واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: مکر خدا به چه معناست؟
«بعد از وفات ابوطالب و خدیجه، سختگیری بر رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) به حد اعلا رسید در این میان خدا وسیله عجیبی فراهم کرد. مردم مدینه دو قبیله بودند به نام اوس و خزرج که همیشه با هم جنگ داشتند. یک نفر از آنها به نام اسعدبن زراره به مکه می آید برای اینکه از قریش استمداد کند... اتفاقا او موقعی برای طواف می رود که رسول اکرم(صلی الله علیه وآله) در کنار کعبه در حجر اسماعیل نشسته بودند و با خودشان قرآن می خواندند. در گوش این شخص پنبه کرده بودند... یک وقت با خودش فکر کرد عجب دیوانگی است که من گوشهایم را پنبه کرده ام... پنبه از گوشش بیرون انداخت. آیات قرآن را شنید. تمایل پیدا کرد. این امر منشأ آشنایی مردم مدینه با رسول اکرم شد.» (آشنایی با قرآن، ج3، ص 26 و 27 ) «بعد حضرت رسول(صلی الله علیه و آله) مصعب بن عمیر را به مدینه فرستادند و او در آنجا به مردم قرآن تعلیم داد.» (همان، ص27)«تقریبا جوّ مدینه مساعد شد. قریش هم روز به روز بر سختگیری خود می افزودند، و در نهایت امر تصمیم گرفتند که دیگر کار رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) را یکسره کنند. در دارالندوه تشکیل جلسه دادند که این آیه قرآن[30 انفال] اشاره به آنهاست.» (همان، ص28 )«در آن مجلس شیخ نجدی هم اظهار نظر کرد و در آخر هم نظر شیخ نجدی تصویب شد... مورد قبول واقع شد که او را بکشند ولی به این شکل که از هر یک از قبایل قریش یک نفر در کشتن شرکت کند و از بنی هاشم هم یک نفر باشد و دسته جمعی او را بکشند و به این ترتیب خونش را لوث کنند... همان شبی که اینها تصمیم گرفتند.. وحی الهی بر پیغمبر اکرم(صلی الله علیه و آله) نازل شد: " وَ إذ یَمکُر بِکَ الذین کفروا لِیُثبِتوک أو یَقتُلوک..." از مکه بیرون برو.» «در این جهت حتی یک نفر تشکیک نکرده است که پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) علی علیه السلام را خواست و فرمود: علی جان! تو امشب باید برای من فداکاری کنی.» (همان، ص 29 و 30 ) خدا چنان نیست که آنها را عذاب کند در حالی که تو(پیامبر) در میان آنها هستی، و خدا چنان نیست که آنها را عذاب کند در حالی که گنهکارند و استغفار می کنند. در نهج البلاغه نقل شده که: خدا در امان داشت؛ اول رسول خدا و دوم استغفار. ایها الناس! یک امان رفت، امان دیگر را میان خودتان حفظ کنید.معنای مکر خداآیا خداوند متعال حیله می کند یا معنای مکر چیزی جز این است؟ «مکر نقشه ای است که هدفش روشن نیست. اگر انسان نقشه ای بکشد که آن نقشه هدف معینی در نظر دارد اما مردم که می بینند خیال می کنند برای هدف دیگری است، این را می گویند «مکر»؛ خدا هم گاهی حوادث را طوری به وجود می آورد که انسان نمی داند این حادثه برای فلان هدف و مقصد است ... حالا قرآن می گوید ببینید خداوند پیغمبر را در چه سختیهایی به چه نحوی کمک و مدد کرد. آنها نقشه کشیدند و فکر کردند و سیاست بکار بردند ولی نمی دانستند که خدا اگر بخواهد، مکر او بالاتر است.»(همان، ص 33) بهانه جویی مدعیان بشری بودن قرآن
«می دانیم که ابزار پیغمبر، معجزه پیغمبر و آن چیزی که برای پیغمبر نظیر عصای موسی بود، قرآن بود و بس. و پیغمبر مددکار دیگری نداشت... قریش ناچار بود با این وسیله پیغمبر به مبارزه بپردازد. پیغمبر می گفت این کتاب، سخن خدا و مافوق سخن بشر است. آنها [کفار] می بایست پاسخی تهیه کنند... آنها برای اینکه با پیغمبر مبارزه کنند رؤسایشان گاهی می آمدند بصورت ادعا پارازیت می دادند ولی هیچگاه عمل نمی کردند. می گویند ما هم شنیدیم "قالوا قد سمعنا" اگر ما بخواهیم می توانیم مثلش را بگوییم اما نمی خواهیم بگوییم. خیلی حرف عجیبی است! اگر می توانستند، همان ساعت اول می گفتند.»(همان، ص 34)«این سخن برای این بود که بلکه بعضی از مستضعفین[فکری] و بیچاره ها را گول بزنند... گفتند: "لو نشاءُ لقلنا لقُلنا مثلَ هذا" میل ما نیست و الا اگر میل ما باشد مثل این می توانیم بگوییم چیزی نیست، اینها افسانه های گذشتگان است و افسانه های گذشتگان موضوع مهمی نیست.»(همان، ص35) تسلیم در مقابل حق«ما نباید به خودمان خوشبین باشیم. مسلّما آن حالت واقعی در مقابل حقیقت، صد در صد در ما نیست... تسلیم در مقابل حق یعنی [انسان] وقتی مواجه با حق شد حالت طغیان و عصیان نداشته باشد... آیا در اصول[دین] ، علم یا یقین کافی است؟ این طور نیست. البته اعتقاد و علم لازم است... ولی غیر از اعتقاد، درمقابل اصول دین ، تسلیم لازم است یعنی تمرّد نداشتن.» (همان، ص 38)آیا خداوند متعال حیله می کند یا معنای مکر چیزی جز این است؟ «مکر نقشه ای است که هدفش روشن نیست. اگر انسان نقشه ای بکشد که آن نقشه هدف معینی در نظر دارد اما مردم که می بینند خیال می کنند برای هدف دیگری است، این را می گویند «مکر»؛ خدا هم گاهی حوادث را طوری به وجود می آورد که انسان نمی داند این حادثه برای فلان هدف و مقصد است ... حالا قرآن می گوید ببینید خداوند پیغمبر را در چه سختیهایی به چه نحوی کمک و مدد کرد. آنها نقشه کشیدند و فکر کردند و سیاست بکار بردند ولی نمی دانستند که خدا اگر بخواهد، مکر او بالاتر است.دو مانع عذاب مسلمین"و ما کان اللهُ لیُعذّبَهم و أنتَ فیهم و ما کان اللهَ مُعذُّبَهم و هم یَستغفرون" (آیه 33، انفال)«خدا چنان نیست که آنها را عذاب کند در حالی که تو(پیامبر) در میان آنها هستی، و خدا چنان نیست که آنها را عذاب کند در حالی که گنهکارند و استغفار می کنند. در نهج البلاغه نقل شده که: خدا در امان داشت؛ اول رسول خدا و دوم استغفار. ایها الناس! یک امان رفت، امان دیگر را میان خودتان حفظ کنید.»(همان، ص39)«آیا مقصود این است که جسم پیغمبر در میان مردم باشد؟ ظاهر همین است . ولی بعید نیست که منظور، سنت و احکام پیغمبر و تعلیمات او باشد. در این صورت معنی آیه چنین می شود: مادامی که دستورات و تعلیمات تو در میان آنهاباشد ویا حالت توبه و بازگشت داشته باشند، خداوند عذابشان نمی کند.»(همان، ص40) مسجدالحرام متعلق به همه
«قریش خودشان را متولیان کعبه و مسجدالحرام می دانستند، می گفتند کعبه مال ماست... قرآن با این فکر مبارزه کرد، گفت هیچ کس تا دامنه قیامت حق ندارد ادعا کند من اختیار دار مسجدالحرام هستم. این دو متعلق به عموم مردم متّقی و مسلمان است.»(همان، ص41)«مهدی [عباسی] می خواست مسجدالحرام را توسعه بدهد. برخی گفتند: نمی فروشیم ... امام باقر علیه السلام استدلال عجیبی کرد، ثابت نمود چون مسجدالحرام است اگر مصلحت مسجدالحرام ایجاب کرد، رضایت صاحبخانه شرط نیست...[فرمود:] در همه دنیا یک نقطه است که اول مسجد در آنجا بنا شده، آن سرزمین را احیا کرده و آن سرزمین مکه است؛ زیرا مکه وادی غیر ذی زرع [یعنی غیر قابل کشت] بود و مالکی نداشت... حق کعبه و مسجدالحرام محفوظ است.»(همان، ص43) تعبّد در عبادت«قرآن عمل این اولیاء را که خودشان را صاحب اختیار می دانستند نشان می دهد که با کعبه چه کردند... یکی از کارهایی که باید انجام می شد نماز بود. آنقدر از سر و ته آن زدند و بر آن افزودند که بصورت سوت و کف زدن درآمد، و حال آنکه عبادتها توقیفی هستند؛ یعنی در عبادت خدا از نظر کیفیت و کمیّت نباید اِعمال سلیقه کرد. بلکه باید همان طور که برای ما بیان کرده اند بدون کم و زیاد اجرا شود. چون چرا بردار نیست... اگر در عبادتها سلیقه را دخالت بدهیم به تدریج چیزی از آب در می آید که مصداق این شعر می شود: بس که ببستند بر او برگ و ساز گر تو ببینی نشناسیش باز » (همان، ص44) «ممکن است بپرسید چرا انسان در بعضی مسائل، فهمیده یا نفهمیده باید متعبد باشد، مانند اخفات نماز ظهر؟ البته فلسفه دارد، تأمل کن، اما هیچ وقت فکر نکن که بخاطر فلسفه انجام می دهی بلکه بگو انجام می دهم و سعی می کنم بیشتر بفهمم.»(همان، ص45) استاد شهید اشاره به شبهه ای می کنند که الان نیز سر زبانهاست ولی در صدد جواب تفصیلی نیستند تنها بیان می کنند که باید هدف از عبادت خدا باشد نه فلسفه آن. نوشته سید روح الله علوی – کارشناس گروه دین و اندیشه تبیان
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 2168]