واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: �ن نیوز: مادرم هر روز مي پرسيد چرا پريشان و بهم ريخته شده اي و حال و حوصله نداري؟ نکند اتفاقي افتاده است؟ اما من خجالت مي کشيدم به او بگويم چه بلايي سرم آمده است و باردار هستم. ۷ ماه در بدترين وضعيت گذشت و به هيچ کس چيزي نگفتم تا اين که چند روز قبل متوجه شدم دردهايم طبيعي نيست و حس مي کردم زمان زايمانم نزديک شده است، براي همين هم از خانه فرار کردم و به مشهد آمدم. به گزارش خراسان «زينت» در دايره اجتماعي کلانتري شهيد فياض بخش مشهد افزود: نمي دانستم به کجا بروم و چه خاکي بر سرم بريزم. توي خيابان ناگهان حالم خراب شد و توسط چند فرد ناشناس به بيمارستان انتقال پيدا کردم و زايمان کردم.زماني که به هوش آمدم به من گفتند بچه نارس است و او را توي دستگاه گذاشته اند. با دلهره به خانم دکتر گفتم اين بچه، طفل نامشروع است و آن ها موضوع را به پليس ۱۱۰ اطلاع دادند و ماموران انتظامي نيز خانواده ام را در جريان گذاشتند. من اهل يکي از روستاهاي اطراف مشهد هستم و ۶ سال قبل پدرم فوت کرد. خواهران و برادرانم همگي سر خانه و زندگي خودشان رفته اند و مرا با مادر پيرم تنها گذاشته اند. به دليل اين که دستمان جلوي کسي دراز نباشد در يک کارخانه کارگري مي کردم. اما حدود ۹ ماه قبل يک روز که براي خريد داروهاي مادرم به شهر آمده بودم چون عجله داشتم و مي خواستم زودتر به سر کار برگردم يک خودروي سواري پيکان کرايه کردم، راننده جوان خودرو گفت: اگر ايرادي ندارد يک مسافر ديگر هم سوار کنيم که سهم کرايه شما کمتر شود. من که نمي دانستم او چه نقشه اي برايم کشيده است قبول کردم و پس از چند دقيقه جوان ديگري نيز سوار پيکان شد، اما متاسفانه وقتي از شهر خارج شديم اين ۲ جوان حيوان صفت با توسل به زور و تهديد مرا در بياباني پرت و خلوت مورد آزار و اذيت قرار دادند و سپس در نزديکي جاده اي فرعي رهايم کردند. آن روز با نگراني خودم را به خانه رساندم و چون مادرم مريض بود در اين باره چيزي نگفتم. پس از گذشت مدتي متوجه شدم باردار هستم. تنها يکي از دوستانم که متاهل است از اين راز شوم خبر دارد و حتي با هم به آزمايشگاه هم رفتيم. زينت با چشماني اشک بار گفت: چون از نظر ترکيب بدني و ظاهري ام تغيير چنداني نکرده بودم مشکلم زياد به چشم نمي آمد و فقط مادرم متوجه حالت هايم شده بود و بيچاره فکر مي کرد به دليل کار زياد در کارخانه خسته و کوفته هستم. با اين وضعيت و مشکلي که برايم به وجود آمده است نمي دانم چه خاکي بر سرم بريزم. کاش آن روز سوار تاکسي يا ميني بوس شده بودم و اين همه بدبختي و روسياهي برايم به بار نمي آمد. درخور يادآوري است ماموران کلانتري شهيد فياض بخش مشهد اقدامات قانوني و حمايتي لازم را در اين باره آغاز کرده اند و تحقيقات پرونده هم چنان ادامه دارد. سایت ما را در گوگل محبوب کنید با کلیک روی دکمه ای که در سمت چپ این منو با عنوان +1 قرار داده شده شما به این سایت مهر تأیید میزنید و به دوستانتان در صفحه جستجوی گوگل دیدن این سایت را پیشنهاد میکنید که این امر خود باعث افزایش رتبه سایت در گوگل میشود
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 490]