واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: هم زیارت شهدا هم دیدار دوست روز سوم بود، سفری که حال و هوای غریبی داشت. از همان اول ، حس کردم که قرار است اتفاق بزرگی بیفتد. ولی نمیدانستم چه اتفاقی؟!غروب شلمچه، احساسات همه را به غلیان وا داشته بود، خاک، آرام و قرار نداشت. گویا از حضور دل داده ای به وجد آمده بود. هوا، هوای وصل و دیدار بود.غروب روز سوم در شلمچه نماز جماعت اقامه کردیم. جمعیت به راه افتاد و محشری بر پا شد.صحنهای که میتوانستی با تمام وجود حضور شهدا را حس کنی. صدای گریه و نجوای مادر شهید گمنامی که از بلندگوها پخش میشد، دلها را میلرزاند. دل ها بر زبانها غالب شده و مُهر سکوت بر لبها زده بودند. هیچ کس صحبتی نمیکرد. همه سرشار از گوش جان بودند. به سمت قرارگاه شهید کازرونی حرکت کردیم به قرارگاه که رسیدیم ساعت از نیمه شب گذشته بود.
مشغول صرف شام بودیم یکی از همراهان گفت: شایعه شده که قراره «آقا»به منطقه فتح المبین بیایند. خوشحالی در چهرهها موج میزد.آن شب از شوق دیدار «آقا» خواب ،پشت پلکها حیران بود.حال و هوای بچهها، ملکوتی شد. یار و هم راه و مونس شهدا، میآید. کاروان سالار قافله رهیافتگان قرب الهی میآید. حرفها وحدیث ها پیرامون این دیدار اوج گرفت.صبح مشخص شد که توفیق این دیدار قطعی است .بعد از نماز صبح حرکت کردیم. از شوش که عبورکردیم جاده خیلی شلوغ شد. حضور مأمورین نظامی و انتظامی بیشتر مشهود بود.پس از طی مسافتی، اتوبوسها متوقف شدند.و اعلام شد: این جا به بعد باید پیاده طی کنید.به همراه اعضای کاروان به سمت یادمان فتح المبین و منطقه عملیاتی دشت عباس حرکت کردیم. ازدحام جمعیت و آن شورو شوقی که در چشمها بود، تصاویر زیبایی را رقم میزد. در طی مسیر پاسداران و مسئولان حفاظت منطقه چندین بار تذکر دادند که موبایل و دوربین و وسایل غیر ضروری همراهمان نیاوریم. از شوق دیدار کمتر کسی به این تذکرات توجه میکرد. هر چه به محل دیدار نزدیکتر شدیم، شور ونشاط بیشتری میان افراد دیده میشد. موج جمعیت هر لحظه خروشان تر از لحظهی قبل بود. کاروانهای راهیان نور به همراه مردم عرب زبان منطقه که خبردار شده و خودشان را به منطقه رسانده بودند، دلها را روانهی دیدار کرده بودند.گاه گاهی هم صدای شعارهایی با گویش محلی می شنیدیم. جایگاهی که برای سخنرانی «آقا» درست شده بود، جایگاه سادهای بود. با داربستی که بر روی تپه ای بنا شده بود.صندلیای هم که قرار بود «آقا» روی آن بنشیند زیر آفتاب قرار داشت، مثل همه مردم.پشت سر جایگاه هم، دشتی قرار داشت که در عملیات فتح المبین به عنوان یکی از محورهای اصلی عملیات بود . در میان دشت هنوز آثار سنگرهای عراقی که هدیه متخصصان صهیونسیت به صدام بود، به چشم می خورد. سنگرهایی که به گفته فرماندهان جنگ هیچ بمب وموشکی به آنها کار ساز نبود.مجری از مردم خواست ضمن حفظ آرامش، کمی عقب بروند و بنشیند. اما او هم نمیتوانست مردم را آرام کند. نه تذکرات مجری و نه گرمای هوا، هیچ کدام نتوانست دل های بی قرار را آرام کند. همه منتظر ورود مولا و مقتدایشان بودند.چه سعادتی!! هم زیارت شهدا و هم دیدار دوست!! با وجودگرمای مستقیم آفتاب، بارانی که صبح آمده، هوا را مطبوع کرده است. در همین اثنا صدای قاری بلند شد. قرائت قرآن آن هم در چنین فضایی چه دل انگیز است . قرآن که خوانده شد یک نفر بالای جایگاه رفت واشارهای به عملیات فتح المبین و فرمایش حضرت امام رحمهالله علیه نمودکه در این عملیات بروید، شما پیروزید.»مجری از مردم خواست ضمن حفظ آرامش، کمی عقب بروند و بنشیند. اما او هم نمیتوانست مردم را آرام کند. نه تذکرات مجری و نه گرمای هوا، هیچ کدام نتوانست دل های بی قرار را آرام کند. همه منتظر ورود مولا و مقتدایشان بودند.چه سعادتی!! هم زیارت شهدا و هم دیدار دوست!!برای آرام کردن جمعیت مجری از پشت میکروفون شعاری میدهد و از مردم میخواهد آن را تکرار کنند. از آقایانی که از داربستها بالا رفته اند و به بلندگوها تکیه دادهاند میخواهد که پایین بیایند تا خدا نکرده مشکلی پیش نیاید و همه بتوانند در آرامش و امنیت صحبت های رهبرشان را گوش دهند. ولی مردم تنها چیزی که برایشان مهم بود وعدهی دیدار و شوق حضور آقا بود. ثانیهها به کندی پیش می رفت.تا این که نشانههایی از ورود مبارکشان احساس می شود. ساعت حدود یازده و نیم بود که چهار هلی کوپتر از سمت راست آسمان دیده شدند. همهمه ای در میان مردم بلند شد و صدای صلوات بود که از اطراف به گوش میرسید.جمعیت، دیگر، حتی با شعار دادن هم آرام نمیشوند و صبر چند ساعته آنها با دیدن هلیکوپترها تمام شده است. با آمدن هلیکوپترها و تکاپو در اطراف جایگاه، مردم کم کم احساس میکنند که ورود آقا نزدیک است و سعی می کنند که خود را به جایگاه برسانند.ساعت نزدیک 12 است که آقا در جایگاه ظاهر شدند. همراه ایشان نماینده مردم خوزستان و فرماندهان نظامی و... دیده میشوند.آخرین باری که آقا به خوزستان و مناطق جنگی سفر کرده بودند فروردین 85 بود که در دهلاویه سخنرانی کردند البته در فرودین 81 در دو کوهه وسه سال قبل از آن نیز در فرودین 78 در شلمچه نیز سخنرانی کردند.جمعیت شور گرفته. یکی گریه میکند، یکی دست تکان میدهد، دیگری سعی میکند خودش را بالا بکشد تا شاید بتواند چند لحظه چهره نورانی( رهبرش) را ببیند.«فریاد ما اهل کوفه نیستم علی تنها بماند» توی دشت عباس پخش شد. مجری سعی میکرد مردم را آرام کند .کمی روضه خواند. البته به زبان عربی و جمعیت بومی منطقه که تعدادشان کم نبود، گریه کردند.مجری، روضه را تمام کرد و با حالت دکلمه به عربی حرفهایی زد. مردم بومی آن منطقه شروع کردن به شعار دادن.نوبت صحبتهای آقا که میشود، تمام آن سرو صدا ها به آرامش و سکوت تبدیل میشود و همه سرتا پا گوش میایستند تا بیانات حکمتآمیز آقا را بشوند. رهبر از شهدا یاد کردند. از مسافران راهیان نور و مردم خوزستان تشکر کردند. از نقش جوانان در دوران دفاع مقدس و تأکید بر این که جوان های امروز دست کمی از آن جوان ها ندارند، گفتند.«آقا» با مقایسه ایستادگی امروز مردم با زمان جنگ، تأکید کردند: «گاهی اوقات جنگ نظامی آسانتر از جنگ فکری است ملت ایران نشان داد که در جنگ عرصه های سیاسی و امنیتی ایستادگی اش از ایستادگی در جنگ نظامی کمتر نیست.»سخنان آقا ادامه داشت.»آن کسی که کشور شما را نجات داد، همین جوانهای مبارز و فداکار بودند، همین ارتش، همین بسیج، همین رزمندگان فداکار.»صحبتها که تمام شد دوباره همان شور و شعارهای قبل از سخنرانی شروع شد. همه میخواستند رهبرشان را بدرقه کنند. آقا هم مانند همیشه دستان مبارکشان را بلند کردند و رو به جمعیت با خندهای بر لب نگاه میکردند. آقا که رفتند به دورو برم نگاه کردم.بعضی دل نوشتههای را روی کاغذ میآوردند و بعضیها هم گریه می کردند....بیرون از منطقه، ایستگاه های صلواتی با لیوان های شربت از مردم پذیرایی و اندکی از گرما و عطش افراد کم میکردند.در راه بازگشت، ترافیک سنگینی برقرار بود. به نحوی که اکثر زائران پیاده روی را بر سوار شدن بر اتوبوسها ترجیح دادند. ظهر برای ناهار به شوش رفتیم تا هم زیارتی کرده باشیم و هم ناهاری بخوریم . امسال زائرین سرزمین های نور، توفیق مضاعفی کسب کردند. هنوز هم طعم این دیدار ، روح و جان کاروانیان را متنعّم میکند.با خدای شهیدان نجوا کردم و گفتم: خدایا! ما را از رهروان راه شهدا و پیروان ولایت قرار بده .آمین یا رب العالمین بخش فرهنگ پایداری تبیانمنبع :ماهنامه شمیم عشق
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 421]