واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: این مسائل در كنار حضور فیلمسازی چون لنی ریفنشتال كه هنرش را در خدمت نازیسم قرار داده بود و فیلمساز مورد علاقه هیتلر بود، سبب شدتا... سایه جنگ دوم جهانی كه موجبات مرگ میلیونها نفر را در دهه 1940 فراهم آورد تا دهه گذشته بر سینمای آلمان سنگینی میكرد و فیلمسازان این كشور كمتر علاقهای برای مرور تاریخ معاصر كشورشان نشان میدادند اما در سالهای اخیر با شكسته شدن تابوها و به تصویر كشیده شدن شخصیتهای منفور تاریخ آلمان از جمله هیتلر و گورینگ و از سوی دیگر استقبال كمنظیر مردم آلمان از ژانر تاریخی كارگردانهای این كشور انگیزه فراوانی برای یافتن سوژههای تازه و قهرمانان مقبولتر برای فیلمهایشان یافتند. یكی از این قهرمانان جان راب – عضو ارشد حزب نازی – است كه دهها هزار نفر را از مرگ نجات داد.در دسامبر 1937 راب بهعنوان نماینده شركت زیمنس در شهر نانكینگ چین شاهد بود كه چگونه بمبافكنهای ژاپنی بمبهایشان را روی مردمآشفته و در حال فرار میریزند. از جمله مناطقی كه مورد حمله هواپیماهای ژاپنی واقع شد كارخانههای زیمنس در این شهر ساحلی در شرق چین بود. در ناامیدی كامل ناگهان فكری به ذهن راب میرسد و دستور میدهد تا كارگران پرچم بزرگ صلیب شكسته نازی را كه مدتها قبل، از آلمان برای او رسیده بود را باز كنند و بعد او به همراه صدها كارگر به زیراین پرچم میرود و ژاپنیها كه در آن زمان متحد آلمان محسوب میشدند دست از حمله میكشند. جان راب كه در سال 1882 در هامبورگ متولد شده بود و از اعضای ارشد حزب نازی بهشمار میآمد هنوز هم در این منطقه چین بهعنوان یك قهرمان ملی محسوب میشود.اما با این همه فلوریان گالنبرگر كارگردان 38 ساله فیلم «جان راب» سوژهای جنجالی را برای فیلم خود انتخاب كرده است: صلیب شكسته نازی كه مرگ میلیونها نفر را در اروپا باعث شد، میتواند ناجی جان مردم بیگناه نیز باشد. طرح چنین سوژهای در دهههای گذشته امری محال بهنظر میرسید اما به لطف فضای باز فرهنگی موجود در جامعه آلمان، گالنبرگر این فرصت را پیدا كرد كه به این ماجرای مهم در تاریخ چین و آلمان بپردازد.این فیلم كه محصول مشترك چین، آلمان و فرانسه است با بودجه 20 میلیون دلاری تولید شد و در ماه جاری در سینماهای آلمان به نمایش در آمده است. در گذشته قانون نانوشتهای در سینمای جهان وجود داشت كه تنها به آمریكاییها و استودیوهای ثروتمند این كشور اجازه میداد تا به لطف هزینههای تبلیغاتی فراوان تابوهای تاریخی را از بین برده و فیلمی را با سوژههای نه چندان معمول به روی پرده بیاورند كه اوج این جریان مربوط به فیلم «فهرست شیندلر» در سال 1993 بود. اما «نازی خوب» عبارتی بود كه در سینمای آلمان جایی نداشت. والكری، فیلم آخر تامكروز گرچه نتوانست انتظارات او در گیشه را پاسخگو باشد و حتی باعث واكنش مقامات رسمی آلمان در به تحریف كشیدن تاریخ شد، ولی ابتكار او در به تصویر كشیدن داستان كلاوس فون اشتوفنبرگ، افسرنازیای كه قصد ترور هیتلر را در سال1944 داشت، سبب شد تا علاقه مردم آلمان به فیلمهایی در باره قهرمانان معاصرشان نمود بیشتری پیدا كند. در همین راستا شركت فیلمسازی نیامای آلمان قصد دارد تا زندگی رابرت بوش صنعتگر مشهور آلمانی را به تصویر بكشد.بوش كه بین سالهای 1861 تا 1942 در منطقه سوابیا زندگی میكرد محصولات صنعتی ارزشمندی از جمله فیوزهای مغناطیسی را طراحی میكرد كه در هواپیماها و معادن در طول جنگ دوم جهانی مورد استفاده قرار میگرفت. اما او در حین جنگ دوم جهانی از جنبش مقاومت لیبرال حمایت میكرد كه علیه هیتلر دست به تبلیغ میزدند ولی بخشی از هزینههایش از وزارت دفاع آلمان تامین میشد.این تنها فیلمی نیست كه سرنوشت یكی از شخصیتهای مشهور تاریخ آلمان را به تصویر میكشد و برنامه تولید شركتهای دیگر آلمانی حاكی از ساخته شدن فیلمهایی درباره زندگی هیلدگارد فون بینگن، یوهان ولفگانگ گوته، رمی اشنایدر و آلبرت شوایتزر است. برای دهههای متمادی موضوع حضور قهرمان ملی روی پرده سینما چندان مقبول نبود و پرداختن به زندگی آنها به ویژه قهرمانان دوره نازیسم میتوانست حتی تبعات حقوقی برای سازنده فیلم در بر داشته باشد. درهمین حال فیلمسازان انگلیسی، آمریكایی و فرانسوی كه محدودیتهایی برای خودشان قائل نبودند فیلمهایی درباره لودویگ فون، بتهوون، رابرت شومن، اروین رومل و خلبان مشهور آلمانی مانفرد ریشت هوفن ساختند اگرچه نسخه آمریكایی زندگی ریشت هوفن در سال2008 و40 سال پس از ساخت نسخه آلمانی آن تولید شد. یكی از مهمترین دلایل عدمساخت چنین فیلمهایی در دهههای گذشته تاكید جوزف گوبلز وزیر تبلیغات دولت نازی بر ساخت فیلمهایی درباره قهرمانان تاریخی آلمان بود و در زمان وزارت او فیلمهایی درباره اوتو فون بیسمارك-مؤسس رایش آلمان، كارل پترز –كاشف و فاتح مناطقی در آفریقا و او هم كروگر رهبر جدایی طلب آفریقای جنوبی ساخته شد تا این وزارتخانه بتواند از آنها برای تبلیغات و برانگیختن شور ملی در جنگ استفاده كند. در آن زمان حتی از نامهایی چون باروك، آندریاس اشلوتر ارشیتكت، فریدریش شیلر شاعر و رابرت كخ پزشك برای رسیدن به اهداف گوبلز استفاده شد. این مسائل در كنار حضور فیلمسازی چون لنی ریفنشتال كه هنرش را در خدمت نازیسم قرار داده بود و فیلمساز مورد علاقه هیتلر بود، سبب شد تا ساخت فیلمهای تاریخی در واقع نوعی ژانر ناسیونالیستی را در آلمان پایه گذاری كند كه پس از 50 سال بار دیگر در سطح اول سینمای این كشور مطرح میشود.اما نگاه دقیقتر به این موضوع نشان میدهد كه این بار نیز استودیوهای بزرگ فیلمسازی جهان بودند كه تا حدی راه را برای موفقیت این ژانر در اروپا و آلمان هموار كردهاند و برخی فیلمهای پرفروش سال از بین آنها بودهاند. برخی از این فیلمها چون «روی خط راه برو» (داستان زندگی جانیكش) و هوانورد (داستان زندگی هاوارد هیوز) حتی در اسكار برای دریافت جوایز متعددی كاندیدا شدند و برخی دیگر چون دبلیو (درمورد جورج بوش) و یا كینسی (درباره زندگی آلفرد كینسی دانشمند) با استقبال منتقدان سینمایی مواجه شدند. فرانسویها هم فیلمهایی درباره رئیسجمهوری اسبق فرانسوا میتران، ادیت پیاف خواننده و فرانسوا ساگان نویسنده ساختند. دایان نگرا یكی از تحلیلگران تاریخ سینمای آمریكا بر این باور است كه فیلمهایی كه براساس داستان زندگی افراد ساخته میشوند در دوران بحران اقتصادی با استقبال بیشتری مواجه میشوند و بخش عمدهای از فیلمهای آمریكایی تاریخ سینما در این ژانر در دوران ركود اقتصادی در دهه1930 ساخته شدند. اما بین فیلمهای آمریكایی و آلمانی در این ژانر تفاوت چشمگیری وجود دارد. قهرمانان آمریكایی این فیلمها در اكثر موارد به مبارزه مشغولند، حال این مبارزه میتواند همچون فیلم «ری» با نژاد پرستی باشد و یا مثل فیلم «ذهن زیبا» علیه روان پریشی خود قهرمان. اما به هر حال آنها حس میهنپرستی خود را از دست نمیدهند و استودیوها به واقع با این فیلمها در پی دامنزدن به حس میهن پرستی هستند. اما فیلمهای آلمانی این ژانر نمیتوانند چندان روی این حس میهن پرستی كار كنند چون اكثر این فیلمها در مورد افرادی است كه علیه خواست كشورشان عمل كردند و در نهایت به قهرمان بدل شدند. در فیلم بارون قرمز ساخته نیكولای مولرشون در باره زندگی مانفرد فون ریشت هوفن -خلبان مشهور آلمانی- قهرمان داستان حتی به مخالفت با قیصر میپردازد و شرایطی را بهوجود میآورد كه قیصر تصور كند او در پشت خطوط دشمن فرود آمده و دستگیر شده است. در فیلمی دیگر به نام «دیوار شمالی» ساخته فیلیپ اشتولز، آندریاس هینتر استویسر و تونی كورز 2 كوهنورد مشهور زمان خود هستند كه برای فرار از سیستم حكومتی نازیها اقدام به صعود از دیواره شمالی كوه ایگر در سوئیس میكنند و حاضرند تمامی آنچه در آلمان داشتند را كنار بگذارند و حتی ملیت تازهای را برای خودشان قائل شوند. تمام این افراد در زمان زندگیشان از سوی جامعه آلمان بهعنوان خیانتكار به میهن شناخته شدند اما سازندگان این فیلمها قصد دارند تا با تاكید بر این نكته كه آنها بهدلیل شرایط سیاسی نه چندان مطلوب زمانه ناچار به چنین اقداماتی بودند، تا حدی این چهرهها را از گناهانشان مبرا كنند. توماس ریسر تهیهكننده فیلم «جان راب» در مورد این دیدگاه تازه در سینمای آلمان میگوید: مایاد گرفتهایم قهرمانان ملیمان را نه به عرش بیاریم و نه به فرش ببریم و ترجیح میدهیم كه همیشه شخصیتی خاكستری از آنها روی پرده ارائه كنیم.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سیمرغ]
[مشاهده در: www.seemorgh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 381]