واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: و خرمشهر آزاد شد... گفتگو با پدرشهید جهان آرا حاج هدایت جهان آرا
فضای خانهشان بوی خوشی داشت، بویی مثل عطر پراکنده در هوای شهرهای جنوب؛ اهواز، آبادان، خرمشهر و... نمیدانم شاید این تنها احساس من بود، اما همین قدر میدانم که مردمان هر شهر از هر قوم و قبیلهای که باشند و به هر کجا که روانه شوند تمامی تعلقاتشان را با خود به همراه خواهند برد حتی بوی شهر و دیارشان را.... و بوی آن خانه شبیه بوی روزهای آفتابی و شبهای پر ستاره خرمشهر بود، خانه شهید سید محمد جهانآرا، مردی از مردان خرمشهر.و پدرش، چه استوار قدم برمیداشت، بیآنکه کمرش خمیده باشد، که او نیز همچون سیدمحمد، فرمانده سربازان نامدار و گمنام هشت سال دفاع مقدس بوده است. سیدعلی، سیدمحسن، سیدمحمد و مرضیه سادات جهان آرا جانبازی از خیل فرزندان شهیدش.پدر 80 ساله ما، اهل شوشتر است، 38 سال در خرمشهر زندگی کرده و با شروع جنگ و مجروح شدن مرضیه سادات به تهران هجرت میکند و اکنون سالیانی است که مهمان شهر ماست.با چهرهای آرام، تبسمی سنگین و با حوصله و متانتی خاص سوالاتم را پاسخ میگوید، بیایید تا دمی را با غرور نهفته در طنین صدایش همراه شویم:چه شد که از شوشتر به خرمشهر عزیمت کردید؟سنه 92 برای پیدا کردن کار به خرمشهر رفتم، کارم را از صفر با خیاطی شروع کردم، فرزندانم در خرمشهر به دنیا آمدند، وضعم رفتهرفته خوب شد تا سال 59 و شروع جنگ که هر چه داشتیم در خرمشهر گذاشتیم و با زخمیها به تهران آمدیم.از سید محمد برایمان بگوییدسید محمد از پانزده سالگی مبارزه با رژیم سابق را شروع کرد، او، سیدعلی و تعدادی از بچههای خرمشهر گروه حزبالله را تشکیل دادند و طوماری از خواستهایشان را که نام تمامی آنها در آن ذکر شده بود با خونشان امضا کردند. در همان سالها سید محمد دستگیر شد و شش ماه در زندان بود که پس از آزادیاش زندگی مخفی خود را همراه با سیدعلی در گروه منصوریون شروع کردند، سیدعلی پس از اندکی دستگیر شد و به شهادت رسید. پس از پیروزی انقلاب سید محمد به عضویت سپاه درآمد که در زمان فتح خرمشهر و چندی پیش از آن فرمانده سپاه خرمشهر بود.خرمشهر الا ن فقیرترین شهر ایران است چون وقتی عراقیها وارد خرمشهر شدند 80 درصد خانههای مردم را خراب کردندسید محمد و برادرش در دوران زندگی مخفیشان مخارجشان را چگونه تأمین میکردندیکبار به آنها گفتم برای خرجیتان چه میکنید؛ سیدعلی گفت ماهی یکبار کارگری میکنم که برای خرج یک ماه کافی است.چرا اغلب مردم، خرمشهر را با نام جهانآرا میشناسند؟به دلیل مقاومت 45 روزه سید محمد با سه هزار نیرو در مقابل 400 تانک و چندین لشکر مسلح تا جایی که مقام معظم رهبری گفتن: صدام با این توان نتوانست پنج روز بغداد را نگه دارد ولی جهانآرا با دست خالی توانست نتیجه جنگ را عوض کند حتی در جوامع بینالمللی نیز مقاومت سیدعلی برای حفظ خرمشهر تعجب همگان را برانگیخته است.آقای درویش میگفتند وقتی به لندن رفته بودم، درباره اینکه چرا صدام نتوانست خرمشهر را سریع تصرف کند و مجبور شد 45 روز پشت شهر خرمشهر بماند میپرسید و وقتی من از فرمانده سپاه خرمشهر جهانآرای 32 ساله گفتم حیرت کرده بودند. چگونه شد که خرمشهر آزاد شد؟به قول حضرت امام خرمشهر را خدا آزاد کرد، یادم هست صدام سنگرهایی را اطراف شهر درست کرده بود که امکان عبور از آنها نبود. اما جوانان ما از جاده اهواز، خرمشهر را محاصره کردند و رابطه عراقیها را با خرمشهر قطع کردند، در این شرایط عدهای از عراقیها از کارون گذشتند و خود را به آن طرف رساندند و آنهایی که شنا بلد نبودند اسیر شدند که حدود 17000 نفر بودند که گرفتن این تعداد اسیر در یک عملیات در طول جنگ بیسابقه است.یادم هست وقتی وارد خرمشهر شدیم عراقیها روی دیوارها به عربی نوشته بودند «ما آمده بودیم که اینجا بمانیم.»
در حال حاضر وضعیت خرمشهر چگونه است؟خرمشهر الا ن فقیرترین شهر ایران است. چرا که وقتی عراقیها وارد خرمشهر شدند 80 درصد خانههای مردم را خراب کردند، با مقداری از آهنها سنگر درست کردند و مقداری دیگر را در اطراف خرمشهر کاشتند که ما نیروی هوایی پیاده نکنیم، از طرفی خرمشهریها چیزی از وسایل زندگیشان را به دلیل شرایط خاص آن موقع نتوانستند از شهر بیرون ببرند. از شهادت جهانآرا برایمان بگوییدقبل از فتح خرمشهر، سیدمحمد و چهار نفر دیگر از فرماندهان تصمیم میگیرند که برای انجام بعضی امور جنگی به تهران بیایند، آنها با هواپیمای 3-5 ارتشی که حامل دو شهید و 22 مجروح بود راهی تهران میشوند، در اهواز یک جنازه را جابهجا میکنند که همراه آن مواد منفجرهای بوده است که در نزدیکی کهریزک منفجر میشود، موتور هواپیما از کار میافتد، هواپیما دو نیمه میشود و فقط 22 نفر باقی میمانند و بقیه شهید میشوند که سید محمد را در میان شهدا شناسایی کردیم.خاطرهای از زمان فرماندهی سیدمحمد در خرمشهر دارید؟همکارانش معتقدند او فرمانده سپاه خرمشهر بود، اما مثل یک سپاهی عادی رفتار میکرد، آنها میگویند وقتی اسلحه به خرمشهر میبردیم و آنجا خالی میکردیم جهانآرا اصلاً خسته نمیشد. به او میگفتند تو چرا خسته نمیشوی و او پاسخ میداد، وقتی که در رژیم سابق زندگی مخفی داشتم برای کسب درآمد در کورههای تهران آجر بار میکردم در حالیکه روزه هم بودم، اگر بدنم مقاومت دارد از بابت آن روزها است.جهانآرا در میان دوستان و همرزمان خود چگونه بود؟دامادم میگوید شبهایی که در خرمشهر مستقر بودیم، یک شب نوبت سیدمحمد بود که دو ساعتی پاس دهد، علیرغم وضع جسمی نامناسب عازم محل نگهبانی شد، در همان حال فردی از بچههای بسیجی با او همکلام میشود از او میپرسد جهانآرا کیست؟ تو او را میشناسی و سیدمحمد جواب میدهد پاسداری است مثل تو، او میگوید نه جهانآرا 45 روز است که با تعداد کمی نیرو جلوی دشمن را گرفته است و سیدمحمد جواب میدهد گفتم که او هم یک پاسدار معمولی است، فردای آن روز آن فرد برای گرفتن امضا برگه مرخصیاش راهی اتاق فرماندهی میشود میبیند که او همان پاسدار در حال پاس شب گذشته است.کویتیپور خیلی عالی خوانده، این شعر احساسات تمام مردم را بیدار میکند. بعضیها هم هنوز وقتی این شعر را میشنوند گریه میکنند، من هم سید محمد فرزندم است و دلم میسوزد... از خاطرات دوران کودکی سیدمحمد چیزی به خاطر دارید؟خب، بچه بودند و شیطان، یادم میآید سیدعلی و سیدمحمد در یک گروه و سید محسن در گروه دیگری در خرمشهر عضو بودند، یک شب من حالم خیلی بد بود و آنها مدام با هم بحث میکردند، چند بار به آنها تذکر دادم که صبح بحث کنید، گوش نکردند، من هم سیدعلی و سیدمحمد را از خانه بیرون کردم و تا صبح هر چه در زدند به خانه راهشان ندادم تا ادب شوند.سرچشمه این همه قدرت و توانایی را در جهانآرا از کجا میبینید؟روزی حلال که به او دادم. نماز اول وقت و نیکی به پدر و مادر.وقتی شعر کویتیپور (محمد نبودی ببینی، شهر آزاد گشته...) را میشنوید چه احساسی میکنید.کویتیپور خیلی عالی خوانده، این شعر احساسات تمام مردم را بیدار میکند. بعضیها هم هنوز وقتی این شعر را میشنوند گریه میکنند، من هم سید محمد فرزندم است و دلم میسوزد...گفتگو از محمدرحیم حسینیتنظیم از سیفی
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 467]