تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 28 اسفند 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):كسى كه كارهاى خود را به خدا بسپارد همواره از آسايش و خير و بركت در زندگى برخوردار اس...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

خرید پرینتر سه بعدی

سایبان ماشین

armanekasbokar

armanetejarat

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

بانک کتاب

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

قیمت فرش

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

خرید از چین

خرید از چین

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

خودارزیابی چیست

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

کلینیک دندانپزشکی سعادت آباد

پی ال سی زیمنس

دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک

تعمیر سرووموتور

تحصیل پزشکی در چین

مجله سلامت و پزشکی

تریلی چادری

خرید یوسی

مهاجرت به استرالیا

ایونا

تعمیرگاه هیوندای

کاشت ابرو با خواب طبیعی

هدایای تبلیغاتی

خرید عسل

صندوق سهامی

تزریق ژل

خرید زعفران مرغوب

تحصیل آنلاین آمریکا

سوالات آیین نامه

سمپاشی سوسک فاضلاب

بهترین دکتر پروتز سینه در تهران

صندلی گیمینگ

دفترچه تبلیغاتی

خرید سی پی

قالیشویی کرج

سررسید 1404

تقویم رومیزی 1404

ویزای توریستی ژاپن

قالیشویی اسلامشهر

قفسه فروشگاهی

چراغ خطی

ابزارهای هوش مصنوعی

آموزش مکالمه عربی

اینتیتر

استابلایزر

خرید لباس

7 little words daily answers

7 little words daily answers

7 little words daily answers

گوشی موبایل اقساطی

ماساژور تفنگی

قیمت ساندویچ پانل

مجوز آژانس مسافرتی

پنجره دوجداره

خرید رنگ نمای ساختمان

ناب مووی

خرید عطر

قرص اسلیم پلاس

nyt mini crossword answers

مشاوره تبلیغاتی رایگان

دانلود فیلم

قیمت ایکس باکس

نمایندگی دوو تهران

مهد کودک

پخش زنده شبکه ورزش

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1866187793




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

ثواب جمع ‏کن‏های فراری!


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: ثواب جمع ‏کن‏های فراری!من و علی تازه به گردان آمده بودیم و فقط همدیگر را می‏شناختیم! دوست داشتم به اطراف سرک بکشم و بفهمم در کجا هستم و دوست و رفیقی پیدا کنم، امّا مگر علی می‏گذاشت؟ دم به دقیقه وقتی می‏دید بی‌کارم و می‏خواهم به سیاحت و بازدید از اطراف بروم، یقه‏ام را می‏گرفت و غرولندکنان می‏گفت: گوش کن سعید، من و تو نیامده‏ایم اینجا عمرمان را به بطالت بگذرانیم. اینجا جبهه‏اس، وقتی بردن‏مان خط مقدم یا عملیات با دشمن می‏جنگیم و وقتی اینجا در اردوگاه هستیم باید کار خیر بکنیم و ثواب جمع کنیم. پس بازیگوشی را بگذار کنار و دنبال من بیا!
لبخند های خاکی
بد مصب انگار مأمور شده بود که مرا از تفریحات و گشت و گذار ممنوع کند و برای آخرتم توشه و ثواب جمع کند. هر چی می‏گفتم: آخر این همه آدم اینجا پلاس‏اند، آن وقت من بدبخت باید به فکر ثواب و روز قیامت باشم؟ علی تو چشمانم خیره می‏شد و صدا کلفت می‏کرد که: من با دیگران کار ندارم، اما مادرت تو را به من سپرده. باید مراقبت باشم. ـ ترمز کن ببینم، چی چی مادرت تو را به من سپرده؟ هم مادر تو و هم مادر من ما را به هم سپردند. زرنگی نکن! ـ من از تو پنج روز بزرگ ‌ترم. به حرف بزرگ‌ تر گوش کن! دیگر داشتم از دستش ذله می‏شدم. شده بودیم مسئول نظافت دور و اطراف و شستن رخت چرک‏ها و ظرف و ظروف نشسته کنار منبع آب. کشیک می‏کشید و همین که می‏دید یکی لباسش کنار منبع آب مانده. دستم را می‏کشید و می‏رفتیم سراغ لباس‏ها. از بس لباس و ظرف شسته بودم، کف دستانم مثل آینه برق می‏زد! بس که جارو زده بودم، داشتم کمردرد می‏گرفتم. واکس زدن پوتین بچه‏ها و تمیز کردن سلاح دیگران که بماند! آن روز جمعه هم گیر داد که برویم حمام و غسل جمعه بگیریم که کلی ثواب دارد. بین راه بقچه حمام به بغل گفتم: می‏گویم علی، با این همه ثواب که من و تو جمع کردیم تا صد پشتمان هم گارانتی به بهشت می‏روند و روی جهنم را نمی‏بینند. علی ترش کرد و گفت: با همین حرفها ثوابت را از بین می‏بری. ـ بابا تو چه قدر مقدس شده‏ای. حتی پیش نماز مسجدمان هم این قدر سفت و سخت به جمع کردن ثواب نچسبیده که تو چسبیدی. ـ آنجا را ببین. آخ جان لباس نشسته! داشت گریه‏ام می‏گرفت. ـ علی تو را به خدا بی‏خیال شو. من فقط می‏خواهم ثواب غسل جمعه را ببرم. ثواب شستن لباس مردم مال خودت. ـ من رفیق نیمه‌ راه نیستم. دو تایی شریک‏ایم! بی‏معرفت کم که نمی‏آورد! بالای کابین حمام صحرایی روی در یک‌ دست لباس به من و علی چشمک می‏زد. تو حمام هم شیر آب باز بود و یک نفر زیر دوش خودش را می‏شست. لباس‏ها را برداشتیم و رفتیم کنار منبع آب و شروع کردیم به شستن. علی ساکت بود. برای اینکه سر حرف را باز کنم، گفتم: علی نظرت راجع به فرمانده گردان چیه؟ ـ چطور؟ ـ من که ازش خیلی می‏ترسم. با آن صدای کلفتش وقتی کله سحر داد می‏زند: از جلو، از راست نظام! برق از چشمانم می‏پرد. ـ داری غیبت می‏کنی‏ها. دو پا داشتم و دو پای دیگر قرض کردم و الفرار! لحظه‏ای بعد دیدم که علی هم دوان پشت سرم می‏آید. هر دو در حالی که هنوز نعره فرمانده از حمام صحرایی به گوش می‏رسید از آنجا دور شدیم! دیگر نمی‏دانم کدام بیچاره‏ای لباس‏های خیس را برای فرمانده برد و چه بر سرش آمد! ـ چه غیبتی؟ منظورم اینه که با آن چشمان عقابی و ریزش اگر به هر کی چشم غره برود طرف حتماً خودش را خیس می‏کند. اگر داد بزند که طرف خودش را سبک هم می‏کند! و به حرف خودم خندیدم. علی ترش کرد و گفت: باید بروی ازش حلالیت بخواهی. غیبت کردی. خنده روی صورتم ماسید. تته پته‏ کنان گفتم: منظوری نداشتم. خواستم حرفی زده باشم. علی جدی و محکم گفت: من این حرف‌ها سرم نمی‏شود. یا می‏روی ازش حلالیت می‏طلبی یا خودم این کار را می‏کنم. ـ بیچاره آن وقت جفت‏مان را با یک پس گردنی از گردان بیرون می‏کند. ـ عیبی ندارد. من.... ناگهان یک جیغ بنفش بلند شد و بعد نعره گوش‏ نواز فرمانده گردان از داخل کابین حمام صحرایی بدنم را لرزاند. آهای ی ی ی! کدام بی‏مزه لباس‏های مرا از اینجا برداشت؟! به پشت روی زمین افتادم. علی خشکش زده بود. بار دیگر نعره فرمانده در و پیکر حمام صحرایی را لرزاند: وای به حال کسی که لباس‏های مرا برده. بشمار سه لباس‏ها را بیاورد والّا پوست کله‏اش را می‏کنم. فهمیدم باید چکار کنم. در حال بلند شدن گفتم: من اصلاً دوست دارم جهنمی بشوم. برو هم لباسش را بده. هم برای غیبت ازش حلالیت بگیر. و دو پا داشتم و دو پای دیگر قرض کردم و الفرار! لحظه‏ای بعد دیدم که علی هم دوان پشت سرم می‏آید. هر دو در حالی که هنوز نعره فرمانده از حمام صحرایی به گوش می‏رسید از آنجا دور شدیم! دیگر نمی‏دانم کدام بیچاره‏ای لباس‏های خیس را برای فرمانده برد و چه بر سرش آمد!  مطالب خواندنی : دانلود کتاب داماد فرمانده فرزندان ایرانیمنظررهبر درمورد کتاب"خداحافظ کرخه" صد قدم  به راست، پنجاه تا به چپ‏ایرانی گیلانیزدید به خاک ریز !چاخان چی های محله آمیرزا عبدالطمع  پفك‌خوری عراقی‌ها شكست قهرمان فینال كشتی آسیا ترکش ولگرد  نویسنده : داوود امیریانتنظیم : رها آرامی - فرهنگ پایداری تبیان





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 339]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن