تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 27 تیر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):هر كس با يقين بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم را قرائت كند، كوه‏ها به همراه او تسبيح م...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

آراد برندینگ

سایبان ماشین

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ووچر پرفکت مانی

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

ثبت نام کلاسینو

خرید نهال سیب سبز

خرید اقساطی خودرو

امداد خودرو ارومیه

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1806740548




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

اسلام گرايي در جهان عرب؛ از انقلابي گري تا اصلاح طلبي-2


واضح آرشیو وب فارسی:ایرنا: دوره دوم: از جنگ شش روزه اعراب و رژيم صهيونيستي در سال 1967 تا امروز ************************************************************* جريان هاي فكري غرب گرايي، عرب گرايي و اسلام گرايي، سه نحله فكري نسبتا استواري بودند كه براي مدتي بيش از يك سده، هر كدام، در مواردي چارچوب فكري براي جامعه ارايه كردند. مردم عرب در قالب هر يك از اين نحله ها به زندگي فردي و جمعي خويش معنا مي دادند. اما جنگ شش روزه در ژوئن 1967، به يكباره چون آتشفشاني، نظم موجود را به تكان آورد و آنها را واداشت كه در مورد اصالت، ارتباط فرهنگي و از همه مهمتر، كارآمدي نحله هاي فكري جاري، پرسش هاي جدي مطرح كنند و به ارزيابي برخي از آنان برخيزند. دوره اي از سرافكندگي، اما در عين حال، خود ارزيابي آغاز شد. به زودي مرگ جمال عبدالناصر در سال 1970، آخرين ضربه كاري را وارد نمود و در واقع، ضرورت تعديل و يا تغيير طرز فكرها را يادآور شد. پس از فسخ خلافت كه به طور رسمي ناكارآمدي نحله هاي فكري قديم را اعلام مي كرد، پرسش جديدي كه مطرح شد، اين بود كه چرا جهان عرب مانند جهان غرب از قوت و مولدي برخوردار نيست؟ چه بايد كرد كه جهان عرب نيز مانند غرب به قدرت و عزت دست يابد؟ آيا تحولات جديد و به ويژه جنگ سال 1967 و شكست برآمده از آن، اين پرسش را تغيير داد؟ عبدالله لارويي يكي از متفكران معاصر عربي، معتقد است كه پرسش مهم جهان عرب و روشنفكران آن در حدود سال 1970 اين بود: چرا، با وجود تمام كوشش ها، هنوز با همان مشكلاتي روبه رو هستيم كه پدران و پدربزرگان ما با آن مواجه بودند؟. پاسخ لارويي اين است كه پرسش، كماكان دست نخورده مانده است و دو نسل روشنفكر نتوانسته اند پاسخ مناسبي ارايه دهند. به زبان ديگر، وي به طور رسمي شكست و ناكارآمدي نحله هاي فكري غالب در جهان عرب در چند دهه گذشته را اعلام مي كند؛ آنها حتي نتوانستند پرسش ها را تغيير دهند. در كنار نحله هاي مختلف، اسلام گرايي نيز يكي از نحله هاي فكري و سياسي در اين دوره بوده كه تلاش مي كند تا در قبال چالش هاي جديد و روايت غرب از اين چالش ها، پاسخي كاربردي ارايه دهد. نگرش اسلام گرايانه، همان طور كه ديديم در آغاز با جريان نو شدن و غرب گرايي همراه بود، اما هر چه روند اخير در جهت دنياگرايي جلوتر رفت، اسلام گرايي به فكر راه خاص خود افتاده و به واكنش عليه آن اقدام كرد. آنچه موجب شد آنها از همراهي با جريان نوسازي و مثل غرب شدن، دست بردارند و به فكر ارايه برنامه بديل خاص خود بيفتند، ادعانامه هايي بود كه پس از شكست 1967، عليه اسلاميان و اسلام گرايان ارايه شد. برخي از متفكران جهان عرب، اسلام و تمايلات دين گرايي را عامل موثر در شكست اعراب دانستند: جنگ سال 1967، به منزله شكست مسلمانان عقب افتاده از دشمن مدرن بود. در قبال اين ادعانامه، مسلمانان در مقام پاسخگويي برآمدند و دفاع خود را با حمله متقابل آغاز نمودند. به زعم آنها، اعراب به اين دليل شكست خوردند كه به جاي اعتقاد به نظام جهادگر اسلامي، بر آموزه هاي نادرستي مانند مبارزه طبقاتي و يا قوم گرايي به اصطلاح پيش رونده تاكيد كردند و همين نگرش، آنها را دچار ابهام نمود. متفكري كه بيش از ديگران اين نكته را مورد توجه و دقت قرار داد، محمد جلال كيشك بود كه در آثارش بسيار به مقوله تهاجم فرهنگي پرداخت. به زعم وي، تهاجم هاي جديد به جهان عرب را بايد صليبيون سوم ناميد. اولين صليبيون با شمشير و صليب آمدند، دومين صليبيون استعمارگران بودند كه با حمله ناپلئون به مصر در سال 1789، آغاز شد و سومين صليبيون حملات جديد است كه ظاهري كاملا فريبنده دارد. ظاهرا از استقلال مردم مستعمره صحبت مي كند، ولي در پي آن است كه بر ذهن آنها نفوذ كند. به نظر كيشك واضح است كه وقتي مسلمانان برتري غرب را پذيرفتند –نه فقط برتري تكنيكي، بلكه برتري فرهنگي و روحي آن را- آن وقت مقاومت آنها در هم مي شكند؛ چنين فردي بي شباهت به شهر بي دفاع و گشاده نيست كه در قبال هر غارتگر و مهاجمي ضربه پذير است. حال اگر مسلمانان و اعراب، زندگي خود را در قالب اصول اسلامي سامان مي دادند، در آن صورت، نه تنها از رژيم صهيونيستي و يا هيچ قدرت ديگري شكست نمي خوردند، بلكه جهان را در چنگال مي گرفتند. از آنجا كه به اعتقاد كيشك، استعمار اروپايي فرصت ورود به جهان جديد را از اعراب گرفت و آنها را به تمدني به دور از قدرت مبدل نمود، راه اين است كه مفاهيم قدرتمند سنتي اسلامي مانند جهاد كه مايه ترس اروپاييان است، احيا شود و به برنامه هاي عملي روز مبدل گردد. سال هاي پس از 1967 را مي توان دوران احيا و بازسازي همين مفاهيم سنتي به عنوان طرح بديل دانست. اما اين طرح هاي بديل دو صورت متمايز به خود گرفته است: گروهي برداشت هاي تندروانه و انقلابي مشرب از اصول اسلامي ارايه كردند كه آنها را اسلاميان مبارز مي خوانيم و گروهي كه برداشتهاي محافظه كارانه تري از اصول اسلامي ارايه كردند، در عين حال، در پي به روز كردن و به اجرا گذاردن آنها هستند. هر دو گروه خود را جهادگر مي دانند، ولي در حالي كه گروه اول بر از ميان برداشتن چالشهاي غيربومي تاكيد مي كند، گروه دوم حوزه جهاد و فعاليت را در تمدن سازي و حتي در دولت سازي جديد، در قالب تعليمات اسلامي، خلاصه مي كند. اين گروه را اسلاميان اصلاح گرا مي خوانيم: ** الف. مسلمانان مبارز --------------------------- در زبان گفتاري و نوشتاري غالب در دنياي امروز، اين گروه را بنيادگرايان، اصولگرايان و تماميت گرايان مي خوانند. البته در اين نام گذاري ها نوعي ارزش داورانه وجود دارد و مراد آنها اين است كه فعالان مسلمان جديد، كساني هستند كه به دليل فشارهاي رواني و كمبودها به عمليات تروريستي و نابخردانه دست مي زنند. در حالي كه براي طرفداران آنها، اسلاميان مبارز، از جان گذشتگان قهرماني هستند كه براي بازگرداندن غرور اسلامي، قدم برمي دارند. در دوره كنوني، اسلاميان مبارز، سراسر جهان اسلام را در صورتهاي متفاوت، درنورديده اند و همان طور كه مسلمانان خود توصيف مي كنند، كوشش اسلاميان مبارز اين است كه مسلمانان را به راه مستقيم اسلام بازگردانند. از نظر بسياري منظور از بنيادگرايي اسلامي ظهور و به نمايش گذاردن احساس اسلامي است در جهت تكيه بر اصول بنيادين اسلامي به منظور برآوردن نيازها و پاسخ چالش هاي دنياي معاصر. صورت هاي جديد اسلام مبارز در جهان عرب در قالب جماعات اسلامي، القاعده، التفكير، الهجره و الجهاد است كه اكثريت اعضاي آن از اخوان المسلمين برخاسته اند. البته گروه هاي بسيار زيادي هستند، ولي در اينجا به مهمترين گروه كه در اينجا حركات و انديشه هاي همه گير، تاثير بيشتري داشته است، توجه مي شود. اين گروه ها هستند كه فعاليت هاي ترور سياسي را انجام مي دهند. از نظر فكري اين گروه ها بر آثار سيد قطب، به ويژه كتاب معالم في الطريق و كتاب عبدالسلام فرج با عنوان الفريضه الغائبه تاكيد مي كنند. فعالان اسلامي مبارز در ساليان گذشته، كساني بودند كه بعد از كشته شدن سيد قطب در سال 1966، به فعاليت مشغول بودند و تا اواسط دهه 70 و سياست انفتاح انور سادات، عمر خود را در خفا و يا زندان سپري كردند. آخرين اثر سيد قطب، معالم في الطريق منبع اصلي مطالعه و تعمق اين گروه ها بود: اين اثر يك اثر دوران زندان بود و زندانيان بودند كه در سال هاي 1965 تا 1976 آن را به مانيفست، يا دستكم منبع الهام تكامل و تحول عقايد خود تبديل كردند. اما قبل از آنكه به بحث از اين كتاب بپردازيم، قدري با سيد قطب آشنا شويم. قطب با اين فرض آغاز مي كند كه سرانجام، بشريت فرمانبر اسلام خواهد شد و جهان در آينده قلمرو اسلام خواهد گشت و گواه ما آنكه اين آيين، راه زندگي و كمال است. اما قطب از چه زماني در جهت تحقق اين فرض ها قدم برداشت. قطب در سال 1906 متولد شد. از ابتداي جواني- به خاطر پدرش، الحاج قطب ابراهيم، كه فعاليت هاي حزبي مي كرد- در فعاليت هاي روشنفكري دخالت داشت. به مدرسه دولتي رفت و نزد عموي خود، كه از طرفداران حزب وفد بود، زندگي كرد. سپس به دانشكده تربيت معلم رفت، و پس از تحصيلات، به وزارت معارف عمومي ملحق شد. در اين دوران به عباس محمود العقاد (1964-1889)، كه از پيشوايان ادبي و روشنفكري آن روز مصر بود، نزديك شد و در اين دوره بود كه به نوشتن نقد ادبي مشغول شد. در سال 1948، از طرف وزارت معارف به آمريكا رفت تا نظام آموزشي آنجا را مطالعه كند. اين سفر براي وي تعيين كننده بود. در سال 1951 كه از آمريكا بازگشت، انسان ديگري شده بود و به زودي به عضويت شوراي رهبري اخوان المسلمين درآمد. به قول خودش من در سال 1951 متولد شدم. در سال 1954، به جرم مشاركت در سوء قصد به جان ناصر دستگير شد و به بيست و پنج سال زندان محكوم شد. در زندان بود كه به نوشتن كتاب معالم في الطريق همت گماشت. در سال 1964، در اثر وساطت عبدالسلام عارف رييس جمهوري عراق، آزاد شد، ولي يك سال بعد به عنوان رهبر اصلي توطئه عليه ناصر، دستگير و به مرگ محكوم شد و در 29 اوت 1966 اعدام گرديد. بسياري معتقدند كه علت اصلي مرگ قطب، كتاب معالم است: اگر مي خواهيد بدانيد چرا سيد قطب به دار آويخته شد، كتاب معالم في الطريق را بخوانيد. اما مگر قطب چه گفته بود؟ انديشه سيد قطب، كه بعدها هدايت كننده جنبش هاي اسلامي مبارز شد، بر سه محور بنيان نهاده شده است: جاهليت، عبوديت و حاكميت الهي. به نظر مي رسد اين سه مفهوم به ترتيب، پاسخ به سه پرسش زير در انديشه قطب را تشكيل مي دهند: 1- وضعيت فعلي ما چيست و يا در كجا قرار داريم؟ 2- وضعيت مطلوب كدام است و يا كجا بايد برويم؟ 3- چگونه بايد وضعيت فعلي را به وضعيت مطلوب تبديل كنيم و يا چه بايد بكنيم؟ 1- جاهليت: سيد قطب وضعيت موجود جهان، خواه جهان اسلام و خواه خارج از آن را، جاهليت مي داند. به گمان قطب، جهاني كه ما در آن زندگي مي كنيم به طور كامل جاهلي است؛ مصر، منطقه خاورميانه و به طور كلي جهان. به طور خلاصه، به زبان قطب تمام جوامع موجود در عالم، در چارچوب جاهلي روزگار مي گذرانند، البته هر يك از اين جوامع به دليل خاص خود جاهليند. به همين دليل، وي به تحليل انواع جوامع دست مي زند. طبيعي است كه جوامع مبتني بر مادي گري، كه به دليل اعلام صريح اعتقاد خويش به مادي گري، با ساختار ديني در تعارض باشند. پس از آن، كشورهاي به ظاهر ديندار هستند كه دين را ابزار دنيا نموده اند و بالاخره، جوامعي هستند كه خود را مسلمانان قلمداد مي كنند، اما آنها نيز بايد جزو جوامع جاهلي قلمداد گردند. به دليل تاكيد بر مفهوم جاهليت است كه سيد قطب، اسلام را با ناسيوناليسم، انديشه اشتراكي، بعث گرايي و هرگونه انديشه اي كه وفاداري به منبع و موضوعي به جز خداوند را تشويق مي كند، مغاير و متناقض مي داند. در واقع، اين نحوه نگرش قطب، بر نقطه تحول تمايز كننده اي با نحوه تحليل و برداشت اخوان تا آن روز، دلالت دارد. مثلا، حسن البناء و حتي جانشينان قوي وي، آن قدر تندروانه جامعه مصر را غيرقابل قبول و غيراسلامي نمي دانستند. درست است كه حسن البناء گفته بود: برادران من، شما يك انجمن خيريه، يك حزب سياسي و يا سازماني محلي نيستيد كه اهداف محدودي داشته باشد. شما روح جديدي هستيد در قلب اين ملت كه با توسل به قرآن به آن حيات مي بخشيد. اما اخوان عملا در زندگي سياسي مصر آن روز، مانند يك حزب سياسي عمل مي نمود. با افسران جوان كه دولت ملك فاروق را برانداختند، ارتباط نزديك داشت. به نظر حسن البناء، امكان داشت كه با كوشش جامعه مصر آن روز را اسلامي نمود، در حالي كه در نگرش سيد قطب، اميدي به اصلاح وضع موجود وجود نداشت و مي بايست طرحي نو در انداخته مي شد. البته بودند كساني كه كوشيده اند گفته هاي سيد قطب را به نگرش معتدلانه و اصلاح طلبانه نزديك كنند. مثلا، برادر سيد قطب در نامه اي كوشيد نگرش افراطي به نوشته قطب را تعديل كند و ادعا كرد كه برادرش به وي گفته است كه هدف وي وضع قانون نيست، بلكه آموزش پيام اصلي اسلام است كه جز خداي يكتا، خدايي نيست. يا يوسف العظم شخصيت برجسته اردني اخوان، در كتابي با تمايز گذاردن ميان تفكير و جاهليت مدعي شد كه قطب، جوامع اسلامي را تفكير نمي كند، بلكه منظور وي اين بود كه آنها در وضعيت عقب ماندگي فكري و اخلاقي قرار دارند و اين وضعيت، صورتي از جاهليت است. واقعيت اين است كه حركت هاي مبارزه جوي مسلمان كه از بدنه اصلي اخوان جدا شدند، كتاب معالم را مانيفست رفتاري خود قرار دادند و تفسير تندروانه از گفته هاي قطب را با منظور وي نزديكتر دانستند. 2- عبوديت: همان طور كه اشاره شد، واژه عبوديت هدفي است كه سيد قطب به دنبال آن است. مصداق عبوديت جامعه اي است كه جاهلي نيست و جاهليت الگوي رفتاري آن نمي باشد. اما عبوديت يعني چه؟ گفته مي شود كه سيد قطب عبوديت را تحت تاثير افكار ابوالعلاء مودودي رهبر و بنيانگذار جماعت اسلامي در پاكستان، ارايه نموده است. بر اساس تحليل مودودي و سپس تفسير خويش، سيد قطب جامعه مبتني بر عبوديت را جامعه اي مي داند كه تسليم مطلق به اصول است: اعتقاد راستين به اسلام، با تسليم مطلق در برابر اراده و قاهريت خداوند آغاز مي گردد. البته اين عبوديت و اطاعت مطلقه، به منزله بي تفاوتي به پديده هاي مادي و اين جهاني نيست. براي قطب، آموزه ديني اسلام تعليماتي است كه اختراعات مادي اين جهان را رد نمي كند، بلكه آن را اولين وظيفه بشر مي داند؛ زيرا خداوند انسان را خليفه خود در جهان قرار داده تا تحت بعضي شرايط، به عبادت خداوند بپردازد و اهداف انساني را تحقق بخشد. عبوديت، مفهومي فراگير و تماميت گرا است. از يك سو، بايد در همه جوانب، تسليم اراده خداوند بود و از سوي ديگر، بايد تمامي آنها را به اجرا گذارد. 3- حاكميت الهي: جامعه مطلوبي كه ويژگي هاي آن ارايه شد، تحقق نخواهد يافت، مگر اينكه حاكميت الهي به طور كامل تحقق يابد. به زعم سيد قطب، چگونگي تحقق اين حاكميت، در دو مرحله انجام مي شود: در مرحله اول، بايد گروهي كه وي آنها را پيشتازان امت مي نامد به وجود آيند و زندگي اي جدا از وضعيت جاهليت براي خود به وجود آورند و سپس از طريق جهاد كه تا ابد ادامه دارد، در پي تبديل جامعه جاهلي به جامعه داراي عبوديت باشند. حاكميت الهي از طريق روي آوردن به قرآن به دست مي آيد. چگونه مي توان دست از جامعه جاهلي خلاص شد؟ قطب، راه رسيدن به وضعيت غيرجاهلي را در دو مرحله مي داند: مرحله اول، جهاد اكبر و خودسازي فردي است و مرحله دوم، يافتن افراد شبيه كه به كمك آنها گروه پيشتاز به وجود آيد. از آنجا كه اين جامعه الهي زندگي متفاوت و متمايزي از جامعه جاهلي دارد، در آن صورت مخاصمه و نبرد ميان دو جامعه آغاز شده است. كتاب و شمشير بايد احيا شوند: بايد كتاب الهي را خواند تا فرد غيرجاهل تربيت شود و شمشير به دست گرفت، تا جامعه غيرجاهلي تحقق بپذيرد. فرد با كتاب قانع مي شود، اما اربابان قدرت با موعظه از زندگي قدرتمندانه، زورمندانه و دنياگرايانه جاهلي دست نخواهند كشيد. براي اسلاميان مبارز، عرصه سياست، عرصه مراودات و به زبان فقه، معاملات نيست كه بشود درباره جنبه هاي آن به چانه زني پرداخت. سياست، عرصه تثبيت و تحقق اصول اسلامي است، بنابراين، صحبت از معامله كردن و يا كنارآمدن و اولويت بندي كردن، حرفي بي معنا است. سياست، يك راه بيشتر سر راه ما نمي گذارد: قضاوت نمودن درباره مقولات و آدم ها و سپس جهاد كردن بر اساس آن قضاوت است. ** ب. مسلمانان اصلاح گرا ----------------------------- در حالي كه اسلاميان مبارز به قضاوت و اقدام دست مي زنند، گروهي ديگر از فعالان اجتماعي در عرصه انديشه اسلام گرايي هستند كه به صراحت اعلام مي دارند كه كار آنها بايد دعوت باشد و نه قضاوت. مرشد عالي دوم اخوان المسلمين حسن الهضيبي، بعد از اعدام سيدقطب كتابي نوشت با عنوان دعاه لا قضاه، كه البته در سال 1977 به چاپ رسيد. همان طور كه عنوان كتاب - دعوت كنندگان و نه قضاوت كنندگان- نشان مي دهد، طرفداران اين نحوه نگرش معتقدند كه هيچ فردي نمي تواند در مورد اشخاص ديگر به قضاوت بنشيند و به طريق اولي، قضاوت جمعي و درباره جامعه به مراتب مشكلتر است؛ قضاوت، تنها در دست خداست. آنچه انسان مي تواند انجام دهد، دعوت است و تشويق ديگران به روي آوردن به تعليمات الهي. الهضيبي در اين كتاب در واقع، نگرش تندروانه قطب را به نقد مي كشد، اما به طور رسمي هيچگاه از وي با نام ياد نمي كند. جالب است كه به دليل مقام و منزلت سيد قطب از يك سو، و عاقلانه نبودن تضعيف مشروعيت اخوان المسلمين از طريق به نقد كشيدن قطب از سوي ديگر، كوشش مي شود كه تفسير اصلاح گرايانه اي از حرف هاي قطب بشود. جناح اسلام اصلاح گرا، بيشتر بر روش هاي تبليغاتي و دعوت تاكيد مي كند كه بعضا از سوي برخي از اسلاميان مبارز به صراحت رد شده است. اين گروه، موفقيت را در تحت تاثير قرار دادن تحولات و تعديل و اصلاح از درون مي دانند. به نظر آنها، راه حل مطلوب، هجرت و يا ترور نيست. آنها به موارد موفقي كه توانسته بود افراد فراواني را از نگرش مادي و غرب گرايي به اسلام بازگرداند، اشاره مي كنند. در ميان اين جناح از اسلام گرايان، بسياري از روشنفكران مسلمان هستند كه به دولت سازي در چارچوب تعليمات اسلامي مي انديشند. آنها نه فقط در مورد مقوله دولت اسلامي كه درباره جنبه هاي متعدد آن؛ از جمله، جامعه مدني، مشاركت و امثال آن حرفهاي گفتني دارند، بلكه اصولا خود از بازيگران اصلي اين گونه مباحث در انديشه معاصر اسلامي عربي هستند. نكته جالب توجهي كه در مورد اسلام گرايي جديد بايد در نظر گرفت، اينكه هر دو گروه، اسلام مبارز و اسلام اصلاح گرا، وضع موجود نظام هاي سياسي در جوامع عرب را مطلوب نمي دانند و به نظر مي رسد، اختلافشان در نحوه تحقق جامعه مطلوب است. نحله اسلام گرايي، همان طور كه اشاره رفت، در دوره بعد از جنگ سال 1967، هم از نظر محتوا و هم از نظر بازيگران، بسيار گسترده شده است. در اينجا تنها كوشيديم شمه اي از دو نگرش اساسي را كه جاري است، ارايه دهيم. تحليل آثار همه بازيگران و همه جنبه هاي كار آنها به دفتر كاملا مستقلي نيازمند است. از طرفي، يك جنبه مهم از انديشه جهان عرب در نزد اسلام گرايان كه انديشه شيعه باشد، به طور كلي حذف شده است، دليل آن هم اين است كه اكثر بازيگران اصلي اين نگرش از آيت الله محمد باقر صدر تا امام موسي صدر و حالا الگوي فكري ولايت فقيه توسط متفكران ايراني و ايراني تبار ارايه و بعد به الگوي فكري جاري اما نه غالب، در جهان عرب تبديل شده است و به همين دليل، آن را به حوزه مطالعه جنبش ها و حركت هاي اسلامي در جهان شيعه واگذار مي كنيم. تحقيق**م.خ**1358




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: ایرنا]
[مشاهده در: www.irna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 594]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن