پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان
پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا
دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک
تجهیزات و دستگاه های کلینیک زیبایی
سررسید تبلیغاتی 1404 چگونه میتواند برندینگ کسبوکارتان را تقویت کند؟
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
تعداد کل بازدیدها :
1851141399
از تفکر تا رفتار
واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: وبلاگ > داوریاردکانی، رضا - آنچه در پی میآید حاصل گفتوگویی است با فصلنامه فرهنگ عمومی درباره تفسیرهای متفاوت از برنامهریزی فرهنگی توجه ویژهای که در حال حاضر نسبت به فرهنگ عمومی وجود دارد. ضرورت برنامهریزی فرهنگی را اجتنابپذیر میسازد اما مفهوم برنامهریزی فرهنگی شاید در کشور ما چندان مورد ارزیابی مبنایی قرار نگرفته باشد این که مفهوم برنامهریزی و عرصه فرهنگ چیست و این که چه حیطههایی را در بر میگیرد از مواردی است که باید مورد مداقه قرار گیرد. خوشحال خواهیم شد اگر جنابعالی به عنوان عضو شورای انقلاب فرهنگی ارزیابی خودتان از مسئله راتشریح بفرمایید: تردیدی نداریم که فرهنگ تغییر میکند و وقتی میگوییم فرهنگ مردم تغییر میکند، فرهنگ مفهوم وسیعی که درباره سرتاسر این دایرهای که فرهنگ را در بر میگیرد، نمیشود یک جور حکم کرد یعنی همه فرهنگ مشمول یک حکم نیست. لباس ما روزی طوری بود وآمدند این لباس را تغییر دادند و تغییر کرد. هند این تغییر را نپذیرفت. دلیل این امر آن نیست که تغییر لباس، کار دشواری است. اما به هر حال مقاومت در برابر فرهنگ غالب مقاومت میکنند ودر موارد دیگر اصلاً مقاومت نمیکنند. این از موارد پیچیدهای است که یک تحقیق دقیق را اقتضاد میکند. من به طور کلی درباره برنامهریزی فرهنگی نظری دارم که بد نیست با یک تمثیل بیان کنم. گرچه ممکن است این تمثیل اسباب سوء تفاهم شود. یعنی این طور تلقی شود که من با برنامهریزی فرهنگی مخالفم. به این جهت اول میگویم که برنامهریزی فرهنگی امری ناگزیر است. وما نمیتوانیم برنامهریزی فرهنگی نداشتهباشیم. من فکر میکنم فرهنگها با برنامهریزی بسط پیدا نکردهباشند. کسی برای فرهنگ اسلامی ما در قرون سوم تا هفتم که آنچنان بسط پیدا کرده و یک فرهنگ ممتاز و عالی بود برنامهریزی نکرده بود و حکومتها وظیفه برنامهریزی فرهنگی نداشتند. برنامهریزی تاریخ طولانی ندارد و حتی به صد سال هم نمیرسد. فرهنگ ما براساس تفکری که پیش آمد، بینشی که نسبت به جهان و مبدأ جهان پدید آمد، و آداب عوض شد، تلقیها عوض شد. و کم کم دایرهاش وسیع شد. غرب هم که از قرون 18 تا حالا به همه جای دنیا رفته و اثرش را گذاشته به کمک برنامهریزی نبوده است. گرچه کار استعمار کنترلی بود که چه چیزی را به کجا ببرد و به کجا نبرد اما برنامهریزی به معنی امروزی نبود و مصلحت بینیها و تدبیرهایی بود که سیاستمداران و حکام میاندیشیدند. برنامهزیری وقتی پیش آمد که یک جایی نکثی و وقفهای پیش آمد. برنامهریزی وقتی مطرح میشود که ما با مقاومت مواجه شویم. اگر همه کارها به طریق عادی انجام شود و امور به صرافت طبع جریان یابد ما اصلاً نمیپرسیم که چه پیش میآید؟ چه شد؟ و چرا؟ به هر حال وقتی وقفه نباشد نیازی هم به برنامهریزی نیست. باتمثیلی که من به کار میبرم برنامهریزی فرهنگی مثل رژیم غذایی است. نمیخواهم تعبیر بیماری را به کار ببرم ولی به هر حال فرض براین است که بدن از روال طبیعی خارج شده است. مثلاً همه اهل دین برنامهای دارند که صبح قبل از طلوع آفتاب بیدار شوند و نماز بخوانند اما این برنامهای نیست که ما ریخته باشیم برای تغییر چیزی. ما وقتی میگوییم برنامهریزی فرهنگی مراد این است که میخواهیم چیزی را تغییر دهیم. اما در برنامه عادی زندگی ما نظمی هست که نباید این با آن مفهوم یکی گرفته شود. برنامهریزی متکی به نظم است اما هر نوع نظمی برنامهریزی نیست. آن تعبیر که میفرماید... به نظم امرکم که حرف بزرگی است، برنامهریزی است اما برنامهریزی به قصد تغییر نیست. برای جلوگیری از اتلاف وقت واقتصاد نیرو و توان و فکر و تدبیر است . یعنی میتوانیم بین آنچه به طور طبیعی انجام میشود و آنچه میخواهیم تغییر کند تفکیک قائل شویم؟ همین طوراست که میگویید برنامهریزی به معنی ایجاد تغییر، اگر پیش از این سابقهای داشته باشد در جنگها و استراتژیها و تاکتیکهای جنگی بوده است. در جنگ هدفی تعیین میشده واین هدف موقت بوده است . در زندگی روزمره هم وقتی انسان به سنی میرسد که یا سلامتش طوری بوده است که هر کاری نمیتوانسته بکند آن وقت برنامهای تنظیم میکرده که کی بخوابد؟ کی کار کند؟ چه غذایی بخورد؟ آن وقت نظم تازه ای برقرار میکرده است. تا اینکه به حالت عادی برگردد یا بدتر نشود . یعنی برنامهریزی مترتب بر یک اضطرار بوده است؟ تعبیر خوبی است ما بهتر است بگوییم شاید نکثی در کار باشد. برنامهریزی وقتی انجام میشود که تشخیص میدهیم که جریان امر چنان که تشخیص میدهیم نیست و باید مصلحت ما در کار بیاید. شما به نکته خوبی اشاره کردید: در واقع همه امور یک جریان طبیعی دارد که ما نمیتوانیم جریان طبیعی را بر هم بزنیم و هر طور خواستیم جهت بدهیم. چرخ عالم طبیعت و چرخ عالم فرهنگ این طور نیست که ما هر طور خواستیم آن را بچرخانیم . امور یک طبیعتی دارد چنان که در مورد بیماری گفتیم ما نمیتوانیم در مقابل بیماری هر کاری خواستیم بکنیم. در مورد تمدن و فرهنگ هم کم و بیش همینطور است و هیچ کس نمیتواند هر طور که خواست فرهنگ و عادات بشر را عوض کند: در دوره جدید اعتقادات بشر دستخوش تحولات شد و دین عالمی عوض شد اما این به این معنا نیست که چند نفر بی اعتقاد به دین آمده باشند. اگر این طوری بود عده زیادی بودهاند که اعتقاد به اصول و مبانی دینی داشتهاند و جلوشان میایستادند و قضیه تمام میشد. یک بینشی در کار میآید در عالم و آن بینش طرز عمل، طرز گفتار و نوع علم را محدود ومتعین میکند و زمینه رفتارها را از بین میبرد. این که روشن است که جامعه جدید اقتضایی دارد و جامعه قدیم اقتضایی برای خودش داشت. کارهایی که در جامعه قدیم سهل و آسان بود در جامعه جدید دشوار است. پس در این هیچ خلافی نیست که فرهنگ وآداب و تلقی مردم و طرز عمل مردم و زندگی مردم عوض میشود. چون ما در جریان این تغییر هستیم، تغییر را حس نمیکنیم . اگر شما توجه کنید در همین ده سال اخیر حتی غذا خوردن مردم عوض شده است. اگر کسی فقط 10 سال در دنیا نبوده و بعد بر میگشت میدید که طرز زندگی عوض شده است. پختن و سفره انداختن هم عوض شده است. وقتی اینها تغییر میکند ما چطور بگوییم که اعتقادات مردم تغییر نکند. ممکن است که نام واسم تغییر نکند یا کلیات تغییر نکند اما اعتقادات مردم عوض میشود. مردم ما 1400 سال است که مسلمان هستند اما مسلمانی همیشه به یک معنی نبوده است. نه تنها به یک درجه از اعتقاد نبوده بلکه معانی اعتقادات هم تحول پیدا کرده است و این تحول ضرورتاً به معنای خروج از دین نیست. البته تحول وقتی به مرحلهای برسد که ماهیتش تغییر کند آن وقت دیگر دین نیست و ظاهرش دین است. شبه دین است اما تحولهای عرضی در دین که همواره اتفاق میافتد، به معنای خروج از دین نیست. الان برای ما مسئله سکنا گزیدن، مسئله غذاخوردن و مسائلی مثل لباس پوشیدن مسایل مهم فرهنگی است. آن شاعر آلمانی که گفت آدمی شاعرانه روی زمین سکنا میگزیند، گزاف نگفته است. نگاه کنید ببینید مسکن آدمی چگونه است. این که آدمی در برجهای نیویورکی زندگی کند یا این که در روستایی و زیر سقفی کوچک، حکایت از دو عالم گوناگون میکند. سکنا گزیدن یک امر مهم فرهنگی است. اینها خود بخود تغییر میکنند و ممکن است برنامهریزی هم در آن باشد و ممکن است برنامه فرهنگی نباشد و وزارتخانهای مثل وزارت فرهنگ اجرا کند. البته این توجهات الان خوشبختانه به وجود آمده است و این امور باید در ارتباط با شورای فرهنگی و مراکز فرهنگی باشد و همکاری و همفکری صورت بگیرد چرا که نمیشود که خانه و مسکن ما تغییر کند و چیزهای دیگر هماهنگ با آن تغییر نکند. که البته الان بحث ما روی این چیزها نیست. اگر تعبیر شما را بپذیریم آیا به آن معنا نیست که روال طبیعی امور همیشه یک روال مطلوب است یعنی نوعی اعتقاد به نظام احسن و آیا در مقابل نمیتوان گفت که ما میتوانیم به روال کلی است یک جهتگیری خاصی بدهیم؟ من از آن تمثیل منظورم این بود که برنامهریزی وقتی در کاری میآید که مشکلی در کار باشد، مقصودم تشبیه تام و تمام فرهنگ باتن و روان نبود. در مورد تن و روان ،پزشک وضعیت بدن را به حالت عادی برمیگرداند ولی در جامعه هیچ کس نمیتواند جامعهای را برگرداند مثلاً به 50 یا صد سال پیش . البته من نمیدانم 50 یا 100 سال پیش سیر جامعه طبیعی بوده است یا نه؟ در مورد بدن هم مشکل است اما نه به این اندازه. ما در مورد بدن معیاری داریم که بگوییم این بدن سالم است اما جامعه سالم کدام است؟ جامعه روابط و مناسباتش دگرگون میشود. جامعه قدیمی چیزی بوده و جامعه جدید چیز دیگری است. ما کدام جامعه را میتوانیم سالم فرض کنیم: جامعه قدیم را یا جدیدرا ؟ به هر حال من چنین مقایسه تام و تمامی نمیخواستم کنم. نکته خوبی بود که عنوان کردید. اما در حال حاضر مسئله ما انها نیست. مسئله ما الان مسئله دین و اخلاق است. مسئله ما این است که چگونه بتوانیم در جامعه جدید با حفظ اصول اعتقادی و اخلاقی خدمان زندگی کنیم. جامعه جدید مسائلی را پیش آورده رسومی را پیش آورده، مناسباتی را باعث شده که کاملاً و نه مطلقاً با اخلاق و ادب دینی جمع نمیشود. ما فکر میکنیم که باید کاری کرد و کوشش کرد که در عین حفظ و کامل کردن نظم جدیدو اخذ علم و تکنیک جدید اخلاق و ادب دینی هم سرجایش باقی بماند. پس تغییری که میخواهیم بدهیم تغییری است که در فرهنگ دینی و اخلاق ما در اثر نفوذ فرهنگی جامعه جدید به وجود آمده است. معضله این است که یک جامعه جدید به وجود آمده ، یک نظمی به وجود آمده که این نظم، اخلاق، آداب و رسوم و فرهنگ خودش را دارد. یک نظام دینی هم داریم که میگوید برای من پیش از همه چیز حفظ رسوم دینی اهمیت دارد. پرسش این است که آیا تحول جامعه میتواند برروالی باشد که اصول و اعتقادات دینی در آن حفظ شود؟ اگر این طور شود علم چیز خوبی است ، تکنیک چیز خوبی است، تغییر در خانهسازی مانعی ندارد و خانه و لباس امور فرعی و مباح است. اگر به محکمات دین با آمدن نظم جدید لطمه وارد نشود هیچ گونه جای نگرانی نیست. البته اهل فرهنگ به جهت دیگری هم توجه دارند و آن این که برای آن که بهتر بتوانیم با نظم جدید، باعالم جدید یگانه بشویم و بهتر استفاده بکنیم و برخودار بشویم چه آدابی و چه فرهنگی داشته باشیم. مثلاً فرهنگ مناسب برای اخذ تکنیک و افتادن در راه علم و تحقیق چیست؟اما این مسئله در درجه دوم اهمیت برای ما مطرح است. اگر چه برای بعضی کشورها، این جهت، اهمیت بیشتری داشته باشد. یعنی در این کشورها نظام دینی ندارد اگر مشغله خاطرفرهنگی دارند مشغله خاطرشان این است که چگونه میشود فرهنگ را متحول کرد تا موانع موجود بر سز راه تجدد مرتفع شود. البته ماهم به این قضیه توجه داریم و فکر میکنیم در آنچه که داریم ودر طول تاریخ باما بوده چیزهایی هست که مانع علم وتکنولوژی است. چنانچه بعضیها فکر میکنند اعتقاد به آخرت این طور است که البته حرف کاملاً نادرست و نسنجیده ای است. اگر این طور باشد که هر بی اعتقادی صاحب علم و تکنولوژی بشود یکباره بی اعتقادها و آویزان ها و هر هرزهگردی میتوانست صاحب علم و تکنولوژی شود. خود علم هم نوعی اعتقاد است مگر این که بگویید یک اعتقاد برود یک اعتقاد دیگری بیاید که این حرف دیگری است. اگر استنباط من درست باشد، شما به دو نوع معضله اشاره فرمودید یکی نگرانی خدشه وارد شدن به محکمات ما در دین و اخلاق ودیگری راههای بهره گرفتن از دنیای جدید. آیا واقعاً برای یکی، دیگری را قربانی کنیم؟نکته دیگر این که خواه ناخواه وجود این دو معضله حوزه علمی ما را در فرهنگ و برنامهریزی فرهنگی محدود میکند. این حوزهها کدامند؟ این وضعی که شما میفرمایند وضعی است که ما مختار باشیم به یکی از دو راه برویم، در حالی که قضیه پیچیدهتر از اینهاست. یعنی ما در شرایطی قرار نداریم که با قدرت و اختیار بتوانیم یکی را انتخاب کنیم واز دیگری صرفنظر کنیم. اگر این طور بود مشکل نبود. ما تحت فشار هستیم، از جوانب مختلف در تاریخ این طور نیست که مردم در تعیین مسیر آزاد باشند. البته امکانهای بسیاری دارد اما تردید من هم همین جاست. آنجا که مثال رژیم غذایی را زدم گفتم که من با برنامهریزی مخالف نیستم اما به عنوان یک طلبه فلسفه که به شرایط و امکانات تحقق اشیاء فکر میکند به امکانات و شرایط در تفکر صورت میگیرد. ما انسانها وقتی با چیزی مواجهه میشویم با قعر آن روبرو میشویم. آب در کشتی است. نمیشود بگویید امکانات بشر متعدد است، بشر وقتی امکانات دارد که شرایط آن امکانات را در نظر بگیرد. بله ، ما امکان بودن در عالم یا در عالمهای دیگر را داریم اما به شرط این که شرایط امکان همه این عالمها را بدانیم و در تفکر به آنها برسیم. اگر این طور فکر کنیم در واقع این سیر تفکر است که امکانات ما را آشکار میسازد و به یک معنا اختیار ما از بین میرود. مسئله شرایط و امکانات برنامهریزی قدری مبهم به نظر میرسد . من مقصودم را گفتم و نیازی به تصریح نیست و باید به شرایط و امکانات فرهنگ توجه کرد. آن چه برای مالازم است و در درجه اول اهمیت قرار دارد این است که ببینیم ما که هستیم و در کجای تاریخ ایستادهایم و امکانات ما چیست؟ برای ما در همه امکانات گشوده نشده است، مخصوصاً امکانات وهمی و خیالی اما در امکانهای حقیقی که مسبوق به تفکر است، باز است. بنابراین ما هرکاری بخواهیم میتوانیم انجام دهیم. گاه کارهای بسیار ساده برای ما دشوار میشود. من اول به تغییر لباس اشاره کردم. تغییر لباس برای ما به دشواری صورت نگرفت وموردی مثل حجاب فقط لباس نبود و جنبه اعتقادی داشت و با وجود این تغییر کرد. حالا که باید برگردد. به وضع اصولی خودش با دشواری همراه است و یا ناگزیریم به ضامن اجرایی و قانون متوسل شویم. پس میبینیم که قضیه تحول، امر مشکلی است . حتی همین امر خانهسازی هم تغییرش امر مشکلی است. امروز دیگر ساختن خانهای مثل خانههای کاشان و بم امکانپذیر نیست. مثلاًَ در تهران و اصفهان به خوبی مشاهده میکنیم که شهر نسبت به وضع قدیم تغییر کرده است معلوم نیست ما بتوانیم اینها راعوض کنیم. ماباید چیزی را عوض کنیم که در توان ما باشد و فکر کنیم که میتوانیم و چگونه می توانیم . به عنوان مبنا می توانیم بپذیریم که ما برنامه ریزی را باید بر امکانات حقیقی استوار کنیم نه امکانات وهمی؟ همین طور است. باید بین امکانات وهمی و حقیقی فرق بگذاریم. ما باید تکلیف خودمان را روشن کنیم. در عالم تفکر اصلاً مقام، مقام مکابره نیست، در تفکر مقام، مقام تسلیم است. اگر نگاه بکنیم میبینیم که رسم انبیاء و اولیاء هم این بوده که به امکانهای حقیقی راضی بودند. معیار تشخیص امکانات حقیقی از امکانات وهمی چیست؟ شما توجه کنید که هر چه پیشتر میرویم قضیه مشکلتر میشود. اصولاً هر چه ما به سمت مبادی و امور غیر ملموس تر و انتزاعیتر میرویم قهراً درک آن هم مشکل است و بیان آن مشکلتر . به هر حال ما ناگزیریم به این پرسش پاسخ بدهیم. این ملاک و معیار را نمیشود یک شورا بنشیند و تعیین کند و تصمیم بگیرد که چه امکانی حقیقی است و چه امکانی وهمی. این امکانات در تفکر یافته میشود. بحث امکان هم نمیشود. پیامبر میگوید این طور باشید، این راه را بروید و این راه را نروید. این دارد با درک و دریافت امکان حقیقی تعلیم میکند لازم نیست بگوید من تفحص کردم یا جستجو کردم ملاک خود تفکر و تأمل باشد آن وقت راه آشکار میشود که کدام راه بن بست نیست و راه درست است. ملاک و معیارش بعد روشن میشود. مثل تاریخ اسلام، مثل تاریخ عرب، فرهنگهای دیگر را نکاه کنید، نیامدند بگویند ملاک چیست؟ ملاک تعیین نکردند. آمدند و راه را مشخص کردند. فرانسیس بیکن آمد و گفت علم باید علمی باشد که به بشر قدرت بدهد و بشر را برعالم مسلط کند. گالیله گفت مدل علم ریاضی است و خدا ریاضیدان بوده و عالم را به گونه ریاضی خلق کرده است. ما خیال میکنیم اینها نظر علمی است و باید در کتابها خواند. نه علم آمده و عالم متحول شده است. این عالمی که به وجودآمد تفصیل همان حرف گالیله بود با نفصیل بیکن و تفصیل دکارت، فکر میآید و تغییرات هم به دنبالش میآید . اما تغییرات جزئی و به اصطلاح مهندسی اجتماعی چیزی است که اثر موقت و جزیی دارد. و اثر دیرپا و عمیقی در جامعه نمیتواند ایجاد کند. میتوان نتیجه گرفت که شما به نوعی رجحان سیر طبیعی تفکر بربرنامهریزی قائل هستید؟ نه ، من رجحان قائل نیستم برای آن که قیاس نمیکنیم. من برنامهریزی را بدون ابتناء بر تفکر علمی یا به تعبیر بهتر، مؤثر نمیدانم. اگر بگویم عملی نمیتواند باشد شاید شما بگویید هر سازمان و نظامی میتواند برنامهریزی داشته باشد. این که آن برنامه به درد بخود با نه مسئله دیگری است. اما اگر مقصود برنامههای مؤثر و کارساز است، آن برنامه باید محصول تفکر باشد. اگر ما ندانیم که چه میخواهیم تحقق پیدا کند و راه های تحقق آن چیست برنامهریزی هم حاصلی ندارد. این که فقط بر مشهودات تکیه کنیم که خوب بهتر از بد است، زیبا بهتر از زشت است، این که شجاعت بهتر از توسویی است و این که جامعهای میخواهیم که در آن راستی و درستی باشد و از این قبیل حرفها،که از مشهودات است دردی از ما دوا نمیکند . مسئله این است که جامعهای که مبتنی بر نظم اخلاقی است چه نوع سازمانی دارد و از چه راهی تحول پیدا میکند. باید آن ایده ال را در نظر داشته باشیم و آن ایده الی را بشناسیم که وهمی نباشد. باید اتوپیای واقعی را پیدا کنیم و یک نسبتی با آن داشته باشیم. اگر نداشته باشیم نمیشود. من باید طرحی داشتهباشیم و ربطی و راهی به آن طرح داشته باشیم تا بتوانیم برنامهیزی و ارائه طریق کنم. این که خوب، خوب است یکی از چیزهایی است که در برنامهریزی ما احتیاج داریم از آن بپرهیزیم. کار مشکل را نباید آسان بگیریم. همان طور کار سهل و آسان را نباید دشورا بدانیم. برنامهریزی کار مشکلی است. سهلانگاری و سهل انگاشتن کار در عمل هم منجر به سهلانگاری میشود. من معتقدم که ما هر چه بیشتر باید طبیعت جامعه را بشناسیم. ما به رغم طبیعت کاری نمی توانیم بکنیم و نباید هم بکنیم چون طبیعت جامعه انحراف نیست. اگر چه در جامعه انحراف هم هست. البته من راه رویایی ووهمی را مطلقاً رد نمیکنم. غرب هم از طریق فلسفه، هم از طریق اتوپیا و هم از طریق رویا نظام خودش را پیدا کرد. شاید دهها و اگر متوسطها را حساب کنیم صدها اتوپیا در آغاز تمدن غرب توشته شد. یعنی نویسندگان در رویا نظمی را که غرب میرفت درآن متحول شود جستجو میکردند. یعنی میتوانیم اتوپیا را به منزله وهم تلقی کنیم؟ من اتوپیا به معنای مثبت را میگویم. میگویند ملاصدرا مراتب ادارک را که میشمارد از حس شروع میکند و به خیال میرسد و بعد به وهم میرود واز آنجا به عقل میرود. در اینجا وهم قدری بالاتر از معنی عادی و متداول خود است. ریاضیات به این معنا وهم است. وهمی هست که می شود محقق شودو وهمی هست که نمیشود محقق شود. بسیاری از طرحهای ما وهمی است، کسی که نقش یک بنا را میریزد طرح، طرح وهمی است اما وقتی این وهم را متحقق میکند اگر سر شیر و دم روباه از کار درآمد، آن طرح، طرح خانه نبوده است.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
قرباني تصريح كرد: اين شيوه درمان 5 مرحله دارد كه مراحل پيش از تفكر، تفكر، ... وي اضافه كرد: در رويكرد رفتار فرانظريهاي درمانگران آموزش ميبينند تا آمادگي ...
قسمتی از وقت آزادتان را به مطالعه درباره جنس مخالفتان بگذارید تا به نکات جالبی در مورد نوع تفکر و رفتار آنان دست یابید - قسمتی از وقت آزادتان را به مطالعه ...
یكی از علل ناراحتی و آشفتگی ما به طرز تفكر ما بر می گردد. ... آیا خود شما تا به حال مرد یا زنی را به خاطر رفتار بی ادبانه و احمقانه و صدای بلند همسرش توبیخ ...
امام جمعه مركز مازندران با بيان اينكه رفتار و كردار مسوولان بنياد شهيد با ... ريزي شود تا حال و احوال هشت سال دفاع مقدس دوباره احيا و در جامعه نهادينه شود. ...
رفتار والدين در خانواده بگونهاي باشد تا فرزندان، خود را در زندگي شاد، ... و مشکلات، بايد قدرت عمل و تفکر خود را در مقابله با آنها افزايش دهيم تا خود و اعضاي ...
در واقع اين كودكان هنوز نيازمند گسترش و توسعه دنياى خيالى خود هستند تا ... حاصل تفكر و انديشه نويسنده است و با آنچه در اطراف آنان مى گذرد، تفاوت دارد. ...
تفکر نابالغ موجب دشواري در تصميم گيري ها و فکر کردن درمورد عواقب کارهايشان ... و شناختي فرزندانشان آگاه باشند تا بتوانند رفتار آنها را به درستي قضاوت کنند. ...
ما چیزی از این حركت او نفهمیدیم ولی بالاخره پس از تفكر و تردید دانستیم كه ... او در تقلید از الگوی رفتاری پدرش تا حدی پیش رفته بود كه تصور می كرد این الگو ...
عيسي جعفري يك شنبه در گفتگو با خبرنگار ايرنا با اشاره به رفتار دوگانه رئيسجمهوري ... صهيونيستي تبديل شدهاند تا در مواقع فشار از اين اهرمها به نفع خود استفاده كند. ... از انديشه و تفكر صهيونيسمي است كه منزوي شدن اسلام و ايران را ميخواهد. ...
استاد دانشگاه: مداحان با رفتار زيباي حسيني بر جوانان تاثير مي گذارند. ... كربلا لبريز از آموختن است و رفتارهاي هر كدام از شخصيت هاي كربلا، از زنان تا مردان همه درس است. ... تفكر سكولار در توجيه ارزش هاي اخلاقي و حقوق بشر ناكارآمد است ...
-