟ مسيح هم يه نجار بود ، نه ؟ ( ص 81 ) .آن گونه که مشاهده مي شود شپي راه و روش مسيح را براي زندگي کردن برگزيده و نهايتا عنوان مي کند : «... اين رنج تمام دنياست که توي سينه ي من نشسته»( ص 128 ) . اما سوال ديگري که در اين جا مطرح مي شود اين است که آيا در طول اثر انگيزه هاي کافي براي تحول شپي از وضعيت اوليه اي که در پرده اي اول دارد به وضعيت ثانويه اي که در پرده هاي دوم و سوم از او شاهديم ، تعريف شده است ؟ به اعتقاد نگارنده اين تحول شخصيتي در اثر به خوبي توجيه نشده و براي فهم و درک آن انگيزه هاي شفاف و روشني در متن اثر موجود نيست . براي مثال در مورد اين که چرا و چگونه شپي به يکباره قصد خواندن انجيل کرده ، تمام آن چه در متن موجود است در چند ديالوگ از سوي خانم «ميلر» ( همسر شپي ) عنوان مي شود :« وقتي حالش خوب نبود خودم رفتم و مورنينگ پست براش گرفتم . دوشنبه صبح که روزنامه به دست وارد خونه شدم ، گفت انجيل توي خونه داريم يا نه . گفتم داريم و انجيل رو بهش دادم . گفتم شايد مي خواد براي حل جدول معماي روزنامه ازش استفاده کنه» ( ص 124-123 ) . از اين مصداق و مصاديق ديگر چنين برمي آيد که شپي پيش از اين هرگز انجيل نخوانده و به کليسا نرفته . در اين ميان روشن ترين دليلي که براي اين تغييرات شخصيتي مي توان برشمرد ، تاثيراتي است که شپي بعد از تحويل کوپر به پليس و رفتن به اداره ي پليس با آن ها مواجه شده چرا که از نزديک با واقعيت فقرا و بزهکاران روبرو شده است . شپي اين تاثيرات را چنين ابراز مي کند : «... اما امروز صبح ، تلنگري به ذهنم خورد که نمي تونم فراموشش کنم ، انگار عوض شدم . اونا با آدماي ديگه هيچ فرقي نداشتن . درس مث من و شما بودن . مي فهمين چي ميگم ؟ با خودم گفتم اگه هر کدومشون توي اين جا کار مي کردن ، ديگه مرتکب خلاف نمي شدن» ( ص 23 ) . که البته همين تاثيرات نيز در ادامه ي پرده ي اول از سوي شپي ناديده گرفته و فراموش مي شوند . چرا که پس از برنده شدن بليط بخت آزمايي شپي ، او در جواب به خبرنگار که مي خواهد بداند شپي با پولش قصد انجام چه کاري را دارد ، چنين مي گويد :«... اقساط باقي مونده ي خونه مو مي پردازم . بعد يه زمين کوچيک توي جزيره ي شپي ديدم که مي خوام بخرمش . وسط اون زمين يه خونه ي نقلي هم هست که خيلي وقته چشم مو گرفته» ( ص 34 ) . شپي در ادامه ديگر برنامه هاي خود را براي چگونگي استفاده از پول به دست آمده اين گونه اعلام مي کند :«بايد دخترمو شوهر بدم . جشن عروسي مفصلي براش مي گيرم . با شامپاين و خاويار از مهمونا پذيرايي مي کنم . يه کنيز هم مي گيرم تا توي کارهاي خونه به زنم کمک کنه . ديگه کار زياد واسش خوب نيست» ( ص 35-34 ) . و اما در پايان بهتر است چگونگي و چرايي اين تغيير و تحولات شخصيتي را از زبان خود شپي بشنويم : «يه حجم بزرگ نوراني ، سينه ي منو شکافت و هوش از سرم برد» ( ص 91 ) . آن گونه که مشاهده مي شود هيچ دليل روشن و شفافي در طول اثر براي تحول شخصيت شپي ذکر نمي شود و تنها به ذکر دلايلي پراکنده و در عين حال گنگ براي توجيه اين تحول بسنده شده است .با توجه به آن چه که پيش از اين آمد يکي از وجوه مهم اين اثر را مي توان مهجور ماندن تفکر مسيحي در جامعه ي مدرن انگلستان دانست . چرا که به نوعي مي توان شپي را نماينده ي تفکر مسيحي و شخصيت هاي ديگر نمايشنامه چون ارني ، دکتر جرويس ، دکتر انيس مور و ... را نماينده ي تفکر مدرن دانست . و همان گونه که در طول اثر مشاهده مي شود ، تمام تلاش اطرافيان شپي نفي کردن اعتقادات او و از ميان بردن آن هاست . و به همين خاطر است که همگي تلاش دارند تا شپي را ديوانه اعلام کرده و او را به تيمارستان بفرستند . اما مسئله ي ديگري که طرح و به آن پرداخته شد ، مسئله ي چگونگي تحول شخصيت شپي از آن چه که بود به يک مسيحي معتقد است . که با توجه به مصاديق ارائه شده ، به اعتقاد نگارنده در اين اثر دلايل کافي و روشن براي اين تغيير شخصيتي تعريف نشده است و تنها به ذکر دلايلي نامفهوم بسنده شده که مخاطب را در باور اين تحول شخصيتي دچار ترديد مي کند .
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 553]