واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
پارتيان ( اشكانيان ) نویسنده : عزت الله نوذری تاریخ اجتماعی ایران از آغاز تا مشروطیت ( قسمت هفتم ) 7 . پارتيان ( اشكانيان ) تسلط يونانيان و مقدونيان بر فلات ايران نمى توانست براى مدت بسيار طولانى تداوم يابد، زيرا على رغم كوشش شخص اسكندر و سياست مقدونى كردن شرق كه از طرف جانشينان وى تعقيب مى گرديد، بسيارى از مردم ايران نسبت به آنان بيگانه ماندند و حكومت سلوكيان در اين مملكت فاقد يك شالوده ملى بود. اصولا روش اقتصادى و ادارى غير متمركز و پراكنده سلوكيان عدم توانايى آنان به بسط قدرتشان در قسمت هاى مختلف امپراتورى ، خود عامل تحريك و تشويق تمايلات استقلال طلبانه حكام و فرمانروايان محلى بود. ايوانف در تاريخ ايران باستان مى نويسد: پيامد بحران دولت سلوكيه ، در نيمه سده سوم ق .م . آن شد كهكنترل بسيارى از ولايت هاى خاورى از دست اين دولت بيرون رفت در راس اين ولايت ها،فرماندارانى يونانى بودند، ديودت در باختر (باكتريا بلخ ) اوتيدم در سغد واندراگور، در پارت . (69) چنين به نظر مى رسد كه در ابتداى كار مبارزه پارتيان بيش تر بر اساس حفظ منافع محدود قومى و صيانت طايفه اى بوده است تا يك جنبش اساسى در جهت تامين استقلال ملى تمام ايران در مورد اصل و نژاد پارتيان اشكانى ، گيرشمن مى نويسد: آنان به قبيله ى پرنى - كه جزيى از قوم دهه ، بود - متعلق بودند. دهه ، مجموعه اى از قبايل سكايى بود كه بصورت چادرنشينى و استپ هاى بين درياى خزر و درياى آرال ، زندگى مى كردند. در حدود سال 250 ق .م . دو برادر، ارشك و تيرداد، با جنگجويان خود همراه پنج تن از روساى ديگر، ناحيه علياى تجن را اشغال كردند. (70) پادشاه جديد بلخ ، به آنان حمله نمود، اما ايشان از اين خطر گريخته به ايالات مجاور پارت هجوم بردند و حاكم آن جا را كشتند. دو سال بعد، ارشك (71) در جنگ كشته شد، ولى پارتيان كه هميشه در محاربه بودند، تحت فرماندهى تيرداد تمام ناحيه ى را كه امروز سرحد ماوراى خزر و روسيه و ايران را تشكيل مى دهد، به تصرف درآوردند. تيرداد در همين مكان ، نخستين پايتخت خود را بنا نهاد. اندكى بعد شهرى ديگر به نام موسس سلسله ، ارشك بنا شد، و تيرداد در آن جا تاجگذارى كرد. (72) در هر حال ، جنبش پارتيان در شرق ايران ، موجب از بين رفتن تسلط مقدونيان و فراهم شدن مقدمات وحدت ملى ايرانيان گرديد. پارتيان در اندك مدت بر فلات ايران مستولى شدند و به زودى به عنوان مظهر جديد احساسات ملى ايرانيان و مدافع شرق ظاهر گرديدند. پارتيان با ادامه سياست صلح و جنگ و حمله و دفاع توانستند مدت پانصد سال فرمانروايى خود را بر محدوده فلات ايران حفظ و در مقابل اقوام شرق و غرب مقاومت كنند. سازمان حكومت سازمان حكومت در آغاز پادشاهى اشكانيان ، همانند دستگاه حكومتى سلوكيان و پادشاهان هلنى بود ولى يقينا از بعضى جهات آنان با شاهان هلنى تفاوتى داشته اند. پس از مهرداد دوم كه رسم جانشينى موروثى برافتاده بود، اهميت نقش بزرگان در شوراها افزون گشت از اين زمان شوراى اشراف و بزرگان مساله جانشينى شاهان را بررسى و تصويب مى نمودند. در مراحل بعد، به سبب نبودن قدرت مركزى و فقدان يك نظام قانونى پايدار و استوار كه موضوع جانشين را همواره معين نمايد، دقيق نبودن پايه ها و درجات و مشاغل كه شمار آن ها بسيار بود، ديده مى شود. چون پارتيان بر قلمرو سلوكيان كه زير نفوذ مستقيم فرهنگ يونانى بود تسلط يافتند با شهرهاى يونانى ، شهرهاى نظامى آنان و شهرهاى مهاجرنشين روبرو شدند. آنان از سوى ديگر با نظام شهربانى هخامنشى كه اندكى شكسته شده بود روبرو گشتند در اين نظام ها زيردستان شهربانان با شهربانان برابر بودند. پارتيان در آغاز از شهرها و فرهنگ هلنى هواخواهى مى كردند و همان سازمان سلوكى را بر هر جا كه غلبه مى كردند نگاه مى داشتند. به عنوان مثال : مهرداد اول كاسيس نامى را به شهربانى ماد گماشت و يا هيمر را به شهربانى ميان رودان (بين النهرين ). (73) و (74) در كتيبه ى بيستون متعلق به مهرداد دوم ، از لقب (شهربان شهربانان ) مانند شاه شاهان ياد شده است ، واگذارى تيول از طرف شاهنشاه به خويشان و فرمانبرداران در سرزمين هاى تحت قلمرو و زناشويى ميان اشراف و خاندان شاهى ، موجب درآميختگى پارتيان با خاندان هاى اشراف گشت و بدين ترتيب رفته رفته اشراف نيز در ساختار حكومت نقش مهم ترى يافته و تدريجا قدرت شاهى كاهش يافت . پلوتارك و ژوستن (در كتاب يازدهم ، فصل 3، بند 5) نوشته اند؛ پارتيان عبارت بودند از گروهى اندك از آزادان و انبوهى بزرگ از بندگان منظور از آزادان همانا بزرگان و اشراف بودند كه آراتان ناميده مى شدند و خاندان هاى بزرگ و ديوانيان نيز در اين شمار مى گنجيدند. از اين گروه در كتيبه هاى پارسى ميانه با واژه وزرگان ياد شده است . اين طبقه ى اخير در دربار و سپاه نقش رهبرى داشت و مردانش از پايگاه ها و رتبه ها و مزاياى متعددى برخوردار بودند. (75) سيموكاتا مى نويسد: كه ايرانيان بيش تر از لقب هاى خويش ياد مى كردند، نه از نام هاى شان . اين بى شك از خصوصيات دوران اشكانى و زمان هاى اخير فرمانروايى ايشان بود كه شناختن ساختمان حكومتى دولت پارتيان را بس دشوار مى سازد. با اين همه ، شهربانان پايه دستگاه ادارى پارتيان به شمار مى آمدند، اما در بعضى نقاط مثل نسا گويا مرزبان بالاتر از شهربان و پايين تر از يك دياپتين dyapty يعنى كدخداى يك روستاى آباد بود. در دولت اشكانى دو شورا، امور مربوط به كشور را بر عهده داشتند: 1 - شوراى بزرگان كه احتمالا ويسپوهران خوانده مى شدند. در اين شورا نمايندگان خاندان اشكانى و ظاهرا برگزيدگان شش خاندان بزرگ عضويت داشتند. 2 - شوراى مغان كه نفوذ آنان در امور كشور از شوراى نخستين كمتر بود. اين دو شورا متفقا يكى از افراد خاندان اشكانى را به سلطنت انتخاب مى كردند البته در اين انتخاب وصيت پادشاه نيز بى تاثير نبود. 18 مملكت در زمان پارتيان تابع آنان بود. از اين ميان يازده مملكت از حقوق و امتيازات بيش ترى برخوردار بودند و هفت حكومت ديگر در مرحله ى پايين ترى قرار داشتند. فى المثل ؛ ماد، آذربايجان ، خوزستان ، فارس هر يك سلطانى از خود داشتند و در ضرب سكه آزاد بودند. آنان تنها تعدادى سرباز و مقدارى هدايا به شاهان اشكانى مى دادند. ايالات ديگر به دست روساى خاندان هاى بزرگ فئودال پارت اداره و رهبرى مى شد و آنان اين مقام را به طور موروثى حفظ مى كردند. بردگى در عهد اشكانى بندگان دوره اشكانى به نام هاى بندك ، آتشهريك و رسيك خوانده مى شدند. اين بندگان در امر كشاورزى و معادن شاهى به كار گمارده مى شدند و در ميان ايشان آتشهريك از مقام برترى نسبت به بقيه برخوردار بود. آنان در دستكرتها كه املاك شخصى به شمار مى رفت به كار اشتغال داشته و به مثابه بخشى از اموال اربابان ملك محسوب مى شدند. اربابان مى توانستند آتشهريك را به رسم هديه پيشكش نموده و يا از وجود ايشان براى گروگان استفاده برند. آنان به هنگام فروش مزرعه نيز فروخته مى شدند. دين اشكانيان اشكانيان به روزگار صحراگردى ، مظاهر طبيعت مانند: آفتاب ، ماه و ستارگان را مى پرستيدند. كيش پرستش نياكان نيز در بين آنان وجود داشت - آنان چون به قدرت رسيدند نسبت به مذاهب گوناگونى كه در ايران وجود داشت با نظر اغماض مى نگريستند. در مراحل بعد، براى شاهان خود نيز الوهيت قائل گرديدند. چنان كه ارشك از اين مرتبه برخوردار بود. وى لقب اپى فانس را كه كلمه اى يونانى است بر سكه هاى خود نقش نمود. شايد به واسطه ى همين تقليد است كه بعضى از شاهان پارتى مانند، مهرداد دوم عنوان خدايى به خود مى دادند. در اين زمان ، اشكانيان مردگان را با لوازم خويش به خاك مى سپردند، و اين خود گواه آن است كه آيين زرتشت ، دين رسمى و دولتى آن دوره نبوده است . اما با تمام اين احوال مى توان گمان برد كه مغان زرتشتى در نقاط مختلف ايران مراسم پرستش اهورامزدا و يا ديگر خدايان كهن را اجرا مى نمودند. علاوه بر اين ، در مدارك به دست آمده ، دلالت بر اشاعه ى كيش مهر نيز ديده مى شود در اين زمان ، بعضى از ارباب انواع يونانى نيز جزء مذهب پارتيان بوده است . مثلا زئوس رب النوع بزرگ يونانيان در رديف اهورامزدا قرار داشت ؛ يا آپولن رب النوع آفتاب در رديف مهر قرار گرفت و در مرتبه بعد، دو رب النوع يونانى يعنى آرتميس و هراكل نيز مورد پرستش واقع مى شدند. درباره دين در دولت اشكانيان دياكونف مى نويسد: در كتاب چهارم دينكرد روايتى وجود دارد كه در زمان بلاش اشكانى - بلاش اول و يا بلاش دوم - تنظيم و تدوين اوستا - كتاب مقدس زرتشت - آغاز گشت . (76) وى در ادامه مى نويسد: از نام هاى خاص پارتى كه در اسناد مكشوف در نسا محفوظ مانده ، از رواج معتقداتى كه بعدها از خصوصيات زرتشتيگرى رسمى شمرده مى شود حكايت مى كند، در قرن اول ق .م . در شهر نسا نوعى گاهنامه ى زرتشتى متداول بوده است . (77) موقعيت اجتماعى زن در دوران پارتيان در اين دوران تعدد زوجات متداول بوده وليكن داشتن بيش از يك زن رسمى جايز نبوده است . تعدد زنان غيررسمى در ميان پارتيان و به ويژه در خانواده سلطنتى و اشراف از زمانى متداول شده بود كه آنان به ثروت دست يافته بودند؛ زيرا پيش از اين ، زندگانى صحرانشينى آنان مانع از داشتن زنان متعدد بود. شاهان اشكانى زن رسمى خود را از شاهزادگان يا لااقل از ميان زنان پارتى انتخاب مى كردند زن پيش از فوت شوهر خود نمى توانست شوى ديگرى انتخاب كند وليكن زن در صوت عدم رضايت از شوهر خود به آسانى جدا مى شد. مرد فقط در چهار مورد مى توانست از زن خود جدا شود: 1 - نازا بودن 2 - پرداختن به جادوگرى 3 - فاسدالاخلاق بودن 4 - پنهان كردن ايام قاعدگى از شوهر. ازدواج با اقربانى نزديك در ايران قديم مرسوم به خوتك دس پسنديده بود، و ظاهرا سبب آن را فقط خانواده و پاكى نژاد قرار مى دادند ولى معلوم است كه زرتشتيان در زمان هاى بعد، آن را فوق العاده مذموم دانسته اند. زنان دربارى در اين زمان ، در كارهاى سياسى مداخله مى كردند چنان كه موزا مادر فرهاد پنجم با پسرش بر تخت سلطنت مى نشست و همراه فرزند زمام امور را در دست داشت . سكه هايى كه در دوره ى پادشاهى فرهاد پنجم ضرب مى شد با شمايل مادر و فرزند مشخص مى گرديد، بايد اذعان داشت كه ارزش اجتماعى زن در نقاط مختلف كشور اشكانى ، يكسان و همانند نبوده است . پی نوشت ها : 69- تاريخ ايران باستان ، ص 78 70- ايران از آغاز تا اسلام ، ص 286 71- عنوان اشكانى از ارشك بنيان گذار آن خاندان اخذ گرديده است 72- تاريخ سياسى پارت (اشكانيان )، ص 89 73- (الف ) تمدن هلنيستى (hellenisti)، فرهنگى با صيغه ى يونانى كه بر اساس مساعى اسكندر مقدونى در توسعه دادن هلينسم به موازات فتوحاتش در متصرفات او گسترش يافت . (ب ) هلنيسم ، فرهنگ آرمان ها و نحوه ى زندگى يونانى آتن و شهرهاى وابسته به آن ، اگرچه هلنيسم با فتوحات اسكندر پايان يافت ، تمدن هلنيستى از آن ناشى شد. لفظ هلنيسم به هر نضضتى به منظور احياى آرمان هاى يونانى نيز اطلاق مى شود كوتاه شده از دايره المعارف فارسى مصاحب ، ج 3. - و. 74- اشكانيان ، ص 56 75- اشكانيان ، ص 61 و ايران از آغاز تا اسلام ، ص 310 - 313 76- اشكانيان ، ص 119 همچنين نگاه كنيد به كتاب ميراث باستانى ايران ، ص 220، 318 تا 319 77- ايران از آغاز تا اسلام ، ص 317، اشكانيان ص 120 - 121 منبع:ارسال مقاله توسط کاربر محترم سایت : sm1372/ن
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 1044]