تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 15 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام سجاد (ع):پرخورى و سستى اراده و مستى سيرى و غفلت حاصل از قدرت، از عوامل بازدارنده و كند كننده ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ساختمان پزشکان

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1838085674




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

تولد و كودكى عيسى در دو انجيل غير رسمى (1)


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
تولد و كودكى عيسى در دو انجيل غير رسمى (1)
تولد و كودكى عيسى در دو انجيل غير رسمى (1)   نويسنده:عبدالرحيم سليمانى   اشاره   داستان تولد و كودكى عيسى در دو انجيل متى و لوقا، در مجموعه عهد جديد رسمى، آمده است. اما برخى از اناجيل غيررسمى با تفصيل بيشتر به اين ماجرا پرداخته اند. در برخى از اين اناجيل مطالبى آمده كه در اناجيل رسمى نيامده و گاهى مطالب در اناجيل غيررسمى متفاوت نقل شده است. از سوى ديگر ماجراى تولد حضرت عيسى در قرآن مجيد آمده و گاهى به ظاهر بين دو متن اختلاف است. در برخى از موارد ماجرا آنگونه كه در قرآن مجيد نقل شده به نقل اناجيل غيررسمى نزديك تر است. يكى از اين اناجيل كه به ماجراى تولد حضرت عيسى مى پردازد، «انجيل يعقوب» نام دارد. اين نوشته از تولد حضرت مريم ـ كه در اناجيل رسمى نيامده اما در قرآن مجيد آمده ـ تا تولد عيسى را در بردارد. انجيل ديگر «انجيل كودكى توماس» است كه به شخصى به نام توماس، فيلسوف اسرائيلى منسوب است و به معجزاتى كه حضرت عيسى از پنج سالگى تا دوازده سالگى انجام داده، مى پردازد. عمده اين معجزات در اناجيل رسمى نقل نشده است. برخى از اين معجزات، مانند «خلق پرنده از گِل» به گونه اى در قرآن مجيد در ميان معجزات حضرت عيسى نقل شده است. به هر حال مطالعه اين دو انجيل، كه ترجمه آنها در ادامه ارائه مى گردد، مى تواند براى قرآن پژوهى و مطالعه تطبيقى قرآن و عهد جديد سودمند باشد. پيشتر در شماره 34 در خصوص تاريخ نگارش، نويسنده، زبان اصلى و نسخه هاى موجود اين دو انجيل مقاله اى (با عنوان «اناجيل رسمى») از همين نويسنده انتشار يافته است. نخست: انجيل يعقوب   باب اول   (1) در تاريخ اسباط دوازده گانه اسرائيل مردى بسيار ثروتمند به نام يواخيم بود. او همه پيشكشى هاى خود به خداوند را دو برابر كرد، چون با خود گفت هر چه بر مال خود بيفزايم از آنِ همه مردم خواهد بود و پيشكشى كه به خداوند تقديم مى كنم باعث بخشش گناهان من مى شود. (2) روز جشن بزرگ خداوند در پيش بود و بنى اسرائيل هداياى خود را مى آوردند، پس آنان رو در روى يواخيم ايستادند و رئوبل ]رئوبن[ نيز او را مخاطب ساخته، گفت: «روا نيست كه تو نخست، هداياى خود را تقديم كنى، چون تو ذريه اى در اسرائيل به جا نگذاشته اى». (3) پس يواخيم بسيار غمگين شده، راه افتاد و تاريخچه اسباط بنى اسرائيل را پى جويى كرده، با خود گفت: «من بايد در اين تاريخچه جستوجو كنم كه آيا من تنها كسى هستم كه از خود ذريه اى در اسرائيل به جا نگذاشته ام». پس ديد كه همه ابرار ذريه اى از خود به جا گذاشته اند. و پدر پدران، ابراهيم را به ياد آورد كه خدا در سال هاى پايانى زندگى اش فرزندش اسحاق را به او عطا كرد. (4) و يواخيم به نهايت اندوهناك شده، نزد همسرش نرفت، بلكه به بيابان رفته، خيمه اى بر پا كرد و چهل شبانه روز روزه داشت[1] و با خود گفت: «به سوى غذا و نوشيدنى نخواهم رفت تا خدا به من نظر اندازد، پس غذا و نوشيدنى من دعا خواهد بود».[2] باب دوم   (1) در اين هنگام همسر او حنّه از دو جهت مويه و زارى مى كرد. او مى گفت من هم بر بيوگى و هم بر بى فرزندى خويش مويه مى كنم. (2) روز جشن بزرگِ خداوند نزديك مى شد و خادمه اش، يهوديت، به او گفت: «چقدر روح خود را خوار مى سازى؟ زيرا روز بزرگ خداوند نزديك است و نبايد ديگر عزادارى كنى. اين روسرى را كه بانوى بافنده آن به من داده بگير و بپوش، چون من كنيز تو هستم و اين علامت اربابى دارد». (3) اما حنه پاسخ داد: «از من دور شو، من هرگز چنين كارى انجام نمى دهم; خود خداوند مرا خوار و ذليل كرده است. (4) از كجا بدانم كه اين را شخص فريبكارى به تو نداده و تو آمده اى كه مرا در گناه خود شريك سازى!» يهوديت پاسخ داد: «چرا بايد به خاطر اين كه حرف مرا گوش ندادى بدخواه تو باشم؟ خداوند خدا رحم تو را بسته[3] تا فرزندى در اسرائيل نياورى». (5) پس حنه بسيار غمگين شد; اما لباس عزا را بر كند و سر خود را تميز كرده، لباس عروسى خود را بر تن كرد و حدود ساعت نُه به باغ خود رفت تا در آنجا قدم بزند. او درخت غارى ديد و زيرش نشست و به سوى خداوند دعا كرده، گفت: «اى خداى اجداد من، به من بركت ده و به دعاى من توجه كن، همان طور كه رحم سارا را بركت دادى و به او پسرى به نام اسحاق عطا كردى».[4] باب سوم   حنه به آسمان نگاه كرد و گنجشكى را ديد كه بر درخت غارى لانه كرده است. بالبداهه مرثيه اى براى خود سرود: واى بر من، چه كسى مرا بزاد؟ كدام رحم مرا به دنيا آورد؟ چون من نزد همه و نزد فرزندان اسرائيل، ملعون متولد شده ام. و من مورد ملامت واقع شدم و آنان با تمسخر، مرا از معبد خداوند بيرون كرده اند. (2) واى بر من، من شبيه چه هستم؟ من شبيه پرندگان آسمان نيستم، چون حتى پرندگان آسمان در پيشگاه تو ثمره دارند، اى خداوند! واى بر من، من شبيه چه هستم؟ من شبيه حيوانات بى عقل نيستم، چون حتى حيوانات بى عقل در پيشگاه تو ثمره دارند، اى خداوند! واى بر من، من شبيه چه هستم؟ من شبيه جانوران زمين نيستم، چون حتى جانوران زمين در پيشگاه تو ثمره دارند، اى خداوند. واى بر من، من شبيه چه هستم؟ من شبيه اين آب ها نيستم، چون حتى اين آب ها با شور و شعف به جلو مى جهند و ماهيان آنها تو را مى ستايند، اى خداوند! واى بر من; من شبيه چه هستم؟ من شبيه اين زمين نيستم، چون حتى اين زمين ميوه خود را در فصل خود[5] به وجود مى آورد و تو را ستايش مى كند، اى خداوند! باب چهارم   (1) پس حنه فرشته خداوند را ديد كه به سوى او آمد[6] و گفت: «حنه! حنه! خداوند دعاى تو را شنيده است. تو آبستن شده، خواهى زاييد،[7] و در كل عالم درباره نسل تو سخن گفته خواهد شد». حنه گفت: «به خداى زنده قسم،[8] اگر من كودكى بياورم، چه پسر و چه دختر، به عنوان هديه اى به خداوند خداى خود[9] پيشكش خواهم كرد، و او در تمام زندگى اش خدا را خدمت خواهد كرد».[10] (2) و ديد كه دو فرشته آمدند و به او گفتند: «نگاه كن، شوهرت يواخيم و همراهانش مى آيند، چون فرشته خداوند نزد او فرود آمد و به او گفت: «يواخيم! يواخيم! خداوند خدا دعاى تو را شنيده است.[11] برو و ببين، همسرت حنه آبستن خواهد شد».[12] (3) يواخيم بى درنگ رفت و چوپانانش را ندا داده، گفت: «ده گوسفند بى عيب و بدون لكه بياوريد تا براى خداوند، خداى من باشند. و دوازده گوساله نزد من آوريد و اين دوازده گوساله براى كاهنان و مشايخ خواهند بود و صد بز بياوريد و اين صد بز براى همه قوم خواهند بود». (4) يواخيم با همراهان خود مى آمد و حنه بر در ايستاده بود و چون ديد كه يواخيم مى آيد فوراً دويد و دست در گردن او انداخت و گفت: «اكنون مى دانم كه خدا مرا بى اندازه بركت داده است; چون همان طور كه مى بينى بيوه زن ديگر بيوه نيست، و من، كه عقيم بودم،[13] آبستن مى شوم». و يواخيم روز اول را در خانه اش به استراحت پرداخت. باب پنجم   (1) روز بعد او قربانى هاى خود را تقديم مى كرد و با خود مى گفت: «اگر خدا نسبت به من مهربان باشد جلو عمامه كاهن[14] را براى من آشكار خواهد كرد». يواخيم قربانى هاى خود را تقديم كرد و جلو عمامه كاهن را هنگامى كه او به سوى مذبح خداوند بالا مى رفت مشاهده كرد. او در خود هيچ گناهى نديد و يواخيم گفت: «اكنون فهميدم كه خداوند، خدا نسبت به من مهربان است و همه گناهان مرا بخشيده است». او در حالى كه گناهانش آمرزيده شده بود از معبد خداوند پايين آمده، به سوى خانه خود روانه شد.[15] (2) و چون ماه هاى او كامل شد، همان طور كه به او گفته شده بود، در ماه نهم بزاد و از قابله پرسيد: «من چه به دنيا آوردم؟» قابله پاسخ داد: «يك دختر». حنه گفت: «روح من[16]در اين روز عظمت يافت». و حنه كودك را در بستر خوابانيد. و چون ايام كامل شد، حنه خود را از آلودگى زايمان تطهير كرده، پستان به دهان كودك نهاد و نام مريم را بر او نهاد. باب ششم   (1) كودك روز به روز رشد مى كرد. چون شش ماهه شد مادرش او را روى زمين بر پا داشت تا ببيند آيا مى تواند بايستد. او هفت قدم راه رفت و در آغوش مادرش قرار گرفت. مادر او را بلند كرده، گفت: «به خداوند، خداى زنده قسم،[17] تو بر روى اين زمين راه نخواهى رفت تا اين كه تو را در معبد خداوند قرار دهم». او در اتاق خواب كودك محرابى ساخت و آنجا را از هر چيز معمولى و غيرطاهر خالى كرد. او دختران پاكيزه عبرانى را فراخواند و آنان سرگرمى او را فراهم كردند. (2) يواخيم در نخستين زاد روز كودك جشن بزرگى بر پا كرد[18] و رؤساى كاهنان و كاتبان و مشايخ و كل قوم اسرائيل را دعوت كرد. يواخيم كودك را نزد كاهنان آورد و آنان او را بركت داده، مى گفتند: «اى خداى اجداد ما، اين كودك را بركت بده و به او نامى عطا كن كه در ميان همه نسل ها براى هميشه پرآوازه باشد».[19] و همه مردم گفتند: «چنين باد، آمين». و آنان كودك را نزد سران كَهَنه بردند و آنان او را بركت داده، گفتند: «اى خداى عرش اعلى، به اين كودك نظر كن و به او بركتى ابدى عطا كن». و مادر كودك او را به اتاق خوابش برده، به او شير داد. و حنه اين سرود را براى خداوند خدا سرود:[20] من سرودى براى خداوند، خداى خود خواهم سرود، چون او مرا ملاقات كرده و سرزنش[21] دشمنان را از من دور كرده است.[22] و خداوند ثمره پرهيزكارى را به من داد،[23] ثمره اى كه نزد او بى نظير و پرمايه است. چه كسى نزد پسران رئوبين اعلام خواهد كرد كه حنه شير مى دهد؟[24] بشنويد، اى دوازده سبط اسرائيل، بشنويد: حنه شير مى دهد. و حنه كودك را خوابانيد تا در اتاق خوابش و محراب آن استراحت كند و بيرون رفت تا به ميهمانان خدمت كند. در پايان جشن، آنان شادمان و با تمجيد خداى اسرائيل، آنجا را ترك كردند. باب هفتم   (1) ماه ها گذشت و طفل رشد كرد. وقتى او دو ساله شد يواخيم به حنه گفت: «بيا تا كودك را به معبد خداوند ببريم[25] تا نذرى را كه كرده ايم، ادا كنيم و خداوند (بلايى) بر ما نفرستد و هديه ما رد نشود». و حنه پاسخ داد: «بيا تا سه سالگى او صبر كنيم[26] تا كودك در جستوجوى پدر و مادر نباشد». يواخيم گفت: «خيلى خوب است». (2) وقتى كودك سه ساله شد، يواخيم گفت: «بيا تا دختران پاكيزه عبرانى را بخوانيم و هر يك چراغى روشن به دست گيرند تا كودك باز نگردد و دل او از معبد خداوند بريده نشود». و او چنين كرد تا اين كه آنان وارد معبد خداوند شدند. كاهن كودك را گرفته، بوسيد و بركت داد و گفت: «خداوند نام تو را در ميان همه نسل ها عظمت داده است. خداوند به خاطر تو در پايان دوران،[27] نجات خود را به فرزندان اسرائيل ارزانى خواهد داشت». (3) و اوكودك را بر پله سوم مذبح گذاشت و خداوند، خدا فيض خود را بر كودك قرار داد و كودك با مسرت بر پاهاى خود رقصيد و تمام خاندان اسرائيل او را دوست داشتند.[28] باب هشتم   (1) والدين او با تعجب و با سپاس و تمجيد خداى قادر به خاطر اين كه كودك به سوى آنان باز نگشت،[29] به خانه باز گشتند. و مريم در معبد مانند كبوترى آرام پرورش مى يافت و غذا را از دست فرشته اى دريافت مى كرد. (2) وقتى كه او دوازده ساله بود، شورايى از كاهنان تشكيل شد. آنان مى گفتند: «توجه كنيد، مريم در معبد خداوند دوازده ساله شده است. چه بايد بكنيم كه مبادا او محراب خداوند ]خداى ما[ را آلوده كند؟» و آنان به كاهن اعظم گفتند: «تو جلو مذبح خداوند بايست; وارد (محراب) شو و براى كار مريم دعا كن، و ما هر چه را خداوند بر تو مكشوف نمايد انجام خواهيم داد». (3) و كاهن اعظم رداى داراى دوازده زنگوله را برگرفت و وارد قدس الاقداس شده، براى كار مريم دعا كرد. ]ناگهان [فرشته خداوند را ديد كه پيش روى او ايستاده، به او مى گويد: «زكريا، زكريا، خارج شو و مردان بيوه قوم را جمع كن[30] و از آنان بخواه كه عصاى خود را بياورند[31] و به هر كدام كه خداوند علامت ]معجزه آسايى[ عطا كند، مريم همسر او خواهد بود». و منادى ها در سراسر كشور يهوديه پراكنده شدند. شيپور خداوند نواخته شد و همه به سوى آن دويدند. باب نهم   (1) و يوسف تبر خود را افكند و بيرون رفت تا آنان را ببيند. هنگامى كه جمع شدند، عصاهاى خود را برداشته، نزد كاهن اعظم رفتند. كاهن عصاها را از آنان گرفت و وارد معبد شده،[32] دعا خواند. چون دعا را به پايان رساند عصاها را برداشته و بيرون آمده به آنها داد: اما هيچ نشانه اى برا آنها نبود. يوسف آخرين عصا را گرفت و ديد كه كبوترى از آن بيرون آمده گرد سر يوسف پرواز كرد.[33] كاهن به يوسف گفت: «اى يوسف، قرعه نيك بر تو افتاده تا باكره خداوند را بگيرى و از او محافظت كنى». (2) ولى يوسف به او پاسخ داد: «من داراى پسرانى هستم و پير شده ام، اما او دختر كم سن و سالى است و مى ترسم كه مضحكه بنى اسرائيل شوم». و كاهن به يوسف گفت: «از خداوند، خداى خود بترس و به ياد آور همه آن امورى را كه خدا بر سر داتان، ابيرام و قورح آورد; چگونه به خاطر مخالفتشان زمين دهان باز كرده، آنان را بلعيد. و اكنون اى يوسف، بترس كه همين امر در خانه تو رخ دهد». پس يوسف ترسيده، مريم را تحت مراقبت خود گرفت. و يوسف به مريم گفت: «اى مريم، من تو را از معبد خداوند تحويل گرفته ام ، و اكنون تو را در خانه خود ترك مى كنم و مى روم تا به صناعت خود بپردازم. سپس من نزد تو باز خواهم گشت. خداوند از تو مراقبت خواهد كرد. باب دهم   (1) در اين زمان شورايى از كهنه تشكيل شد كه تصويب كرد: «بياييد بستر و پوششى براى معبد خداوند درست كنيم». كاهن اعظم گفت: «باكره هاى پاك خاندان داوود را به سوى من فرا خوانيد». مأموران جستوجو كرده، هفت باكره ]اين گونه[ يافتند. كاهن اعظم به ياد آورد كه آن كودك، مريم، از خاندان داوود بود و در پيشگاه خداوند پاكيزه بود. پس مأموران رفته، او را حاضر كردند. (2) پس آنان را داخل معبد خداوند آورد، و كاهن اعظم گفت: «پيش من قرعه بيندازيد و مشخص كنيد كه كدام يك از اينها بايد نخ هاى طلايى ، سفيد ، كتان ، حرير ، آبى ، قرمز و ارغوانى خالص را ببافد.[34] پس ارغوانى خالص و قرمز به نام مريم افتاد. او آنها را گرفت و به خانه رفت. در اين زمان زكريا لال گرديد[35] و تا زمانى كه زكريا دوباره زبانش باز شد سموئيل جاى او را گرفت. اما مريم نخ قرمز را برداشت و بافت. باب يازدهم   (1) مريم كوزه را برداشته، بيرون رفت تا آن را از آب پر كند و ديد كه صدايى مى گويد: «سلام بر تو كه بسيار نعمت يافته اى. خداوند با تو است. تو در ميان زنان مبارك هستى».[36] او به اطراف، به راست و چپ نگاه كرد تا ببيند صدا از كجا مى آيد. او هراسان به خانه رفت، كوزه را گذاشت، نخ ارغوانى را برداشت و بر جايگاه خود نشست تا كار خود را انجام دهد. (2) و ديد كه فرشته خداوند ]ناگهان[ پيش روى او ايستاد و گفت: «اى مريم، هراسان مباش، چون تو نزد خداوندِ همه چيز لطف يافته اى و از كلمه او آبستن خواهى شد.[37]چون او اين را شنيد با خود انديشيد: «آيا من از خداوند، خداى زنده، آبستن خواهم شد و مانند همه زنان خواهم زاييد؟». (3) و فرشته خداوند آمده، به او گفت: «اى مريم، نه اين گونه، چون قوتى از خداوند بر تو سايه خواهد افكند و به همين جهت مولود مبارك تو پسر حضرت اعلا خوانده خواهد شد.[38] تو نام او را عيسى خواهى ناميد، چون او قوم خود را از گناهانشان نجات خواهد داد».[39] و مريم گفت: «من كنيز خداوند در پيشگاه او هستم: مطابق سخن تو بشود».[40] ادامه دارد ... پی نوشت ها :   [1]. متى، 4:2 (لوقا، 4:2); قس با: خروج، 24:18; 34:28; اول پادشاهان، 19:8. [2]. يوحنا، 4:34. [3]. قس با: اول سموئيل، 1:6. [4]. پيدايش، 21:1ـ3. [5]. قس با: مزامير، 1:3. [6]. قس با: لوقا، 2:9; اعمال، 12:7. [7]. لوقا، 1:13; پيدايش، 16:11; داوران، 13:3; اول سموئيل، 1:20. [8]. داوران، 8:19; قس با، اول سموئيل، 1:26. [9]. اول سموئيل، 1:11. [10]. اول سموئيل، 2:11; 1:28. [11]. لوقا، 1:13. [12]. قس با: لوقا، 31. [13]. قس با: اشعيا، 54:1. [14]. خروج، 28:36ـ38. [15]. قس با: لوقا، 18:14. [16]. قس با: لوقا، 1:46. [17]. داوران، 8:19; قس با، اول سموئيل، 1:26. [18]. قس با: پيدايش، 21:8. [19]. قس با: لوقا، 1:48. [20]. قس با: اول سموئيل، 2:1. [21]. پيدايش، 30:13; قس با، لوقا، 1:35. [22]. قس با: مزامير، 42:10 و 102:8. [23]. قس با: امثال سليمان، 11:3; 13:2; عاموس، 6:12. [24]. پيدايش، 21:7. [25]. قس با: اول سموئيل، 1:21 و به بعد. [26]. قس با: اول سموئيل، 1:22. [27]. قس با: اول پطرس، 1:20. [28]. قس با: اول سموئيل، 18:16. [29]. قس با: پيدايش، 19:26. [30]. قس با: اعداد، 17، 16ـ24 (1ـ9). [31]. اعداد، 17:17 (2). [32]. اعداد، 17:23 (8). [33]. قس با: متى، 3:16. [34]. قس با: خروج، 35:25؟; 26:31 و 36; 36:35 و 37; دوم تواريخ ايام، 3:14. [35]. قس با: لوقا، 1:20ـ22 و 64. [36]. لوقا، 1:28 و 42; قس با: داوران، 6:12. [37]. لوقا، 1:30. [38]. لوقا، 1:35 و 32. [39]. متى، 1:21; لوقا، 1:31 [40]. لوقا، 1:38.   منبع:پایگاه دانشگاه ادیان و مذاهب  





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 474]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن