واضح آرشیو وب فارسی:عصر ایران: نقشه ، فال ، فیلم ؛ اینجا زیر زمین تهران است! زمانی این کودکان فقط در خیابان ها بودند و لابد آقایان مسوول ، آنها را از پشت شیشه های دودی اتومبیل هایشان می دیدند و کاری نمی کردند و اینک این کودکان معصوم ، زیر زمین اند ،جایی که گذر مسوولان ، قاعدتاً بدانجا نمی افتد و طبیعی است قصه پرغصه کسانی که قرار است زنان و مردان فردای جامعه ما باشند ، همچنان ادامه خواهد داشت .
عصر ایران – وارد مترو که می شوی اولین چیزی که توجه ات را جلب می کند تجمع تعدادی دست فروش در ورودی ایستگاه متروست.توجهی نمی کنی و رد می شوی ! چند پله را پایین می روی تا وارد لابی عبور به سمت پله های برقی ایستگاه زیر زمینی شوی . باز تعدادی فروشگاه از عطر فروشی گرفته تا اغذیه فروشی و کیف فروشی و... توجه ات را جلب می کند .باز توجهی نمی کنی به قسمت گیت ورودی می روی ؛ کارتت را می زنی و وارد می شوی تا از پله های برقی پایین بروی و وارد ایستگاه شوی .وارد ایستگاه می شوی اندکی درنگ ... و قطار می رسد .اگر ازدحام جمعیت به اندازه ای باشد که جا برای 6 یا 7 نفر در هر در ورودی قطار داشته باشد ، سوار می شوی و (اکثراً) سر پا می ایستی .قطار راه می افتد و این بار با دست فروشان داخل قطار مواجه می شوی .انواع و اقسام فروشنده ها ( زن و مرد و پیر و جوان و کودک و...) با در دست داشتن متاع قابل عرضه شان در قطار حرکت می کنند و طوری به تبلیغ کالای خود می پردازند که تو گویی یک نوار ضبط شده ثابت از حنجره شان پخش می شود ." آخرین نقشه تهران ، ایران ، جهان ، فقط 1000 تومان هم سی دی ، هم نقشه ، از مغازه دار 2 هزار تومن نخر آقا جون "" 3 بسته پاستیل 500 ، شش بسته هزار ، تاریخ مصرف داره و مهر استانداردم روشه محصول شرکت ..."" آخرین فیلم های رو پرده جهان و ایران فقط هزار تومن ، از مغازه 1500 تومن نخر "انواع بادکنک های رنگی فقط 8 تا هزار، برای بچه ات ، خواهر و برادر کوچکت بخر و ببر " و...خلاصه از سفره ژاپنی گرفته تا روکش گوشی موبایل و از بیسکویت و کیک گرفته تا جوراب و... در قطار های زیر زمینی تهران فروخته می شود .فال و علی کوچولو!اما شاید جلوه " فال فروش " های خردسال و کودک قطارها از همه این دست فروش ها بیشتر باشد. شاید به دلیل اینکه دیدن بچه های خرد سالی که با وجود کمی سن به چنین شغل هایی مشغولند آزار دهنده است و بیشتر به چشم می آید .علی یکی از این بچه هاست که تا حالا بارها او را در مسیر خط دوی مترو (صادقیه – تهرانپارس) دیده ام . می گوید 10 سال دارد و نان آور خانه شان است.تاکتیک علی مثل خیلی از بچه های فال فروش مترو این است که اول از این سر واگن تا آن سر واگن فال ها رو بدون اینکه بپرسد و حتی تقاضای پول بکند روی کیف ، دست یا پای مسافران نشسته می گذارد یا به دست مسافرهای ایستاده می دهد و می رود . بعد از اینکه یک دور فال ها را به این روش چرخواد، برمی گردد و آنها جمع می کند به این امید که لااقل چند نفر از ده ها نفری که فال ها را روی پا یا روی کیفشان گذاشته یا به دستشان داده ، آنها را باز کرده باشند و فال ها رابخرند .آدم یاد صید و شکار می افتد . این کار بچه های فال فروش عین شکار صید با دام ، ماهیگیری با تور یا صید پرنده با تور هست!باری ! یک روز آخرای شب و وقتی که قطار خیلی شلوغ نبود و روی یکی از صندلی های آبی نشسته بودم و تو حال خودم بودم یکهو دیدم یک نفر چیزی را من پرت کرد و رفت ؛ فال بود!پسر تقریبا ده ساله ای که علی قصه ماست . صداش کردم برگشت و گفتم بنشین .نمی خواست بشیند اما بهش گفتم : " توی یه ربع چند تا فال می فروشی؟ بیشتر از 5 تا ؟"و ادامه دادم: من 5 تا فال ازت می خرم . پولش را هم دادم و نشست . یک فال را باز می کنم :"انگار حضرت حافظ حاجتم رو می دونه ":یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور ابه به ! عجب شعر امیدوار کننده ای ! پشت برگ شعر هم تفسیرش را نوشته که در مجموع امیدواری به آینده است . می خواستم بدانم "کیه ؟ از کجا می آد ؟ برای کی کار می کنه و سوال هایی از این دست" و البته علی خیلی زرنگ تر از این حرف ها بود که اطلاعات کاملی از نحوه کارش و نحوه سازماندهی و... به من بدهد .فقط می گفت "پدرم علیله و مادر هم نداره و اون و خواهرش خرج پدر رو در می آرن ."مدرسه نمی رفت ولی می گفت : سواد دارم اسمم رو می تونم بنویسم . برای اثبات حرفش گفت :"می خوای اون تابلو رو بخونم : در امور دنیا همیشه به پایین تر از خودتان نگاه کنید تا قدر نعمت هایی را که خدا به شما داده بهتر بدانید . پیامبر اکرم ( نقل به مضمون ) "علی این تابلو را خوناد و بادی به " غبغب " انداخت به نشانه اثبات با سواد بودنش .از علی می پرسم :" این فال ها رو از کجا می گیرید ؟" - نمی دونم یه آقایی می آره خونمون . دوست بابامه من و خواهرم و بابام هم بسته بندیش می کنیم .- روزی چند تومن در می آری؟ -یه کم فکر می کنه و می گه 3 هزار تومن . -تو که گفتی یه ربعه 5 تا می فروشی . وفتی تو یه ربع ، هزار تومن پول می گیری یعنی تو یه ساعت 4 هزار و تو ده ساعت 40 هزار . با این حساب اگه حتی 20 درصد هم سود خالص کارت باشه می شه 8 تومن نه 3 تومن !خنده ای می کند و می گوید : " نه اونطوری گفتم که 5 تا ازم بخری !من کلا روزی 30 تا هم نمی فروشم ".علی و مثل علی در مترو خیلی زیادند و به گفته خودش از صبح وارد ایستگاه می شوند ، خیلی وقت ها ناهارشان را هم آنجا می خورند و تا شب به کار فال فروشی و دستفروشی مشغولند . علی حرفی از سازماندهی و اینکه آیا از یک باند خاصی به این کار وادار می شود یا نه نمی زند اما نحوه کار این قبیل بچه ها به نظر سازمان یافته می آید .علی کوچولوی ما که باید صبح از خواب برای مدرسه بیدار بشود و بعد از ظهر به فکر تکلیف مدرسه باشد و شب ها هم زود بخوابد که صبح به مدرسه اش برسد، به کار دست فروشی و فال فروشی در مترو مشغول است و طبیعتاً در معرض انواع آسیب های اجتماعی است.به هر حال متروی تهران امروز یک پدیده منحصر اقتصادی و اجتماعی است و کسانی که چشم های تیزی دارند می تونن از این " دانشگاه زیر زمینی " خیلی چیزها یاد بگیرند .نبض شهر تهران توی این دالان ها ی پر پیچ و خم زیر شهر می زند و چهره خمود یا خوشحال سطح شهر انعکاسی هم در زیر پوست شهر دارد ، فقط می ماند حکایت قدیمی کودکان کار که گویا هیچ وقت توجه مسوولان را به خود جلب نکرده است ؛ زمانی این کودکان فقط در خیابان ها بودند و لابد آقایان مسوول ، آنها را از پشت شیشه های دودی اتومبیل هایشان می دیدند و کاری نمی کردند و اینک این کودکان معصوم ، زیر زمین اند ،جایی که گذر مسوولان ، قاعدتاً بدانجا نمی افتد و طبیعی است قصه پرغصه کسانی که قرار است زنان و مردان فردای جامعه ما باشند ، همچنان ادامه خواهد داشت . راستی چه کسی می تواند تضمین کند علی کوچولوی خردسال فال فروش امروز ، که مدرسه هم نمی رود و خانواده اش را فقط هنگام بسته بندی فال ها می بیند ، فردای روشنی خواهد داشت؟ آیا از فال فروشی تا مواد فروشی راه زیادی هست؟ آیا جامعه با دست خود ، ناهنجاری های فردا را تولید نمی کند؟ به خدا سوگند دریافتن این کودکان بی گناه ، از بسیاری از طرح ها و برنامه های پرطمطراق و شعاری ، برای فردای ایران ، مهم تر است.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: عصر ایران]
[مشاهده در: www.asriran.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 350]