تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 24 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):مؤمن بازگشت كننده به خدا، آمرزش خواه و توبه كننده است و منافق نيرنگباز، زيانبار و ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1815644741




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

نقد كتاب مأموريت مخفي هايزر در تهران (2)


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
نقد كتاب مأموريت مخفي هايزر در تهران (2)
نقد كتاب مأموريت مخفي هايزر در تهران (2) گام نخست‌ مأموريت ژنرال هايزر آن بود كه ضمن فراهم آوردن مقدمات خروج چنين شخصيت ترسويي از كشور، از فرار سران ارتش كه دست كمي از شاه نداشتند جلوگيري به عمل آورد و در نهايت او توانست به اين امر موفق شود؛ بنابراين مي‌توان ادعا كرد چنانچه هايزر از سوي رئيس‌جمهور آمريكا به ايران اعزام نشده بود، بلافاصله پس از خروج شاه، فرماندهان ارتش نيز به هر نحو در صدد خروج از كشور برمي‌آمدند و حكومت بختيار با از دست دادن پشتوانه نظامي خويش، بسرعت فرو مي‌پاشيد. هايزر در حقيقت فرصت بقاي حكومت بختيار - به عبارت بهتر نظام سلطنتي – را پس از فرار شاه فراهم آورد.در اين فرصت، دو خط و جريان، بجد حفظ منافع آمريكا را دنبال ‌كردند؛ خط نخست توسط ويليام سوليوان از مدتي پيش فعاليت خود را آغاز كرده و خط دوم به رهبري هايزر گام در اين راه نهاده بود. آنچه مشهور است اين كه اين دو خط اگرچه براي يك هدف- حفظ منافع نامشروع ايالات متحده- تلاش مي‌كردند، اما هماهنگ با يكديگر نبودند و بلكه در تضاد با هم قرار داشتند. ويليام سوليوان با اشاره به تماسهاي هر روز خود و هايزر با مقامات ارشدشان در واشنگتن مي‌گويد: «هريك پاي يكي از دو خط تلفن اختصاصي به واشنگتن مي‌نشستيم. در يكي از اين دو خط من با مقامات وزارت امور خارجه صحبت مي‌كردم و با خط تلفني ديگر هايزر گزارشات روزانه خود را به رئيس ستاد كل نيروهاي مسلح آمريكا «ديويد جونز» يا وزير دفاع «هارولد براون» مي‌داد و دستورات لازم را از آنها مي‌گرفت... بعضي اوقات دستوراتي كه به من و هايزر داده شده بود به قدري با هم متفاوت بود كه گويي ما با دو شهر مختلف و يا مقامات دو كشور مختلف صحبت كرده‌ايم» (خاطرات دو سفير، ص208)اگرچه مي‌توان وجود چنين اختلاف‌نظرهايي را پذيرفت، اما چنانچه از وراي اين اختلافات، نگاهي كلان به كليت ماجرا بيندازيم مي‌توان يك حركت همه‌جانبه را از سوي آمريكا و نمايندگانش براي مهار انقلاب اسلامي مشاهده كرد. هايزر هما‌ن‌گونه كه بيان داشته است پيش از هركاري، جلوگيري از فرار فرماندهان ارتش را در دستور كار خود قرار داد و بالاخره موفق به انجام آن شد. سپس در جهت حمايت از دولت بختيار به سه مسئله اصلي پرداخت: «شكستن اعتصابات، مستحكم نمودن رابطه ارتش و بختيار ، اتخاذ اقدامات احتياطي در صورت شكست دولت غيرنظامي» (ص127) از سوي ديگر سوليوان نيز اگرچه براساس دستورالعملهاي صادره از سوي كاخ سفيد وظيفه حمايت از شاه و سپس دولت بختيار را برعهده داشت اما با توجه به اين كه در متن حوادث و رويدادها بود، مي‌دانست كه دولت بختيار توان ايستادگي در برابر موج خروشان و پرقدرت انقلاب اسلامي را ندارد: «در آن گزارش نوشتم كه بختيار به نظر من دون كيشوتي بيش نيست و نمي‌داند كه پس از بازگشت آيت‌الله خميني به ايران، سيل انقلاب، او و دولتش را با خود خواهد برد. پس از مخابره اين پيام يك مقام ارشد وزارت خارجه آمريكا تلفني به من گفت كه كاخ سفيد از نظرات من استقبال نكرده و سياست رسمي دولت آمريكا همچنان مبتني بر حمايت از حكومت بختيار است.» (خاطرات دو سفير، ص215) براساس اين ارزيابي، سوليوان بهترين راه را براي حفظ منافع دراز مدت آمريكا در ايران، تلاش براي نفوذ به درون بافت نيروهاي مخالف رژيم پهلوي و برقراري نوعي رابطه با آنها مي‌دانست تا پس از سرنگوني محتوم آن رژيم كمترين ضربه و آسيب به جايگاه و موقعيت آمريكا وارد آيد. حال اگر برنامه هايزر و برنامه سوليوان را در كنار يكديگر قرار دهيم ملاحظه مي‌كنيم از مجموع آن دو، برنامه‌اي جامع به دست مي‌آيد كه قدرت مانور زيادي را براي آمريكا در حالات گوناگون فراهم مي‌آورد. اگر هايزر موفق به اجراي موفقيت‌آميز برنامه خود مي‌شد، طبعاً حكومت بختيار بر سر كار باقي مي‌ماند و با برخورداري از نيروي ارتش بتدريج بر اعتصابات و تظاهرات فائق مي‌آمد و حاكميت از دست رفته را دوباره احيا مي‌كرد. اين چيزي نبود كه سوليوان هم با آن مخالفتي داشته باشد. اما اگر برنامه هايزر شكست مي‌خورد- كه خورد- آن‌گاه براساس برنامه‌ريزيها و فعاليتهاي پيشين سوليوان، راههاي ارتباطي نسبتاً مناسبي با دولت تازه استقرار يافته، از پيش تدارك ديده شده بود كه امكانات و راهكارهايي براي دستگاه ديپلماتيك آمريكا به منظور فعاليت در جهت حفظ منافع اين كشور فراهم مي‌آورد. واقعيتها حاكي از آنند كه ارتباطات و فعاليتهاي سوليوان در اين دوره، دستاوردهاي بسياري را براي ايالات متحده به دنبال داشت. به عبارت ديگر اگر تمام تخم‌مرغ‌هاي آمريكا در سبد هايزر و تز كودتاي نظامي و سركوب و حمايت مطلق از بختيار چيده شده بود، پس از پيروزي انقلاب، كاخ سفيد هيچ حرفي براي گفتن به دولتمردان جديد نداشت، اما دقيقاً برمبناي اين‌گونه ارتباطات پيش از پيروزي انقلاب است كه سوليوان در مقاطع بعدي مي‌تواند با دولت موقت ارتباط نسبتاً دوستانه‌اي برقرار كند و شوروي را به عنوان خطر اصلي براي ايران جلوه‌گر سازد: «من بازرگان رئيس دولت موقت را قانع كردم كه نگاهداري اين پست‌هاي مراقبت و ادامه كار آنها به نفع ايران است، زيرا اطلاعاتي كه به وسيله اين دستگاهها درباره نقل و انتقال نيروهاي نظامي شوروي و آزمايشات موشكي آنها دريافت مي‌شود براي امنيت ايران مفيد است.» (خاطرات دوسفير، ص244) وي سپس برمبناي همين‌گونه تحليلها، البته با توجه به ديدگاه نخست‌وزير و همكاران او درباره مسائل بين‌المللي، قادر به تثبيت موقعيت مستشاران نظامي آمريكا در شرايط انقلابي جديد، البته در مقياسي محدودتر از قبل مي‌گردد: «ما مي‌بايست خود را با واقعيت‌ها و نتايج حاصله از انقلاب تطبيق دهيم و به ايفاي نقش محدودتري در ايران اكتفا كنيم. درباره سياست كلي آمريكا در ايران من بر اين اعتقاد باقي بودم كه بايد همكاري و اعتماد متقابلي بين گروه حاكم جديد و نيروهاي مسلح ايران به وجود آورد و رهبران جديد ايران را قانع كرد كه براي مبارزه با خطر كمونيسم به يك ارتش قوي احتياج دارند... مسئله‌اي كه براي من اولويت داشت تعيين تكليف هيئت مستشاري ما در ايران و امكان محدوديت فعاليت آنها با توجه به از هم پاشيده شدن نيروهاي مسلح ايران بود... پس از مباحثات بسيار سرانجام ما در مورد تقليل تعداد اعضاي هيئت نظامي خود در ايران به بيست و پنج نفر به توافق رسيديم و قرار شد رئيس اين هيئت هم نسبت به رئيس فعلي درجه پايين‌تري داشته باشد.» (همان، ص246-245)بنابراين برخلاف آنچه سعي مي‌شود شكست آمريكا در برابر انقلاب اسلامي از طريق بزرگنمايي غيرواقعي تضاد و تخالف رويه‌ها و برنامه‌هاي هايرز و سوليوان در ايران و نيز برژينسكي و ونس در كاخ سفيد، عنوان و بدين طريق عظمت انقلاب اسلامي حتي‌المقدور مكتوم نگاه داشته شود، بايد گفت هيچ راه و روش و هيچ امكان و برنامه‌اي براي مقابله با حركت انقلابي مردم ايران به رهبري امام خميني از نظر سياستمداران و نظاميان آمريكايي دور نماند. اگر اين همه، با شكست مواجه شد، دليلش را بايد در جاي ديگري جستجو كرد و نه پاره‌اي اختلاف روشها و بينشهاي مقامات آمريكايي. در واقع اگر سوليوان به ناپايداري موقعيت شاه و پس از او بختيار اعتقاد داشت، بدان معنا نبود كه در ابلاغ حمايتهاي بيدريغ كاخ سفيد از محمدرضا و نخست‌وزيرش كوتاهي كند يا در مسير تزلزل بيشتر موقعيت آنها بكوشد. همان‌گونه كه در خاطرات وي مشهود است، سوليوان بارها حمايت قاطع آمريكا از محمدرضا را شخصاً به وي ابلاغ نمود و به او اطمينان خاطر بخشيد كه كاخ سفيد در حفظ دست نشانده خود از هيچ اقدامي فرو گذار نخواهد بود. اما مسئله اينجا بود كه شاه و دربار و حكومت وي به حدي از تزلزل و سستي رسيده بودند كه امكان حفظ آن وجود نداشت، لذا سوليوان را به تعبير خود وي، وامي‌داشت مقامات واشنگتن را راضي به «فكر كردن به آنچه فكر نكردني است» بكند. در دوران حكومت سي و هفت روزه بختيار نيز ديدگاه سوليوان مبني بر دون كيشوتي بودن تفكرات و سست بودن پايه‌هاي حكومت وي، به معناي ايجاد اختلال در مأموريت هايزر نبود، بلكه تمامي كمكها و مساعدتهاي لازم نيز به اين ژنرال آمريكايي براي موفقيت در مأموريتش شد، كما اين كه در خاطرات هايزر نيز بوضوح اين مسئله مشاهده مي‌شود، بنابراين بايد دقت‌ كرد تا مبادا اظهارات و ادعاهاي پس از هزيمت و فرار شكست خوردگان، واقعيات را مخدوش سازد.در همين چارچوب، يكي از مسائلي كه بايد به آن پرداخته شود، اظهاراتي است كه تلويحاً يا صريحاً، مخالفت شاه با كشتار مردم را مطرح مي‌سازد و سعي دارد چهر‌ه‌اي انساني و مردم‌دار از كسي كه 25 سال در نهايت استبداد و سركوب و خشونت بر ايران حكم راند، ارائه دهد. به عنوان نمونه ، فرح ديبا در خاطرات خود مي‌گويد: «روز يكشنبه 14 آبان هزاران نفر در خيابان‌هاي تهران به تظاهر پرداختند. پادشاه كه از كشتار دو ماه پيش ميدان ژاله سخت متاثر و منقلب شده بود، ضمن دستور جلوگيري از تظاهرات تأكيد نمود كه از تيراندازي مگر در نهايت لزوم، خودداري شود.» (كهن‌ديارا، خاطرات فرح پهلوي، 2004، پاريس، انتشارات فرزاد، ص278) يا ارتشبد قره‌باغي يكي از آخرين توصيه‌هاي محمدرضا را هنگام خروج از كشور چنين بيان مي‌دارد: «ضمناً اعليحضرت مجدداً به موضوع حل مشكل مملكت به وسيله دولت از طريق سياسي اشاره فرموده و در مورد جلوگيري از خونريزي تأكيد نمودند و اوامري كه قبلاً فرموده بودند، تكرار كردند: مواظب باشيد كه فرماندهان يك وقت ديوانگي نكنند و به فكر كودتا نيفتند.» (اعترافات ژنرال، ص181)درباره اين دست اظهارات بايد گفت اگر «اعليحضرت»! براستي مايل به كشتار و خونريزي نبود بايد همان ابتداي سركوب خونين حركت مردم در قم يعني 19 دي 1356، بلافاصله پس از اطلاع از اين واقعه، چنين دستوراتي را صادر مي‌كرد، اما نه تنها چنين نشد بلكه هر روز بر شدت سركوبها و كشتارها افزوده گشت به اين اميد كه سكوت و سكون بر جامعه تحميل گردد. از سوي ديگر، اگر وي مخالف كشتار مردم بود، دستكم تني چند از مسئولان اين كشتارها را دستگير و مجازات مي‌كرد، اما در اين زمينه نيز هيچ اقدامي نشد و جالب اين كه ارتشبد اويسي، قصاب 17 شهريور، براحتي و با كسب اجازه از «اعليحضرت» توانست با 280 ميليون تومان پول – كه در آن زمان رقم هنگفتي به شمار مي‌آمد- از كشور خارج شود.اما مهمتر از همه اين كه حتي اگر بپذيريم محمدرضا پهلوي چنين اظهاراتي هم داشته است، اين‌گونه توصيه‌ها در زماني صورت مي‌گرفت كه اولاً براي همه و خود وي به اثبات رسيده بود كشتار و خونريزي ثمري ندارد و بر وخامت اوضاع مي‌افزايد، ثانياً اتخاذ سياستهاي مدبرانه از سوي امام و انقلابيون براي ايجاد پيوند عاطفي با ارتش، تأثيرات جدي بر روحيه ‌بخش عظيمي از آنها گذارده بود. در ضمن به هيچ وجه، امكان كودتا وجود نداشت و توصيه محمدرضا به قره‌باغي در واقع جز «روغن ريخته را نذر امام‌زاده كردن نبود».خاطرات هايزر در مورد ميزان توانايي ارتش براي كودتا نيز، نكته‌هاي درخور توجهي دارد. هنگامي كه ارتشبد طوفانيان شرط خود را براي ماندن در كشور پس از فرار محمدرضا، دست زدن ارتش به يك كودتا عنوان مي‌كند، تنها با يك سئوال ساده هايزر مشخص مي‌شود كه زيربناي چنين ادعا و درخواست بزرگي تا چه حدي از استحكام برخوردار است: «تنها راه ماندن من اين است كه روز رفتن شاه، ارتش كودتا كند. بلافاصله پرسيدم آيا رهبران ارتش آماده چنين كاري هستند؟ او به آرامي و با صداقت مخصوص به خود پاسخ داد خير، هيچ برنامه‌‌اي براي كودتا وجود ندارد.(ص103) اين پاسخي است كه ديگر فرماندهان ارتش نيز علي‌رغم برخي سخنان احساسي و پر حرارت درباره ضرورت دست زدن به كودتا، در مقابل سؤال ساده هايزر بيان مي‌دارند و مشخص مي‌گردد كه نه تنها هيچ برنامه‌اي براي كودتا وجود ندارد بلكه مقامات عاليرتبه ارتش شاهنشاهي حتي معنا و مفهوم كودتا را نيز بدرستي نمي‌دانند.چندان بعيد به نظر نمي‌رسد كه اعزام مأمور عاليرتبه و كارشناسي مانند هايزر به ايران نيز مبتني برشناختي بوده است كه مقامات آمريكايي از فرماندهان شاهنشاهي داشته‌اند. در واقع اگر اين افراد از سطح دانش و مهارت بالايي در امور نظامي و سياسي برخوردار بودند، شايد يك ژنرال معمولي آمريكايي هم به عنوان هماهنگ كننده و نيز رابط اين گروه با مسئولان مربوطه‌ آمريكايي مي‌توانست هدف مورد نظر رئيس‌جمهوري ايالات متحده را برآورده سازد، اما ويژگيهاي شخصيتي، سطح مهارتهاي نظامي و ميزان دانش سياسي اين فرماندهان به حدي نازل و اندك بود كه چاره‌اي جز اعزام يك «معمار كودتا» نبود. به اين ترتيب هايزر مي‌بايست در فرصتي كه براي ادامه بقاي دولت بختيار از طريق راضي كردن فرماندهان نيروها به ماندن در كشور و اعلام پشتيباني آنها از دولت فراهم آورده بود ترتيبات يك كودتا را (از مسائل زيربنايي تا عمليات اجرايي آن) فراهم مي‌آورد.هايزر در خاطرات خود به تفصيل درباره چگونگي پي‌ريزي يك كودتاي موفق سخن گفته و گردهم آوردن فرماندهان عاليرتبه ارتش و تشكيل يك گروه را نخستين گام در اين زمينه بر شمرده است: «پيشنهاد كردم كه اين گروه به صورت يك شورا مركب از رياست ستاد ارتش و فرماندهان نيروهاي سه‌گانه درآيد و اين فكر را پسنديد... چيزي كه من در واقع دنبالش بودم اين بود كه نهادي شبيه ستاد مشترك خودمان ايجاد كنم كه همه با هم درآن كار كنند.» (ص85) اين كاري بود كه محمدرضا در طول دوران سلطنت خويش بشدت از آن جلوگيري كرده و ارتباط هر يك از فرماندهان نيروها و مقامات ارشد نظامي را صرفاً با خود مجاز مي‌دانست. البته ارتشبد قره‌باغي نيز در خاطراتش مدعي است كه او پس از انتصاب به رياست مشترك، همزمان با نخست‌وزيري بختيار، اقدام به تشكيل «كميته بحران» كرده است: «پس از بررسي و مشورت با فرماندهان نيرو، شورايي به نام كميته بحران به منظور ايجاد هم‌آهنگي بين نيروها تشكيل دادم كه كليه مسائل مربوط به ارتش شاهنشاهي و مشكلات حاصله از اغتشاشات و اعتصابات عمومي كشور در ارتش را در اين كميته مطرح [مي‌كرديم] تا پس از تجزيه و تحليل، تصميمات لازم اتخاذ گردد.» (اعترافات ژنرال، ص126)البته با توجه به رويه موجود در ايران و تبعيت فرماندهان ارشد از ديسپلين حاكم، بعيد به نظر مي‌رسد كه قره‌باغي شخصاً مبدع اين گروه بوده باشد زيرا زماني كه وي به رياست ستاد مشترك منصوب مي‌شود، شاه همچنان در كشور حضور داشته و بسيار بعيد و بلكه غيرممكن به نظر مي‌رسد كه در اين حالت قره‌باغي حتي به خود جرئت دهد تا اقدامي برخلاف رويه 25 سال گذشته را در پيش گيرد. از طرفي قره‌باغي تا آخرين لحظات خروج محمدرضا از كشور بي‌آن كه اساساً به شرايط و وضعيت موجود فكر كند بشدت در پي اجراي ترتيبات و رويه‌هاي گذشته در مورد اختيارات «رئيس ستاد بزرگ ارتشتاران» در زمان عدم حضور شاه در كشور است، در حالي كه محمدرضا خود بخوبي واقف است كه در شرايط جديد، اساساً بازگشتي در كار نيست تا نيازي به اتخاذ رويه گذشته باشد: «در شرفيابي همان روز، بعد از اتمام گزارشات به اعليحضرت عرض كردم كه فرمان اختيارات رئيس ستاد تا به حال ابلاغ نگرديده است. فرمودند: «فكر نمي‌كنيم كه احتياج داشته باشيد»! من كه فكر مي‌كردم اعليحضرت در اين وضعيت بحراني علاوه بر اختيارات معمول هميشه، راهنمايي‌هايي نيز خواهند فرمود، انتظار چنين جوابي را نداشتم بنابراين خيلي متعجب شدم.» (اعترافات ژنرال، ص159) بديهي است از چنين شخصيت و ذهنيتي برنمي‌آيد كه يكي از اصول و قواعد محكم و مسلم «اعليحضرت»! را زير پاگذارد و گامي در مسير نقض آن بردارد. به اين ترتيب به نظر مي‌رسد پذيرفتن سخن هايزر كه براي به دست‌گيري سكان عمليات نجات رژيم شاهنشاهي و جلوگيري از پيروزي انقلاب اسلامي، وارد ايران شده بود در مورد تشكيل گروه مشترك فرماندهان نظامي در زمان حضور محمدرضا، پذيرفتني باشد. اما نكته‌اي كه از وجه مشترك اظهارات هايزر و قره‌باغي به دست مي‌آيد- تشكيل گروه كاري فرماندهان، همزمان با نخست‌وزيري بختيار- اين است كه دستكم تا قبل از اين زمان، هرگونه ادعايي در مورد كودتا يا توصيه‌هاي شاه و ديگران به ضرورت جلوگيري از كودتا و مسائلي از اين قبيل، صرفاً جز يك ادعا يا توصيه توخالي بيش نيست؛ چرا كه اساساً تا پيش از اين فرماندهان ارشد حتي يك جلسه مشترك با يكديگر براي هماهنگي درباره ساده‌ترين مسائل نظامي و سياسي ندارند تا چه رسد به انجام كودتا كه نيازمند برنامه‌ريزيها و هماهنگي‌هاي بسيار دقيق و حساب شده است.در پي تشكيل اين گروه به عنوان يك اقدام زيربنايي، هايزر با جديت در پي طرح‌ريزي و اجراي ديگر بخشهاي مأموريت خود برمي‌آيد كه به طور خلاصه عبارتند از: جلب حمايت ارتش از بختيار پس از خروج محمدرضا (ص112)، شكستن اعتصابات و به دست‌گيري كنترل مراكز حساس اقتصادي و صنعتي به منظور تثبيت حاكميت دولت بختيار (ص92)، حل مسائل و مشكلات ارتش از جمله كمبود سوخت (ص167)، تقسيم وظايف بين نيروهاي سه‌گانه براي مقابله با جريان انقلاب و آمادگي براي كودتا (ص147) و نيز طراحي اقدامات لازم تبليغاتي و رواني و سپردن رهبري آن به يك افسر آمريكايي (ص185). هايزر در چارچوب اقدامات خود و با توجه به شرايط عيني جامعه، حتي ضرورت يك برخورد خشن نظامي و دست زدن به يك كشتار بزرگ را نيز از نظر دور نداشته بود: «براون مي‌خواست برآورد را از ميزان خونريزي در صورت وقوع كودتا بداند. گفتم كه به نظرم نسبتاً بالاست. اضافه كردم كه اين نكته را بايد براي آينده در نظر داشت. فدا كردن جان يك انسان تصميم بسيار سختي است اما وقتي صحبت از يك جنگ مي‌شود بايد خسارات را با خسارتهاي ديگر مقايسه كنيم. شايد مرگ ده هزار تن بتواند جان يك ميليون را نجات دهد.» (ص237)اين سخنان هايزر دقيقاً در قالب همان ادبياتي قرار دارد كه هرگاه دولتمردان آمريكايي قصد دست زدن به يك جنايت بزرگ و توجيه آن را دارند، از آن بهره مي‌گيرند. در واقع با منطقي كه در اين سخن نغز! هايزر وجود دارد، مي‌‌توان هر تعداد از انسانها را كشت و سپس چنين توجيه كرد كه اگر اين عده كشته نمي‌شدند، چه بسا در آينده دهها برابر آن مي‌بايست نابود شوند. مبناي توجيهات مقامات كاخ سفيد براي صدور بمباران اتمي دو شهر هيروشيما و ناكازاكي ژاپن را همين كلام بي‌منطق! و پوچ تشكيل مي‌داد؛ بنابراين هنگامي كه هايزر به وزير دفاع آمريكا چنين توضيحي را ارائه مي‌دهد، در حقيقت هر دو بخوبي معناي نهفته در پشت آن را درك و توافق مي‌كنند كه به منظور جلوگيري از پيروزي انقلاب اسلامي، كشتار مردم ايران به هر ميزان، مجاز است.بنابراين طرح و برنامه‌ هايزر در مقام يك متخصص بلندپايه امور نظامي، براي دستيابي به هدف، ظاهراً از همه‌ جانبه‌نگري برخوردار بود و هرچند مشكلاتي در سر راه اجرايي كردن آن به چشم مي‌خورد، اما قابليت پياده شدن و كسب موفقيت را داشت. در اين ميان آنچه آمريكا و مامور ويژه آن هايزر را با شكست مواجه ساخت، پديده‌اي بود به نام «روح‌الله خميني» كه حركتي را به نام خدا آغاز كرده بود و اين حركت به هيچ وجه در قالب‌‌هاي متعارف و معلوم براي آمريكا، مقامات آن و تحليگرانش نمي‌گنجيد.همان‌گونه كه هايزر در خاطراتش بيان مي‌دارد، پس از خروج شاه از كشور، مهمترين و حساس‌ترين مسئله براي او و تيم فرماندهي تحت نظرش، «زمان» بود تا بتوانند طبق برنامه، به آمادگيهاي لازم دست يابند. اين نكته‌اي بود كه امام خميني با فراست خاص خود كه مبتني بر ايمان و اتكال به خداوند بود، بخوبي دريافت و بازگشت به ايران را در رأس برنامه‌هايش قرار داد.اين در حالي بود كه تا همين مرحله از پيروزي - يعني خروج شاه از كشور - نيز در تصور غالب شخصيتهاي سياسي و انقلابي نيز نمي‌گنجيد و چه بسا كه همين مقدار را حد نهايت پيروزي ممكن به حساب مي‌آوردند؛ بنابراين اگرچه خواهان بازگشت امام به ايران بودند، اما تعجيل در آن را ضروري نمي‌دانستند. همچنين كم نبودند كساني كه به دليل خطرات موجود در آن شرايط بحراني، چه بسا از سر دلسوزي و ارادت به امام و به خاطر حفظ جان ايشان، ورود ايشان به كشور را مستلزم فراهم آمدن تمهيدات و مقدمات ويژه‌اي مي‌دانستند. هايزر در خاطرات خود اشاره‌اي به برخي از اين مسائل دارد: «براون- وزير دفاع- در اين مورد خبر خوشحال كننده‌اي داشت. در اثر تلاش‌هاي آمريكا كه از طريق فرانسه انجام شده بود، يكي از افراد [امام] خميني (كه به نظر من ابراهيم يزدي بود) او را تشويق كرده بود كه مراجعت خود را لااقل چند روز به تأخير بياندازد... گفتم همكاران ايراني من از شنيدن اين خبر خوشحال خواهند شد.» (ص 207)‌ از سوي ديگر اقدام بختيار به بستن فرودگاههاي كشور در چارچوب تصميمات كلي اتخاذ شده ازسوي مقامات سياسي و نظامي، عملاً امكان بازگشت امام به كشور را از بين برده بود و مسئله زمان را به نفع خود و گروه‌هايزر به پيش مي‌برد. در چنين شرايطي عزم امام و تأكيد مكرر ايشان بر بازگشت به كشور، فشار داخلي بر دولت بختيار را از طريق تظاهرات گسترده، درگيريهاي خشونت‌آميز و سرانجام تهديد جدي انقلابيون به مقابله مسلحانه با دولت به حدي افزايش داد كه چاره‌اي براي بختيار جز دستور بازگشايي فرودگاه باقي نماند. البته قره‌باغي در خاطرات خود در قبال اين تصميم بختيار به نوعي موضعگيري مي‌كند كه گويي وي در اين زمينه خودسرانه عمل كرده و قصد همراهي با جريان انقلاب را داشته است: «آقاي بختيار بدون اين كه با شوراي سلطنت، ارتش و شواري امنيت ملي مشورتي نمايد در مصاحبه مطبوعاتي مورخه 9 بهمن ماه 1357 خود با خبرنگاران داخلي و خارجي اظهار داشت: «فرودگاه مهرآباد امروز بازخواهد شد و هيچ ممانعتي براي بازگشت حضرت آيت‌الله خميني به عمل نخواهد آمد...» (اعترافات ژنرال، ص277) قره‌باغي اين را نيز مي‌افزايد كه بختيار در پاسخ به سؤال او درباره علت اين تصميم، ضمن اشاره به مشورت با سفراي آمريكا و انگليس، ورود امام به ايران را موجب كاهش محبوبيت ايشان در بين مردم ارزيابي مي‌كرد: «مردم حالا خيال مي‌كنند كه ايشان واقعاً امام است، اما وقتي آمد خواهند ديد كه خبري نيست و مثل ساير آيات است، شور و غليان خواهد خوابيد.» (همان، ص278)به هر حال، ورود امام به كشور به دنبال تصميم قاطع ايشان، در حقيقت برنامه ضدكودتا را در مقابل بختيار، هايزر و فرماندهان ارتش كليد زد و علي‌رغم تمامي تلاشهاي قبلي و برنامه‌هاي در حال اجراي آنها، امكان دستيابي به موفقيت را از آنها ستاند.خروج هايزر از ايران پيش از به ثمر رسيدن برنامه‌هاي وي، بي‌ترديد تحت تأثير تحولات ناشي از حضور امام در كشور و ايجاد اختلالات جدي در برنامه‌ريزيهاي آمريكا صورت گرفت. به عبارت ديگر، چنانچه امام- به هر دليل- اقامت در پاريس را ادامه مي‌داد و وارد كشور نمي‌شد، بي‌ترديد هايزر تا به ثمر رسيدن طرح‌هايش خاك ايران را ترك نمي‌كرد. هايزر البته سعي داشت وانمود كند كه خروجش از ايران پس از انجام تمام آنچه لازم بود و نيز به خاطر كاستن از حساسيتها، به دستور مقامات كاخ سفيد صورت گرفته است؛ بدين ترتيب او چهره شكست خورده خود را پس از ورود امام به ايران در پشت اين عبارات پنهان مي‌سازد و از سوي ديگر مسئوليت شكست را به عهده فرماندهاني مي‌اندازد كه علي‌رغم مهيا بودن مقدمات لازم، توان و تدبير لازم را براي وارد آوردن ضربه نهايي نداشتند: «ژنرال جونز سپس پرسيد آيا ارتش بدون حضور من قادر به كودتاي نظامي هست يا خير؟ گفتم هركس مي‌تواند حدسي بزند، اما من فكر مي‌كنم كه قادر به اين كار هستند و اگر بختيار به آنها دستور بدهد به اين كار اقدام خواهند كرد.» (ص419) وي همچنين بر اين نكته تأكيد مي‌ورزد كه اگرچه قره‌باغي را فرد ضعيفي براي انجام اين كار تشخيص مي‌داده است، اما به هر حال در بين فرماندهان اشخاص ديگري بوده‌اند كه از عهده اين كار برآيند: «تيمسار ربيعي كه سالها مرا برادر خطاب مي‌كرد، يك مرتبه دهان باز كرد و گفت برادرم [!] اگر چنين اتفاقي بيافتد و لازم باشد كشور را نجات دهيم من اقدام لازم را انجام خواهم داد و مسئوليت كار را به عهده خواهم گرفت... احساس مي‌كردم كه تيمسار طوفانيان و تيمسار بدره‌اي نيز آماده بودند هر كاري كه لازم باشد، انجام دهند.» (ص428) اما علي‌رغم اين‌گونه ادعاها، از اظهارات آقاي سوليوان سفير آمريكا در تهران بخوبي برمي‌آيد كه هايزر پس از ورود امام به ايران از آنجا كه ديگر اميد چنداني به پيروزي طرح‌هاي خود نداشت، چاره‌اي جز خروج هرچه سريعتر از ايران نديد: «با تشديد بحران، ‌هايزر هم براي بازگشت از ايران بيقراري مي‌كرد و در گزارشات روزانه خود به واشنگتن درخواست مي‌كرد با خاتمه ماموريت وي در ايران موافقت كنند. من هم فكر مي‌كردم كه ديگر حضور هايزر در تهران مثمر ثمر نيست ولي كاخ سفيد هنوز معتقد بود كه او مي‌تواند كارها را در تهران سرپرستي كند... هايزر و فن‌ماربود سرانجام موافقت واشنگتن را براي خروج از ايران به دست آوردند و بي‌سروصدا از تهران رفتند.» (صص225 -222)به اين ترتيب معمار كودتا علي‌رغم تمامي سوابق و تجربياتش در امور سياسي و نظامي و حوزه اختيارات وسيعي كه در ايران به وي داده شده بود در برابر معمار انقلاب، شكست سختي را متحمل شد و او نيز فرار را بر قرار ترجيح ‌داد. البته ناگفته نماند كه پس از خروج هايزر در 14 بهمن‌ماه و اوج‌گيري روند انقلاب با حضور امام خميني در داخل كشور، هرچند كه امكان انجام كودتا بر طبق طرح‌ها و برنامه‌هاي هايزر فراهم نيامد، اما به هر حال حركتي در روزهاي آخر عمر رژيم پهلوي با هدف سركوب شديد و كشتار مردم صورت گرفت كه اگرچه به شهادت جمعي از مردم و نظاميان پيوسته به انقلاب ‌انجاميد، اما به دليل هوشياري حضرت امام و صدور فرمان حضور مردم در خيابانها و بي‌اعتنايي به حكومت نظامي اعلام شده از ساعت 4 بعداظهر روز 21 بهمن 57، اين طرح نيز با شكست مواجه شد و فرماندهان ارشد ارتش چاره‌اي جز صدور بيانيه اعلام بيطرفي در روز 22 بهمن در پيش روي خود نديدند. (ر.ك به اعترافات ژنرال، خاطرات ارتشبد عباس قره‌باغي، بخش هفتم، صفحات 293 الي 387)در پايان اين نوشتار، هرچند كه به مسائل ريز و درشت مختلفي در خاطرات هايزر مي‌توان پرداخت اما به منظور پرهيز از تطويل بيش از حد مطلب به دو مورد به طور مختصر اشاره مي‌شود:يكي از مسائلي كه در اين خاطرات، جلب توجه مي‌نمايد ماموريت اريك فن‌ماربد در شرايط حساس و بحراني اواخر عمر رژيم پهلوي است كه هدف از آن تأمين منافع آمريكا در فروشهاي تسليحاتي به ايران بود: «دستورات واشنگتن به اريك كاملاً واضح بود: تهيه و انعقاد يك يادداشت تفاهم با ايران. او با بررسي مجدد برنامه‌ها و مشخص كردن پروژه‌هايي كه قابل توقف بود و به كاهش هزينه منجر مي‌شد يك كار بسيار عالي كرده بود. اما از اين نگران بودم كه كسي اين يادداشت را امضاء نكند.» (ص337) اين رويه آمريكا به حدي منفعت طلبانه بود كه نه تنها صداي اعتراض فرماندهان ارتش را هم بلند كرد بلكه نارضايتي خود هايزر را نيز در پي داشت: «از آنها خواستم كه در مورد انعقاد يادداشت تفاهم براي برنامه‌هاي فروش نظامي، كوتاه بيايند. در اين مورد گفتم مثل اين است كه بعضي‌ها در واشنگتن متوجه نيستند كه دولت ايران چگونه فلج و درمانده شده است.» (ص368) هنگامي كه دولت آمريكا در زمان درماندگي و بحران زدگي رژيم پهلوي، همچنان بر كسب حداكثر منافع خود اصرار دارد، مي‌توان دريافت در زمان سكون و استقرار اين رژيم و كسب درآمدهاي هنگفت نفتي، چه بر سر اين كشور آمده است.نكته قابل توجه ديگر، نحوه تعامل بدنه ارتش با حركت انقلاب است. اگرچه فرماندهان ارشد ارتش در هماهنگي با هايزر در انديشه خونريزي و كشتار مردم بودند، اما مسلماً در بدنه ارتش حركت معكوسي وجود داشت كه هر روز بر شدت و گستره آن افزوده مي‌شد. اشاراتي كه هايزر در خاطرات خود به نحوه رفتار همافران با مستشاران نظامي آمريكا در پايگاه هوايي اصفهان مي‌كند، گوشه‌اي از اين واقعيت را به نمايش مي‌گذارد: «پيام ديگر حكايت از بروز مشكلات و حوادث بيشتري در پايگاه خاتمي مي‌كرد. وقتي كه افراد ما پايگاه را ترك مي‌كردند همافران آنها را بازرسي كرده بودند تا مبادا وسيله يا قطعه‌اي همراه خود ببرند.» (ص395) وجود اين روحيه در بين قشري از نيروهاي ارتش كه عمدتاً دوره‌هاي آموزشي خود را در آمريكا گذرانده و از حقوق و مزاياي بهتري نسبت به ديگر نيروهاي ارتشي برخوردار بودند، حاكي از عمق نفوذ تفكر، انديشه و انگيز‌ه‌هاي انقلابي به درون بدنه ارتش در آن هنگام است.به طور كلي «خاطرات هايزر» مي‌تواند گوشه‌هايي از عظمت انقلاب اسلامي را بويژه براي نسلهايي كه خود از نزديك شاهد اين واقعه بزرگ نبوده‌اند، به تصوير كشد، زيرا نشان مي‌دهد آمريكا هرآنچه در توان داشت براي سد كردن راه انقلاب به كار گرفت، اما در نهايت، شكست خورد. منبع:دفتر مطالعات و تدوين تاريخ ايرانج/





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 477]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن