تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 15 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام حسن عسکری (ع):مؤمن را از سيمايش مى شناسيم و منافق را از نشانه هايش.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1826101046




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

ساقی نامه حافظ


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: ساقی نامه ی حافظ
گل
  بیا ساقی آن می کـه حال آورد کرامـت فزاید کـمال آورد بـه مـن ده که بس بی‌دل افتاده‌ام وز این هر دو بی‌حاصـل افـتاده‌ام بیا ساقی آن می که عکسش ز جام بـه کیخـسرو و جم فرسـتد پیام بده تا بـگویم بـه آواز نی کـه جمشید کی بود و کاووس کی بیا ساقی آن کیمیای فـتوح کـه با گنـج قارون دهد عـمرنوح بده تا بـه رویت گـشایند باز در کامرانی و عـمر دراز بده ساقی آن می کز او جام جـم زند لاف بینایی اندر عدم بـه مـن ده که گردم به تایید جام چو جـم آگـه از سر عالم تـمام دم از سیر این دیر دیرینـه زن صـلایی بـه شاهان پیشینـه زن هـمان منزل است این جهان خراب کـه دیده‌سـت ایوان افراسیاب کـجا رای پیران لشـکرکـشـش کـجا شیده آن ترک خنجرکشـش نـه تنـها شد ایوان و قصرش به باد کـه کـس دخمه نیزش ندارد به یاد هـمان مرحله‌سـت این بیابان دور کـه گم شد در او لشکر سلم و تور بده ساقی آن می که عکسش ز جام بـه کیخـسرو و جم فرسـتد پیام چه خوش گفت جمشید با تاج و گنج کـه یک جو نیرزد سرای سپـنـج بیا ساقی آن آتـش تابـناک کـه زردشـت می‌جویدش زیر خاک بـه من ده که در کیش رندان مست چـه آتش‌پرسـت و چه دنیاپرست بیا ساقی آن بکر مستور مـسـت کـه اندر خرابات دارد نشـسـت بـه مـن ده که بدنام خواهم شدن خراب می و جام خواهـم شدن بیا ساقی آن آب اندیشـه‌سوز کـه گر شیر نوشد شود بیشه‌سوز بده تا روم بر فـلـک شیر گیر بـه هـم بر زنـم دام این گرگ پیر بیا ساقی آن می که حور بهشـت عـبیر مـلایک در آن می سرشت بده تا بـخوری در آتـش کـنـم مـشام خرد تا ابد خوش کـنـم بده ساقی آن می کـه شاهی دهد بـه پاکی او دل گواهی دهد می‌ام ده مـگر گردم از عیب پاک بر آرم به عشرت سری زین مـغاک چو شد باغ روحانیان مسـکـنـم در اینـجا چرا تختـه‌بـند تـنـم شرابـم ده و روی دولـت بـبین خرابـم کـن و گنج حکمت بـبین من آنم که چون جام گیرم به دست بـبینـم در آن آینه هر چه هست بـه مـسـتی دم پادشاهی زنم دم خـسروی در گدایی زنـم بـه مسـتی توان در اسرار سفت کـه در بیخودی راز نتوان نهـفـت کـه حافظ چو مستانه سازد سرود ز چرخـش دهد زهره آواز رود مغـنی کـجایی بـه گلبانگ رود ـه یاد آور آن خـسروانی سرود کـه تا وجد را کارسازی کـنـم بـه رقـص آیم و خرقه‌بازی کنـم بـه اقـبال دارای دیهیم و تخـت بـهین میوه خـسروانی درخـت خدیو زمین پادشاه زمان مـه برج دولـت شـه کامران کـه تمکین اورنگ شاهی از اوست تـن آسایش مرغ و ماهی از اوست فروغ دل و دیده مـقـبـلان ولی نـعـمـت جان صاحـبدلان الا ای هـمای هـمایون نـظر خجسـتـه سروش مـبارک خبر فلـک را گهر در صدف چون تو نیست فریدون و جم را خلف چون تو نیست بـه جای سکـندر بـمان سالـها بـه دانادلی کشـف کـن حالـها سر فـتـنـه دارد دگر روزگار مـن و مسـتی و فتنه چشـم یار یکی تیغ داند زدن روز کار یکی را قـلـمزن کـند روزگار مـغـنی بزن آن نوآیین سرود بـگو با حریفان بـه آواز رود مرا با عدو عاقبت فرصـت اسـت کـه از آسمان مژده نصرت اسـت مـغـنی نوای طرب ساز کـن بـه قول وغزل قـصـه آغاز کـن کـه بار غمم بر زمین دوخـت پای بـه ضرب اصولـم برآور ز جای مـغـنی نوایی بـه گلبانـگ رود بـگوی و بزن خـسروانی سرود روان بزرگان ز خود شاد کـن ز پرویز و از باربد یاد کـن مـغـنی از آن پرده نقـشی بیار بـبین تا چه گفـت از درون پرده‌دار چـنان برکـش آواز خـنیاگری کـه ناهید چنـگی به رقـص آوری رهی زن که صوفی بـه حالـت رود بـه مسـتی وصلـش حوالت رود مـغـنی دف و چنـگ را ساز ده بـه آیین خوش نـغـمـه آواز ده فریب جـهان قصـه روشن اسـت بـبین تا چه زاید شب آبستن است مـغـنی مـلولـم دوتایی بزن بـه یکـتایی او کـه تایی بزن هـمی‌بینـم از دور گردون شگفت ندانـم کـه را خاک خواهد گرفـت دگر رند مـغ آتـشی میزند ندانـم چراغ کـه بر می‌کـند در این خونفشان عرصه رسـتـخیز تو خون صراحی و ساغر بریز بـه مسـتان نوید سرودی فرست بـه یاران رفـتـه درودی فرسـت                                           ***این نیز چند بیتی از ساقی نامه ی رضی الدین آرتیمانی:
سبز
الهی به مستان می خانه ات به عقـــل آفرینــــان دیوانه ات به نور دل صبح خیــزان عشق ز شادی به اندُه گریزان عشق به رندان سرمست آگاه دل که هرگز نرفتند جــز راه دل به اندُه پرستــــــانِ بی پـا و سر به شادی فروشانِ بی شور و شر که خاکم گِل از آب انگور کن سراپـای من آتـش طـور کن به می خانه وحدتم راه ده دل زنــده و جـــان آگــاه ده که از کثــرتِ خلـق تنــگ آمــدم به هرجا شدم سر به سنگ آمدم 





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 396]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن