واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: در هنگام تماشای فیلم آرزو میکنیم که همین فضای ترسناک گسترش یابد و کارگردان با دختر بچه خردسال، به یک قصه مجزا برسد. اما به ناگاه سر و کله... نگاهی به فیلم «خوابهای دنباله دار» ساخته پوران درخشنده پوران درخشنده به گواهی فیلمهایش، کارگردان قابل احترامی است. او در طول مسیر فیلم سازیاش کارهایی را در کارنامه اش به ثبت رسانده که یک سری ویژگیهای ثابت و مشترک، در همه آنها قابل پیگیری است. او همواره از هیاهوی سینمای گیشه ای پرهیز کرده و به دنبال ساخت فیلمهایی رفته است که بتواند دغدغههایش را، به واسطه آنها بیان کند. درخشنده به سینما به شکل یک ابزار نگاه میکند. در سینمایی که او به آن پایبند است تفریح و سرگرمی آن چنان جایگاهی ندارد. هدف اصلی او از فیلمسازی بیان یک سری حرفها و پیامهای اجتماعی است که تصور میکند میتوانند در قالب سینما گنجانده شوند.این کارگردان در طول این سالها، بر محور موضوع «کودکان و نوجوانان معلول» متمرکز شده است. درخشنده سعی میکند همواره قصههایش را حول محور این طیف از جامعه شکل دهد و مشکلات و مصائب آنها را به تصویر بکشد. قهرمان بیشتر فیلمهای او نوجوانان معلولی هستند که در دیگر فیلمهای روی پرده، جایی برایشان نیست.این نکته جزو نقاط قوت کارنامه فیلمسازی درخشنده است. این که او برای خودش یک حوزه تخصصی تعریف کرده است و سعی میکند در همان حوزه، کارهایی با کیفیتهای کم و بیش شبیه به هم روانه اکران کند. این کارگردان از این شاخه به آن شاخه نمیپرد و بر مسیر مشخصی که خودش برگزیده حرکت میکند. نکته جالب این است که او در هر یک از فیلمهایش، به یک گروه از معلولان پرداخته است. به عنوان مثال در فیلم «رابطه» ماجرای فردی به نام ناصر را تعریف میکند که نوجوانی ناشنوا و لال است. در «بچههای ابدی» سراغ نوجوانانی میرود که به بیماری سندروم «داون» مبتلا هستند. در «پرنده کوچک خوشبختی» به داستان دختر بچه ای میپردازد که بر اثر ضربه روحی در کودکی قدرت تکلم را از دست داده است و با یادآوری گذشته دچار تشنج عصبی میشود.بدین ترتیب درخشنده در همان موضوع ثابت «معلولیت» هم، مدام به دنبال مسائل جزئی تر میرود و هربار، داستان گروه خاصی از معلولان را دستمایه کارش قرار میدهد.او در چند تا از فیلمهایش از مسائل معلولان فاصله گرفته است اما موضوع آسیبهای اجتماعی جوانان را فراموش نکرده و موقعیتهای داستانی اش را، براساس این موضوع شکل داده است، فیلمهای رویای خیس (با پرداختن به دوستیهای قبل از ازدواج) و شمعی در باد (با موضوع اعتیاد جوانان) دو اثری هستند که نشان از تداوم دغدغههای این کارگردان، درباره درگیریهای روحی نوجوانان دارند. «خوابهای دنباله دار» به لحاظ موضوعی، ادامه منطقی مسیری است که درخشنده از اولین فیلمش (رابطه) تاکنون طی کرده است. این فیلم هم به مسائل کودکان و نوجوانان میپردازد و هم مشکلات اجتماعی معلولان را به نقد میکشد.هر کدام از دو قهرمان داستان «خوابهای دنباله دار» موظف هستند که نیمیاز این ماموریت را به انجام برسانند.دختر دانش آموز از بی توجهی اطرافیان به رویاهای صادقانه اش گلایه میکند و دختر معلول (الناز)، به نادیده گرفتن حقوق اجتماعی اش به عنوان یک انسان معترض است. سوال اصلی الناز این است که چرا او به عنوان یک دانش آموز، از تحصیل در مدرسه و درس خواندن در کنار دوستانش محروم شده است. مسئله اصلی دختر دانش آموز در نیمه اول فیلم هم این است که چرا هیچ کس، حرفهایش را جدی نمیگیرد و به خوابهای دنباله دار او توجه نمیکند.شاید به همین خاطر است که در «خوابهای دنباله دار»، با یک فیلم کاملا دو پاره مواجهیم. هر کدام از این دو دختر میتوانند به تنهایی قهرمان اصلی فیلم باشند و یک داستان مستقل را تشکیل دهند. این دو داستان در یک نقطه به هم پیوند میخورند. یعنی نقطه ای که دختر دانش آموز مصدومیت خانم معلمشان را در خواب میبیند. این پیوند ضعیف، نمیتواند دو پارگی روایت را رفع کند و به کلیت داستان انسجام بخشد. «خوابهای دنباله دار» در نیمه دومش، وارد دنیای دیگری میشود که جذابیت و طراوت نیمه اول را ندارد. در نیمه نخست با کودکی فعال و پرشور مواجهیم که خوابهایش یکی پس از دیگری به واقعیت میپیوندد. این ایده میتواند به تنهایی در یک فیلم مجزا دستمایه کار قرار گیرد. نمونه موفق و تحسین شده این ایده را، در فیلم «اینسپشن» (نولان) میتوان دید که افرادی مرز بین واقعیت و رویا را برمیدارند و به عالم خیال راه پیدا میکنند. در «خوابهای دنباله دار» خوابهای پیاپی کودک که برآمده از پاکی و صداقت او هستند، برای بزرگ ترها دردسرساز میشوند و پای پلیس و معلم را به ماجرا باز میکنند. فضاسازی برای القای ترس، در نیمه اول فیلم خوب از کار درآمده است. سکانسی که دختر در دستشویی گیر میکند، پیش زمینه ای برای ترسیدن او در سکانسهای بعدی است. در هنگام تماشای فیلم آرزو میکنیم که همین فضای ترسناک گسترش یابد و کارگردان با دختر بچه خردسال، به یک قصه مجزا برسد. اما به ناگاه سر و کله دختر معلول پیدا میشود و نقشهها را نقش بر آب میکند.مشکل اصلی نیمه دوم فیلم این است که کارگردان بیش از آن که به ساختار در اماتیک قصه اش توجه کند، به دنبال پیام دهی از نوع مستقیمش رفته و سعی کرده است مشکلات معلولان را، از زبان یکی از آنها فریاد بزند.کارگردان در نیمه دوم اثرش میخواهد بگوید که معلولان قشر فراموش شده ای هستند و نیاز به محبت دارند. آنها باید مورد توجه قرار گیرند تا استعدادهایشان شکوفا شود و ...این پیام در قالب قصه فرعی یک نوجوان معلول ارائه میشود. نوجوانی که انگار میخواهد انتقام همه معلولان جهان را، از یک معلم ساده بگیرد. او معلم قدیمیاش را در یک زیرزمین حبس میکند و آزارش میدهد تا به او یادآوری کند که مورد غفلت و بی توجهی قرار گرفته است. واکنشهای آزاردهنده و خشن دختر معلول که با اشک و آه و ناله هم همراه میشوند مطمئنا نمیتواند همدلی برانگیز باشد. شخصیت پردازی «الناز» به گونه ای است که کمتر برروی وجوه مثبت او تاکید شده است. او تلاش میکند تا حس ترحم دیگران را جلب کند و از اطرافیانش بخواهد که او را دوست داشته باشند. غافل از آن که این رویکرد، نتیجه عکس میدهد. مخاطب هنگامیکه به دنیای درونی یک قهرمان نزدیک شود و دوستش بدارد، خود به خود حرفهایش را هم میپذیرد. بنابراین نمیتوان قهرمانی خلق کرد که از یک طرف محبوب و دوست داشتنی نباشد و از آن طرف گلایههایش هم مقبول واقع شود.فیلمهای موفق در حوزه معلولان، کارهایی هستند که توانسته اند صداقت و مظلومیت این انسانها را در قالبی هنرمندانه به تصویر بکشند. بهترین نمونه در این زمینه، فیلم تحسین شده «مرد بارانی» به کارگردانی «بری لوینسن» است که جلوههایی از دنیای دوست داشتنی یک معلول را به نمایش میگذارد. در این فیلم قهرمان معلول نه التماس میکند و نه ناله و نفرین. اما وقتی با یک آدم سالم همسفر میشود و در تقابل با او قرار میگیرد، ویژگیهای غیرمتعادل روحی و اخلاقی اش را نشان میدهد. در سینمای خودمان فیلمهایی نظیر «خون بازی» و «سنتوری» را داریم که قهرمانانشان پیش از آن که بدبخت و فلک زده باشند، به واسطه برخی ویژگیهای مثبتشان برای مخاطب محبوب و دوست داشتنی اند. سکانسی که علی در فیلم «سنتوری» از پدرش میخواهد سرنگ را در بازویش تزریق کند ابتدا لبخند بر لبانمان مینشاند و بعد ما را متوجه عمق فلاکت و خفت شخصیت میسازد. بی شک مخاطب برای این شخصیت بیشتر دل میسوزاند تا شخصیتی که معلمش را در یک زیرزمین زندانی کرده است و مدام از او میپرسد که چرا به من توجه نمیکنید؟
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سیمرغ]
[مشاهده در: www.seemorgh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 812]