محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1826463031
شرح قصيده ي بحتري در وصف ايوان کسري (2)
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
شرح قصيده ي بحتري در وصف ايوان کسري (2) نويسنده: دکتر يدالله رفيعي(استاديار دانشگاه آزاد اسلامي تبريز) 18- نقل الدهر عهدهن من الجد ده، حتي غدون انضاء لبسلغت: انضاء جمع انضو: لاغري و اينجا کهنگي و اندراس اللبس: اشتباه يا جمع اللباس است به معناي جامه. الحده: نوي و تازگي معني: روزگار زمان آنها را از نوي و تازگي بگرداند تا اينکه آنقدر کهنه شوند که انسان در تشخيص آن دچار اشتباه مي شود يا تا اينکه کهنه جامگان شدند. 19- فکان الجرماز، من عدم الان س،و إخلاقه، بنيه رمسلغت: الجرماز: گونه اي از انواع کاخ و ساختمان، نام ساختماني در مدائن که از بين رفته است. البنيه: ساختمان: الرمس: قبر.معني: قصر جرماز به خاطر نداشتن انيس و مونس و کهنه شدنش مانند ساختمان گورستاني است. 20- لوتراه، علمت ان الليالي جعلت مأتما، بعد عرس معني: اگر تو آنرا بنگري درمي يابي که روزگار بعد از عروسي و شادي، عزا در آن به پا کرده است. 21- و هو ينبک من عجائب قوم لا يشاب البيات فيهم بليسلغت: اللَبس و اللُبس: اشتباه معني: و آن ساختمان به تو خير از عجائب قومي مي دهد که سخن در باره ي ايشان به اشتباه نمي آميزد. (ضمير «هو» به قصر جرماز بر مي گردد.22- فاذا ما رأيت صوره أنطاکيه، ارتعت بين روم و فرسلغت: أنطاکيه: شهري است در شمال سوريه و الآن جزء ترکيه است. تصوير شهر انطاکيه در ايوان مدائن بود. ارتعت: إرتاع: يرتاع: ترسيدي.معني: چون نقش نبرد انطاکيه را که بين دو کشور روم و ايران بود بر ايوان مدائن ببيني مي ترسي.23- والمنايا موائل و أنوشرو ان يزجي الصفوف تحت الدرفسلغت: موائل، جمع لامائله: پايه چراغ، اينجا يعني حضور داشتن، يزجي: مي راند. الدرفس: پرچم بزرگ، درفش کاوياني. معني: و مرگها ايستاده اند و انوشيروان صفهاي سپاه را زير درفش کاوياني مي راند و پس و پيش مي کند 24- في اخضرار من اللباس، علي إصفر، يختال في صبيغه و رسلغت: يختال: کبر مي ورزد: الورس: گياهي است مانند کنجد، پوست دانه آن قرمز است و در رنگرزي بکار مي رود. معني: و او در لباسهاي سبز بر اسبي زرد رنگ که متمايل به قرمز چون گياه و رس است با تکبر راه مي رود. 25- و عراک الرجال، يبن يديه، في خفوت منهم و اغماض جرسلغت: العراک: در گيري. الخفوت: سکوت. الجرس: صداي کممعني: و در درگيري مردان در مقابل او در آرامش و سکوت و بدون سرو صدا انجام مي شود. 26- من مشيح يهوي بعامل رمح و مليح من السنان بترسلغت: المشيح: يورش کننده «مقابل مشيح يهوي بر محه» جنگجويي که با نيزه به دشمن روي آورد و حمله کند. عامل الرمح: قسمت نزديک به سر نيزه. السنان: سرنيزه. المليح: کسي که بترسد و از چيزي پرهيز کند. الترس: سپر. مليح من السنان بترس: کسي که در برابر نيزه اي که به سوي او مي آيد در پناه سپر قرار گيرد. معني: در آن تصوير کساني هستند که با نيزه و سر نيزه حمله مي کنند و کساني ديگر که از ترس نيزه در پناه سپر قرار مي گيرند. 27- تصف العين انهم جد احيا ءَ، لهم، بينهم، اشاره خرسلغت: الجد: حقيقي و واقعي، تلاش و کوششمعني: بقدري اين تصوير دقيق است که چشم مي پندارد آن افراد زنده هستند با هم مي جنگند ولي لال هستند و صدايي از آنها خارج نمي شود. 28- يعتلي فهم ارتيابي، حتي تتقراهم يداي بلمس لغت: يعتلي: زياد مي شود. تتقراهم، آنها را دنبال مي کند. معني: شک من درباره زنده بودن آنها بالا مي رود تا جايي که دستان من به دنبال آنها مي رود تا آنها را لمس کند و دريابد که واقعاً زنده هستند يا نه. 30- من مدام تقولها هي نجم، اصوأ الليل، أو مجاجه شمسلغت: المدام: شراب. تقولها: مي پنداري. المجاجه: عصاره هر چيزي و اينجا مراد اشعه خورشيد است. معني: از شرابي ما را سيراب کرد، که تو پنداري ستاره ائي است که شب را روشن مي کند يا شعاع خورشيد است. 31-و تراها، إذا أجدت سرورا و ارتياحا للشارب المتحسي32- افرغت في الزجاج من کل قلب، فهي محبوبه الي کل نفسلغت: أجدت: تازگي بخشيد. نو کرد. المتحسي: کسي که شراب را جرعه جرعه بخورد. اُفرغت: ريخته شد. معني: آن هنگام که اين باده، شادي جرعه نوش را تازه و نو گرداند گوئي که از هر دلي در پياله ريخته شده است. از اين رو نزد هر رواني محبوب است. 33-و توهمت أن مسري ابروي ز معاطيّ، والبلهبذ إنسيلغت: المعاطي: هم پياله. البلهبذ: باربد يا باربذ، نام مطرب خسرو پرويز است که اصل جهرمي بوده است. الانس: همدم معني: و خيال کردم که خسرو پرويز هم پياله من و باربد همدم من است. 34- حلم مطبق علي اشک عيني أم أمان غيرن ظني و حدسي؟لغت: الحلم: رويا، خواب که شخص خفته مي بيند. الاماني: جمع الامنيه آرزو. معني: آيا آنچه را که مي بينم رويا است که چشم مرا به شک انداخته است يا آرزوهايي که حدس و گمان مرا تغيير داده است. 35- و کان الايوان من عجب اصن عه، جوب في جنب أرعن جلسلغت: الجوب: اگر مصدر جاب يجوب باشد به معناي بريدن و شکافتن است و گرنه به معناي سپر است. الارعن: نادان و تهي مغز، کوه بلند و دراز. الجلس: نادان، گول، ابله، قوي هيکل و احمق. الجلس: زمين سخت، زمين بلند. معني: اين بيت را به دو طريق مي توان معني کرد: 1-اين کاخ آنقدر شگفت انگيز ساخته شده است که مانند سپري است بر روي سر مرد قوي هيکل و احمق، از جهت گرد بودن طاقهاي آن و اينکه در کنار ساختمان عظيمي بنا شده است. 2-اين کاخ، شگفت انگيز ساخته شده و مانند شکافي (غاري) است که در کنار کوهي عظيم و بلند ايجاد شده باشد. 36- يتظني، من الکابه، أن يبدو لعيني مصبح أو ممسي،37- مزحجا بالفراق عن انس إلف عز، أو مرهقاً بتطليق عرسلغت: المزعج: ناراحت شده. الکابه: غم و اندوه. يبدوله: براي او امري آشکار شد، پديد آمد. الانس: مهرباني و همدمي. الألف، دوست، رفيق.المرهق: به زحمت افتاده، مظلوم. معني: ايوان، از شدت غم و اندوه، در برابر ديدگان مسافران و رهگذراني که صبح و شام بر آن مي گذرند چنين مي نمايد که گوئي از دوري دوست دمساز و ارجمند ملول گشته يا به طلاق همسر مهربان خود مجبور گرديده است. (اين ايوان از بس محزون و غم آلوده و پريشان است که گوئي کسي است که از دوست عزيز و ناياب خود جدا شده يا همسر غمگسار خود را به اجبار رها کرده است.)38-عکست حظه الليالي، و بات ال مشتري فيه، و هو کوکب نحسلغت: المشتري: سياره مشتري که در انگليسي آنرا ژوپيتر و در فارسي برجيس مي نامند و آن سياره خوشبختي است ولي شاعر معتقد است که در اين قصر به خاطر مصائبي که در آن پيش آمده، سياره ي مشتري، نحس و شوم گشته است. معني: روزگار بخت و اقبال اين قصر را برگردانده است و مشتري که سياره ي خوشبختي است در اين قصر بدل به سياره ي بدبختي شده است. 39- فهو يبدي بجلدا، و عليه کلکل من کلاکل الدهر مرسيلغت: التجلد: صبر. الکلاکل: سينه. المرسي: ثابت و استوار. معني: او صبر خود را آشکار مي کند. (صبر پيشه مي سازد) و او را سينه اي است ثابت و استوار از سينه هاي دنيا (روزگار).40- لم يعبه أن بز من بسط الذيباج، و استل من ستنور الدمقسلغت: بز: گرفته شد. استل: کشيده شد، همچنان که شمشير از نيام بيرون کشيده مي شود. الديباج: ديبا، لباسي که تار و پودش ابريشم باشد. اصل کلمه فارسي و «ديوبافت» است. الدمقس: ابريشم سفيد. معني: بر او عيبي وارد نشد (خرده گرفته نشد) که فرشهاي حرير از او گرفته شد و پرده هاي ابريشم سفيد از آن بيرون کشيده شد. 41- مشمخر، تغلوله شرفات رفعت في رووس رضوي و قدسلغت: المشمخر: بلند. تغلو: بالا مي رود. الشرفه: طبقه بالاي ساختمان، بالکن. رضوي: نام کوهي است در مدينه نزديک ينبع. قدس: نام کوهي است بلند در سرزمين نجد. معني اين کاخ بسيار بلند است با بالکنهاي بلند که گويا اين بالکنها بر قله دو کوه رضوي و قدس قرار گرفته (اين کاخ به مانند آن دو کوه است در بلندي).42- لابسات من البياض، فماتبصرمنها، الافلانل برسلغت: الفلائل: جمع فليله، موي انبوه، در بسياري از کتابها به جاي اين کلمه غلائل آمده است و غلائل جمع غلاله است يعني زيرپوش، زيرپيراهني. البرس: پنبه. معني: بالکنها سفيدپوش هستند به گونه اي که چشم، آنها را فقط به صورت انبوهي از پنبه مي بيند. 43- ليس بدري أصنع إنس لجنءسکنوه، أم صنع جن لإنسمعني: معلوم نيست که انسان براي جن ساخته شده است که اجنه در آن سکوت کند يا اجنه آن را براي انسان ساخته اند. 44- غير اني أراه يشهد أن لم يک بانيه، في الملوک، بنکسلغت: النکس: مرد ناتوان و فرومايه که سودي به ديگران نداشته باشد. آنکه از دليري و بخشش به دور باشد. معني: البته من معتقدم که اين کاخ بيانگر اين است که سازنده آن در ميان پادشاهان آدم پست و فرومايه اي نبوده است. 45- فکانيأاري المراتب و القوم، إذا ما بلغت آخر حسيمعني: وقتي کاملاًاحساس مي کنم گويا آن درجات و آن قوم را مي بينم. (در اينجا شاعر به عالم خيال رفته و مي گويد من ايرانيان را مي بينم و حتي مراتب و جايگاه آنها را احساس مي کنم )46- و کان الوفود ضاحين حسريمن وقوف، خلف الزحام، و خنس لغت: الوفود: هيئتهاي نمايندگي. الضاحين: آفتاب نشينان، کساني که زير آفتاب هستند. الحسري: جمع حسير: درمانده و خسته. سربرهنه. الزحام: ازدحام جمعيت، فشار مردم در جاي تنگ، الخنس: جمع الاخنس: عقب مانده.معني: گويا هيئتهاي نمايندگي در زير آفتاب پشت سر هم به خدمت خسرو مي روند و بخاطر احترام به او سرهاي خود را برهنه کرده اند. و يا چون زياد به نوبت ايستاده اند خسته و درمانده شده اند. 47- و کان القيان، وسطالمقاصير،يرجحن بين حو و لغسلغت: القيان جمع القينه: کنيزان آواز خوان. المقاصير جمع المقصوره: خانه وسيع و محفوظ، يکي از اتاقهاي خانه، يرجحن: تاب مي خورند. الحو جمع الحواء: زني با لبهاي کبود و گندمگون. لعس، جمع العساء: زني با لبان سياه. معني: گويا کنيزان آواز خوان با لباني کبود و سياه وسط اتاقها تاب مي خورند. (مي رقصند)48- و کان الاقاء اول من أم س،و وشک الفراق أول أمسمعني: گويا ديدار من با ساسانيان پريروز رخ داده است و ديروز از آنها جدا شدم. 49- و کان الذي يريد اتباعاطامع في الحوقهم صبح خمسمعني: گويا کسي که مي خواهد به دنبال آنها برود، صبح روز پنجم به آنها خواهد رسيد. 50- عمرت للسرور دهرا فصارت للتعزي، رباعهم و التاسيلغت: الرباع جمع الربع: خانه، محله. معني: خانه هاي آنها مدتي را در شادي گذرانده سپس به عزا و غم و ماتم گرفته شده است (زماني آباد شدند تا ساکنان و بينندگان آن شاد گردند ليک چون دست روزگار ساسانيان را فرو گرفت کاخهاي آباد به ويراني گراييد و شادماني بينندگان به اندوه منتهي شد.)51- فلها أن أعينها بدموع موقفات علي الصبابه، حبسمعني: حق آن خانه ها است که من آنها را ياري کنم با اشکهايي که بر عشق، محبوس شده است. (اشکي که در سوز عشق ريخته نشده است.)52- ذاک عندي و ليست الدار داري،باقتراب منها، و لا الجنس جنسيمعني: آنجا متعلق به من است در حالي که نه خانه من نزديک آنجاست و نه من از جنس آنها هستم. 53- غير نعمي لأهلها عند اهلي، غرسوا، من ذکائها، خير غرسلغت: النهي: نيکي و احسان. الذکاء: تمام هر چيزي و اينجا مراد نيکي و احسان است. معني: جز حق نعمتي که صاحبان آنجا را بر مردم من است و نهال نعمتي که با باليدنش بهترين درختي است که کاشته اند. و از پرباري و فزوني خود نهال نيکي را در ميان ما نشاندند. (نيکي کردند و نيکي آنها روي کار آوردن دولت عباسي بود. شايد شاعر در اين بيت و ابيات بعد اشاره مي کند به کمک ايرانيان در زمان انوشيروان به سيف بن ذي يزن پادشاه يمن در جنگ با حبشه به رهبري فرمانده «ارياط» چون شاعر قحطاني است و منسوب به يمني ها است.)54- أيدوا ملکنا و شدوا قواه بکماه، تحت السنور، حمسلغت: الکماه: جمع الکمي: شجاع، غرق در سلاح. السنور: يک نوع زره. حمس: جمع أحمس: نيرومند و غيرتمند. معني: آنها پادشاهان ما را تاييد کردند و با نيروهاي غرق در سلاح و زره پوش و غيرتمند ما را ياري کردند. 55- و أعانوا علي اکتائب أريا ط بطعن عي النحور، و دعسلغت: کتائب جمع کتيبه: لشکر. أرياط: نام فرمانده سپاه حبشيها. الدعس: لگدمال کردن، نيزه زدن معني: به سيف بن ذي يزن کمک کردند و به لشکريان ارياط حمله بردند و نيزه در سينه آنها فرو بردند و آنها را لگدمال کردند. 56- و أراني، من بعد، أکلف بالاشراف طراً من کل سنخ و إسلغت: کلف به: شيفته او شد. طرا: همه. السنخ: اصل و نسب. الاس: پايه و اصل معني: از اين به بعد اين ايوان مرا بر آن داشت که شيفته تمام اشراف شوم از هر تيره و نژادي که باشند. نکاتي صرفي و نحوي و بلاغي: 1.شاعر نفس و روان خود را به جامه اي پاک تشبيه که آنرا از چرکين شدن بدور داشته است. استعاره ي بالکنايه و تخييليه. 2.التماس: مفعول له. 3.بلغ: مبتدا و عندي به خبر. تطفيف: مفعول مطلق نوعي. شاعر ايام را به فروشنده اي تشبيه کرده است و تطفيف را براي آن بکار برده و عيش را به کالا و متاع تشبيه کرده است. 4.بعيد: خبر مقدم. ما: مبداي مؤخر. علل صفت سبي براي رفه. شرب: فاعل علل.5.محمولا:خبر أصبح و هوي اسم آن تقديرا مرفوع 6.اشتراء: مبتدا. العراق: مفعول به براي اشتاء. خطه: بدل براي عراق. بعد: ظرف متعلق به خبر محذوف.7.مزاولا: حال. 8.قديما: مفعول فيه. ذا: حال. آبيات: صفات براي هنات و شمس صفت دوم براي هنات. 10.مصدر مؤول مجرور است به حرف جز محذو ف. غير: مفعول به دوم. 11.عنس: مفعول به براي فعل وجهت. 12.من آل: جار و مجرور متعلق است به صفت محذوف. درس: صفت دوم براي محل. 14.عال: صفت براي موصف محذوف يعني قصر عال. مشرف: صفت دوم. يا صفت براي عال چون عالي صفتي است که جانشين موصوف شده است پس مي تواند موصوف هم واقع شود. 15.مغلق: صفت براي قصر محذوف در بيت قبل. باب: نايب فاعل براي مغلق. 16.حلل: خبر براي مبتداي محذوف: «دهي» 17.مساع: معطوف به حلل و تقديرا مرفوع. المحاباه: مبتدا و خبر آن «موجود» محذوف.18.أنضاء: خبر براي غدون. 31.سرورا: مفعول به براي اجدت. 32.حلم: خبر براي مبتداي محذوف. مطبق براي حلم. عين مفعول به است براي مطبق. 36. نائب فاعل يتظني: ضمير مستتر هو است که به ايوان بر مي گردد و مصدر مؤول «أن يبدو» مفعول به دوم است. مزعجاً حال است براي فاعل يبدو. 40. مصدر مؤول «أن بز» فاعل براي لم يعب.
#فرهنگ و هنر#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 544]
صفحات پیشنهادی
شرح قصيده ي بحتري در وصف ايوان کسري (2)
شرح قصيده ي بحتري در وصف ايوان کسري (2)-شرح قصيده ي بحتري در وصف ايوان کسري (2) نويسنده: دکتر يدالله رفيعي(استاديار دانشگاه آزاد اسلامي تبريز) 18- ...
شرح قصيده ي بحتري در وصف ايوان کسري (2)-شرح قصيده ي بحتري در وصف ايوان کسري (2) نويسنده: دکتر يدالله رفيعي(استاديار دانشگاه آزاد اسلامي تبريز) 18- ...
شرح جلوه
شرح جلوه ديــــــــــدهاى نيست نبيند رخ زيبــــــــــــاى تو را نيست گـوشى كه ... شرح قصيده ي بحتري در وصف ايوان کسري (1)-شرح قصيده ي بحتري در وصف ايوان . ... جلوه های ویژه در سريال يوسف پيامبر(ع) - 2 در این قسمت به شرح جلوه های بصری قسمت ...
شرح جلوه ديــــــــــدهاى نيست نبيند رخ زيبــــــــــــاى تو را نيست گـوشى كه ... شرح قصيده ي بحتري در وصف ايوان کسري (1)-شرح قصيده ي بحتري در وصف ايوان . ... جلوه های ویژه در سريال يوسف پيامبر(ع) - 2 در این قسمت به شرح جلوه های بصری قسمت ...
نائب فاعل
شرح قصيده ي بحتري در وصف ايوان کسري (2) نائب فاعل يتظني: ضمير مستتر هو است که به ايوان بر مي گردد و مصدر مؤول «أن يبدو» مفعول به دوم است. مزعجاً حال است ...
شرح قصيده ي بحتري در وصف ايوان کسري (2) نائب فاعل يتظني: ضمير مستتر هو است که به ايوان بر مي گردد و مصدر مؤول «أن يبدو» مفعول به دوم است. مزعجاً حال است ...
پايان عمر يحيي (ع)
[2] (و طبق پارهاي از روايات در محراب عبادت در مسجد بيت المقدس به سر ميبرد) مأموران جلاد سراغ او آمدند و او را دستگير .... شرح قصيده ي بحتري در وصف ايوان کسري (1) ...
[2] (و طبق پارهاي از روايات در محراب عبادت در مسجد بيت المقدس به سر ميبرد) مأموران جلاد سراغ او آمدند و او را دستگير .... شرح قصيده ي بحتري در وصف ايوان کسري (1) ...
کعبه در آثار خاقاني (2)
کعبه در آثار خاقاني (2) نويسنده: ليلا مرندي خاقاني علاوه بر تحفه العراقين در ديوان اشعارش نيز قصايد غرايي در .... شرح قصيده ي بحتري در وصف ايوان کسري (2) ...
کعبه در آثار خاقاني (2) نويسنده: ليلا مرندي خاقاني علاوه بر تحفه العراقين در ديوان اشعارش نيز قصايد غرايي در .... شرح قصيده ي بحتري در وصف ايوان کسري (2) ...
مفعول له (مفعول لأجله)
شرح قصيده ي بحتري در وصف ايوان کسري (2) 2.التماس: مفعول له. 3.بلغ: مبتدا و عندي به خبر. تطفيف: مفعول مطلق نوعي. شاعر ايام را به فروشنده اي تشبيه کرده است و ...
شرح قصيده ي بحتري در وصف ايوان کسري (2) 2.التماس: مفعول له. 3.بلغ: مبتدا و عندي به خبر. تطفيف: مفعول مطلق نوعي. شاعر ايام را به فروشنده اي تشبيه کرده است و ...
کوکتل پرتقال و گلابي
شرح قصيده ي بحتري در وصف ايوان کسري (1) · شرح قصيده ي بحتري در وصف ايوان کسري (2) · تأثير آيات و احاديث در اشعار اقبال لاهوري (1). . مطالب پیشین ...
شرح قصيده ي بحتري در وصف ايوان کسري (1) · شرح قصيده ي بحتري در وصف ايوان کسري (2) · تأثير آيات و احاديث در اشعار اقبال لاهوري (1). . مطالب پیشین ...
تأثير آيات و احاديث در اشعار اقبال لاهوري (3)
بقره (2)آيه 30. ... بوريا ممنون خواب راحتش تاج کسري زير پاي امتش مصراع اول اشاره به زندگي ساده پيامبر و مصراع دوم .... شرح قصيده ي بحتري در وصف ايوان کسري (2) ...
بقره (2)آيه 30. ... بوريا ممنون خواب راحتش تاج کسري زير پاي امتش مصراع اول اشاره به زندگي ساده پيامبر و مصراع دوم .... شرح قصيده ي بحتري در وصف ايوان کسري (2) ...
تأثير آيات و احاديث در اشعار اقبال لاهوري (2)
بقره (2)آيه 245. ... رازها با مرد بازگوي شرح رمز کل يوم بازگوي (ص314)يسئله من في السموات و الارض کل يوم هو في .... شرح قصيده ي بحتري در وصف ايوان کسري (2) ...
بقره (2)آيه 245. ... رازها با مرد بازگوي شرح رمز کل يوم بازگوي (ص314)يسئله من في السموات و الارض کل يوم هو في .... شرح قصيده ي بحتري در وصف ايوان کسري (2) ...
سرزمین من خسته خسته از جفا
دل نوشته هایی در سوگ سید الشهدا(علیه السلام) – (2) از اين روزگار ظلماني خسته ايم. ... شرح قصيده ي بحتري در وصف ايوان کسري (1) مقايسه ي بين سرزمين ايران و شبه ...
دل نوشته هایی در سوگ سید الشهدا(علیه السلام) – (2) از اين روزگار ظلماني خسته ايم. ... شرح قصيده ي بحتري در وصف ايوان کسري (1) مقايسه ي بين سرزمين ايران و شبه ...
-
فرهنگ و هنر
پربازدیدترینها