محبوبترینها
سررسید تبلیغاتی 1404 چگونه میتواند برندینگ کسبوکارتان را تقویت کند؟
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1853588314
عنوان:علل و جريان سقوط دولت صفويه (قسمت اول)
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
عنوان:علل و جريان سقوط دولت صفويه (قسمت اول) تهيه کننده:هادي محمديمنبع:راسخون سقوط صفويه به روايت منابع خارجي:سقوط دولت صفويه يک رويداد مجزا و تنها نبود،زيرا پيش ازسقوط اصفهان توسط ارتش کوچک و مهاجم قبايل افغاني در سال 1722م/1101ش، ايران به مدت نيم قرن يا بيشتر با يک فرايند انحطاط و بحران رو به رو بود.نظرات کلاسيک و لاديمبرمينورسکي در مورد «عوامل هويداي»انحطاط را در اينجا مي آوريم.دلايل مزبور تا اين زمان از سوي مورخاني که دوره ي مزبور را مطالعه کرده اند تأييد گرديده او يادآور مي شود: الف)ناپديد شدن هسته ي اساسي ديني که بناي دولت شاه اسماعيل برآن استوار شد. ب)تضاد شديد عناصر قديم و جديد طبقه ي نظامي ايران.پ)برهم خوردن موازنه ي ممالک و خاصه و گسترش املاک سلطنتي به بهاي از دست رفتن درآمد طبقاتي که در ازاي اين درآمد خدماتي به دولت ارائه مي کردند و پشتيبان دولت بودند.ت)خصلت غيرمسئولانه ي «دولت سايه»يعني حرمسرا، ملکه ي مادر و خواجه سرايان.ث)انحطاط دودمان و پرورش فرزندان شاهان در جو حرمسرا و بي خبري محض آنان از جهان خارج از حرم. لارنس لکهارت نيز بر تبديل کشور به ملوک الطوايفي و کمبودهاي شخصيتي دو پادشاه آخر صفوي تأکيد دارد.دراين ميان معدودي از پژوهشگران به عوامل ساختاري اقتصادي ـ سياسي پرداخته اند.هاجسون به تمرکز ثروت در دربار و در دست سرمايه داران و نيکي کدي به انحطاط اقتصادي اشاره دارند. هلفگات مي گويد:«انقلاب تجاري»احتمالاً يکي از عوامل زوال دولت صفويه بوده چون به تورم،از دست رفتن قدرت اقتصادي و افزايش فشار مالياتي منجر شده است.دريک برداشت يکپارچه و منسجم برمبناي گفته هاي مينورسکي و اشارات پژوهشگران متأخر معلول خواهد شد سقوط دودمان صفويه ناشي از بحرانهاي همزمان و به هم مرتبط اقتصادي، سياسي نظامي و ايدئولوژيکي بوده است.اينها خود،با بحراني پيوند داشته اند که تاکنون کمتر مورد بررسي قرار گرفته است وآن بحران اقتصادي ـ مالي است،بحراني که داري اثرات نظامي، سياسي و ايدئولوژيکي بوده است.بحران اقتصادي عمدتاً علتهاي داخلي داشته است چون مقوله ي وابستگي در مورد ايران سده هفدهم (979 تا 1079) و اوايل سده هجدهم (1079 تا 1179ش)بي معني است اما دو عامل خارجي نظام جهاني ـ يعني تورم و کسري تراز بازرگاني ـ تأثير خود را بر اقتصاد ايران برجاي نهاده اند.در سالهاي 1715ـ 1720م/1094ـ1099ش، فشار نظامي نيز از ناحيه ي عثماني،روسيه و خاصه قبايل افغان بر دولت صفوي زياد شده بود.بدين جهت در تبيين و توضيح ما، تا حدي بر تحليل نظام جهاني در چارچوب يک اقتصاد سياسي دستخوش بحران داخلي و تا اندازه اي بر تلفيق سطوح اقتصادي، سياسي و ايدئولوژيکي تحليل، تأکيد مي شود.حال که بحران اقتصادي را بررسي کرديم و گفتيم اين بحران از عواقب منفي تبديل املاک دولتي به سرزمينهاي سلطنتي بسي فراتر مي رفت و تورم،کسري تر از پرداختها،بحران مالي دولت،اجاره دادن حقوق گمرکي و فروش مناصب دولتي،فساد و ازدياد فشار فزاينده ي مالياتها بر مردم را نيز در بر مي گرفت. يکي از عواقب نظامي [نادرست]دور نگه داشتن ارتشهاي قبيله اي، جايگزين حکام ايالتي قزلباش با ملازمان درباري و عمدتاً گرجيان بود.اينان که از جانب شاه به حکومت ايالتها منصوب مي شدند راه را براي انحلال سواره نظامهاي قبيله اي سبک قديم هموار نمودند.حال اگر دولت براي جبران اين ضايعه، به تقويت ارتش دائمي مرکزي مبادرت مي ورزيد مشکل چنداني پيش نمي آمد. اما آخرين پادشاهان صفوي که با کسري بودجه مواجه و با امپراتوري عثماني نيز درحالت صلح به سر مي بردند، خود را به شوراي حرمسرا قانع کردند و ترجيح دادند پول را به جاي هزينه کردن در راه تقويت ارتش مرکزي، پس انداز کنند.ارتش لايق دراواخردوره ي صفويه واحدهاي تحت فرماندهي گرجيان بود و نه تنها اينها و نه هيچ نيروي ايالتي قبيله اي در دم آخر به داد دودمان صفويه نرسيد.وخامت اوضاع سياسي نيزنقش مهمي در انقراض صفويه ايفا کرد.قدرت گرفتن گروههاي جديد ودسيسه گر درباري ـ خواجه سراها، حرمسراي شاه انجام سياستگزاري يکپارچه و منسجم دولت مرکزي را غيرممکن مي ساخت تربيت شاهزادگان در جو مصنوعي حرمسرا به دور از جامعه، نيز مشکلي بر مشکلات ياد شده مي افزود.درميان عواقب شوم کارشکني هاي مشاوران و نديمان دستخوش تفرقه و دسيسه بازي،بايد عدم آمادگي ارتش را نيز يادآوري کرد.ارتش بر اثر رقابتها و حسادتهاي فرماندهان گرجي قشون با صاحب منصبان غيرنظامي درباري،تعويضهاي مکرر حکام به خاطر رشوه گيري و خصومت شخصي درنتيجه افزايش ميزان بهره کشي از مردم و نيز خودپسندي عمومي درباريان پرنفوذ و ترجيح دادن نفع شخصي برمنافع کشور، تضعيف شده بود.درقلمرو ايدئولوژيکي،افزايش نفوذ روحانيان بر شاه سلطان حسين، عواقب ناگواري داشت.تعقيب و آزار بازرگانان ارمني و هندي به اقتصاد کشور زيان وارد ساخت.وادار کردن زرتشتيان کشور به ترک اجباري آيين خويش و پذيرش اسلام موجب شد که اينان به کرمان بگريزند ودر 1719م/1908ش، مهاجمان افغان را به چشم نيروهاي آزادي بخش بنگرند. اين امر موجب شد که سرانجام دولت صفوي را برانداختند.از سال 1719م/1908ش، شورشهايي در مناطق مرزي و در ميان مردم غيرشيعه شروان، کردستان،خوزستان وبلوچستان ـ روي داد.هرچند انبوه جمعيت ايران تا دهه 1700م/1080ش عمدتاً به مذهب شيعه گرويده بودند و در ميان اينان هيچ نوع جنبش سازمان يافته اي ضد صفويه پيدا نشد.اما شيعيان نيز در حمايت از دولت و شکستن محاصره ي اصفهان کاري از پيش نبردند.بنابراين، با وجودي که شيعه در ايران ريشه دوانده بود اما در سده هجدهم (1079 تا 1179ش)هم هنوز آنقدر قوي نبود که بتواند دولت در حال متلاشي شدن را نگه دارد.ديدگاه منابع ايراني:درمنابع ايراني معاصر با سقوط صفوي و اندکي بعد از آن به مسأله سقوط توجه شده است.دراينجا به دو دسته منبع مي توان اشاره کرد.يکي منابع تاريخي آن عهد که ضمن گزارش واقعه به عوامل چندي اشاره کرده اند؛دوم منابعي که صرفاً روي مسأله سقوط و عوامل آن انگشت گذاشته اند.در اينجا مروري بر آنچه در هر دو قسم آمده خواهيم داشت.متن اجازه اي از ميرمحمدحسين خاتون آبادي (م 1151)نکاتي درباره ي عوامل سقوط دولت صفوي و اصفهان است؛نويسنده، نواده ي دختري علامه ي مجلسي بوده و در جريان اصفهان گرفتار افاغنه شده است. تحليل اوبا اين آيه قرآني آغاز مي شود که:خدا قريه اي را مَثَل مي زند که امن و آرام بود،روزي مردمش به فراواني از هرجاي مي رسيد،اما کفران نعمت خدا کردند و خدا به کيفر اعمالشان به گرسنگي و وحشت مبتلايشان ساخت (نحل:112)؛ وي بر اين باور است که انسان در وقت و فوري نعمت و احساس بي نيازي کفران مي ورزد و اين بدان دليل است که وفوري نعمت، غفلت مي آورد.اينجاست که خداوند «نعمت»خود را به «نقمت» تبديل مي کند.او معتقد است که در اين سالهاي آخر [دولت صفوي]فتنه و فسق گسترش يافته و تمامي نواحي به ويژه عراق عجم و عرب را فرا گرفته و فشارها و سختي هاي ناشي از اين فتنه و فساد، سبب خاموشي چراغ علم و اندراس عالمان گرديده بود.بسياري در چنگال مرگ گرفتار شدند و بالنتيجه صدماتي بر اسلام وارد شده،ارکان دولت ضعيف گشته و بنياد سلطنت سست گرديده.اين وضع تا آنجا ادامه يافت که افاغنه به محاصره ي اصفهان پرداخته و بر آن تسلط يافتند.دراين تحليل، شيوع فتنه و فساد، از زاويه ي نگرش ديني مورد تأييد قرار گرفته و براساس سنتي الهي که در آيه ي مزبور آمده «نعمت»به «نقمت» تبديل شده است. او به ويژه بر ضعف موقعيت عالمان و اندراس آثار آنان تأکيد کرده و حاصل آن را ضعف بنيه ي دولت و سلطنت دانسته است.[در اينجا بايد به اين نکته توجه داد که در رخدادهاي محاصره ي اصفهان،ازتنها روحاني که سخن به ميان آمده همان «محمدحسين تبريزي»ملاباشي است؛ما دراين باره، درجاي ديگر توضيحاتي را آورده ايم.]مي توان گفت، کساني نيزکه عدم وجود علامه ي مجلسي را در اين شرايط زمينه ي بروز چنين رخنه اي درحکومت گرفته اند همين تحليل را مي پذيرفته اند.شيخ يوسف بحراني (م1186)در ذيل شرح حال علامه ي مجلسي،با اشاره به نقش سياسي ـ اجتماعي وعلمي او در ترويج حديث او را در امر به معروف و نهي از منکر سخت گير دانسته و مي افزايد:مملکت شاه سلطان حسين که گرفتار سستي و قلّت تدبير او در حکومت بود،به واسطه ي علامه مجلسي محفوظ بوده و زماني که او درگذشت نواحي مختلف دچار آشوب شد.درآن سال قندهار از دست رفته و عاقبت آنقدر خرابي فراگيرشد که حکومت از دست او رفت.يک توجيه علمي براي چنين نظريه اي اين است که اصولاً جامعه ي عصر صفوي يک جامعه ي مذهبي بود.قوام جامعه ي مذهبي به عناصري است که انديشه ي مذهبي جامعه را تغذيه مي کنند.اگراين افراد صدمه ببينند، استواري جامعه از ميان رفته و بنيادهاي آن سست خواهد شد.آشکار است که نظامي که بر پايه ي اين جامعه و اين بنيادها شکل گرفته دراولين حمله از ميان خواهد رفت.در برابر بايد توجه داشت که،کساني از متأخرين، شدت نفوذ علامه ي مجلسي را از عوامل سقوط دولت صفوي دانسته اند.درباره ي سالهاي اخير دوره ي صفوي به اين نکته نيزبايد توجه داشت که حتي با وجود قدرت روحانيت، دهها عامل بزرگ و کوچک ديگرکه فقط يکي از آنها حرمسراي شاهي و خواجگان دربار بودند، درسياست مداخله مي کردند.قدرت روحانيت براين طايفه درحدي نبود که بتواند به جد از فساد و تباهي و اعمال خلاف شرع آنان جلوگيري کند.درباره ي نقش علامه مجلسي و روحانيت از جهات ديگر نيز سخن خواهيم گفت.تحليل منظم ديگر درباره ي سقوط صفويه، از«قطب الدين تبريزي»(م1173) است که دررساله ي طب الممالک وي عرضه شده است.ما به دليل اين که متن آن رساله و گزارش آن را دراين مجموعه به چاپ رسانده ايم تنها به مهمترين نکات مورد نظر او اشاره مي کنيم.تحليل او بدرستي جنبه ي ديني داشته و همزمان به جنبه هاي عيني موجود درجامعه ي آن روز نيز توجه کرده است.او يکي از مسائل مهم را ترک «امر به معروف ونهي از منکر»دانسته و براساس آنچه در روايات آمده همين را زمينه ي «عذاب الهي»دانسته است؛ در واقع فتنه ي افغان از نظر او عذاب الهي حاصل از فساد و تباهي و عدم جلوگيري از آن در جامعه ي اسلامي است.عامل ديگر از نظر وي که مربوط به علماي حاکم ـ در برابرعلماي عادي در جامعه ـ و شيخ الاسلامها و ملاباشي مي شود، گرفتاري آنان در دام اتراف، سرکردن با مترفين و مسرفين است.چنين امري باعث مداهنه ي آنان با حاکمان و طبعاً تسامح آنان در ترک امر به معروف و نهي از منکر شده است؛ زيرا در رأس تبهکاران، همين حاکمان قرار دارند.جهالت سلطان و سستي او نيز مورد توجه وي قرار گرفته و اينکه با وجود چنين روحيه اي، آشکار است که دشمنان درحکومت او طمع کرده و قدرت را از دست او به در خواهند آورد.وي به وجود فساد در درباريان و به ويژه مسأله ي رشوه نيز اشاره کرده است.نکته ي ديگر از نظروي،روحيه ي بي عملي حاکم برمردم است مردمي که در برابراقدامات خشونت بار و ناموس شکني دشمن سکوت کرده و هيچ اقدامي نمي کنند.به راستي اين نکته اي مهم وقابل تحليل است که چگونه در شرايطي خاص،ملتي چنان بي خاصيت مي شود که با وجود انواع و اقسام جنايات و نامردمي هايي که درپيش چشمانش رخ مي دهد.سکوت کرده و از غيرت و حميت لازم براي جلوگيري از اين اقدامات و حضور درصحنه برخوردار نيست.وي بدان جهت که مخاطبش علما بوده اند از ديگر گروهها کمتر سخن گفته است؛هم چنين به دليل آنکه گرايشات عارفانه داشته، خواسته است تا فقيهان را که برخي از بزرگانشان شيخ الاسلام و صدر و ملاباشي بودند بيشتر مورد عتاب قرار دهد.امام بايد دانست که کساني از اين شيخ الاسلام نيزگرفتار اتراف و خلعت هاي شاهانه بوده اند؛اين نکته اين است که «عبدالنبي قزويني»از علماي نيمه ي دوم قرن دوازدهم هجري درباره ي محمدحسين تبريزي آخرين ملاباشي شاه سلطان حسين صفوي ابراز کرده است.جداي از آنچه که قطب الدين در رساله ي طب الممالک آورده،در فصل الخطاب نيز مطالبي درباره ي سقوط صفويه ابراز کرده است.ما دراينجا نيز به همان دليل سابق الذکر اشاراتي اجمالي به ديدگاه او داريم.قطب الدين در اشعاري که در فصل الخطاب آورده،بيشتر توجهش به مسأله تعارض موجود ميان فقيهان وعارفان و به عبارتي سخت گيريهاي فقيهان حاکم نسبت به عارفان است. آنچه را که صرف نظر از درگيري، به عنوان يک تحليل علمي عرضه شده اين است که نبايد اظهار قطب الدين، بناي دولت صفوي بر تصوف و عرفان بوده است؛اين امري که تاريخ به صراحت آن را تأييد مي کند و نيز اين را که به تدريج دولت صفوي تحت تأثير برخي از علما و فقها و نيز به دلايل سياسي، موضع ضد تصوف به خود گرفت.اين موضع تا آنجا پيش رفت که در دوره ي اخير، هيچکس حاضر نبود تا خود را صوفي و درويش بشناساند گرچه تمايلات عارفانه همچنان قوي بود.اين گونه افراد نيز زيرفشار مخالفت فقيهان و دولت صفوي قرار داشتند.قطب الدين براين باور بود که درچنين شرايطي، دولت صفوي که در اصل برپايه ي تصوف استوار بوده، پايه و پايگاهش را از دست داده است و بدين ترتيب گور خود را به دست خود کنده است.دراين که سختگيري شديد بوده ترديد نمي توان روا داشت.اما دراين نيز که تمايلات عارفانه حتي تا سالهاي آخر نيز جريان داشته و به ويژه دربرخي شهرها (همچون شيراز)پرنفوذ بوده ترديدي وجود ندارد.در بسياري از شهرها، اين سختگيري ها منجر به از بين بردن و آزار و اذيت صوفيان و عارفان شده است.آنچه که مورد توجه قطب الدين قرار گرفته نسبت به ارتباط شاه با طرفداران پروپا قرص وي يعني قزلباش راست مي نمايد.درواقع، زماني شاه به عنوان مرشد صوفيان، عده ي فراواني فدايي از ميان قزلباش داشته و به طول کلي لشکر قزلباش،دراصل همگي چنين پيوند و بستگي را به سلطان داشتند.پس از تضعيف قزلباش صوفي پيوند شاه با طرفدارانش تنها بر پايه ي مفهوم عرضي و سنتي «سلطنت»در ايران قرار گرفت؛دراين شرايط گرايش مذهبي از تصوف به تشرع تغيير جهت داده و اين قدرت به فقيهان منتقل شده بود.از همين زمان بود که تعارض سلطنت و فقاهت نيز دربطن جامعه ي ايراني به شدت مطرح گرديد.طبعاً از اين نظر که از قدرت شاه کاسته شده بود ترديدي نمي توان داشت.اگرمقصود قطب الدين تبريزي از آن نظريه،همين است تا اندازه اي قابل قبول به نظر مي رسد.البته او حداقل به جنبه ي ديگري نيز که جنبه ي خاص ديني دارد توجه کرده و آن اينکه صفويان در جريان فتنه ي افغان عقوبت اين برخورد ناعادلانه ي خود را با «اولياءالله» يعني همان عارفان را چشيدند.اين مي توان به معناي «اجتماعي»تري نيز، قابل توجه باشد؛ درواقع چنين برخورد سختگيرانه اي صرفنظر از آنکه عقوبت الهي تلقي شود يا نه، موجب بروز بي اعتمادي در جامعه رواج تعصب و نفاق مذهبي و به جان هم انداختن گروههاي مذهبي در جامعه شده است.اين آشوب و آشفتگي،حميّت ديني مردم را تضعيف کرده و روحيه ي بي عملي را در آنان تقويت مي کند.از اين امر نيزنبايد غفلت کرد که مخالفت و ضديت با تمايلات عارفانه جداي انگيزه هاي مذهب مي توانست مربوط به برخي از گرايشات دنياگرانه اي که پيوندي با تهذيب اخلاق نيز نداشت،باشد.کساني نيز از نويسندگان معاصر،براين تعصب تأکيد کرده و آن را نشان بر عدم تحمل انديشه هاي ديگري توسط فقيهان دانسته اند.نگاهي به دوره ي دويست و چهل ساله حکومت صفوي مي تواند دگرديسي در انديشه ي ديني را در گزار از تصوف شيعي به تشرع فقاهتي نشان دهد؛در اين ميان تصوف جاي خود را با عرفان و فلسفه عوض کرده و به موازات رشد اخباري گري، ابتدا عرفان و فلسفه ضربه ديد و پس از آن خود فقه مبتني براجتهاد و اصول.تنها چيزي که بر جاي ماند يک نگرش «اخباري»بود که به ظواهر قرآن توجهي داشت نه چندان به عقل و استدلال پاي بند بود و نه يک فقه استدلالي زنده در اختيار داشت؛عرفان و فلسفه نيز که مطرود شده بود.دراينجا بود که تقريباً بن بستي براي انديشه ي ديني به وجود آمد و به نحوي دور زدن در اخبار و احاديث، آن هم اخباري که بسياري از آن هم ضعيف مي بود؛در عين حال نگرش اخباري مجبور بود تا هرچه هست جمع آوري کند و به کار نبرد. مي توان گفت که درعصراخير صفوي جز فاضل هندي (م1137)، فقيهي زبردست که اثري همچون کشف اللثام را در فقه داشته باشد وجود نداشت و اصولاً در اين دوره ي اخير،کمتر مي توان دوره هاي فقه استدلالي يافت؛گرچه بايد پذيرفت که رساله هاي تک نگارانه فقهي فراواني وجود دارد.نفس رکود فکر مذهبي و درآمدن آن از افراط صوفي گري،و افتادن آن در دام تفريط اخباري گري يک مشکل فکري مهم براي دوره ي اخير صفوي است که طبيعي ترين نتيجه ي آن جلوگيري از جولان عقل و انديشه است.اگرحاصل ديدگاههاي فوق،دفاع از اين نظر محسوب شود که بايد از جريان تصوف در عرفان،در برابر تشرع و فقاهت دفاع شود؛ما چنين نظري را نمي پذيريم؛ يکي بدان دليل که تشرع و فقاهت مساوي با اخباري گري نيست چه ميان اصوليان و اخباريان نيز تنش تندي در دوره ي صفوي وجود داشت.گرايش اخباري گري گرچه محصول نفوذ برخي از گرايشات شيعي مناطق عربي از جمله بحرين بود، اما بسياري از مهاجران جبل عامل، فقيهان و اصوليان بنام بوده اند (بگذريم که مشرب عرفاني نيز، کم و زياد در ميان آنان وجود داشت).بايد به اين نکته توجه داشت که اگرتنها افکار صوفي منشانه در دولت صفويه باقي مانده بود، اين دولت بسيار سريعتر راه اضمحلال را پيموده بود؛زيرا، مشي تصوف، روشي نيست که در يک جامعه ي مذهبي معتقد به شرع و فقه بتواند به کمک آن نظام را اداره کند.علاوه بر اين که اين ادعا نيز به راحتي قابل قبول است که گونه اي از انديشه هاي عرفاني،عزلت و انزوا را بر هرنوع تحرک اجتماعي ترجيح مي نهد و قوت چنين نگرشي در جامعه سبب رکود و رخوت مي باشد. در واقع اين فقه و شرع وفقيهان و متشرعان بودند که نظام قضايي و حقوقي جامعه را شکل مي بخشيدند؛درعين حال بردو نکته بايد تأکيد کرد:يکي آنکه تعصب شديد برضد هرنوع تمايل عارفانه،خود عوارضي را در پي داشت که يکي از آنها خشک بارآوردن جامعه ي اسلامي بود و ديگر آنکه اين تسلط فقاهت اصولي نيز در تعارض بود.درباره ي ضديت با تمايلات عارفانه اواخر عهد صفوي و نقش آنها در رخدادهاي اين دوره، شاعر مکافات نامه نيزمطالب چندي را آورده که در جاي خود ملاحظه خواهيد کرد.يکي از مورخاني که در ضمن بيان رخدادهاي آخرين سالهاي دولت صفوي به برخي از مسائل اشاره کرد ميرزا محمد خليل صفوي است؛ وي که خود از نوادگان همين سلسله است کتاب [مجمع التواريخ]را در سال 1207 نگاشته است. پيش از آنکه اشاره به مطالب عنوان شده توسط او بکنيم،آنچه را وي از انتقادات يک عامل عارف شيعي از وضعيت دولت صفوي در سالهاي آخر حکومت صفوي آورده بازگو مي کنيم:شيخ بهاءالدين استيري يکي از علماي خراسان و (بنا به گفته ي آيت الله مرعشي در پاورقي همانجا.به همراه جمعي ديگر از علما از جمله ميرمحمد مشهدي خراساني)،پس از تحولات خراسان و حملات مکرر ازبکها به مردم مشهد ونواحي اطراف،عازم اصفهان شد تا حاکمان صفوي را از آن وضع رقّت بارآگاه سازد؛ ميرزا محمد خليل صفوي مي نويسد:دراين بين، شخصي از اعاظم علما و مشايخ خراسان که در سلسله ي آنها پيري و مريدي از قديم بود شيخ بهاءالدين نام،در سال سابق که شيرغازي خان اوزبک به خراسان آمده قتل و نهيب بي نهايت نموده بود،شيخ بهاءالدين مذکور از غايت درد دين به اصفهان رفته شکايت و تظلم بسيار پيش امرا نموده بود و از نهايت دل سوختگي،چون مردي حراف و زبان آور و واعظ پيشه بود بعضي از سخنان وحشت انگيز عبرت افزا به پادشاه و امرا و علما و جميع شيعيان بر زبان آورده بود از عالم [کذا، شايد:جمله]آنکه:جهاد امري است واجب و احاديث و آيات متکاثره ي متظاهره در تحريص و تأکيد آن وارد شده و آنکه پادشاهي عبارت از ترحم و اشفاق و غيرت و هميت دين است و پادشاه و امرا همه در اين زمان به سبب تن پروري و راحت طلبي دست از فضيلت اين امر برداشته اند و هميشه مشغول به فسق و فجور و شنايع قبايح اند و بي خبري از احوال رعايا و زيردستان را شيوه و شعار خود نموده اند چنانکه مثل شيرغازي خان اوزبک ملعون، از بلاد خراسان شصت هزار کس از اناث و ذکور فرقه ي شيعيان از صلحا و عباد و مؤمنين و زهاد و سادات را اسير نموده و هيچ کس را از شاه و امرا و سپاه درد دين و غيرت پيرامون خاطر نگذشت که اين نفوس محترم را از دست اين فرقه ي نواصب بي دين ظالم خلاص نمايند و علما مهرسکوت برلب گذاشته مطلقاً درمجلس پادشاه و امرا سخناني که موجب تنبه و آگاهي ايشان نباشد هرگز بر زبان نياوردند؛اين معني چگونه با دينداري و ايمان جمع مي شود؟از اين سخنان حق،اکثري از علما مکدّر شده آن عزيز را متهم به تصوف و الحاد نموده حکم به اخراج اوکردند، چنانچه او را از اصفهان به اهانت تمام بيرون کردند،چون به خراسان وارد گرديد به هرجا و هرمکان که مي رسيد، بعد از اداي نماز جماعت و امامت در بين وعظ،مردم را ارشاد مي نمود که در اين زمان که پادشاه و امرا و تمام مردم دست از دفاع و جهاد برداشته اند و مردم را به دست دشمن حواله نموده،چه ضرور است که انتظار حمايت پادشاه بايد کشيد؛ برهرکس في نفسه واجب است که براي حفظ عرض و ناموس، مال و جان خود به موجب حکم خدا و رسول، دفع شر دشمن نمايد.وي چند هزار تن را گرد خويش فراهم آورد اما صفي قلي خان که وارد خراسان شده بود از اقدام وي نگران شده و وي را به قتل رساند.اين نيزحکايتي ديگرازتأثيري است که نزاع دو گروه اهل علم و اهل فقر بر خرابي اوضاع داشته و حداقل جو اطمينان و اعتماد را از ميان برده است. يک مطلب که به خوبي از اين حکايت به دست مي آيد تبديل شدن دعواي تصوف و فقاهت به يک وسيله فشار براي کوبيدن مخالفان است؛امري که مشابه آن در زمانهاي ديگرنيزديده شده آن گونه که در دوره اي از تاريخ ايران در قرن چهارم و پس از آن هرمخالفي را به اتهام قرمطي گري مي کشتند.قضيه ي بهاءالدين استيري،همچنين نشانگر بي همتي و بي غيرتي حاکمان صفوي در اصفهان است که انگيزه ي لازم را براي دفاع از مردم که تحت تجاوزات خصمانه ي ازبکان و افاغنه ي ابدالي قرار داشتند،ندانستند.طبعاً چنين روحيه ي بي عملي يکي از مهمترين مسائلي بود که ميرويس افغاني رهبر افاغنه ي غلزائي را در انديشه ي مستقل کردن «قندهار»از ايران انداخته و فرزندش محمود را به حمله به ايران وادار کرد.تقريباً تمام نوشته هاي مربوطه به ميرويس و حضورش دراصفهان، براين نکته تأکيد دارند که او طي سالها اقامت در اين شهر،کاملاً مطمئن شد که چنين دولتي توان ايستادگي در برابر يک حمله ي قاطعانه (ولو از سوي مشتي مهاجم افغاني که فرسنگها راه را در کوير از قندهار تا اصفهان آمده باشند)ندارد.مسأله ديگري که مورد توجه ميرزا محمدخليل قرار گرفته مشکلات مربوط به دربار و هيئت حاکمه است.رخوت و سستي، عناد و دشمني،بي تدبيري، به ضميمه ضعف شاه در قدرت برتصميم گيري، عملاً کارآيي را از دربار گرفته بود. /خ
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 310]
صفحات پیشنهادی
عنوان:علل و جريان سقوط دولت صفويه (قسمت اول)
عنوان:علل و جريان سقوط دولت صفويه (قسمت اول)-عنوان:علل و جريان سقوط دولت صفويه (قسمت اول) تهيه کننده:هادي محمديمنبع:راسخون سقوط صفويه به روايت منابع ...
عنوان:علل و جريان سقوط دولت صفويه (قسمت اول)-عنوان:علل و جريان سقوط دولت صفويه (قسمت اول) تهيه کننده:هادي محمديمنبع:راسخون سقوط صفويه به روايت منابع ...
قسمت چهارم دولت دفاع
عنوان:علل و جريان سقوط دولت صفويه (قسمت اول) تهيه کننده:هادي محمديمنبع:راسخون سقوط صفويه به روايت منابع خارجي:سقوط دولت صفويه يک رويداد مجزا و تنها .
عنوان:علل و جريان سقوط دولت صفويه (قسمت اول) تهيه کننده:هادي محمديمنبع:راسخون سقوط صفويه به روايت منابع خارجي:سقوط دولت صفويه يک رويداد مجزا و تنها .
داروي آشفتگي انسان معاصر
عنوان:علل و جريان سقوط دولت صفويه (قسمت اول) ديدگاه منابع ايراني:درمنابع ايراني معاصر با سقوط صفوي و اندکي بعد از آن به مسأله ... مبتلايشان ساخت (نحل:112)؛ وي ...
عنوان:علل و جريان سقوط دولت صفويه (قسمت اول) ديدگاه منابع ايراني:درمنابع ايراني معاصر با سقوط صفوي و اندکي بعد از آن به مسأله ... مبتلايشان ساخت (نحل:112)؛ وي ...
افزایش فشار مالیاتی دولت
عنوان:علل و جريان سقوط دولت صفويه (قسمت اول) هلفگات مي گويد:«انقلاب تجاري»احتمالاً يکي از عوامل زوال دولت صفويه بوده چون به تورم،از دست رفتن قدرت اقتصادي و ...
عنوان:علل و جريان سقوط دولت صفويه (قسمت اول) هلفگات مي گويد:«انقلاب تجاري»احتمالاً يکي از عوامل زوال دولت صفويه بوده چون به تورم،از دست رفتن قدرت اقتصادي و ...
حضور نظاميان گرجي در مرز ايران وعراق
عنوان:علل و جريان سقوط دولت صفويه (قسمت اول) ب)تضاد شديد عناصر قديم و جديد طبقه ي نظامي ايران.پ)برهم ... ارتش بر اثر رقابتها و حسادتهاي فرماندهان گرجي قشون با ...
عنوان:علل و جريان سقوط دولت صفويه (قسمت اول) ب)تضاد شديد عناصر قديم و جديد طبقه ي نظامي ايران.پ)برهم ... ارتش بر اثر رقابتها و حسادتهاي فرماندهان گرجي قشون با ...
فرق شيعه
او معتقد است كه گروه اول پنج فرقه, گروه دوم نيز پنج فرقه, گروه سوم هشت فرقه, گروه چهارم دو فرقه و آخرين گروه فقط ..... عنوان:علل و جريان سقوط دولت صفويه (قسمت اول) ...
او معتقد است كه گروه اول پنج فرقه, گروه دوم نيز پنج فرقه, گروه سوم هشت فرقه, گروه چهارم دو فرقه و آخرين گروه فقط ..... عنوان:علل و جريان سقوط دولت صفويه (قسمت اول) ...
دل نوشته هایی برای سهراب (2)
بگذار آن چه در رگهایت جریان دارد؛ شقایقهای سوخته را به یاد بیاورد.کشف و شهودت، کلمات را به ..... عنوان:علل و جريان سقوط دولت صفويه (قسمت اول) · عنوان:علل و جريان ...
بگذار آن چه در رگهایت جریان دارد؛ شقایقهای سوخته را به یاد بیاورد.کشف و شهودت، کلمات را به ..... عنوان:علل و جريان سقوط دولت صفويه (قسمت اول) · عنوان:علل و جريان ...
-
گوناگون
پربازدیدترینها